اثر سینمایی اوپنهایمر به کارگردانی کریستوفر نولان، هرچند به خوبی تلاش‌ها و زندگی این دانشمند بزرگ را به تصویر کشیده، نکاتی را از قلم انداخته است.

چارسو پرس: توجه نولان به جزئیات، به تولید فیلمی کاملا وفادار به رویدادهای تاریخی انجامیده؛ اما فیلم «اوپنهایمر» با وجود مدت زمان سنگین سه ساعته، جزئیاتی را درباره‌ی زندگی واقعی «پدر بمب اتم» از قلم انداخته است. با اینکه فیلم به خوبی در شخصیت چند لایه‌ی اوپنهایمر کاوش کرده، صرفا لایه‌ای سطحی از مردی را نشان داده که هیچ وقت به خوبی درک نشد. در ادامه با حقایق ناگفته درباره‌ی اوپنهایمر آشنا شوید.

اولین بخش زندگی رابرت اوپنهایمر که در فیلم به تصویر کشیده شده، روزهای کالج او هستند. فیلم چیزی از سال‌های آغازین زندگی اوپنهایمر را نشان نمی‌دهد. او در ۲۲ آوریل ۱۹۰۴ در شهر نیویورک از والدین آلمانی یهودی متولد شد. جولیوس اوپنهایمر و همسرش الا، به‌لطف فعالیت در صنعت پارچه بسیار ثروتمند بودند، بنابراین پسرشان رابرت در رفاه کامل رشد کرد. این خانواده در آپارتمانی بزرگ آراسته به هنر زندگی می‌کردند و سه خدمتکار و یک راننده داشتند.

به نقل از کای برد و مارتین جی. شروین، نویسندگان کتاب «پرومته آمریکایی»، گرچه اوپنهایمر در رفاه زندگی می‌کرد، شخصیتی بسیار خیرخواه و متواضع داشت و هرگز اجازه نداد ثروت خانواده‌اش، تواضع ذاتی او را از بین ببرد. جین دایدیشایم، دوست دوران مدرسه‌ی اوپنهایمر، او را شخصیتی بسیار خجالتی و ساده توصیف کرد. البته نبوغ اوپنهایمر حتی در دوران جوانی هم برای آشنایان او آشکار بود. دایدیشایم درباره‌ی او می‌گوید: همه خیلی سریع به این نتیجه می‌رسیدند که او شخصیت متفاوتی با دیگران دارد و حتی بالاتر از بقیه است.

هوش بالا در کودکی

در سنی که اغلب بچه‌ها با بازی یا دردسرهای مدرسه دست و پنجه نرم می‌کنند، رابرت اوپنهایمر ذهنیتی بسیار فراتر از سن خود داشت. او وقتی فقط ۹ ساله بود، فلسفه را به سه زبان مطالعه می‌کرد. اوپنهایمر همچنین به کانی‌شناسی آکادمیک علاقه‌مند بود و به‌قدری بر این رشته تسلط داشت که به اشتباه به عنوان شخصی بزرگسال برای سخنرانی به انجمن کانی‌شناسی نیویورک دعوت شد. دلیل این دعوت نامه‌نگاری‌های اوپنهایمر با انجمن بود.

همان‌طور که انتظار می‌رفت، فعالیت‌های علمی بالغانه و غیرمعمول وی بدین معنا بود که اوپنهایمر جوان به راحتی با سایر کودکان هم‌سن‌وسال خود سازگاری نداشت و اغلب سوژه‌ی تمسخر آن‌ها می‌شد. البته او خود می‌دانست چه قدر باهوش است و به همین دلیل غرور و تکبری داشت که به مذاق بقیه خوش نمی‌آمد. بر اساس کتاب پرومته‌ی آمریکایی، اوپنهایمر در این باره می‌گوید:

من با پرورش یک نفس نامطلوب که مطمئنم هم برای کودکان و هم بزرگسالان بدشانسی که بر سر راهم قرار می‌گرفتند، تحقیرکننده بود، اعتماد والدینم به خود را جبران کردم. هرچند هوش برتر اوپنهایمر، او را به جایگاه بالا در زندگی رساند، سلامت روان وی را نیز تحت‌تاثیر قرار داد.

مواجهه با مشکلات سلامت روان

اوپنهایمر با مشکلات روحی زیادی روبه‌رو بود، به خصوص زمانی که متوجه شد سلاحی را به جهان داده که هرگز نمی‌تواند پس بگیرد. با این‌حال، فیلم بسیاری از مشکلاتی را که اوپنهایمر در طول زندگی با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کرد، نادیده گرفته است.

دوران تحصیل اوپنهایمر در آزمایشگاه کاوندیش کمبریج، دوران سختی برای او بود. بی‌عرضگی در کار آزمایشگاهی، او را در وضعیت ناامیدی و یأس شدید قرار داد، به طوری که مرتب به خودکشی فکر می‌کرد. جاه‌طلبی‌های به سرانجام‌نرسیده در طول این زمان باعث شد که سیب مسمومی را برای استادش پاتریک بلکت تهیه کند. البته این اتفاق در فیلم نشان داده می‌شود، اما کمی با داستان واقعی تفاوت دارد. مانند فیلم، بلکت سیب را نخورد اما در واقعیت اوپنهایمر به جرمش اعتراف کرد و تنها تنبیهش تعلیق بود. بر اساس یک باور کلی، دلیل تلاش اوپنهایمر برای مسموم کردن استادش، احساس ناامنی درباره‌ی توانایی‌هایش بود.

وضعیت روانی شکننده‌ی اوپنهایمر در طول دوران دانشجویی، به او این انگیزه را داد که فرانسیس فرگوسن یکی از معدود دوستان خود را به قتل برساند. فرگوسن دراین باره گفت: وقتی از نامزدی من باخبر شد، ناگهان از پشت با یک تسمه‌ی سیمی روی من پرید و آن را دور گردنم پیجاند. من تلاش کردم او را کنار بزنم و او به حالت گریان روی زمین افتاد.

عشق به ادبیات

فیلم اوپنهایمر، به جز اشاره به بهاگاواد گیتا از ویاسا، اشاره‌ی چندانی به علاقه‌ی زیاد رابرت اوپنهایمر به ادبیات کلاسیک نکرده است. اوپنهایمر در زمان دانشجویی با مشکلات روحی زیادی روبه‌رو بود، اما ادبیات به یکی از معدود نجات‌دهندگان وی تبدیل شد.

بر اساس کتاب «پرومته آمریکایی»، اوپنهایمر با خواندن کتاب در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست توانست درد احساسی خود را تسکین دهد. این دانشمند جوان، شعرهای فرانسوی را برای غلبه بر آنچه «تجارت جدی زندگی» می‌دانست، مطالعه می‌کرد. رابرت اوپنهایمر مانند بسیاری از شخصیت‌های بزرگ تنها یک علاقه را دنبال نمی‌کرد، چرا که زمینه‌ی یک واحد برای اشتهای سیری‌ناپذیر او نسبت به دانش و درک انسان‌ها و دنیایی که در آن زندگی می‌کنند، کافی نبود.

در واقع اوپنهایمر حتی برای نوشتن نثر به سبک آنتوان چخوف و سرودن شعر هم تلاش کرد. هرچند تلاش‌های ادبی او نتیجه‌ی بزرگی دربرنداشت، شعر «عبور» از او در یکی از شماره‌های فصلنامه‌ی ادبی Hound & Horn در سال ۱۹۲۸ منتشر شد. این نشریه از سال ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۴ توسط جمعی از دانشجویان هاروارد اداره می‌شد.

چرا آلبرت اینشتین بخشی از پروژه منهتن نبود

این تصور به‌طور گسترده وجود دارد که آلبرت اینشتین، نقش پررنگی در پروژه منهتن داشت. هرچند فیلم اوپنهایمر نشان می‌دهد که وی صرفا پیوندی ضعیف با این برنامه داشت، میزان ارتباط واقعی اینشتین با ساخت بمب اتم را به‌طور کامل به تصویر نمی‌کشد و دلایل فقدان مشارکت او در این برنامه را توضیح نمی‌دهد. اینشتین یک‌بار مدعی شد که: «من خود را پدر آزادسازی انرژی اتمی نمی‌دانم و سهم من در آن کاملا غیرمستقیم بود.»

هرچند ممکن است اینشتین در تصمیم‌گیری دولت ایالات متحده برای استفاده از نیروی قدرتمند اتم‌ها در جنگ جهانی دوم نقش داشته،‌ ادعای وی درست است. او در سال ۱۹۳۹ نامه‌ای به فرانکلین روزولت، رییس‌جمهور وقت آمریکا نوشت و بر اهمیت ساخت سلاح هسته‌ای پیش از نازی‌ها تأکید کرد. به نقل از نیوزویک، اینشتین بعدا با گفتن این جمله از کار خود احساس ندامت کرد: اگر می‌دانستم آلمان‌ها در ساخت بمب‌های اتمی موفق نمی‌شوند، هیچ کاری انجام نمی‌دادم.

اما با درنظر گرفتن مشارکت‌های گسترده‌ی اینشتین در فیزیک نظری، می‌توان گفت این دانشمند برجسته حداقل به پروژه‌ی منهتن نزدیک شد، اما به آن نپیوست، زیرا واحد اطلاعات ارتش ایالات متحده، دیدگاه‌های سیاسی چپ‌گرایانه‌ی اینشتین را تهدیدی علیه منافع آمریکا می‌دانست و درنتیجه وی از به‌دست‌آوردن مجوز امنیتی لازم برای شرکت در پروژه محروم ماند.

در فیلم، بحث بر سر اشاعه‌ی تسلیحات هسته‌ای تا حد زیادی به جلسات استماع امنیتی در دهه‌ی ۱۹۵۰ محدود می‌شود. بااین‌حال بحث در این‌باره درست پس از آن آغاز شد که ایالات متحده قدرت خود را در هیروشیما و ناگاساکی نشان داد.

رابرت اوپنهایمر و قدرت مخرب سلاح‌های هسته‌ای در سال ۱۹۵۶ در مستندی کوتاه به نام «قدرت اتمی» برای طیف وسیع‌تری از مخاطبان به تصویر کشیده شدند. سپس، مقاله‌ای در نشریه‌ی نیویورکر با عنوان «هیروشیما» منتشر شد که جان هرسی در آن می‌نویسد:

توصیف وحشت در ذهن کودکانی که در روز بمباران در هیروشیما حضور داشتند، غیرممکن است. هری ترومن، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، هنری استیمسون، وزیر سابق جنگ را قانع کرد تا با مقاله‌ای از خود برای مجله‌ی هارپر با عنوان «تصمیم برای استفاده از بمب اتم»، به مقاله‌ی نیویورکر پاسخ دهد؛ اما این مقاله تنها سلاح موجود در زرادخانه‌ی حامیان بمب نبود. ترومن و ژنرال لزلی گرووز، دستور دادند متن نمایشنامه‌ی فیلم «ابتدا یا انتها» ۱۹۴۷ درباره‌ی پروژه‌ی منهتن، به گونه‌ای نگارش شود که وجهه‌ای مثبت از کاربرد بمب را نمایش دهد و به این ترتیب آن را به پروپاگاندا تبدیل کردند.

زندگی اوپنهایمر پس از جلسات استماع امنیتی

یکی از ابعاد اصلی زندگی رابرت اوپنهایمر در سال‌های بعد از جنگ جهانی، جلسات استماع امنیتی بودند که باعث لغو مجوز امنیتی او شدند. با اینکه اوپنهایمر توانست بخشی از اعتبار خود را باز یابد، در فیلم می‌بینیم باقیمانده‌ی عمر او به شدت تحت تأثیر انتقام ترس سرخ دوران مک‌کارتیسم در دهه‌ی ۱۹۵۰ قرار گرفت.

این حقیقت دارد که لغو مجوز امنیتی، اوپنهایمر را از کارهای زیادی منع می‌کرد، اما به این معنی نبود که دیگر نمی‌توانست در پروژه‌های مهم شرکت کند. یکی از شاخص‌ترین پروژه‌ها، تأسیس آکادمی جهانی علم و هنر (WAAS) در سال ۱۹۶۰ بود که از اندیشه‌ی افراد تأثیرگذاری مثل آلبرت اینشتین و برتراند راسل کمک می‌گرفت. این بنیاد مانند انجمنی برای دانشمندان، هنرمندان و پژوهشگرانی بود که به دنبال حل چالش‌های مادی و معنوی بشریت، مستقل از مرزها و محدودیت‌های سیاسی بودند. با توجه به علاقه‌ی اوپنهایمر به علم و هنر، WAAS راهکاری مناسب برای جاودانگی میراث او بود.

اوپنهایمر یک نمایش‌نامه‌نویس را تهدید به شکایت کرد

پس از آنکه جلسات استماع امنیتی ۱۹۵۴، مجوز امنیتی را از اوپنهایمر گرفتند، او باید با پیامدهای بازجویی‌های شدید سر و کله می‌زد که شغلش را تحت تأثیر قرار دادند. این بار این چالش به شکل یک نمایش‌نامه برای او ظاهر شد.

در دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی، نمایش‌نامه‌نویسی به نام هاینار کیپهارت، نمایش «در رابطه با رابرت اوپنهایمر» را نوشت. او از رونوشت جلسات استماع امنیتی برای نوشتن این نمایش‌نامه الهام گرفته بود. اوپنهایمر به شیوه‌های مختلف اشاره کرد که این نمایش‌نامه حقایق و اتفاقات واقعی مثل واکنش نیلز بور به پروژه‌ی منهتن را تحریف و ادعا کرده اوپنهایمر از کار روی بمب اتم واهمه داشته است. به نقل از تایم، اوپنهایمر نامه‌ای تهدیدآمیز را همراه با یک دادخواست به کیپهارت ارسال کرد.

بااین‌حال هرچند نمی‌توان فیزیکدان داستان را برای ناراحتی درباره‌ی چنین تصویری در نمایش‌نامه سرزنش کرد، اما آیا نمی‌توان از زندگی او اثر هنری ساخت؟ نمایشنامه‌ی «درباره‌ی رابرت اوپنهایمر» تا مدت‌ها پس از مرگ وی به اجرا درآمد.


منبع: زومیت