تابستان سال ۱۹۹۱، هیچ‌‌چیز برای آقای بازیگر درست پیش نمی‌رفت. فیلم‌های تام هنکس یکی از پس دیگر بد و ناموفق از آب درمی‌آمدند: «حومه‌نشین‌ها» (۱۹۸۹)، «آتش غرور» (۱۹۹۰)، «جو در برابر آتشفشان» (۱۹۹۰) و حتی یک فیلم عجیب‌وغریب به نام «ترنر و هوک» (۱۹۸۹) که بازیگر مقابلش، یک سگ ماستیف فرانسوی بود. با حمایت پنی مارشال اما شرایط تغییر کرد، تام هنکس ۳۵ ساله بار دیگر متولد شد.

چارسو پرس: پسرک فرومانده بود و به یک نقش متفاوت نیاز داشت تا خود واقعی‌اش را به همه نشان دهد. فیلم «لیگ خودشان» گزینه‌ی مناسبی به نظر می‌رسید اما خانم کارگردان می‌دانست که او انتخاب اشتباهی برای نقش اصلی است: بیش از حد بامزه، بیش از حد جوان و بیش از حد تام هنکس. پنی مارشال به او گفت «نمی‌توانم اجازه دهم با این ظاهر و قیافه جلوی دوربین ظاهر شوی». این همان چیزی بود که هنکس باید می‌شنوید تا فرصت حضور در فیلم‌های شاخص را پیدا کند و به یکی از بزرگ‌ترین ستارگان نسل خود تبدیل شود.

تابستان سال ۱۹۹۱، هیچ‌‌چیز برای آقای بازیگر درست پیش نمی‌رفت. فیلم‌های تام هنکس یکی از پس دیگر بد و ناموفق از آب درمی‌آمدند: «حومه‌نشین‌ها» (۱۹۸۹)، «آتش غرور» (۱۹۹۰)، «جو در برابر آتشفشان» (۱۹۹۰) و حتی یک فیلم عجیب‌وغریب به نام «ترنر و هوک» (۱۹۸۹) که بازیگر مقابلش، یک سگ ماستیف فرانسوی بود. با حمایت پنی مارشال اما شرایط تغییر کرد، تام هنکس ۳۵ ساله بار دیگر متولد شد.

تام هنکس؛ بزرگ‌مرد کوچکی که قواعد بازی را بر هم زدلیگ خودشان (۱۹۹۲)

هنکس در لیگ خودشان باید نقش جیمی دوگن را بازی می‌کرد، یک مربی شکست‌خورده، دائم‌الخمر و کم‌هوش که استخدام می‌شود تا یک تیم بیسبال زنان را در دوران جنگ جهانی دوم هدایت کند. در یکی از اولین سکانس‌های فیلم، هنکس که لباس مربی‌گری‌اش را بر تن دارد، با یک ژست متفاوت و با ریش‌های نتراشیده، از کنار جینا دیویس، روزی اودانل و مدونا عبور می‌کند تا به دستشویی برود. همه حیرت‌زده شدند زیرا پسربچه‌ی دوست‌داشتنی «شلپ شلوپ» (۱۹۸۴) و «بزرگ» (۱۹۸۸) ناگهان محو شده و جای خود را به یک مرد متفاوت داده بود.

برای هنکس، لیگ خودشان یک نقطه‌ی تحول واقعی بود که او را به مسیر تازه‌ای برد. او ثابت کرد که می‌تواند نقش‌های چالش‌برانگیز را استادانه ایفا کند و این نقش‌ها هم یکی پس از دیگری نصیب او شدند. در پنج سال بعدی، او نقش‌هایی را بازی کرد که هر کدامشان را می‌توانیم در کنار بهترین‌های تاریخ قرار دهیم، از یک وکیل مبتلا به ایدز (فیلادلفیا)، یک افسر ارتش قاطع (نجات سرباز رایان) و یک معمار تنها که همسرش را از دست داده است (بی‌خواب در سیاتل) تا یک اسباب‌بازی حسود (داستان اسباب‌بازی) و فارست گامپ، یک مرد ساده‌‌دل خوش‌شانس.

چهار ماه پیش از آنکه تولد ۳۹ سالگی‌اش را جشن بگیرد، هنکس دو جایزه‌ی اسکار در قفسه‌ خانه‌اش داشت و حتی هنوز با یک توپ والیبال به نام ویلسون آشنا نشده بود. با چنین رزومه‌ای، قابل درک است که چرا هنکس جایزه‌ی مرکز کندی را برای یک عمر دستاورد هنری کسب کرد و چرا تاکنون هشت بار از سوی مردم (جوایز برگزیده مردم)، به‌عنوان یکی از محبوب‌ترین بازیگران سال انتخاب شده است.

تام هنکس؛ بزرگ‌مرد کوچکی که قواعد بازی را بر هم زدرفقای نزدیک (۱۹۸۰)

 همه‌چیز از سال ۱۹۸۰ آغاز شد، دورانی که او حتی پول کافی برای پرداخت اجاره‌ی خانه‌‌اش را نداشت و به دنبال کار بود تا اینکه فرصت حضور در «رفقای نزدیک» را پیدا کرد، یک سیتکام مهجور که به بازیگری با ظاهری معصوم همچون هنکس نیاز داشت. او باید رژ لب می‌زد و لباس زنانه بر تن می‌کرد زیرا نقش مرد فقیری را برعهده داشت که برای اجاره‌ی یک خانه‌ی ارزان، مجبور می‌شود ادعا کند زن است. این سریال برای دو سال و ۳۷ قسمت روی آنتن رفت. چهار سال بعد، ران هاوارد، هنکس را برای نقش آلن باور در فیلم شلپ شلوپ انتخاب کرد تا در مقابل داریل هانا قرار بگیرد. این اثر فانتزی عاشقانه یک موفقیت بزرگ تجاری بود و نقدهای مثبتی هم دریافت کرد.

اسپیلبرگ فیلم را دید و به‌سرعت متوجه شد که هنکس قدرت ویژه‌ای در جذب مخاطب دارد و آن‌ها به‌شدت با او هم‌ذات‌پنداری می‌کنند. اسپیلبرگ در این رابطه می‌گوید: «وقتی مخاطبان هنکس را در شلپ شلوپ دیدند، می‌خواستند او را به فرزندی قبول کنند. زنان می‌خواستند دامادشان شود و خانواده‌ها می‌خواستند با او وقت بگذرانند و شام بخورند». تهیه‌کنندگان ریزبین هالیوودی هم متوجه این قضیه شدند و هنکس پیشنهادهای کاری متعددی دریافت کرد. فیلم‌های پرسروصدای استودیویی از راه رسیدند و تام هنکس تنها در سال ۱۹۸۶ سه فیلم روی پرده داشت.

دو سال بعد (۱۹۸۸)، هنکس با فیلم بزرگ به ستاره تبدیل شد اما یک مشکل وجود داشت، کسی نمی‌توانست این پرسونا را فراموش کند. هنکس برای همه، یک پسربچه‌ی دوست‌داشتنی و سردرگم بود که همه می‌خواستند او را در آغوش بگیرند، هنکس خیلی زود به این نتیجه رسید که زمان تغییر فرا رسیده است اما چه کسی حاضر بود چنین فرصتی را در اختیار او قرار دهد؟ خوشبختانه پنی مارشال.

تام هنکس؛ بزرگ‌مرد کوچکی که قواعد بازی را بر هم زدبزرگ (۱۹۸۸)

هنکس در این باره می‌گوید: «با خودم گفتم دیگر نقش کسی که نمی‌تواند بفهمد در جهان چه خبر است را بازی نمی‌کنم، یا کسی که تصادفا وارد یک ماجرای بزرگ‌‌تر از خودش شده است. هرچه بزرگ‌تر می‌شوی، چیزهای تازه‌ای یاد می‌گیری. در دهه‌ی سوم زندگی‌ام، تنها به دنبال شغل، درآمد، ماجراجویی و هیجان بودم اما بعدتر وارد حوزه‌ی متفاوتی می‌شوی و به دنبال میراث هستی».

هنکس همواره نشان داده است که این میراث تا چه اندازه برایش اهمیت دارد. او در مسابقات اتومبیل‌رانی شرکت نمی‌کند، مدیرعامل یک تیم کوچک ورزشی نیست یا گروه موسیقی ندارد بلکه همه‌ی زمان و انرژی خود را صرف بازیگری کرده است و به چیزهای دیگر چندان فکر نمی‌کند.

فارغ از بازیگری، دیگر فعالیت او به استودیوی پلی‌تون (Playtone) خلاصه می‌شود که آن را سال ۱۹۹۸ با همکاری گری گوتزمن تاسیس کرد و وظیفه‌ی تهیه‌کنندگی آثار تلویزیونی و سینمایی را برعهده دارد؛ «جوخه برادران»، «جنگ چارلی ویلسون» (۲۰۰۷) و «اخبار جهان» (۲۰۲۰) از محصولات همین استودیو است.

سال ۲۰۱۴، هنکس اولین داستان کوتاهش را هم در مجله‌ی نیویوکر چاپ کرد که درباره‌ی سفر چهار دوست به کره‌ی ماه بود. چند هفته‌ی بعد، انتشارات آلفرد ای کناف با این بازیگر که هرگز از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده (اما از دانشگاه هاروارد دکترای افتخاری دریافت کرده است) قرارداد امضا کرد تا مجموعه داستان‌های کوتاهش را چاپ کند. این مجموعه سال ۲۰۱۷ با نام «ماشین تحریر عجیب» به چاپ رسید و بازخوردهای مثبتی دریافت کرد.

تام هنکس؛ بزرگ‌مرد کوچکی که قواعد بازی را بر هم زدنجات سرباز رایان (۱۹۹۸)

 درباره‌ی فیلم‌های تام هنکس اطلاعات کاملی در دسترس است که شاید نیازی به تکرار آن‌ها نباشد اما از خود این بازیگر مشهور چه می‌دانیم؟ می‌توانید از منتقدان سینما بپرسید یا گوگل را زیرورو کنید، جزئیات زیادی درباره‌ی تام هنکس پیدا نخواهید کرد. خبری از حواشی پشت‌صحنه، رانندگی در مستی یا توئیت‌های جنجالی هم نیست.

او فقط یک بار انگشت میانی‌اش را به یک پاپاراتزی که مزاحم ناهار خوردنش می‌‌شد نشان داده اما هرگز همانند آلک بالدوین کسی را کتک نزده است. از نزدیک، با همه گرم رفتار می‌کند، حرف‌های تفکربرانگیز و بامزه می‌زند. علاقه‌ی زیادی به گفتگو دارد، از رالف الیسون سخن می‌گوید و اطلاعات تمام‌نشدنی‌ خود از تیم بیسبال محبوبش، کلیولند گاردینز را به رخ می‌کشد.

اما این رفتار خوب و مناسب به این معنا نیست که می‌توانید او را بشناسید، تام هنکس واقعی، دیالوگ‌هایش را به اندازه‌ی تام هنکسِ بازیگر تمرین کرده است. سال‌ها قبل، او میان زندگی شخصی و حرفه‌ای خود دیوار بلندی کشید و خود واقعی‌اش را به هیچ مجله، گزارشگر و خبرنگاری نشان نمی‌دهد.

او در مصاحبه‌اش با لس آنجلس تایمز در سال ۱۹۹۳ گفته بود: «اگر مردم من واقعی را نشناسند یا درباره‌ی زندگی‌ام چیزی ندانند، اتفاق خوبی است زیرا من اصلا چنین چیزی را نمی‌خواهم». سال ۱۹۸۹، هنکس، نویسنده‌ی سرشناس نیویورک تایمز، دیوید شِف را به موج‌سواری برد، به او یک حوله قرض داد و یک فنجان قهوه هم خوردند اما اجازه نداد تا شِف پایش را از گاراژ خانه جلوتر بگذارد.

این نزدیک‌ترین تجربه‌ی یک خبرنگار از زندگی شخصی هنکس بود. حریم شخصی، ایده‌ای نبود که پس از شهرت و ثروت هنگفت به ذهنش برسد، هنکس حتی پیش از آنکه جایزه‌ی اسکار ببرد هم اهمیت زیادی به این مسئله می‌داد، تلاش کنید مصاحبه‌ای از او از دهه‌ی ۸۰ میلادی پیدا کنید که حاوی جزئیات زندگی وی یا خانواده‌اش است.

تام هنکس؛ بزرگ‌مرد کوچکی که قواعد بازی را بر هم زدکاپیتان فیلیپس (۲۰۱۳)

 هنکس درباره‌ی زندگی شخصی‌اش می‌گوید: «اگر جزئیات زندگی خود را در اختیار همه قرار دهید، دیگر راه بازگشتی وجود ندارد. راستش را بخواهید من هرگز به رسانه‌ها اعتماد نداشتم که زندگی شخصی‌ام را درست عرضه کنند. من در یک خانه‌ی خوب زندگی می‌کنم، مبل‌های زیبایی هم دارم اما خودم، خودم را بهتر از خانه‌ام می‌توانم ابراز کنم». او پُربیراه نمی‌گوید، چرا مردم فکر می‌کنند که اگر خانه‌اش را ببینند، تام هنکس را شناخته‌اند؟ این دیدگاه غلط نسبت به سلبریتی‌ها سال‌هاست که وجود دارد.

پیتر اسکولاری، هم‌بازی هنکس در سیت‌کام رفقای نزدیک، در یکی از مصاحبه‌هایش به این نکته اشاره می‌کند که کنترل بالای تام هنکس در عرضه‌ی اطلاعات شخصی به رسانه‌ها و مردم تحسین‌برانگیز است: «تقریبا همه‌ی مقالات و اخبار پیرامون تام هنکس می‌گویند که او آدم مهربان و خانواده‌دوستی است، دیدگاهشان درست است اما وقتی درباره‌ی تام صحبت می‌کنی و فقط همین چیزها رو می‌گویی، تنها نیمی از داستان را روایت کرده‌ای. او آدم سرسختی است. آدم پرتلاشی که [چنان ثروتمند است که] نیازی ندارد یک روز دیگر در زندگی‌اش کار کند یا در فیلمی به ایفای نقش بپردازد».

تام هنکس؛ بزرگ‌مرد کوچکی که قواعد بازی را بر هم زدروزی زیبا در محله (۲۰۱۹)

هنگامی که اسکولاری، فیلم «جاده‌ای به‌سوی تباهی» (۲۰۰۲) ساخته‌ی سم مندز را تماشا کرد، هیچ نشانی از رفیق قدیمی‌اش نمی‌دید و غافل‌گیر شد. بازی هنکس زمین تا آسمان با آن جوان دهه‌ی ۸۰ میلادی فرق داشت، هنکس چگونه این کار را انجام می‌دهد؟ چگونه جادو می‌کند و به یک شخصیت متفاوت تبدیل می‌شود؟

اسکولاری می‌گوید: «تنها راهی که یک شعبده‌باز از کلاهش خرگوش بیرون بیاورد، این است که خرگوش از ابتدا داخل کلاه باشد. شعبده‌بازی فنون دارد، و هنگامی که درباره‌ی مهارت‌های بازیگری تام صحبت می‌کنی، در واقع سرگرم حرف زدن درباره‌ی همان خرگوش داخل کلاه هستی. او برای این نقش‌ها به بیرون از خودش نگاه نمی‌کند. آتش و خشمی که آنجاست، از درون او می‌آید. بنابراین به او نگاه کنید، از فیلم‌هایش لذت ببرید، درباره‌ی آن‌ها بنویسید و این همه‌ی آن چیزی است که باید درباره‌ی تام هنکس بدانید».


منبع: دیجی‌مگ