پایگاه خبری تئاتر: نیم ساعت زودتر رسیده بودیم و باید انتخاب میکردیم که در فاصله رسیدن عقربهها به ساعت 21، در حاشیه بلوار کشاورز قدم بزنیم یا خیابان فلسطین، البته فرقی هم نمیکرد که کدام مسیر را انتخاب کنیم و تا کجا برویم، مهم اکبری رادی بود، تصویرش،حرفهایش و شخصیتهایی که خلق کرده بود. اگر قدرت برگرداندن زمان را به عقب داشتیم، آنقدر میرفتیم تا برسیم به 10 مهر 1318 زمانی که رادی در خانواده ای بازاری در رشت به دنیا آمد. بعد هم ممکن بود (سال 1322) همراهش به تهران مهاجرت کنیم و در تهران پا به پایش بچرخیم تا بدانیم او چگونه توانسه به بیش از 157 شخصیت* جان ببخشد و هر گروه دستهای را در متنی جاودانه کند. از «روزنه آبی»و افول گرفته تا «آمیز قلمدون» و «باغ شبنمای ما». شخصیتهایی که نه تنها بخشی ماندگار از ادبیات نمایشی ما هستند که تاریخ تمام این سالهایی را که گذشته بازگو میکنند. چارهای نبود، باید مسیر رفته را بر میگشتیم و در خیابان فلسطین وارد خانهای می شدیم که سال های سال رادی از حوادث بیرون به ان پناه می برده، در همین خانه باید روبروی زنی مینشستیم که بیش از 4 دهه همراه رادی بوده و این بار از زاویه دید او به متنهای مردی نگاه می کردیم که یکی از ستونهای درام نویسی ماست. در که باز شد و وارد خانه که شدیم بهت ما را پیش از همه بانو حمیده عنقا همسر زنده یاد رادی فهمید، اما به روی خودش نیاورد تا زمانی که صبط را خاموش کردیم و او خطاب به پسرش آرش رادی گفت: «آرش تو خودت هم میدونی که تا حالا چقدر آدمها بادیدن تو و شباهتت به اکبر رادی بهت زده شدهاند.» متن این مکالمه در شب تولد اکبر رادی، حالا پیش روی شماست.
در روایت عاشقانهای که شما از آغاز آشناییتان با اکبر رادی در شناختنامهی ایشان منتشر کردهاید اشارههایی نسبت به خصوصیات اخلاقی او هم داشتهاید. ویژگی هایی چون مأخوذ به حیا بودن و کم معاشرت کردن با دیگران. میخواهم بدانم برای شما زندگی کردن با اکبر رادی سخت نبود؟
حمیده عنقا:آشنایی من با رادی در دانشگاه، بر پایۀ عشق نبود. انتخابی بود از سر منطق و البته توجهی که من به هنرمندان داشتم. همیشه بر این باور بودم زندگی با یک هنرمند بسیار متفاوت است و ترجیح میدادم که با همین شکل زندگی را شروع کنم. البته عشق در طول زندگی ایجاد شد و روزبه روز بیشتر شد و در طی 44 سال طبیعتا انس و عُلقه بین من و رادی و همچنین رادی با خانواده بیشتر و بیشتر شد. پرسیدید زندگی با یک هنرمند چگونه است؟ باید بگویم اگر انتخاب این نوع زندگی آگاهانه صورت گرفته باشد، ارزنده و پُر از لطف خواهد بود و اگر آگاهانه نباشد بسیار سخت. مدام از من سؤال میشود که آیا درست است که می گویند زندگی با یک هنرمند دشوار است؟ بله، سخت است؛ چون نویسندگان به طور اخص برای نوشتن به تمرکز کافی احتیاج دارند و باید بذیرفت. چون در این شرایط آشکار است که بار مسئولیتِ زندگی بیشتر بر دوشِ طرف مقابل است. من هم این مسئولیت را از ابتدا با میل و رغبت پذیرفتم و تا به امروز هم.
سالهایی که آقای رادی کار نمایشنامهنویسی را به طور حرفهای آغاز کرد، سالهای اوج داستاننویسی ماست. داستاننویسانی که هر کدام با حضور خود فصل جدیدی در تاریخ ادبیات ما گشودند. با این رواج و قدرت داستاننویسی به خصوص در آن سالها چرا آقای رادی نمایشنامهنویسی را برگزید؟
عنقا: برخورد رادی باافراد شاخصی همچون احمد شاملو، شاهین سرکیسیان قطعاً در این رهیافت تأثیر داشت. چرا که این بزرگان تشخیص دادند در شرایطی که ما در حوزۀ داستاننویسی به کمابیش غنی هستیم، و در نمایشنامهنویسی نه، بهتر است که رادی با چنین انگیزه و توانمندی ای که در خلق درام دارد، به این مقوله بپردازد و خود او هم دریافته بود که اگرچه نمایشنامه نویسی سخت تر است با وجود این توانایی پرداختن به این حیطه را دارد. بدین ترتیب پس از نگارش «روزنۀ آبی» که مورد تأیید این بزرگان هم قرار گرفت دربست به آن سمت و سو رفت. البته این اواخر داستانهای گذشته را بازبینی کرد. نکتۀ دیگر اینکه رادی نمایشنامه را مهم ترین بخش ادبیات می دانست و بر این عقیده پافشاری می کرد؛ آنچه به دلایلی در کشور ما هنوز جا نیفتاده است .
اکبر رادی 5 دی سال 1386 در تهران زندگی را بدرود گفت.
شما در یادداشت خودتان دربارۀ رادی اشاره کردید که وقتی میآمد و نمایشنامه را پیش از چاپ برای تان میخواند، مصداق عینی بسیاری از شخصیتها را در اطراف خود پیدا میکردید و حتی به وضوح حدس میزدید که فلان کاراکتر از کدام شخصیت الهام گرفته شده. اما بعد رادی با پرداخت هنرمندانهاش شخصیتی جدید از آنها خلق میکرد. از سوی دیگر نگاه اجتماعی به جامعه و مناسبات انسانی در نمایشنامههای او همیشه مورد بحث قرار میگیرد و جزء مبانی اصلی نمایشنامههای اوست. به نظر شما این میزان حساسیت به مناسبات انسانی در وجود اکبر رادی چه نمود و بازخوردی در زندگی شخصیاش داشت؟
عنقا: کانون اغلب نمایشنامههای رادی خانواده است. او، هم از خانوادۀ بزرگ خودش و هم از دیگر خانوادهها الهام می گرفت. رادی معتقد بود که همین دور و بر خودمان آنقدر مسئله وجود دارد که از هر کدام اینها میتوان یک درام پدید آورد و لزومی ندارد برای نوشتن به جوامع دیگر یا به مرمت متون کهن روی آوریم. یعنی این چنین رویکردهایی «خلق اثر» نمی دانست و باور داشت اگر هنرمند با مضامین سادۀ زندگیِ مردمان جامعۀ معاصر خود درامی خلق کند، دِین خود را ادا کرده است.
میدانیم که چخوف نمایشنامهنویس مورد علاقۀ رادی بود. وقتی آثار چخوف را میخوانیم میبینیم که شخصیتهای آثار او اگرچه در بطن جامعه روسی شکل گرفتهاند و مناسبات رفتاری مخصوص به آن جامعه را دارند ولی مسائلشان آنقدر انسانی است که منِ ایرانی یا فلان مخاطب غربی نیز میتواند با آن ارتباط برقرار کند. این اتفاقی است که در نمایشنامههای رادی هم میافتد. یعنی در عین این که مشخصات جامعه ایرانی را به وضوح میتوانیم در کارهای او ببینیم، مسائل مطرح شده در آنها به هیچوجه بومی نیست. از نظر شما این ویژگی چطور شکل گرفته است؟
عنقا: گمان میکنم یکی از دلایل نزدیکی رادی به چخوف همانندی شرایط آب و هوایی و اقلیمی جنوب روسیه با گیلان است. این خیلی مؤثر بوده...
و البته فرهنگها هم روی هم خیلی تاثیر داشتهاند به خصوص بعد از مناسباتی که از دوره قاجار شکل گرفت...
عنقا: بله، بیشتر آثار چخوف از تاروپود مردم مملکت خودش است. برای رادی هم این حرف مصداق پیدا میکند. یعنی مخاطب دغدغه های مطرح شده در آثار او را میتواند حس کند. این بازخورد در مواجهه با کارهای اقتباسی حس نمی شود و از این رو است که کارکرد اجتماعی و اخلاقی و حتی درمانیِ تئاتر مطرح می شود.
آرش رادی: در اینجا اجازه دهید من هم یک نکته اضافه کنم. به تبع مقطع زمانیای که پدرم در آن رشد و نمو کرد؛ یعنی در دوران جنگ جهانی دوم و آن تضادهای اجتماعی و اقتصادی که میدید هم در این همسویی مؤثر بوده است. مثلاً پدیدۀ مهاجرت و پیامدهای آن که در کتاب «مکالمات» مبسوط به آن اشاره شده، ناشی از همین دگرگونی ها و بی ثَباتی هاست. مهاجرت مبحثی است که برای خیلی از مردم دنیا آشناست و در بسیاری از نمایشنامهها هم مطرح شده و تم اصلی یا زمینه سازِ درام آن بوده است. از سوی دیگر تضادهایی که در فرهنگ جامعۀ کوچکتر یعنی خانوادۀ پدرم وجود داشت بسیار مورد توجه او قرار گرفت. خانوادهای که بازاری بودند و شاید از خیلی جهات ویژگیهای مردم عادی را داشتند؛ مثلا شاید کمتر کتاب میخواندند و به خاطر همین است که شما در برخی نمایشنامههای پدرم با روشنفکری مواجه هستید که در تقابل با بستگان خود قرار میگیرد. «روزنۀ آبی»، «هاملت با سالاد فصل»،«از پشت شیشهها»، «ملودی شهر بارانی»، «ارثیۀ ایرانی»، «تانگوی تخم مرغ داغ» یا «لبخند باشکوه آقای گیل» نمونههای از این دست هستند.
حمیده عنقا میگوید که رادی باور داشت اگر هنرمند با مضامین سادۀ زندگیِ مردمان جامعۀ معاصر خود درامی خلق کند، دِین خود را ادا کرده است
نکته بعدی در مورد کارهای رادی بحث زبان است. زبانی که بسیار شسته و رفته است و در عینِ فاخر بودن و حفظ اصول ادبیتِ اثر میتواند با مخاطب عام هم ارتباط برقرار کند و این ویژگیِ چشمگیری است.
آرش رادی: در مورد زبان، بحث آن باور پیش میآید که مادرم پیشتر اشاره کردند و این که نمایشنامه مهم ترین بخش ادبیات است و به همین مناسبت مقولۀ زبان نزد پدرم بسیار اهمیت داشت. کما اینکه آثار نویسندگانی مانند چوبک، بهرام صادقی، صادق هدایت و در میان نمایشنامه نویسان معاصر، کارهای دهۀ 50 اسماعیل خلج را که زبان ناب و یکه ای داشتند پیوسته مرور می کرد و بهره می جست. و از بُعد فرهنگ مردم، این آثار برایش جاذبه داشت. به خاطر همین دلبستگی، وقتی نمایشنامه ها را از ابتدا تا انتها بررسی میکنیم میبینیم که زبان از قالب کتابت و رسمی نویسی به شکستهنویسی گرویده. البته استثنائاتی هم در این زمینه به چشم می خورَد؛ همچون «باغ شب نمای ما» که در دهۀ آخر حیات او نوشته شده و در آن زبان پالودۀ قجری و به طور دقیق تر، ناصری به استیلیزه ترین شکل ظهور یافته است. با این حال افراط و کاربرد نابجای واژگان و عبارات عامیانه را نمیپسندید. یادم هست داستان «علویه خانم» هدایت را که سرشار از اصطلاحات آرگو است، چندان کار ارزندهای نمیدانست. او از اینکه می دید زبان فارسی به ویژه نزد نسل جوان، روز به روز پر و پوشال ریختهتر میشود، آزرده خاطر بود.
در مقوله زبان چیز دیگری که به ذهنم میرسد بحث اعرابگذاری است. آنقدر این طرف و آن طرف میدیدند و میشنیدند و میخواندند که کلمات غلط و نادرست ادا میشود، که در این اواخر به ناچاراعرابگذاری میکردند. البته نه به شکل افراطی همچون برخی نویسندگان که دیگر کلمات آشنا و آشکار را هم می گیرند اعرابگذاری میکنند.
عنقا: برای نوشتن هر نمایشنامهای رادی سعی میکرد زبان مخصوص آن کاراکتر را بیابد، بیاموزد و بعد در دهان آن کاراکتر بگذارد. به همین دلیل است که میتوانیم بگوییم به تعداد شخصیتهایی که در نمایشنامههای رادی وجود دارد، لحن و زبان هم متفاوت است. مثلا وقتی با یک پزشک روبرو هستیم میبینیم که زبان او مربوط به همان غشر است. درمورد کارگر، استاد دانشگاه و... هم همینطور. رادی ماهها و گاهی تا دو سال وقت میگذاشت تا زبان مخصوص شخصیت هایش را پیدا کند.
در مصاحبهای از شما پرسیده بودند که چرا فقط آقای مرزبان نمایشنامههای رادی را اجرا میکند و شما گفته بودید (نقل به مضمون) که لابد به خاطر این که دیگران ترجیح میدهند به جای متنهای رادی، متنی آسان تر یا اقتباسی را اجرا کنند که کاراکترهای زیادی داشته باشد و سود بیشتری داشته باشد و البته با ارشاد هم درگیر نشوند. حالا من میخواهم بدانم اگر نسل جدید نمایشنامهنویسی ایران بخواهند از زاویه دید خود نمایشنامههای اکبر رادی را اجرا کنند موضع شما چه خواهد بود؟
عنقا: البته این که گفتید، تنها بخشی از پاسخ من به آن سؤال بود. اتفاقاً یکی از خواستههای من این است که برای جوانترها مجال و فرصت بیشتر درنظر بگیریم ولی انگار موانعی وجود دارد. البته خود آقای مرزبان هم به این موضوع اشاره کرده اند و حتی چند بار پیشقدم شدند تا اجرای آثار رادی توسط دیگران را تسهیل کنند، اما وقتی جوان ترها برای گرفتن مجوز به ارشاد مراجعه می کنند، کمتر پیش میآید که به آنها مجوز داده شود.
به چه دلیل؟
عنقا: ظاهر قضیه این است که می گویند اجرای کارهای رادی از عهدۀ هر کسی برنمی آید و بنابراین برای ارج نهادن به او باید در اعطای مجوز سخت گیری کرد؛ چون ممکن است جوانی از گرد راه برسد، زحمت هم بکشد و وقت بگذارد اما حق مطلب را شایسته ادا نکند. با این همه بجز آقای مرزبان، نمایشنامه های رادی در سراسر کشور اجرا شده و می شود. در این چندساله بزرگوارانی همچون صدرالدین شجره، میکائیل شهرستانی، مصطفی عبداللهی، علی عمرانی و دکترمسعود دلخواه هم نمایشنامه های رادی را به صحنه برده یا در رادیو اجرا کرده اند.
آرش رادی میگوید که مقوله زبان در نمایشنامه نویسی برای پدرش اهمیت زیادی داشته است
رادی: باید دید که برداشت ما از افراد جوان چیست؟ منظور فرد 20 ساله است یا انسان زیر پنجاه سال؟ تئاتری هایی هستند که کارآزموده اند. طرف، بیست سال است خاک صحنه خورده و حالا در آستانۀ چهل سالگی وقتی میآید سراغ اکبر رادی از سوی ارشاد طرد می شود. به نظر من این رَویه با ارج نهادن به هنر و فرهنگ سازگار نمی آید.
عنقا: البته برای اجرا در جشنواره رد کردند، گفته اند علتش این بوده که در جشنواره باید کار اورژینال اجرا شود و این نمایشنامهها قبلاً اجرا شده است.
رادی: خب، این برهان پذیرفتنی نیست. چون مثلاً «صیادان» در سال ۱۳۴۸ در آمفیتئاتر دانشگاه تهران توسط یک گروه دانشجویی به کارگردانیِ آقای فرامرز طالبی اجرا شده. اصلاً چه کسی این موضوع را میداند یا یادش هست؟ مانند این است که بگویم: «چون شما در دو سالگی به تبریز رفته اید، بهتر است اینک در 37 سالگی به اصفهان بروید!»
عنقا: اجازۀ اجرای عمومی به تمام این بچههایی که آمدند، داده شد، اما نه در جشنواره و بخش مسابقه. به نظرم این تدبیر بجایی است. شایسته نیست که وقتی دانشجویان در مسابقه شرکت میکنند، ناگهان رادی را در کنار اینها ببینیم.
خانم عنقا بنیاد رادی الان در چه وضعیتی قرار دارد؟
فعلاً درحال پژوهش روی کارهای رادی هستیم، ولی قصد داریم در آینده به طور گام به گام برای گسترۀ نمایشنامهنویسی ایران این برنامه را پیاده کنیم. ما کارمان را از سال ۸۷ آغاز کردیم و فعالیتهایی گوناگونی داشتیم. دو مرحله نمایشنامهخوانی روی کارهای رادی برگزار کردیم و تحلیلهایی که توسط اساتید انجام شده بود به همراه گزیده ای از مقالاتی که دانشجویان نوشته بودند، در یک کتاب با عنوان «رادی شناسی ۱» منتشر کردیم. رادیشناسی ۲ هم آماده است و تا پایان امسال قرار است منتشر شود. در زمینۀ ترجمۀ کارهای رادی هم تا کنون نمایشنامۀ «پشت شیشهها» ترجمه شده و درصدد هستیم که این روند را ادامه دهیم. اما از نظر بودجه در تنگنا هستیم و بجز کمکهای اندک شهرداری و ارشاد از این نظر کمکی به بنیاد نشده است. همکاران من در هیأت مدیرۀ بنیاد رادی تنها با پشتوانۀ معنوی و رویکرد غیرانتفاعی زحمت میکشند. از همۀ آنها بسیارسپاسگزارم و امیدوارم با تغییر مدیران فرهنگی، توجهِ درخوری به بنیاد رادی شود.
* تعداد شخصیتهای متنهای رادی برگرفته از مقاله محمد رضاییراد نویسنده و کارگردان تئاتر است که با عنوان «ریخت شناسی شخصیت در آثار اکبر رادی» در کتاب شناختنامه این نمایشنامه نویس که به کوشش فرامرز طالبی منتشتر شده، آمده است.
منبع: خبرآنلاین
نویسنده: الهه خسروییگانه - رضا رستمی