چارسو پرس: عصر شنبه ۲۹ مهرماه محفل کوچکی در حیاط خانه سینما واقع در خیابان وصال به همت کانون کارگردانان برپا شد که سینماگرانی همچون بهمن فرمانآرا، نیما جاویدی، منیژه حکمت ، فریدون جیرانی، علیرضا شجاع نوری، مازیار میری، ابراهیم ایرج زاد، محمد اطبایی، حبیب دهقان نسب، سیفالله صمدیان، فائزه عزیزخانی، بهرام بدخشانی، محسن امیریوسفی, دانش اقباشاوی، امیرحسین قاسمی و.... در آن حضور داشتند.
در این محفل صمیمانه مهدی مرتضایی قطعاتی از موسیقی فیلم «سنتوری» را به طور زنده با سنتور نواخت.
محسن امیر یوسفی رییس کانون کارگردانان هم سخنانی را در راستای این جنایت هولناک مطرح کرد.
در بخشی از این مراسم یادبود که همزمان با هفتمین شب درگذشت این دو هنرمند برگزار میشد، ثمین مسگران، خواهرزاده مهرجویی متنی را از طرف بچههای خانواده که خارج از کشور هستند، از جمله دو فرزند بزرگتر داریوش مهرجویی خواند که در بخشی از آن نوشته شده بود: کودکی ما در آغوش خانوادهای گرم و صمیمی گذشت که رهبر ارکستر آن دایی داریوش بود و ما این شانس را داشتیم که در این خانواده با سینما، این جادوی سحرانگیز آشنا شویم.
در این دلنوشته اشاره شده بود که داریوش مهرجویی برای بچههای خانواده همچون یک کیمیاگر زبردست بود.
خواهر زاده مهرجویی همچین با یادی از وحیده محمدیفر خطاب به مونا که فرزند کوچکتر خانواده است ،گفت: ما از تک تک نقاط جهان دستهای خود را به هم می دهیم تا تو را در آغوش بگیریم.
در بخشی دیگر ابوالحسن داودی، کارگردان سینما در سخنانی کوتاه با ابراز تأسف از واقعه پیش آمده، بیان کرد: نمیدانم درباره کسی که قبل از انقلاب و از سالهای دوری که سینما برای ما جنبه اساطیری و روحانی داشت، مثل یک بت در سینما بود، چه باید گفت.
او در ادامه از فعالیتش در دهه ۷۰ و همکاری با حسن حسندوست که همزمان با داریوش مهرجویی نیز کار میکرد سخن گفت و افزود: هماهنگی برای زمان حضور در استودیو این موقعیت را برای من پیش آورد که با داریوش مهرجویی هم صبحت شوم و من از هیچ کس به اندازه او نیاموختم. من ابعاد و فوت و فن سینما را از داریوش مهرجویی آموختم.
او خود را بدون ادا، پشت نماهایش در فیلمها پنهان میکرد تا مخاطبش فقط فیلم را بییند و این مهمترین چیزی بود که از او یاد گرفتم.
داودی همچین بیان کرد: من نمیتوانم با اطمینان بگویم که پشت این قتل، اندیشهای وجود داشته یا خیر! ولی اگر اندیشهای وجود داشته، هر گاه ارادهای علیه سینما به وجود آمده، اتحاد و همدلی در سینما بیشتر شده و این داستان فقط اتحاد اهالی سینما را باعث میشود. به عنوان کسی که الان با توجه به شرایط موجود از فیلمسازی دور شده، میگویم که ما الان بیش ازهر چیز به شفافیت احتیاج داریم؛ به اندازهای که شایسته مهرجویی و همسر و همکار فرهیختهاش بود.
بهرام بدخشانی، فیلمبردار سینما، هم که سه فیلم از جمله بمانی را با داریوش مهرجویی کار کرده بود، گفت: برای فیلم بمانی خود آقای مهرجویی تماس گرفتند و من باور نمیکردم یک استاد بزرگ به شاگرد زنگزده باشد. حتی گفتم با من شوخی نکنید ! اما آقای مهرجویی چیزهایی را گفت که مطمئن شدم خود اوست و بعد برای صحبت درباره سناریو قرار گذاشتیم.
او یاد آور شد : البته برای فیلم میهمان مامان هم زنگ زدند و من چون سر فیلم دوئل پایم شکسته بود و بیمارستان بودم، نتوانستم بروم تا فیلم آخر، لامینور. روز آخر پروژه، پلان آخر فیلم را هم در باغ فردوس فیلمبرداری میکردیم و همه گریه میکردند و من میدانستم که کار بعدی چه سختیهایی دارد.
بهرام بدخشانی در پایان گفت: آقای مهرجویی از کات خوشش نمیآمد و سر فیلمبرداری میگفت «بس»، چون معتقد بود کات یعنی تمام ولی بس، ادامه دارد. به هر حال کار ما سینماست و نمایش. آقای مهرجویی با تراژدی رفت و نامش در تاریخ ثبت شد.