آفتاب یزد –آریو راقب کیانی: نمایش «سالومه» به نویسندگی و کارگردانی بابک پرهام نمایشی مونولوگ است که به درونیات و ذهنیات تلنبار شده و خاک خورده در خلوت رخوت زده تک پرسوناژش یعنی «سالومه» (با بازی نکیسا عقبایی) می‌پردازد. نمایش که اقتباسی آزاد بر تراژدی «اسکار وایلد» دارد، تلاش می‌کند که وضعیت روان‌پریشانه «سالومه» را

چارسو پرس: نمایش «سالومه» به نویسندگی و کارگردانی بابک پرهام نمایشی مونولوگ است که به درونیات و ذهنیات تلنبار شده و خاک خورده در خلوت رخوت زده تک پرسوناژش یعنی «سالومه» (با بازی نکیسا عقبایی) می‌پردازد. نمایش که اقتباسی آزاد بر تراژدی «اسکار وایلد» دارد، تلاش می‌کند که وضعیت روان‌پریشانه «سالومه» را به صورت واگویه‌های متلاطم و مواج در قالب ساختار زبانی آرکائیکی ابراز دارد. نمایش با شکل کهن گونه‌ای که بر خود گرفته است، از جادوی زبان شاعرانه‌اش به صورت چندگانه و استعاره‌ای استفاده می‌کند و به همین سبب توانسته است ورای واقعیتی را خلق کند که در آن زبان تا حدودی به کمک اجرا به گسترش و تعمیم فضای اوهام گونه و خیالی دست می‌زند. نمایش با استفاده از نورپردازی‌های تعریف شده و مکانمند دست به خلق مفهومی زده است که در آن جلوه‌های دوشیزگی زنانه سالومه و ناتوانی مردانه یحیی در دو کفه ترازو قرار بگیرند. طراحی نور و استفاده میزانسنیک در آن به نحوی بوده است که تمثیلی از ملون شدن و تغییر رنگ ماه در دگردیسی احوال سالومه را تداعی و برای مخاطب متبادر سازد. اما جنون فرافکنانه و افسرده‌گی سودا زده سالومه که خشم کین خواهانه خویش را بر سر قطع کردن سر یحیی پیامبر و آوردن آن در طبقی مطالبه می‌نماید، در طی روند نمایش با استفاده از کاراکتری که خود سوژه‌ی آبژه ذهنی‌اش شده است، عیان و نهان‌ می‌گردد. از این رو کاراکتر مدام در حال تقلا برای رهایی از کالبد و جسمانیت‌ افسون زده خویش از تفکرات مسموم است؛ حال یا به صورت رهایی از شر اوهام با ذکر اوراد یا به صورت رقص شیداگونه‌ای در مجلس اعیان! از این رو کاراکتر با سوئیچ کردن‌های پیاپی می‌خواهد از وضعیت شخصیت‌های متفاوت به دیگری سوئیچ پیدا کند تا شاید جنبه‌های قابل تشخیص خویشتن را از این تباهی
واپس زند؛ گاهی تک پرسوناژ در قامت هرود ظاهر گردد و گاهی به
ظاهر هردویاس در‌اید و در نتیجه نمایش رویدادهای پیچیده ذهنی‌‌ سالومه را از دیالکتیک‌های چند بعدی و چندوجهی رقم می‌زند تا جنبه تنهایی این پرسوناژ رسوا شده را آشکارتر سازد و انگار مسئله فضای تهی شده از اطرافیان «سالومه»، روایت قصه وارش را از گذشته انجام شده به حال و روز او ظلمانی‌اش پیوند می‌دهد. بنابراین زمان نمایش را در سیر رویدادهای
پیش رو و الساعه نمیتوان تخمین زد، زیرا گذر از وضعیت‌های مختلف سالومه، صرفا به رویایی او با خویشتن منوط و مربوط می‌گردد و نمایش در این راستا به درستی از کارکرد روایت گونه مونولوگ و حدیث نفس استفاده کرده و سود برده است.

نقدی بر نمایش «سالومه» به نویسندگی و کارگردانی بابک پرهام

 
زبان آرکائیک گفتارها به نمایش یک بافت آهنگین می‌دهد. آنجا که می‌خواهد گزارش تاریخی از یک متن را ارائه دهد، موفق‌تر از آنجایی است که گزارش داستانی از مرگامرگ سالومه را عنوان می‌دارد. البته این انتخاب زبان به این نمایش تک‌گویی جلوه متمایزی بخشیده است تا وزن و قافیه کلمات چیده شده و تا حدودی واج آرایی شده در دیالوگ‌ها، آن‌ها را باستانی نمایند. نمایش با این رویکرد فضای کلاسیکی را در طی روند نمایش پدید می‌آورد که هر از گاهی نمایشنامه و متن، از خود نمایش و اجرا پیش می‌گیرد و بر آن مقدم می‌شود. زیرا که در این بازآفرینی «سالومه» هر چه واژگان بیشتری با هویت تاریخ‌مندی شده از بیان بازیگر خارج می‌گردد، کمبود همانند‌سازی شده فیگوراتیو بیشتر خودنمایی می‌کند. گویی کلام نمایش طنین و تاثیر خودش را صرفا محفوظ به بیان داشته است و در طراحی حرکات و تمپوی برآمده از آن پرسوناژ دچار کمبود و مضیقه شده است و در نتیجه تصویر‌سازی شنیداری کلام که در این نمایش به عنوان یک ابزار همه کاره رخ نمایی می‌کند، فاصله‌اش را با تصویر‌سازی دیداری صحنه‌ای هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌کند. هر چند که نمی‌توان گفت که زبان وزین و کمیاب نمایش کارکردی صرفا زینتی و تزئینی دارد و بار انتقال مفهومی را بر عهده دارد که در زبان معمول نمیشود به کلام آورد، ولیکن در اوج و تقلیل نمایش‌ها، دلالت‌گری‌اش بر کالبد بازیگر همسان و همراه نمی‌شود. شاید انتظار مخاطب از کشف و شهود رنج‌های زنانه و عذاب دچار شده‌اش به آن، نیاز به تطبیق پذیری بیشتری بین متن تئاتری (اجرایی) و متن نوشتاری (دراماتیک) به همراه داشت تا پویایی کنش‌زای متن، هم ردا و هم لباس با واکنش‌های سالومه و رقص هفت چادر روی صحنه باشد. گویی سالومه متن، نتوانست به همزاد خود در صحنه بگوید؛ «سالومه با من برقص!».


منبع: آفتاب یزد
نویسنده: آریو راقب کیانی