چارسو پرس: موضوع این است که خنده موضوعی بسیار جدی است و ساختن فیلم کمدی هم عملی بسیار جدیتر از تکیه بر لودگی صرف و ساده انگاشتن کار کمیک است.
در سال ۱۳۶۷ وقتی هدایتفیلم به من پیشنهاد کرد تا فیلمنامه کمدی «روز باشکوه» را به فیلم برگردانم ابتدا خندهام گرفت و آن گاه که پذیرفتم دچار تشویش شدم. البته چارهای به جز پذیرش نداشتم. دو سه سالی بود که به خاطر مشکل فیلمنامه، فیلمی نساخته بودم و علاقهای هم به بیشتر شدن این شکاف زمانی نداشتم. یک روی سکه استمرار و مداومت حرفهام بود که خیلی راحت فیلمساز را در معرض غبار زمان قرار می دهد و روی دیگر آن بهانه گذران زندگی بود. در فرصتی سهچهارروزه فیلمنامه را بازنویسی کردم. چنان شتابان که غلطگیریها را گذاشتم بودیم برای موقع فیلمبرداری و این بامزهترین شوخی فیلم بود.
علیرضا خمسه انتخاب مناسبی بود که توأمان میتوانست باری را از یک دوش فیلم بردارد و باری را دوش دیگرش بیفزاید! در آن دوران اعتقاد داشتم که سیستمی مثل سینمای امریکا از آدمی مثل خمسه میتوانست هارولد لوید دیگری بسازد که هنوز هم بر این رأی پایدارم. پس تا اینجای کار علیرضا خمسه برای فیلم «روز باشکوه» موهبتی بزرگ بود. اما مشکلی که نگرانم میکرد، شهرت او به واسطه نوع نمایشهایش در برنامه تلویزیونی «هوشیار و بیدار» بود که بنا به ضرورت برنامه به اغراق و تیپسازیهای از پیش معلوم متکی بود. تلاطم درونی من تا هنگام نمایش عمومی فیلم ادامه یافت و آن گاه که اطمینان یافتم خمسه بدون توسل به هویتی که به خاطر آن در جامعه محبوبیت یافته در نقش گلآقا هم پذیرفته شده است، آرام گرفتم.
این رویکرد، یعنی ارائه هویتی رئالیستیتر از چنین بازیگری، در واقع نوع تلقی من از سینمای کمدی بود. کشاندن اجتنابناپذیر شخصیتهای فیلم به مسیری که در ضمن پیشبرد داستان ایجاد خنده هم بکند. مثل صحنه سخنرانی «گلآقا» در بالکن فرمانداری که دچار حادثه هم میشود و یا جوابگویی به ابراز احساسات مردمی که در مقابل خانه پدریاش تجمع کردهاند.
این دو صحنه به مذاق تماشاگر خوشآمد و بسیار هم خندیدند و البته آن چیزی که مرا بیشتر راضی میکرد خنده صرف نبود. احتمال میدادم خنده تماشاگران مبتنی بر عناصر نهفته در صحنه است و نه بذلهگوییهای پراکندهای که از طریق واکنشهای عصبی و تحریکات فیزیکی خنده را سزارین میکنند.
به دلیل چنین ادراکی کوشش بسیاری داشتم تا از دایره کمدی موقعیت به ورطه بذلهگویی و مزهپرانی سُر نخورم که البته در مواردی نتوانستم اصول خود را رعایت کنم و برخی بذلهها و مزهها و ریشخندها خود را به فیلم تحمیل کردند. گونههایی که هرگز به صورت منفرد توان نفوذ به جوهر یک فکر و ایده را ندارند، مگر برای تقویت تضادهایی که دستمایه یک کار کمدی هستند.