روزی روزگاری سمنگان، می تواند با پررنگ کردن برخی از مولفه‌ها و ظرفیت های باقوه‌اش، از گرفتار شدن در دام نوستالژی بیش از این رها شود. انتظار می رود خرده روایت ها همسوتر باشند تا در اندام اثر یکپارچگی بیشتری ایجاد کند.

چارسو پرس: روزی روزگاری سمنگان، اثر تازه محمودرضا رحیمی است که به گفته خودش بر اساس خاطرات نازنین گودرزیان از بمباران تهران در دهه شصت و در فضایی کارگاهی و اشتراکی تولید شده است. انچه پیش از همه توسط مخاطب دریافت می شود فضای نوستالژیک این اجراست.
نوستالژی دهه شصت به چند دلیل برای این سالها نقش برجسته ای پیدا کرد. تا جایی که بیشترین کژنمایی در مورد واقعیت یک دوره تاریخی، در احساسات چند نسل از ما به وجود امده و گاهی به حدی غلیظ می شود که با حسرت از آن سالهای خوش !!! یاد می شود؟!

اما سوال مهم این است؟! ایا نمایش روزی روزگاری سمنگان، آمده است تا باز هم احساسات نوستالژیک نسلهایی از جامعه امروز ما را برانگیزد؟! آیا آمده تا مانند صدا و سیما، تصویر کژنمای دهه شصت را به عنوان یک دهه نمونه در شکل زندگی مطلوب ایرانی ( یعنی خانواده هایی به شدت کم توقع، خوشحال در عین فقر، و هم دل در زیر بارش بمب و موشک و پر پر شدن جوانهایشان ) نشان دهد؟!

نگاهی به نمایش «روزی روزگاری سمنگان»؛ نوستالژی واقعیت را مخدوش می‌کند

آیا محمود رضا رحیمی بعد از سالها دوری از صحنه اکنون بازگشته تا برای متولدین دهه پنجا و شصت یک نمایش نوستالژیک تولید کند تا عواطفشان برانگیخته شود؟!

خیر. اینطور نیست. و حتی کاملا برعکس، در این نمایش، فاجعه بسیار پررنگ تر از نوستالژی است.
نوستالوژی نخستین بار برای توصیف حالات روحی بیماران مورد استفاده قرار گرفت. اما بعدها پایش به ادبیات باز شد و رنگ و بویی رمانتیک گرفت و سپس در فرهنگ عامه به حسرت، آه، افسوس و گاه شادمانی، برای یک گذشته ی دور مورد استفاده قرار گرفت.

نوستالوژی دهه شصت، برای ما ایرانی ها، خصوصا متولدین دهه پنجاه و شصت، نزدیکترین و قابل لمس ترین تصویر از این واژه چند بعدی است.

نوستالوژی برای ما دهه پنجاه و شصتی ها، صرفا یک یادآورد شیرین و تلخ نیست. برای ما همچون سالهای اولیه کشف این واژه، یک بیماری روحی است. روزها و شب هایی که در آن سالهای سیاه از زندگی ما دزدیده شد، با چند تصویر محو از چند شي، یا چند قطعه موزیک، بخشی از ذهن ما را برای بازسازی زندگی گذشته مان، در تاریخی مرده فریز کرده است. زندگی از دست رفته ای که هرگز دیگر قابل بازسازی نیست و ما هنوز نتوانسته ایم این واقعیت را بپذیریم. ما مدام از آن دهه، با حسرت یاد می‌کنیم و غافلیم از اینکه آنچه در خاطرات ما باقی مانده، محصول دستکاری ذهن ما برای بازسازی گذشته و سفید جلوه دادن دهه شصت است.

نگاهی به نمایش «روزی روزگاری سمنگان»؛ نوستالژی واقعیت را مخدوش می‌کند

در این سالها در فضای مجازی، برخی از برنامه های تلویزیونی آن سالها را دیدیم. اما تماشای امروز آن تولیدات هرگز به شیرینی خاطره ای که از آنها ساخته‌ایم نیست!!

واقعیت دهه شصت در گذر ایام در ذهن ما دستکاری شده تا فقدان ها، فقرها، نبودن ها، نداشتن ها، تابوها، منع شدن ها، و همه ی رنج هایی که کشیدیم را از ذهنمان پاک کنیم و احساس کنیم که ما هم چه دورانی داشتیم!! یا حتی به این باور رسیده باشیم که چه دوران خوشی داشتیم!!

اما در روزی روزگاری سمنگان، دهه شصت از بزک و تزیین مرسوم این سالها تهی می شود و به عنوان یک تاریخ شکل می‌گیرد.

هیچ نمایشی درباره گذشته نیست. گذشته صرفا بهانه ای است تا امروز را ببینیم. با همین رویکرد، زمان در روزی روزگاری سمنگان، به هم می ریزد. تا جایی که زمان نمایشی، رو به عقب می رود. از فاجعه فاصله می گیرد اما در زمان حقیقی، فاجعه رخ داده است.
نمایش روزی روزگاری سمنگان، در عین حالی که پر از کاراکترهایی است که نسبت خانوادگی دارند، اما هیچ کدامشان در خانه نیستند. ما هیچ یک از آنها را در خانه نمی بینیم. انها انگار مدام در میدانگاهی محله هستند. حتی یک کاراکتر هست که اساسا خانه ندارد. هویت روشنی ندارد و حتی زمان هم ندارد. گویا نمایش دارد بر یک جامعه بزرگتر تاکید می گذارد. یک امر اجتماعی را در نظر دارد. یک جامعه بحران زده. جامعه ای که منتظر عروسی است اما بمب نصیبش می شود!!

نگاهی به نمایش «روزی روزگاری سمنگان»؛ نوستالژی واقعیت را مخدوش می‌کند

در روزی روزگاری سمنگان، روایتهایی تکه پاره از زندگی آدمها در بستر زمانی به هم ریخته اما آبستن فاجعه ای بزرگ که گویی پیش از رخداد رخ داده است، کنار هم قرار می گیرد و درست در لحظه ای که ما نسبت به زمان واقعی خودمان آگاه می شویم، همه چیز از گذشته به اکنون احضار می شود.
زمان به یک دایره تبدیل می شود. دایره ای که عقب رفتن کاراکترها از نقطه ی فاجعه ( انفجار موشک در عروسی ) تاثیری در عدم وقوع آن ندارد. انگار آدمهای بن بست سمنگان، در دایره ی زمان گرفتار شده اند. دایره ای که از هر طرفش بگریزی، به نقطه ی فاجعه می رسی!

روزی روزگاری سمنگان، می تواند با پررنگ کردن برخی از مولفه‌ها و ظرفیت های باقوه‌اش، از گرفتار شدن در دام نوستالژی بیش از این رها شود. انتظار می رود خرده روایت ها همسوتر باشند تا در اندام اثر یکپارچگی بیشتری ایجاد کند.

این نمایش در سالن چهارسوی تئاتر شهر روی صحنه است.

///.



نویسنده: امید طاهری