پردیس افکاری چندان امیدی به آیندۀ عرصه هنر هم نداشت و گفته بود: فکر نمیکنم شاهد اتفاقی مثبت در عرصه هنر باشیم. چرا که معتقدم باید همیشه واقعیتها را دید و اصولاً آدمی نیستم که امید واهی داشته باشم. وقتی چیزی در حال سقوط است، نمیتوان به نجات آن امید داشت. سینمای ایران از نظر من سقوط کرده است و برای برگشت مجدد آن نیاز به زمان، مدیریت درست و تخصص داریم.
چارسو پرس: رضا صائمی در اطلاعات نوشت: تراژدی فقط یک ژانر یا الگوی روایی نیست که هنرمندی آن را اجرا کند و به نمایش بگذارد؛ گاهی تقدیر اوست که بیرون از جهان نمایش، زندگی و سرنوشت یک هنرمند را رقم میزند.
«پردیس افکاری» این تراژدی را زیست و تجربه کرد و به تقدیر مرگ تن داد. پس از سالها بی خبری از او و دوری از فضای بازیگری و قاب سینما و تلویزیون، به ناگهان خبر آمد که دچار سرطان کبد شده و به کما رفته و دعا کنید تا شاید کاری از معجزه برآید؛ اما چنین نشد تا او در سن ۶۰ سالگی تسلیم مرگ شود.
نسلهای دهۀ ۶۰ به قبل احتمالاً چهرۀ او را در ذهن داشته باشند و خاطرات بازیگری اش را به یاد آوردند، اما شاید برای نسل امروز چندان نام و چهرۀ آشنایی نباشد. او سالها از دنیای نمایش به دور بوده و حتی مخاطبان آشنا هم شاید او را از یاد برده بودند.
با این حال او کارنامۀ پرباری در زمینه بازیگری دارد. از ۱۶ سالگی در مدرسه هنرپیشگی آناهیتا، زیر نظر مصطفی اسکویی، دوره دوساله بازیگری را گذراند. بعد در تئاترهای کارگردانان مشهوری چون: مصطفی اسکویی، مجید جعفری، رکن الدین خسروی، دکتر قطب الدین صادقی و... حضورداشت.
اودربرنامههای تلویزیونی عروسکی معروف دهه ۶۰، چون: «هادی و هدی» و «بزبز قندی» نیز به عنوان بازیگردان عروسکی مشغول بوده است.
همزمان با نمایش در سینما هم در فیلمهای زیادی نقش آفرینی کرد و بیش از ۲۰ فیلم سینمایی در کارنامهاش دارد. از کارگردانان معروف و شناخته شده گرفته تا جوانانی در آغاز راه که بعدتر خود فیلمساز شدند.
«قلادههای طلا» و «گیرنده» (۱۳۹۰)، «شیرین قناری بود» (۱۳۹۰)، «شور شیرین» (۱۳۸۸)، «کیفر» (۱۳۸۸)، «بانی چاو» (۱۳۷۴)، «پرواز را به خاطر بسپار» (۱۳۷۱)، «برخورد» (۱۳۷۰)، «دخترک کنار مرداب» (۱۳۶۸) و «گزل» (۱۳۶۸) از آثار سینمایی اوست.
پردیس افکاری بیش از ۱۵ مجموعه تلویزیونی هم در کارنامۀ خود دارد و بعضی از آنها همچون: فکر پلید، خسته دلان و... پربیننده هم بود. او در تئاتر با کارگردانانی مانند: زندهیاد رکنالدین خسروی، مجید جعفری، شکرخدا گودرزی، محمد نجفی و قطبالدین صادقی همکاری داشت و از عمده نمایشهایی که در آنها بازی کرد، میتوان به آثاری چون: سوسنگرد، ابن سینا، باغ آلبالو، زیرگنبد کبود، ژاندارک، عروسی، عاشقکشون، دندون طلا اشاره کرد.
بازی در فیلمها و نمایشهای تلویزیونی چون:هادی و هدی، بزبز قندی (عروسکگردان)، غروب یک روز بارانی، غفلت، معین پزشک، با طراوت، فکر پلید، خانه شماره پنجم، این یک دادگاه نیست، در مسیر زاینده رود؛ بخش دیگری از کارنامه هنری این بازیگر است.
افکاری در سینما با کارگردانانی چون: سیروس الوند، محمدعلی سجادی، امرالله احمدجو، حسن فتحی، کریم آتشی، حمید رخشانی و ... همکاری کرد که نتیجۀ آن بازی در آثاری همانند: دخترک کنار مرداب، گزل، کیفر، برخورد، پرواز را به خاطر بسپار، پنجاه روز التهاب، ضربه آخر، بانی چاو ... است.
این بازیگر دهه ۹۰ در نمایش «کاسپار» نوشته «پتر هاندکه» و به کارگردانی محسن معینی، به ایفای نقش پرداخت. بازی در نمایش «بر فَرَس تندرو» به کارگردانی محسن معینی، دیگر حضور او بر صحنه نمایش است.
طی این سالها او بازیگر محبوب و بی حاشیهای بود تا این که به دلیل حضور در فیلم قلادههای طلا مورد انتقاد شدید بسیاری از مخاطبان قرار گرفت و شاید همین هم موجب انزوا و کنارگیری او از عرصۀ بازیگری در داخل شد تا او در جایی دیگر و خارج از ایران به فعالیتش ادامه دهد.
افکاری در اواسط دهه ۹۰ به ترکیه رفت و با شبکۀ جم چند همکاری در زمینۀ سریال و... داشت که البته معروفترین آنها سریالی بود به اسم شهرفرنگ، ساخته مهدی مظلومی که چندان هم دیده نشد.
البته بازیگران دیگری هم بودند که همگی بعدتر به کشور برگشتند و اساساً فعالیت در این شبکه را ترک کردند. اما او هم مثل بسیاری دیگر از بازیگرانی که چنین تجربهای داشتند، نتوانست به دوران طلایی گذشتۀ خود برگردد و در حاشیه ماند.
سرگذشت پردیس افکاری تلخ بود و بار دیگر قصۀ تراژیک هنر و هنرمند بودن در این سرزمین را روایت کرد. روایت تنهایی و فراموشی. افکاری در آخرین گفتوگوی خود که از او منتشر شده، دربارۀ عدم حضورش در آثار هنری گفته است:
«کار ما به گونهای شده که امروز تنها یک تعداد خاصی کار میکنند و باقی تماشاگر آن گروه هستند. آدمهایی که بی تخصص هستند در این حوزه و فامیل دارند و به مهمانیهای شبانه میروند و دورهمیهایی با هم دارند، میتوانند به راحتی کار کنند و دوستانی که در این روابط جایی ندارند، بیکار هستند. ما در واقع تماشاگر آن گروهی هستیم که مشغول کارند.»
او البته چندان امیدی به آیندۀ عرصه هنر هم نداشت و گفته بود: «فکر نمیکنم شاهد اتفاقی مثبت در عرصه هنر باشیم. چرا که معتقدم باید همیشه واقعیتها را دید و اصولاً آدمی نیستم که امید واهی داشته باشم. وقتی چیزی در حال سقوط است، نمیتوان به نجات آن امید داشت. سینمای ایران از نظر من سقوط کرده است و برای برگشت مجدد آن نیاز به زمان، مدیریت درست و تخصص داریم.» یادش جاودان.
«پردیس افکاری» این تراژدی را زیست و تجربه کرد و به تقدیر مرگ تن داد. پس از سالها بی خبری از او و دوری از فضای بازیگری و قاب سینما و تلویزیون، به ناگهان خبر آمد که دچار سرطان کبد شده و به کما رفته و دعا کنید تا شاید کاری از معجزه برآید؛ اما چنین نشد تا او در سن ۶۰ سالگی تسلیم مرگ شود.
نسلهای دهۀ ۶۰ به قبل احتمالاً چهرۀ او را در ذهن داشته باشند و خاطرات بازیگری اش را به یاد آوردند، اما شاید برای نسل امروز چندان نام و چهرۀ آشنایی نباشد. او سالها از دنیای نمایش به دور بوده و حتی مخاطبان آشنا هم شاید او را از یاد برده بودند.
با این حال او کارنامۀ پرباری در زمینه بازیگری دارد. از ۱۶ سالگی در مدرسه هنرپیشگی آناهیتا، زیر نظر مصطفی اسکویی، دوره دوساله بازیگری را گذراند. بعد در تئاترهای کارگردانان مشهوری چون: مصطفی اسکویی، مجید جعفری، رکن الدین خسروی، دکتر قطب الدین صادقی و... حضورداشت.
اودربرنامههای تلویزیونی عروسکی معروف دهه ۶۰، چون: «هادی و هدی» و «بزبز قندی» نیز به عنوان بازیگردان عروسکی مشغول بوده است.
همزمان با نمایش در سینما هم در فیلمهای زیادی نقش آفرینی کرد و بیش از ۲۰ فیلم سینمایی در کارنامهاش دارد. از کارگردانان معروف و شناخته شده گرفته تا جوانانی در آغاز راه که بعدتر خود فیلمساز شدند.
«قلادههای طلا» و «گیرنده» (۱۳۹۰)، «شیرین قناری بود» (۱۳۹۰)، «شور شیرین» (۱۳۸۸)، «کیفر» (۱۳۸۸)، «بانی چاو» (۱۳۷۴)، «پرواز را به خاطر بسپار» (۱۳۷۱)، «برخورد» (۱۳۷۰)، «دخترک کنار مرداب» (۱۳۶۸) و «گزل» (۱۳۶۸) از آثار سینمایی اوست.
پردیس افکاری بیش از ۱۵ مجموعه تلویزیونی هم در کارنامۀ خود دارد و بعضی از آنها همچون: فکر پلید، خسته دلان و... پربیننده هم بود. او در تئاتر با کارگردانانی مانند: زندهیاد رکنالدین خسروی، مجید جعفری، شکرخدا گودرزی، محمد نجفی و قطبالدین صادقی همکاری داشت و از عمده نمایشهایی که در آنها بازی کرد، میتوان به آثاری چون: سوسنگرد، ابن سینا، باغ آلبالو، زیرگنبد کبود، ژاندارک، عروسی، عاشقکشون، دندون طلا اشاره کرد.
بازی در فیلمها و نمایشهای تلویزیونی چون:هادی و هدی، بزبز قندی (عروسکگردان)، غروب یک روز بارانی، غفلت، معین پزشک، با طراوت، فکر پلید، خانه شماره پنجم، این یک دادگاه نیست، در مسیر زاینده رود؛ بخش دیگری از کارنامه هنری این بازیگر است.
افکاری در سینما با کارگردانانی چون: سیروس الوند، محمدعلی سجادی، امرالله احمدجو، حسن فتحی، کریم آتشی، حمید رخشانی و ... همکاری کرد که نتیجۀ آن بازی در آثاری همانند: دخترک کنار مرداب، گزل، کیفر، برخورد، پرواز را به خاطر بسپار، پنجاه روز التهاب، ضربه آخر، بانی چاو ... است.
این بازیگر دهه ۹۰ در نمایش «کاسپار» نوشته «پتر هاندکه» و به کارگردانی محسن معینی، به ایفای نقش پرداخت. بازی در نمایش «بر فَرَس تندرو» به کارگردانی محسن معینی، دیگر حضور او بر صحنه نمایش است.
طی این سالها او بازیگر محبوب و بی حاشیهای بود تا این که به دلیل حضور در فیلم قلادههای طلا مورد انتقاد شدید بسیاری از مخاطبان قرار گرفت و شاید همین هم موجب انزوا و کنارگیری او از عرصۀ بازیگری در داخل شد تا او در جایی دیگر و خارج از ایران به فعالیتش ادامه دهد.
افکاری در اواسط دهه ۹۰ به ترکیه رفت و با شبکۀ جم چند همکاری در زمینۀ سریال و... داشت که البته معروفترین آنها سریالی بود به اسم شهرفرنگ، ساخته مهدی مظلومی که چندان هم دیده نشد.
البته بازیگران دیگری هم بودند که همگی بعدتر به کشور برگشتند و اساساً فعالیت در این شبکه را ترک کردند. اما او هم مثل بسیاری دیگر از بازیگرانی که چنین تجربهای داشتند، نتوانست به دوران طلایی گذشتۀ خود برگردد و در حاشیه ماند.
سرگذشت پردیس افکاری تلخ بود و بار دیگر قصۀ تراژیک هنر و هنرمند بودن در این سرزمین را روایت کرد. روایت تنهایی و فراموشی. افکاری در آخرین گفتوگوی خود که از او منتشر شده، دربارۀ عدم حضورش در آثار هنری گفته است:
«کار ما به گونهای شده که امروز تنها یک تعداد خاصی کار میکنند و باقی تماشاگر آن گروه هستند. آدمهایی که بی تخصص هستند در این حوزه و فامیل دارند و به مهمانیهای شبانه میروند و دورهمیهایی با هم دارند، میتوانند به راحتی کار کنند و دوستانی که در این روابط جایی ندارند، بیکار هستند. ما در واقع تماشاگر آن گروهی هستیم که مشغول کارند.»
او البته چندان امیدی به آیندۀ عرصه هنر هم نداشت و گفته بود: «فکر نمیکنم شاهد اتفاقی مثبت در عرصه هنر باشیم. چرا که معتقدم باید همیشه واقعیتها را دید و اصولاً آدمی نیستم که امید واهی داشته باشم. وقتی چیزی در حال سقوط است، نمیتوان به نجات آن امید داشت. سینمای ایران از نظر من سقوط کرده است و برای برگشت مجدد آن نیاز به زمان، مدیریت درست و تخصص داریم.» یادش جاودان.
https://teater.ir/news/58042