به راستی به جز صدای مخملین ابراهیم‌زاده، از ایست زیبای او روی صحنه و در یک کلام تئاتریکالیته این هنرپیشه بزرگ چه باید گفت؟ هر چه بگوییم کم است؛ اما ما بر آنیم تا در این صحیفه، جشن حضور او را در سنین سالدیدگی پاس بداریم و مصمم باشیم که به او بگوییم آقای ابراهیم‌زاده عزیز! سن ذهن شما از سن عین شما بسیار پیشرفته‌تر است.
چارسو پرس: واقعیت این است که سیروس ابراهیم‌زاده از نسل و تبار گذشتگان است. وی طی و طول هستن و زیستنش توانسته موجد و پدیدآورنده چند نمایش دست اول باشد. اگرچه در نگاه اول به نظر نمی‌رسد که وی در شمار نقش‌هایی اساسی و کارساز صحنه را مزین به حضور خویش نموده باشد، در هر حال در همین حیص و بیص توانسته کارنامه‌ای بی‌کم و کاست، راستین و تایید شده را در جوار زندگی پربار هنری‌اش برای خویش دست و پا کند. سیروس ابراهیم‌زاده شاید به نظر برسد که بازیگری مطنطن و پر از فراز و فرود باشد، ولی شاید بهتر باشد برای این هنرمند اصطلاح یک تئاتری پرکار، آگاه و از هیچ به همه ‌چیز رسیده را در نظر بگیریم. وی از نسل هنرستان هنرپیشگی و چهره‌هایی مانند مطیع‌الدوله حجازی و مهدی علی‌محمدی است و در این ژانرها هرچه کوشیده مقرون به توفیق بوده است.

 به یاد دارم که روزی در محفلی که علی‌محمدی و ابراهیم‌زاده حضور داشتند و من در آن سن و سال شاید انگ سال اولی بر من برازنده‌تر می‌بود، دفعتا گفتم من دوست دارم کریتیکیست باشم. علی‌محمدی به من خندید و گفت: دوست من! در زبان بیگانه، منتقد و نقد هر دو به یک گونه افاده معنی می‌شوند و آن لغت کریتیک (Critic) است. این نخستین خاطره من از حضور دو چهره سرشناس هنرستان هنرپیشگی است. در همین زمینه ابراهیم‌زاده رو به من کرد و گفت: ترک آرام و خواب باید کرد / وین به عهد شباب باید کرد... در هر حال به قول حافظ شبی خوش بود که بدین قصه‌اش دراز شد و من از اتم و اکمل حضور دو بازیگر تراز اول پیشکسوت، تجربه‌ها آموختم. بعدها هر وقت به واژه کریتیک برمی‌خوردم، گویی من با ابراهیم‌زاده تلپاتی داشته‌ام که این همه دلباخته این هنرپیشه قدر و تراز اول شده بودم. علی‌محمدی در این جمع سکوت می‌کرد، اما من با آن هیجان ناشی از دوختن جلپاره‌ای از اندیشه، سرخوش و شادمان بودم.

 وقتی به فضای مجازی می‌رویم در می‌یابیم که ابراهیم‌زاده غث و سمین در کارش بسیار دارد. شاید آخرین هنرنمایی او را در پی آیند تلویزیونی ساختمان پزشکان هنوز از یاد نبرده باشیم. اصولا یکی از تیپ‌های همیشه مطرح برای ابراهیم‌زاده، نقش پزشک بوده است و خاصه اینجا حضورش در چارچوب زیستن یک روانپزشک بسیار دلنشین و جذاب بود. شاید بهتر باشد که همه بر و بچه‌های تئاتر، اصول بازیگری و صداپیشگی را از همان نسل مطیع‌الدوله‌ها، ابراهیم‌زاده‌ها و اسکویی‌ها بجویند و بیابند. در هر حال به قول حافظ شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد / بنده طلعت آن باش که آنی دارد... و همه گرفتاری‌های ما در تئاتر امروزمان، همان «آنات» است که کم و گزیده است و کمتر بر صحیفه دل و جان شیفته جا خوش می‌کند.

 به راستی به جز صدای مخملین ابراهیم‌زاده، از ایست زیبای او روی صحنه و در یک کلام تئاتریکالیته این هنرپیشه بزرگ چه باید گفت؟ هر چه بگوییم کم است؛ اما ما بر آنیم تا در این صحیفه، جشن حضور او را در سنین سالدیدگی پاس بداریم و مصمم باشیم که به او بگوییم آقای ابراهیم‌زاده عزیز! سن ذهن شما از سن عین شما بسیار پیشرفته‌تر است. در هر حال به قول نظامی کم گوی و گزیده گوی چون در / تا ز اندک تو جهان شود پر... شما در آن شب مهمانی به همراه پیشکسوت دیگرتان یعنی مهدی علیمحمدی، درس اصطلاح دادید و من هرگز نمی‌توانم آن شب معهود و موعود را از صحیفه ذهن برانم. آن شب در ذهن من جا خوش کرده و هرچه بگویم باز هم یک از هزاران است. آخرین کار تلویزیونی شما یعنی ساختمان پزشکان با آن امکانات وسیعی که کارگردان برای چاپخش نظرات یک روانپزشک برای شاگردش در نظر گرفته بود، بسیار گسترده بود و شما توانستید چالاک و مسلط از پس نقش یک روانپزشک استاد ایفا و ایفاد معنی کنید. به یاد دارم که هنرستان هنرپیشگی برای هنرآموزانش همیشه خطه خطیر خاطره بوده است و اینان که هرکدام برای خود صاحب نام و ناموری هستند، همه گاه نقش این پژوهشکده مهم را در آثارشان متذکر شده‌اند. چرا من از مطیع‌الدوله حجازی نام بردم؟ چون رمان‌هایی مانند سرشک و شهلا هماره بر سریر ذهن تماشاگران خوش نشسته و نمی‌توان به دلیل اعوجاج‌های سنی و ذهنی آنها را از یاد برد. هرچه هست، پاک لوحی، پاک‌دستی و آگاهی است. این از یک‌سو، از سوی دیگر من هماره بر آن بوده‌ام که نسل دوم تئاتر ایران زمین مدیون همان هنرکده‌ها و هنرپیشه‌هایی مانند سیروس ابراهیم‌زاده بوده است.

 پایان‌بندی این وجیزه چیزی نیست جز یک آرزو؛ هماره بمانید در صحت و عافیت و تجربه‌های‌تان را در‌اختیار جوانان عاشق و شیفته تئاتر بگذارید.
 
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: همایون علی‌آبادی