دهه ۱۹۳۰ تولید فیلمهای تمام رنگی در هالیوود آغاز شد و اکران فیلمهای رنگی مانند «جادوگر شهر اوز» (The Wizard of Oz) و «بر باد رفته» (Gone with the Wind) اثر ویکتور فلمینگ و «طبلهای موهاک» (Drums Along the Mohawk) ساخته جان فورد، تماشاگران را شگفتزده کرده بود.
چارسو پرس: سال ۱۸۹۵ بلافاصله پس از اختراع فیلم، این امکان وجود داشت تا با رنگآمیزی دستی، شابلون کردن و تکنیکهای دیگر تصاویر رنگی هم روی پرده بروند، اما کل فرآیند آنقدر خسته کننده بود که فقط فریمهای خاصی انتخاب شده و رنگی میشدند.
دهه ۱۹۳۰ تولید فیلمهای تمام رنگی در هالیوود آغاز شد و اکران فیلمهای رنگی مانند «جادوگر شهر اوز» (The Wizard of Oz) و «بر باد رفته» (Gone with the Wind) اثر ویکتور فلمینگ و «طبلهای موهاک» (Drums Along the Mohawk) ساخته جان فورد، تماشاگران را شگفتزده کرده بود.
مدت زیادی نگذشت که فیلمسازان تصمیم گرفتند تا از مفاهیم روانشناسی رنگها برای کمک به داستان و انتقال احساسات در فیلمهایشان استفاده کنند. البته که تأثیر رنگ بر انتقال حس مفهوم جدیدی نبود و از زمان مصریان باستان بر روی تأثیر رنگها بر خلق و خو و احساسات انسان مطالعاتی صورت گرفته بود. امروزه اما رنگ عاملی برجسته در اکثر فیلمهای ساخته شده در سراسر جهان است. با ظهور تکنولوژیهای دیجیتال، زبان رنگ به قلههای جدیدی دست یافته است و به فیلمسازان کمک میکند تا مفهوم سینما را دوباره تعریف کنند.
استفاده در فیلمها برای تقویت یا تعریف شخصیتها و نیازهای دراماتیکشان طراحی میشوند.
اگرچه «موسیقی» و «اتفاقات روی پرده» مدتهاست که به عنوان قویترین مؤلفههای تجربه سینمایی در نظر گرفته میشوند اما استفاده از رنگ برای به تصویر کشیدن شخصیتها و احوالات فیلم ابزاری، اگر نگوییم ظریفتر، به همان اندازه کارآمد است، اگر در دستان درست قرار بگیرد.
برخی از کارگردانان مانند وس اندرسون تمام طیف رنگی را پذیرفتهاند، در نتیجه کار خود را به یک اثر بصری تبدیل کردهاند که امضایشان به راحتی در آنها قابل تشخیص است. در حالی که برخی دیگر مانند فینچر کار خود را با رنگهای تندتری به تصویر میکشند. فقدان رنگ هم مکانیسمی است که به اندازهی حضور قدرتمند رنگها، قادر به انتقال احساسات مختلف است. به عنوان مثال، فیلم «یادگاری» (Memento) از پالت رنگی سیاه و سفید برای ایجاد یک خط زمانی جداگانه استفاده میکند در حالی که «فهرست شیندلر» (Schindler’s List) مطلقا از هیچ رنگی روی پرده استفاده نمیکند.
بیایید مستقیماً وارد این دنیای شگفتانگیز شویم و ببینیم چگونه از رنگها و تأثیر روانشناسی آنها برای روایت داستان در سینما استفاده میشود.
«قرمز» با عشق، میل، خشونت، پرخاشگری و قدرت همراه است.
در حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds) کوئنتین تارانتینو، رنگ قرمز به تنهایی معرف شخصیت شوسانا دریفوس (ملانی لوران) به عنوان زنی است که مصمم به گرفتن انتقام از رهبران نازی است.
«نارنجی» به معنی گرما، اشتیاق، دوستی، شادی و نشاط است.
در «مریخی» (The Martian) ریدلی اسکات، رنگ نارنجی نماد عزم راسخ فضانورد مارک واتنی (مت دیمون) برای بازگشت به زمین پس از گیرافتادن در یک سیاره دورافتاده است.
«زرد» نشاندهندهی جنون، بیماری، ناامنی، وسواس، خرد و خیانت است.
در فیلم «جوکر» (Joker) تاد فیلیپس، وضعیت ذهنی آشفتهی آرتور فلک (خواکین فینیکس)، کمدینی که مبتلا به افسردگی و جنون است، عموماً با رنگ «زرد» نشان داده میشود.
«سبز» با انتقال حس سرزندگی، ناپختگی، فساد، نحسی، تاریکی و حسادت همراه است.
در «انگل» (Parasite) بونگ جون هو، رنگ سبز تازه نشاندهندهی نقشههای خانوادهی فقیر کیم برای پیدا کردن موقعیتی شغلی در خانواده ثروتمند پارک از طریق دروغ و فریب است.
«آبی» سرما، افسردگی، وفاداری، آرامش، انفعال، آسودگی به همراه دارد.
در غریزه اصلی (Basic Instinct) پل ورهوون ، درون آرام رماننویس کاترین ترامل (شارون استون) که شخصیتی نمایشی و فریبکار دارد، با رنگ آبی تجسم یافته است.
«بنفش» حسی فانتزی، اثیری، وابسته به عشق شهوانی، سلطنتی، عرفانی را القا میکند.
در فیلم «شیطان نئونی» (The Neon Demon) اثر نیکلاس ویندینگ رفن، رنگ بنفش توجه بیننده را به زیبایی و شور حسادت برانگیز مدلی به نام جسی (ال فانینگ) در لس آنجلس متمرکز میکند.
«صورتی» با معصومیت، شیرینی، زنانگی، جذابیت، لطافت و زیبایی همراه است.
در فیلم «لیدی برد» (Lady Bird) گرتا گرویگ، رنگ صورتی گچ دست کریستین مک فرسون (سائرس رونان)، شخصیت این قهرمان ۱۷ ساله را به تصویر میکشد که به همان اندازه که متفکر و هیجانی (تکانشگر) است، تیزبین و ساده لوح نیز هست.
در فیلم «مدفون» (Buried) ساختهی رودریگو کورتس ، پل کانروی (رایان رینولدز)، یک راننده کامیون آمریکایی که در عراق کار میکند، از خواب بیدار میشود و خود را در تابوتی میبیند که در زیر زمین مدفون شده است. پالت تک رنگ سبز برای تقویت حس ترس از فضای بسته و به دام افتادن قهرمان داستان در سرتاسر این فیلم استفاده شده است.
«بابل» (Babel) اثر آلخاندرو گونزالس ایناریتو با لحظات لذتبخش دو والدین متفاوت درکنار فرزندانشان به به پایان میرسد. استفاده هوشمندانه از تم رنگی مشابه برای برجسته کردن تفاوت لحظات مشابه والدین در مکانهای جغرافیایی متفاوت بوده است.
صحنهای که ریچارد جونز (براد پیت) را در مراکش نشان میدهد از تم رنگی مشابه و آبی استفاده شده در حالی که در صحنهی چیکو واتایا (رینکو کیکوچی) و پدرش یاسوجیرو واتایا (کوجی یاکوشو) در ژاپن از تم رنگی مشابه و نارنجی پوستی استفاده میشود.
در صحنه موزه بدنام فیلم «در لباسی خیرهکننده» (Dressed to Kill) از برایان دی پالما، تم رنگ مکمل لباسهای سفید مایل به زرد کیت میلر (انجی دیکسون) و سیاه غریبه مرموز به ما هشدار رخ دادن فاجعهای قریبالوقوع را میدهد.
در «خباثت ذاتی» (Inherent Vice) پل توماس اندرسون، تم رنگی سهگانه شامل مشکی، قرمز و سبز زیتونی است. این تم بازتاب وضعیت اسفناک بازپرس لری اسپورتلو (خواکین فینیکس) است که در حل پروندهای که فراتر از تواناییهایش است، ناامید و گیج شده است.
دهه ۱۹۳۰ تولید فیلمهای تمام رنگی در هالیوود آغاز شد و اکران فیلمهای رنگی مانند «جادوگر شهر اوز» (The Wizard of Oz) و «بر باد رفته» (Gone with the Wind) اثر ویکتور فلمینگ و «طبلهای موهاک» (Drums Along the Mohawk) ساخته جان فورد، تماشاگران را شگفتزده کرده بود.
مدت زیادی نگذشت که فیلمسازان تصمیم گرفتند تا از مفاهیم روانشناسی رنگها برای کمک به داستان و انتقال احساسات در فیلمهایشان استفاده کنند. البته که تأثیر رنگ بر انتقال حس مفهوم جدیدی نبود و از زمان مصریان باستان بر روی تأثیر رنگها بر خلق و خو و احساسات انسان مطالعاتی صورت گرفته بود. امروزه اما رنگ عاملی برجسته در اکثر فیلمهای ساخته شده در سراسر جهان است. با ظهور تکنولوژیهای دیجیتال، زبان رنگ به قلههای جدیدی دست یافته است و به فیلمسازان کمک میکند تا مفهوم سینما را دوباره تعریف کنند.
روانشناسی رنگ در فیلم
روانشناسی رنگها در فیلم به معنی کاوش در دنیای تصاویر و چگونگی تأثیر آن بر ادراک انسان است. در واقع این مفهوم سعی دارد جریانهای احساسی زیربنایی را که در زیر پوست روایت جریان دارد، منعکس کند. رنگهای مورداستفاده در فیلمها برای تقویت یا تعریف شخصیتها و نیازهای دراماتیکشان طراحی میشوند.
اگرچه «موسیقی» و «اتفاقات روی پرده» مدتهاست که به عنوان قویترین مؤلفههای تجربه سینمایی در نظر گرفته میشوند اما استفاده از رنگ برای به تصویر کشیدن شخصیتها و احوالات فیلم ابزاری، اگر نگوییم ظریفتر، به همان اندازه کارآمد است، اگر در دستان درست قرار بگیرد.
برخی از کارگردانان مانند وس اندرسون تمام طیف رنگی را پذیرفتهاند، در نتیجه کار خود را به یک اثر بصری تبدیل کردهاند که امضایشان به راحتی در آنها قابل تشخیص است. در حالی که برخی دیگر مانند فینچر کار خود را با رنگهای تندتری به تصویر میکشند. فقدان رنگ هم مکانیسمی است که به اندازهی حضور قدرتمند رنگها، قادر به انتقال احساسات مختلف است. به عنوان مثال، فیلم «یادگاری» (Memento) از پالت رنگی سیاه و سفید برای ایجاد یک خط زمانی جداگانه استفاده میکند در حالی که «فهرست شیندلر» (Schindler’s List) مطلقا از هیچ رنگی روی پرده استفاده نمیکند.
بیایید مستقیماً وارد این دنیای شگفتانگیز شویم و ببینیم چگونه از رنگها و تأثیر روانشناسی آنها برای روایت داستان در سینما استفاده میشود.
رنگها و احساسات
بهتر است در ادامه و قبل از هرچیز با تعدادی از رنگها و احساساتی که به بیننده القا میکنند آشنا شویم:«قرمز» با عشق، میل، خشونت، پرخاشگری و قدرت همراه است.
در حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds) کوئنتین تارانتینو، رنگ قرمز به تنهایی معرف شخصیت شوسانا دریفوس (ملانی لوران) به عنوان زنی است که مصمم به گرفتن انتقام از رهبران نازی است.
«نارنجی» به معنی گرما، اشتیاق، دوستی، شادی و نشاط است.
در «مریخی» (The Martian) ریدلی اسکات، رنگ نارنجی نماد عزم راسخ فضانورد مارک واتنی (مت دیمون) برای بازگشت به زمین پس از گیرافتادن در یک سیاره دورافتاده است.
«زرد» نشاندهندهی جنون، بیماری، ناامنی، وسواس، خرد و خیانت است.
در فیلم «جوکر» (Joker) تاد فیلیپس، وضعیت ذهنی آشفتهی آرتور فلک (خواکین فینیکس)، کمدینی که مبتلا به افسردگی و جنون است، عموماً با رنگ «زرد» نشان داده میشود.
«سبز» با انتقال حس سرزندگی، ناپختگی، فساد، نحسی، تاریکی و حسادت همراه است.
در «انگل» (Parasite) بونگ جون هو، رنگ سبز تازه نشاندهندهی نقشههای خانوادهی فقیر کیم برای پیدا کردن موقعیتی شغلی در خانواده ثروتمند پارک از طریق دروغ و فریب است.
«آبی» سرما، افسردگی، وفاداری، آرامش، انفعال، آسودگی به همراه دارد.
در غریزه اصلی (Basic Instinct) پل ورهوون ، درون آرام رماننویس کاترین ترامل (شارون استون) که شخصیتی نمایشی و فریبکار دارد، با رنگ آبی تجسم یافته است.
«بنفش» حسی فانتزی، اثیری، وابسته به عشق شهوانی، سلطنتی، عرفانی را القا میکند.
در فیلم «شیطان نئونی» (The Neon Demon) اثر نیکلاس ویندینگ رفن، رنگ بنفش توجه بیننده را به زیبایی و شور حسادت برانگیز مدلی به نام جسی (ال فانینگ) در لس آنجلس متمرکز میکند.
«صورتی» با معصومیت، شیرینی، زنانگی، جذابیت، لطافت و زیبایی همراه است.
در فیلم «لیدی برد» (Lady Bird) گرتا گرویگ، رنگ صورتی گچ دست کریستین مک فرسون (سائرس رونان)، شخصیت این قهرمان ۱۷ ساله را به تصویر میکشد که به همان اندازه که متفکر و هیجانی (تکانشگر) است، تیزبین و ساده لوح نیز هست.
ترکیبهای رنگی مختلف در فیلم
با تکامل زبان سینما، ترکیبهای رنگی خاصی برای برانگیختن و تعیین تأثیر احساسی ایجاد شدهاند.تک رنگ (Monochromatic)
در فیلم «مدفون» (Buried) ساختهی رودریگو کورتس ، پل کانروی (رایان رینولدز)، یک راننده کامیون آمریکایی که در عراق کار میکند، از خواب بیدار میشود و خود را در تابوتی میبیند که در زیر زمین مدفون شده است. پالت تک رنگ سبز برای تقویت حس ترس از فضای بسته و به دام افتادن قهرمان داستان در سرتاسر این فیلم استفاده شده است.
مشابه (Analogous)
«بابل» (Babel) اثر آلخاندرو گونزالس ایناریتو با لحظات لذتبخش دو والدین متفاوت درکنار فرزندانشان به به پایان میرسد. استفاده هوشمندانه از تم رنگی مشابه برای برجسته کردن تفاوت لحظات مشابه والدین در مکانهای جغرافیایی متفاوت بوده است.
صحنهای که ریچارد جونز (براد پیت) را در مراکش نشان میدهد از تم رنگی مشابه و آبی استفاده شده در حالی که در صحنهی چیکو واتایا (رینکو کیکوچی) و پدرش یاسوجیرو واتایا (کوجی یاکوشو) در ژاپن از تم رنگی مشابه و نارنجی پوستی استفاده میشود.
مکمل (Complementary)
در صحنه موزه بدنام فیلم «در لباسی خیرهکننده» (Dressed to Kill) از برایان دی پالما، تم رنگ مکمل لباسهای سفید مایل به زرد کیت میلر (انجی دیکسون) و سیاه غریبه مرموز به ما هشدار رخ دادن فاجعهای قریبالوقوع را میدهد.
سهگانه (Triadic)
در «خباثت ذاتی» (Inherent Vice) پل توماس اندرسون، تم رنگی سهگانه شامل مشکی، قرمز و سبز زیتونی است. این تم بازتاب وضعیت اسفناک بازپرس لری اسپورتلو (خواکین فینیکس) است که در حل پروندهای که فراتر از تواناییهایش است، ناامید و گیج شده است.
نمونههای درخشان استفاده از پالتهای رنگی
درک روانشناسی رنگ در فیلم بخشی تکنیک و بخشی غریزی است. استفاده از پالت رنگی خاص تصمیمی بیهوا و از روی هوس نیست، بلکه انتخابی هنری و آگاهانه است. در اینجا چند فیلم که انتخاب رنگ آنها باعث داستانسرایی بهتر شده است معرفی میکنیم:۱. حیوانات شبزی (Nocturnal Animals)
- محصول: ۲۰۱۶
- کارگردان: تام فورد
- رتبه متاکریتیک: ۶۷ از ۱۰۰
۲. مرد ایرلندی (The Irishman)
- محصول: ۲۰۱۹
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- رتبه متاکریتیک: ۹۴%
۳. داستان ازدواج (Marriage Story)
- محصول: ۲۰۱۹
- کارگردان: نوح بامباخ
- رتبه متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
۴. دستیار (The Assistant)
- محصول: ۲۰۲۲
- کارگردان: کیتی گرین
- رتبه متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
۵. زن جوان آیندهدار (Promising Young Woman)
- محصول: ۲۰۲۰
- کارگردان: امرالد فنل
- رتبه متاکریتیک: ۷۳ از ۱۰۰
۶. گامبی وزیر (The Queen’s Gambit)
- محصول: ۲۰۲۰
- کارگردان: اسکات فرانک
- رتبه متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
https://teater.ir/news/59626