۱. آوازهایی از طبقهی دوم (Songs from the Second Floor) – حس جدایی و بی علاقگی
- محصول: ۲۰۰۰ / کشور سوئد، نروژ و دانمارک
- کارگردان: روی آندرشون
- بازیگران: لارش نورد، استفان لارشون، بنگت کارلسون و …
- امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۶ از ۱۰
روی آندرشون در تمام فیلمهایش با میزانسن بزرگ و ایستا از همین طیف رنگی استفاده میکند و داستان از اینجا آغاز شد. از خاکستری بیروح، رنگهای اصلی که حضور ندارند و رنگهای سرد و غمانگیز، رنگهای به کارگرفتهشده در این فیلم چهرهای جداشده از زندگی را به تصویر میکشد که با احساسات شخصیتها و انگیزههایشان سازگاری دارد.
با سبک خاص آذینبندیشدهی فیلم و بازیگرانی که گویا از فیلم رابرت آلتمن آمدهاند، این افراد در کشور سوئد در حال رفت و آمد هستند و در تلاشاند تا با همدیگر معاشرت کنند و ارتباطی واقعی با یگدیگر بگیرند. سکانسها به روایت افزوده میشود اما شخصیتها هیچ وقت نمیتوانند نسبت به یکدیگر صادق باشند و راستش را به هم بگویند. بنابراین، استفادهی آندرشون از رنگهای بیروح و غمافزا، ما را با اینکه شخصیتهای داستان چه حسی دارند، برمیانگیزد و ما درست در میانهی این ماجرا هستیم. با استفاده از سه تصویربردار و نگاهی دقیق نسبت به مردم، آندرشون به جایگاه قبلی خود در صحنهی فیلمسازی بازمیگردد و از آن زمان تاکنون از این رنگها در فیلمهای خود استفاده کرده است.
۲. در حال و هوای عشق (In the Mood for Love) – حس عشق
- محصول: ۲۰۰۰ / کشور هنگ کنگ و فرانسه
- کارگردان: وونگ کار وای
- بازیگران: مگی چانگ، تونی لیانگ، سیو پینگ لام و …
- امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۱ از ۱۰
این فیلم که در مدت طولانی ۱۸ ماه و توسط دو تصویربردار یعنی کریستوفر دویل و مارک لی پینگ بین تصویرداری شده است، وونگ کار وای با این اثر اطمینان دارد که هر رنگی که با دود، میگساری نئونی و باران پر شده است، احساس نیاز به عشق را منتقل کند. البته بعضی افراد میتوانند اشارهای به رنگهای زرد موجود در آپارتمان و گیاهان سبز اشاره بکنند، اما رنگ قرمز پارچهها، کتها و قالیها و روتختیها و حضور فراگیر این رنگ در اجزای دیگر است که این فیلم را با حال و هوای عشق پر میکند.
بنابراین عنوان فیلم و زوج بینظیر بازیگری آن، با همدیگر جور است. با تمام تنهایی در میانهی آپارتمانهای شلوغ و پرهیاهوی هنگ کنگ، انزوا در شهر یا و رفتار بانزاکت در راه پله، مخاطبان همهی این حضور رنگ قرمز را نشانی از حال و هوای عشق میبینند درست شبیه دو شخصیت اصلی داستان. تک به تک فریمها خیلی دقیق بالانسشده و با ظرفت خاصی طراحی شده و به میزان مناسبی از رنگها استفاده شده است که تم اصلی فیلم در هر تصویر از فیلم هویداست. این فیلم به واقع نشان میدهد که چگونه رنگ میتواند پرسش و تم اصلی فیلم را به مخاطب منتقل کند و آن را نشان دهد.
۳. سوسپیریا (Suspiria) – حس ترس
- محصول: ۱۹۷۷ / کشور ایتالیا
- کارگردان: داریو آرجنتو
- بازیگران: جسیکا هارپر، استفانیا کاسینی، فلاویو بوچی و …
- امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۴ از ۱۰
چگونه کسی میتواند از رنگ برای نشاندادن ترس استفاده کند؟ وقتی پای استاد فیلمهای جالوی ایتالیایی، داریو آرجنتو وسط باشد، او از تمامی رنگها نهایت استفاده را میبرد تا ترس را در چشمان و ذهن مخاطبش جاری کند. از پارچههای سایهدار قرمز رنگ، آبی خیس عجیب و غریب و طرحهای بوقلمونی که با نور نئون روشن شدهاند و فراوانی استفاده از رنگها که با تصویربرداری لوسیانو تووولی همراه شده است، نوع خاصی از ترس را نشان میدهد.
از سکانس ابتدایی قتل اپرایی که با دیوارهها و نور قرمز خیس خوردهاند، هر جفت چشمی میتواند بگوید که این فیلم از قوانین متداول سینما پیروی نمیکند. به وسیلهی رنگ و طیفهای به خصوصی از رنگ قرمز است که ما میبینیم شخصیت سوزی با بازی جسیکا هارپر به واقعیتی ناگوار مواجه میشود که در واقع مدرسهی بالهی او جایگاهی مخفی برای ساحرههاست. پر از صحنههایی که از نوعی رنگ قرمز اتسفاده میکنند که تا ترس از مرگ، قتل، آداب و رسوم شیطانی و توهم را نشان دهد، هیچ چیزی از قلم نمیافتد تا ترس را به طور کامل نمایان شود.
این فیلمی است که قوانین و پالت رنگی خودش را میسازد که هیچ کس قبل از ان شاهدش نبوده است و با کارگردانی خارقالعادهی آرجنتو، این رنگها تصویر ذهنی مخاطب را از مفهوم ترس از ناشناختهها را تغییر میدهد.
۴. سقوط (The Fall) – حس شگفتی
- محصول: ۲۰۰۶ / کشور آمریکا و هندوستان
- کارگردان: تارسم سیگ
- بازیگران: لی پیس، جاستین ودل، دانیل کالتاجیرونه و …
- امتیاز متاکریتیک: ۶۴ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۱ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۸ از ۱۰
این فیلم که در بیش از ۲۰ کشور تصویربرداری شده است، یقینا آن قدر متنوع و البته عجیب و غریب خواهد بود که تماشاگر از دیدنش به وجد خواهد آمد. در این فیلم فانتزی ماجراجویی روحانی از تارسم سینگ که در آن یک بدلکار مصدوم، داستانی را برای دختری جوان با بازوی شکسته در سال ۱۹۱۵ در شهر لسآنجلس تعریف میکند، خیال رنگارنگ او و در حقیقت رنگهای متنوع چهان است که داستان را به آن چیزی که هست، تبدیل میکند.
انتخاب یک فریم یا رنگ مشخص شاید زیادی باشد، اما این فیلم که توسط کالین واتکینسون تصویربرداری شده است، طراحی و رنگ فیلم، شگفتی خالص را از باستانیبودن تا فولکلور و فانتزی و حس قرون وسطایی و هر چیزی که در این میان است، میآفریند و خودنمایی میکند. تمامی مناظر دیدنی دنیا که در این فیلم نشان داده شدهاند، گاهی اوقات به شکل تیره و دارای بافتی خاص و صحرایی و پوشیده از ابر نشان داده شده است و از هیچ انتخابی برای خلق صحنهی بدیع چشمپوشی نشده است.
این فیلم بیشتر شبیه یک مستند است، اما نه در اجرا. ولی در هر یک از تنظیمات و رنگهایی که از آن استفاده شده است تا رنگی دوباره به خیال ما بدهد و جرقهای تازه در آن بزند. نه تنها به خاطر داستان، اما از آنجایی که خود داستان برای ما روایت میشود، ما تفسیر و ترجمان خودمان از این سرزمینهای عجیب را میسازیم و به شگفتی خود از جهان پیرامون خود اضافه میکنیم.
۵. Tokyo Drifter – حس جنون و آشفتگی
- محصول: ۱۹۶۶ / کشور ژاپن
- کارگردان: سیجون سوزوکی
- بازیگران: تتسویا واتاری، چیکو ماتسوبارا، هیدیاکی نیتانی و …
- امتیاز متاکریتیک: ___
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۲ از ۱۰
چیزی که اساسا یک فیلم یاکوزاست با همهی آن استعارههای گانگستریاش، هنر اسیدی، با تغییر رنگهای متنوع و بیش از حد مینامالیستی سیجون سوزوکی به واقع خودی نشان میدهد. اینکه شخصیت اصلی ما، فینیکس تتسو در فضای سیاه و سفید مبارزه میکتد، کولاک سفید رنگ، یا یک باشگاه جاز که رنگش دائما تغییر میکند و رنگ اصلیاش نیز با سفید عجین شده است، غیر قابل پیشبینی است و هیجان کنترلنشده برای این سبک از استفاده از رنگ باعث میشود حس رفتاری خشن و وحشی را از فیلم بگیریم.
سوزوکی همواره در مورد سبک و سیاق فیلمسازی در آزمون و خطا بوده است و به وسیلهی تصویربرداری شیگیوشی ماین، ما نمیدانیم که هر دفعه باید منتظر چه چیزی باشیم. برای مثال، اتاقهای سفید رنگ باشگاه از زرد به قرمز و بنفش تغییر رنگ میدهند که همهی آنها در واقع توضیحی است از اینکه در ذهنهای این ضدقهرمانها و جنایتکاران چه میگذرد و برخی اوقات فقط به این خاطر است که خوب و باحال به نظر میرسد! صرف نظر از اینها، این باعث میشود که فیلم انرژی و جوش و خروش فراوانی داشته باشد و سرگرمکنندگی هیجانانگیزی درونش باشد. زمانی که این فیلم ۸۳ دقیقهای، خیلی سریع مدت نمایشش به پایان میرسد، شما در واقع به معنای واقعی کلمه هر رنگی را که بخواهید، دیدهاید آن هم به شکل تعمدی و با این حال مطمئن نیستید چطور درکش کنید که باعث میشود حس از آشفتگی و جنون آنی داشته باشید.
۶. بازگشت (Volver) – حس پذیرش
- محصول: ۲۰۰۶ / کشور اسپانیا
- کارگردان: پدرو آلمودوار
- بازیگران: پنهلوپه کروز، کارمن مائورا، لولا دوئنیاس و …
- امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۶ از ۱۰
وقتی وارد جهان آلمودوار میشویم، شما میدانید که رنگهایی دلربا و اغواگری را خواهید دید که به لطف طراحی صحنهی آنتون گومز و تصویربرداری است که در این فیلم بر عهدهی خوزه لوییس آلکاین است. در حالی که این فیلم به سبک ملودرام روایت میشود با انبوه زیادی از ژانرها که شامل تراژدی، رئالیسم جادویی و حتی کمدی میشود، رنگهای موجود تمامی این ژانرها را به تصویر میکشند.
آلمادوار جهان خودش را میسازد و در اینجا، قرمز انفجاریاش، آبی نوزادگونهاش و سبز پر جنب و جوشش و تمام دیگر رنگهای اصلیاش که رنگهایی روغنی و خیس آب را میسازند، تصویری از تولد، زندگی و مرگ و هر رخداد مابین این پدیدهها را به تصویر میکشند. این رنگها در نهایت با تمامی ژانرها و تغییرات لحنی فیلم آمیخته میشود که در پایان منجر به پذیرش جهانی میشود که آلمادوار مثل سایر فیلمهایش آن را با دستهای خود ساخته است. این امر مصادف میشود با شخصیتهایی که گذشتهی خود و در واقع اشتباهات، بازگشتها، دروغها و انکارهایشان و قتل را میپذیرند.
با استفاده از رنگها، ما به شکلی روانشناختی تأثیر میگیریم و شاد و سرخوش به دنیای شخصیتها و احساساتشان قدم میگذاریم و مهمتر از همه، احساساتی هستند که قرار است شخصیتهای داستان با آنها درگیر شوند. بدون رنگی قوی که این حس پذیرش را ایجاد کند، این فیلم نمیتوانست تا این اندازه قوی و تکاندهنده جلوه کند.
۷. به خلاء وارد شو (Enter the void) – حس مرگ
- محصول: ۲۰۰۹ / کشور فرانسه، آلمان و ایتالیا
- کارگردان: گاسپار نوئه
- بازیگران: ناتانیل براون، پاز د لا ورتا، اد اسپیر و …
- امتیاز متاکریتیک: ۶۹ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۳ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۳ از ۱۰
فیلم را به گاسپار نوئه و تصویربردارش بنوا دبی بسپارید تا یک فیلم با موضوع موادمخدر با تجربهای خارج از کالبد انسان و روحانی را بسازند که تنها میتواند حسی از مرگ را در توکیو به مخاطب القا کند.. از شناسایی مادهی مخدر DMT گرفته تا کتاب مرگ تبتیها و البته یک صحنهی مرگ واقعی از زاویهی دید شخصیت اصلی فیلم و اساسا از زاویه دید دوربین، رنگهای نئونی استفاده شده در فیلم و استفاده از رنگ سیاه گویا شما را به سمت مرگ میکشاند.
با استفاده از الگوی تدوین برش به صفحهی سیاه و مرور و بازگشت به عقب و دیدن صحنههایی که در آن والدین شخصیتها میمیرند، ماجرای اسکار و لیندا، که از دید اسکار و روح معلق او به نمایش درمیآید، با همهی نورهایی که شهر توکیو را فراگرفته است، باعث میشود حس کنیم انسانها یکی پس از دیگری به بعد یا قلمرویی دیگر وارد میشوند. با گذاشتن سبک، لحن و موسیقی و محتوای فیلم، رنگهای بسیار اشباع نئونی خیابانها، اسباببازیفروشیها، و مینیاتورها در توکیو و حتی نرمی شکوفایی روز در پارکها، حس از حضور در دنیایی دیگر را به ما میدهد. چیزی که تاکنون تجربهاش نکردهایم.شاید ما مردهایم و در زندگی پس از مرگ به سر میبریم و یا در قالبی دیگر تناسخ یافتهایم؟ چه کسی میداند؟ تفسیرهای متعددی وجود دارد اما استفاده از رنگهای خاص در این مناظر مشخص، به ما حس از سفر نهایی و مرگ را میدهد.
۸. فریادها و نجواها (Cries and Whispers) – حس رنجبردن
- محصول: ۱۹۷۲ / کشور سوئد
- کارگردان: اینگمار برگمان
- بازیگران: هاریت آندرشون، کاری سیلوان، اینگرید تولین و …
- امتیاز متاکریتیک: ـــ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۱ از ۱۰
در جملهای مشهور اینگمار برگمان میگوید:«همهی فیلمهای من میتوانند به شکل سیاه و سفید تصور شوند. به جز فریادها و نجواها.» در این فیلم، او داستان دو خواهر و یک خدمتکار را را روایت میکند که با مرگ آرام مسنترین این سه نفر مواجه میشوند. تصویربردار این فیلم که کسی جز اسون نایکویست نیست، استفاده از رنگهای قرمز، سفید و سیاه سبب میشود تا حس بار سنگین رنجبردن را در فیلم احساس کنیم که هر مخاطبی را به بهترین نحو ممکن در پایان خسته و درمانده میکند.
از اتاقهایی که پر از رنگ قرمز است، لباسهای سفید زنانه، و لباسهای سیاه سر صبح، ما حسی از زوال قطعی یا حضور آزاردهنده در اتاق را میگیریم درست شبیه این سه خواهر. مهمتر اینکه، همهی احساساتی که عمیقا کنار گذاشتهاند و دفن شدهاند، پیش از آن که مرگ فرا برسد، در روزهای پایانی بیقید و بند رها میشوند که سبب میشود تا همه در رنج و عذاب گرفتار شوند.
به رغم اینکه این فیلم، اثری زیبا و در عین حال دلخراش برای تماشاست، ما این زنان رنجکش را در بطن فیلم حس میکنیم که به لطف طراحی صحنه و تصویربرداری بیتکرار آن است و حتی در نقطهی اوج مشخصی از فیلم، ما عینا میبینیم که رنگها درست پیش چشمان ما تغییر میکند. مینوان گفت این ویژگی تغییر رنگ، خصیصهای جادویی است که حتی در بالاترین سطح از ناامیدی خود را نشان میدهد و تنها برگمان ونایکویست میتوانند به چنین ویژگی دست پیدا کنند.
۹. چترهای شربورگ (The Umbrellas of Cherbourg) – حس لذت مالیخولیایی
- محصول: ۱۹۶۴ / کشور فرانسه و آلمان غربی
- کارگردان: ژاک دمی
- بازیگران: کاترین دنو، آن ورنون، نینو کاستلنووو و …
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۸ از ۱۰
با شخصیتها و دنیایی که گویا با نقاشی طراحی شده است، دشوار است مقاومت در برابر جادوی این موزیکال پیشگام و پر از آواز ژاک دمی اما در حالی که فیلم به پیش میرود، آن رنگها یکی یکی جلوی چشم ما میآید.
در حالی که فیلم قدم به قدم جلو میرود و شخصیت کاترین دنو در معرض آزمون قرار میگیرد در حالی که عشق او ترکش کرده است، رنگهای لذتبخش و پر از نشاط بنفش، صورتی و زرد ناگهان محو میشوند تا اینکه خاکستری بیروحی در پایان فیلم، فضا را فرا میگیرد. دمی دقیقا میداند که جهانش باید با تصویربرداری ژان رابیه همراه شود. در واقع این توازن و تغییر رنگهاست که به احساسات شخصیتهای داستان مربوط میشود.
در پایان، رنگها نمایشی از لذت عاشقشدن و تمامی احتمالات بعد از این پدیده را به تصویر میکشند و با پایانش، با واقعیتهایی روبهرو میشود که با رنگهای این جهان خیالی منعکس میشود. آن صحنههای مشخص و جهانی که نقاشی شدهاند، سبب میشود که ما تمام لذت و نشاط و خیال پنهان در پس آن را احساس کنیم و فیلم با این واقعیت پایان مییابد.
۱۰. کفشهای قرمز (The Red Shoes) – حس وسواس
- محصول: ۱۹۴۸ / کشور انگلیس
- کارگردان: مایکل پاول و امریک پرسبرگر
- بازیگران: آنتون والبروک، ماریوس گورینگ، مویرا شیرر و …
- امتیاز متاکریتیک: ـــ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۴ از ۱۰
طبیعت فیلم و نمایش بالهای که در آن به تصویر کشیده میشود، با وسواس رقصنده برای بیعیب و نقصبودن سر و کار دارد. بنابراین جای تعجب ندارد که بهترین اثر آرچرز (این دو کارگردان یعنی مایکل پاول و آمریک پرسبرگر با نام شرکت خود یعنی آرچرز شناخته میشدند) که از تکنیک تکنیکالر استفاده کرده است، زمانی است که رنگها، فراوان و دقیق هستند.
ساختار فیلم میتواند با وسواسی خاص با وسواس مویرا شریر برای اجرای بالهی کفشهای قرمز سر و کار داشته باشد که به رنگهای رسا و پر جنب و جوشی منجر میشود. سپس بالهی حقیقی آنجاست که فیلم به یک فانتزی تاریک تبدیل میشود درست مثل یک رویای تبدار و بعد از وسواس رمانتیک آنتون والبروک نسبت به شیرر، به فضاهای داخلی تیره و سیاهی منتهی میشود تا بخشهایی که تقریبا اهریمنی است. آرچرز، بالهای اپرایی از رنگها را ساختند که به لطف تصویربرداری بینظیر جک کاردیف است که معمولا در کنار این دو کارگردان است و طراحی صحنهای که بر عهدهی آرتور لاسون است.
این فیلم در یک کلمه، یکی از بهترین فیلمهایی است که از روش تکنیکالر استفاده کرده است. هیچ رنگ، بافت، سایه یا نوری نیست که از صحنههای نمایش وسیع این اثر کنار گذاشته باشد حتی صورت خونآشامگونهی والبروک. برای هر دوستدار سیتما که نسبت به رنگها وسواس خاصی دارد، هیچ فیلمی بهتر از این وجود ندارد.
منبع: دیجیمگ