داستان «تلماسه: بخش دو» برای این طرفداران تازه‌وارد که کتاب‌ها را مطالعه نکرده‌اند ابهامات و حفره‌های داستانی دارد که لازم است به آن‌ها پاسخ داده شود.

چارسو پرس: پاول آتریدیس، ملقب به معدیب، قهرمان رمان‌های «تلماسه» (Dune) نوشته فرانک هربرت است و کایل مک‌لاکلان (در فیلم دیوید لینچ) و تیموتی شالامی (در فیلم دنیس ویلنوو) نقش آن را در اقتباس‌های سینمایی بازی کرده‌اند. طرفداران رمان‌های کلاسیک «تلماسه» از تماشای «تلماسه: بخش دو» (Dune: Part Two) لذت بسیار زیادی خواهند برد. پیش از این، قسمت اول فیلم پرطرفدار دنیس ویلنوو، کارگردان فیلم، به احیای این داستان علمی-تخیلی جذاب کمک کرد و طرفداران بی‌شماری را برای داستان هربرت به ارمغان آورد. اما داستان «تلماسه: بخش دو» برای این طرفداران تازه‌وارد که کتاب‌ها را مطالعه نکرده‌اند ابهامات و حفره‌های داستانی دارد که لازم است به آن‌ها پاسخ داده شود.


هشدار: در این مقاله خطر لو رفتن داستان فیلم «تلماسه: بخش دو» وجود دارد


چرا پاول آتریدیس را معدیب خطاب می‌کنند؟

داستان «تلماسه» دارای خطوط داستانی زیادی است، اما اگر از طرفداران این مجموعه بپرسید، می‌توانند همه‌ چیز را در یک مرد جوان خاص خلاصه کنند: پاول آتریدیس. داستان شخصیت پاول، داستانی است مملو از دشواری، خشونت، پیروزی، تراژدی و امید به آینده‌ای روشن.

در حال حاضر در فرنچایز «تلماسه» پاول یک مرد جوان درمانده است که در امتداد جریان‌های سرنوشت قرار گرفته، چرا که گروه‌های مختلف بر سر سیاره آراکیس یا همان تلماسه با یکدیگر می‌جنگند. اما همه‌ چیز به زودی تغییر خواهد کرد. همان‌طور که خوانندگان رمان از قبل می‌دانند، در نبردی که برای آینده آراکیس رخ خواهد داد، پاول آتریدیس بیش از یک قهرمان محلی یا یک مبارز دل‌سوز عمل خواهد کرد. پاول آتریدیس بدترین و بهترین دوران زندگی خود را در این دوران تجربه می‌کند و زمانی که او پار در راهی که سرنوشت برای او به عنوان قهرمان مردم فرمن، معدیب رقم زده است می‌گذارد، دیگر هیچ راه بازگشتی وجود نخواهد داشت. پاول زمانی صرفاً وارث یک دوک در کالادان بود، اما آن روزهای خوش اکنون به پایان رسیده‌اند.



پاول آتریدیس ممکن است تنها قهرمان رمان‌های «تلماسه» نباشد، اما به طور قطع می‌توان گفت او مهم‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین قهرمان مجموعه رمان‌هاست. حتی هواداران فیلم‌های مدرن «تلماسه» به کارگردانی دنیس ویلنوو ممکن است او را تنها قهرمان اصلی این حماسه علمی-تخیلی بدانند. داستان «تلماسه» در هر قالب روایی، شخصیت پاول را در مقام یک شخصیت آرک‌تایپی عمیق به نمایش می‌گذارد که بدون استثنا برای طرفداران معمولی و حتی هواداران دوآتشه «تلماسه» به یک اندازه جذاب است.


پاول آتریدیس یک مرد جوان خوش‌قلب و شجاع است که تصمیم گرفته با نیروهای شیطانی مبارزه کند و برای دیگران نیکی را به ارمغان بیاورد؛ همه این‌ها در حالی است که او ناامنی‌ها و نقص‌های مشخصی دارد و یک شخصیت کامل و بی‌نقص نیست. پاول آماده نیست جانشین پدرش لتو آتریدیس شود و عنوان دوک کالادان را از آن خود کند، اما ناچار است سرنوشت خود را بپذیرد و خاندان آتریدیس را رهبری کند. پاول در یک جامعه کهکشانی در آینده‌ای دور در ساختار سیاسی به دنیا آمد که در آن اشراف و خاندان‌های بزرگ لندسراد همه‌چیز آن را تعیین می‌کردند. اما قدرت هیچ‌وقت آسان به دست نمی‌آید. جزئیات دقیق سفر قهرمانانه پاول در قالب‌های مختلف تا حدودی متفاوت است و برخی از نسخه‌های «تلماسه» جزئیات خاصی را به نمایش می‌گذارند که باقی نسخه‌ها ندارند.


همان‌طور که انتظار می‌رود، کتاب‌های «تلماسه» عمیق‌تر از هر نسخه دیگری داستان پاول را می‌کاوند. بیشتر از همه دو رمان «تلماسه» محصول سال ۱۹۶۵ و «مسیحای تلماسه» سال ۱۹۶۹ که هر دو پاول آتریدیس را به عنوان راوی اصلی دارند. در فیلم «تلماسه» به کارگردانی دیوید لینچ در سال ۱۹۸۴، داستان شخصیت پاول به طور مشخصی شتاب‌زده و ناهموار بود (مثل کل فیلم). بنابراین طرفداران جنبه انسانی و لطیف پاول را در آن فیلم مشاهده نکردند. آن فیلم پاول را به عنوان یک قهرمان اکشن بزرگسال به تصویر کشیده، کایل مک‌لاکلان که نقش پاول را بازی کرده نیز از یک پسر ۱۵ ساله بسیار مسن‌تر به نظر می‌رسد.



در مقایسه، فیلم «تلماسه» ۲۰۲۱ پاول آتریدیس را به لطف بازی تیموتی شالامی به شیوه‌ای بسیار متعادل‌تر به تصویر کشید. در این فیلم ما پاول را در مقام یک قهرمان اکشن، یک انسان دل‌سوز و حتی شخصیتی با نقص‌ها و ناامنی‌های مختص خود می‌بینیم؛ سه جنبه متفاوت از یک شخصیت. این ممکن است یکی از دلایل اصلی محبوبیت فیلم «تلماسه» در سال ۲۰۲۱ باشد. چرا که پاول پروتاگونیستی است که پرداخت خوبی در داستان داشته و می‌توان به وضوح نقص‌ها، ترس‌ها، امیدها و نقاط قوت او را در داستان مشاهده کرد. همین را می‌توان حتی درباره پدر او، لتو نیز گفت، او نیز از فشار زندگی رنج می‌برد. پاول آتریدیس در طول زمان خود در آراکیس، زمانی که متحد فرمن‌ها شد، دو نام جدید برای خود برگزید.


درست قبل از ملاقات با استیلگار و بقیه اعضای قبیله سیچ تبر، پاول یک موش صحرایی دید و سهم فروتنانه اما حیاتی آن موش در چرخه زندگی بیابان را تحسین کرد. پاول از فرمن‌ها جزئیات بیشتری (درباره آن موش صحرایی) خواست و متوجه شد که آن موش را معدیب خطاب می‌کنند، به معنای معلم بیابان. از بسیاری جهات، فرمن‌ها تاکتیک‌های بقای خود را از این موش‌ها تقلید کرده‌اند و حتی روی یکی از قمرهای آراکیس نمادی به شکل موش وجود دارد که اهمیت این موجودات را نزد مردم فرمن تقویت می‌کند. پاول که شیفته این موضوع شده است، نام معدیب را برای خود انتخاب می‌کند؛ انتخابی که استیلگار آن را تأیید کرد.


با این حال، پاول نمی‌خواست نام اصلی خود، که پدرش به او داده بود را کاملاً رها کند. به این ترتیب او خود را پاول معدیب معرفی کرد و تلاش داشت مردی میان دو جهان فرمن‌ها و اشراف باشد . پاول همچنین نام اوسول را با اشاره به استحکام پایه یک ستون به عنوان نام سیچ تبری خود انتخاب کرد. گاهی اوقات دیگر اعضای قبیله سیچ تبر او را با این نام صدا می‌زدند. اما در تصویر کلان داستان «تلماسه» اوسول نام مبهمی است، در حالی که معدیب نام بسیار مهم‌تری به شمار می‌آید.


پاول آتریدیس چطور به دانش و قدرت بسیار زیادی دست پیدا کرد؟


پاول آتریدیس موفق شد در طول حماسه «تلماسه» از گروه‌های مختلف این جهان داستانی آموزه‌هایی دریافت کند؛ ترکیبی قدرتمند از همه توانایی‌های گروه‌های مختلف در این جهان علمی-تخیلی.  گروه‌های مختلف توانایی‌ها و مهارت‌های خاص خود را دارند (مانند بنه جزریت‌ها که قدرت‌های ذهنی دارند)، همین امر باعث می‌شود آن‌ها با یکدیگر هم‌تراز باشند و تعادل بین‌شان حفظ شود. اما پاول موفق می‌شود تقریباً از نقاط قوت همه این گروه‌ها استفاده کند و در نتیجه به قدرتمندترین مرد در کل امپراطوری تبدیل شود، چنان که حتی خود امپراطور پادیشاه، شدام چهارم را نیز تهدید کند. در ابتدا پاول آموزش‌های رزمی را با کارشناسان این حوزه در خاندان آتریدیس، افرادی مانند گرنی هالک گذراند. او حتی از مادرش لیدی جسیکا نیز آموزه‌های محفل بنه جزریت را تا حدی یاد گرفت.


لیدی جسیکا یکی از اعضای انجمن خواهرخواندگی بنه جزریت بود، یک سازمان بی‌طرف که بر هنرهای رزمی، مهندسی ژنتیک از طریق جفت‌گیری برنامه‌ریزی شده و کنترل تمام و کمال بدن خود تأکید داشت. در اصل تنها دختران و زنان هستند که می‌توانند در محفل بنه جزریت عضو شوند و تمرین‌های آن را انجام بدهند، اما پاول به دلایلی این آموزش را دریافت کرد، آن هم علی‌رغم مخالفت گایوس هلن موهیم. ترکیب آموزش‌های رزمی و آموزه‌های بنه جزریت پاول را به یک مبارز قدرتمند تبدیل کرد که می‌توانست با افسانه‌ای‌ترین مبارزان نخبه فرمن‌ها برابری کند. پس از مرگ پدرش، پاول به قبیله سیچ تبر از مردم فرمن پیوست و این بار راه و روش مبارزه فرمن‌ها را آموخت. این باعث شد که او حتی قوی‌تر از همیشه بجنگد و با آداب و رسوم رزمی فرمن‌ها مانند دوئل‌های مرگ و استفاده از کریسکن یا چاقوهایی که از دندان‌های کرم‌های شنی ساخته شده‌اند، تجربه‌های میدانی کسب کند.


پاول آتریدیس یک بار دیگر با مصرف مقدار کافی از اسپایس (محصول اصلی آراکیس) به پیش‌آگاهی دست پیدا کرد و موفق شد دوباره قدرت خود را افزایش دهد. پیش‌آگاهی یکی از موهبت‌های اسپایس است که باعث می‌شود شخصی که به آن دست پیدا کرده، بتواند گذشته و آینده را ببیند. پاول پیش از مصرف اسپایس هم توانایی دیدن آینده را داشت، اما با مصرف اسپایس این موهبت بی‌اندازه تقویت شد و تقریباً پاول آتریدیس را فارغ از اینکه چقدر در امپراطوری دشمنان زیادی داشت، توقف‌ناپذیر کرد. پاول به عنوان مسیحای تلماسه، تمام آینده را با جزئیات دقیق می‌دانست. حتی وقتی یک حمله ناگهانی او را نابینا کرد، پاول می‌توانست از پیش‌آگاهی استفاده کند تا هر چیزی که در پیرامون او جریان دارد را ببیند. به این ترتیب نابینا شدن هیچ تأثیری در عملکرد او نمی‌گذاشت.


از نظر سیاسی پاول آتریدیس از ابتدا قدرت داشت، چرا که در خانواده‌ای اشرافی در کالادان متولد شد، و در آن زمان، خاندان آتریدیس به یکی از قدرتمندترین جناح‌های کل امپراطوری تبدیل شده بود. امری که خاندان کورینو و خانه شرور هارکونن به طرز دردناکی از آن آگاه بودند. با این وجود، حتی تخریب تقریباً کامل خانه آتریدیس در آراکیس نیز نتوانست پاول را از ادعای خاندان خود باز دارد و حتی او این ادعا را یک گام جلوتر برد و دو سال پس از ورود به آراکیس، به امپراطور جدید تبدیل شد. همه این‌ها وقتی کنار یکدیگر گذاشته شدند، پاول آتریدیس را به قدرت برتر جهان داستان تبدیل کردند؛ فردی که قادر بود ارتشی از نیروهای وفادار که بسیاری از آن‌ها فرمن‌ها بودند را گرد هم بیاورد. بعد ازا این‌که پاول از قدرت کنار رفت پسرش لتو دوم جانشین او شد که از قدرت بیشتری برخوردار بود، اما این پاول بود که خاندان آتریدیس را به عنوان قدرت اصلی امپراطوری بنا نهاد.


وقتی خاندان آتریدیس بیش از اندازه قدرتمند شد چه اتفاقی افتاد؟


در پایان اولین رمان «تلماسه» و اقتباس سینمایی سال ۱۹۸۴ پاول آتریدیس امپراطور بی‌رقیب جهان شناخته‌شده می‌شود، و از نظر بسیاری از پیروان او، این یک پیروزی کامل و باشکوه بود. فرمن‌ها، که نسل‌های در بیابان پنهان شده بودند، از اطاعت از شخصیت مسیحایی قدرتمندی که می‌توانست آن‌ها را در سرتاسر امپراطوری به سوی شکوه هدایت کند، بسیار خشنود بودند. از قضا، کسی که بیش از همه از این وضع جدید متنفر بود، خود پاول معدیب بود. او با موفقیت دشمنانش را سرنگون کرد، آراکیس را بازپس گرفت و به یک رهبر قدرتمند تبدیل شد، اما در حقیقت همه این‌ها برای او بیش از اندازه سنگین بود.


پاول نتوانست مانع پیروان مشتاق و بی‌رحم خود در میان فرمن‌ها شود که به نام او جنگی بزرگ در سراسر امپراطوری به راه انداختند، فتحی که در کتاب‌ها به عنوان جهاد شناخته می‌شود. فرمن‌ها به نام کسی که هرگز آن جنگ را نخواسته بود، جنگ به پا می‌کنند. پاول همان هیولایی شد که در پی نابود کردن آن بود، و این حقیقت در سراسر رمان «مسیحای تلماسه» به شدت روی او تأثیر گذاشت. او همه‌چیز را به عنوان امپراطور و رهبر فرمن‌ها در اختیار داشت و دارای قدرت‌ها و مهارت‌های ویژه‌ای بود که می‌توانست از آن برای نابود کردن هر دشمنی استفاده کند. با این حال، او احساس می‌کرد که شکوه شخصی‌اش، مانند ماه که به سمت افق عقب می‌نشیند در حال غروب کردن است و نمی‌توانست مانع این افول شود.


هنگامی که معشوقه پاول، چانی (که در اقتباس جدید زندایا نقش او را بازی می‌کند) هنگام زایمان درگذشت، ناامیدی پاول تکمیل شد. پاول عملاً پسر و دختر تازه متولدشده خود را نادیده گرفت و همان‌طور که برای فرمن‌های نابینا مرسوم بود، برای مردن در بیابان سرگردان شد. پاول همچنان به عنوان واعظ ناشناس به حیات خود ادامه می‌داد و در حالی که آراکیس در پیرامون او شکل و شمایل تازه‌ای به خود می‌گرفت، از آداب و رسوم قدیمی بیابان برای مردم نطق می‌کرد. سرانجام، پاول خارج از روایت داستان، جایی میان دو کتاب «فرزندان تلماسه» و «خداوند امپراطور تلماسه» (God Emperor of Dune) فوت کرد و اجازه داد پسرش، لتو دوم، جای او را بگیرد. اما لتو دوم موفق شد جایی که پدرش پاول معدیب شکست خورده بود، پیروز شود.


شخصیت پاول آتریدیس در کتاب‌های «تلماسه» یک هشدار درباره رهبرهای کاریزماتیک بود


حماسه «تلماسه» رهبران قدرتمند مختلفی را در دوره‌های مختلف به تصویر می‌کشد، از دوک لتو آتریدیس تا پسرش پاول و نوه‌اش لتو دوم، اما هیچ‌کدام از آن‌ها بی‌نقص نیستند و نباید هم باشند. رمان‌های «تلماسه» ممکن است استدلال نکنند که رهبران و دولت‌ها ذاتاً شرور یا وحشتناک هستند، ضمن اینکه از هرج و مرج نیز حمایت معنوی نمی‌کند اما به از این رمان‌ها وضوح استدلال می‌شود که خطر بزرگی در جامعه‌ای وجود دارد که همه‌چیز خود را به یک رهبر تنها، کاریزماتیک و همه‌کاره وابسته می‌کند. این هشداری است دربرابر قدرت مطلق، به ویژه قدرتی که به جای ترس و سرکوب با مشت آهنین، از طریق کاریزما حکومت می‌کند.


اینکه علیه یک حاکم ظالم و منفور مقاومت کنی یک چیز است و اینکه به رهبری بزرگ و قدرتمند تبدیل شوی که از طریق کاریزمای شخصیت خود وفاداری کورکننده مردم را به دست بیاورد، یک چیز دیگر. چنین قدرتی می‌تواند به راحتی به روش‌های ویران‌کننده‌ای از کنترل خارج شود، اتفاقی که برای پاول آتریدیس در «تلماسه» افتاد. پدرش لتو رویکرد معتدل‌تری نسبت به قدرت داشت، اما سرنوشت پاول کاملاً با او متفاوت بود. در این روند، پاول همچنین مفهوم نگران‌کننده «ناجی سفید» را واسازی می‌کند، پاول به عنوان رهبر مقدر شده فرمن‌ها که آن‌ها را به سوی آزادی و شکوه هدایت می‌کرد احترام زیادی به دست آورد. ولی از دید خوانندگان کتاب هیچ چیز قابل تحسینی در این باره وجود نداشت و به وضوح قصد فرانک هربرت نیز همین بوده است.


در نگاه اول هواداران تازه فرنچایز ممکن است فکر کنند پاول آتریدیس ایده ناسالم «ناجی سفید» را زنده نگه داشته، اما به نوعی، برعکس است. «تلماسه» این موضوع را به نمایش می‌گذارد که یک فرد بیگانه مانند پاول هرگز نمی‌تواند مسئولیت کامل یک فرهنگ و جامعه دیگر را بر عهده بگیرد، حتی اگر آن جامعه دقیقاً همین را بخواهد. پاول رهبر عالی مردمی بود که نیاز داشتند از میان خود رهبری پیدا کنند، ولی اگر پاول فقط عنوان دوک کالادان را به خود اختصاص می‌داد و نه چیزی بیشتر، به شخصه زندگی شادتری را تجربه می‌کرد. به عبارت دیگر، پاول به عنوان مسیحای جامعه فرمن‌ها از حد خود فراتر رفت و کل جهان هزینه این کار او را پرداخت کردند. پاول یک مسیحای شکست‌خورده بود که نتوانست بشریت را در مسیر طلایی هدایت کند، همان‌طور که مقدر شده بود کویساتز هادراخ (فرد برگزیده‌ای که بنه جزریت به آن اعتقاد دارد) این کار را انجام دهد. اما پسر او، لتو دوم، موفق شد این کار را به سرانجام برساند.


لتو دوم نیز امپراطور شد، اما به شکلی متفاوت با پاول. لتو دوم به جای تکیه کامل بر فرمن‌ها، انحصار کامل اسپایس را به دست آورد و از کالایی غیرقابل جایگزین و ضروری استفاده کرد تا به قدرت دست پیدا کند. لتو دوم برای چند هزار سال به عنوان یک دورگه جاودانه کرم شنی- انسان و مسلح به قدرت پیش‌آگاهی حکومت کرد تا اینکه به خود اجازه داد بمیرد. او بشریت را برای نسل‌های زیادی هدایت کرد و وقتی مرد، بشریت نجات‌یافته‌ای در سراسر کهکشان پراکنده شد تا بقای نژاد بشر را تضمین کند.


پاول آتریدیس دو بار سقوط کرد، نه یک بار


در کل مجموعه «تلماسه» پاول آتریدیس دو بار در حال اوج گرفتن بود که بلافاصله پس از آن سقوط بزرگی را تجربه کرد؛ که اوج گرفتن و سقوط دوم در مقیاس بسیار بزرگ‌تری اتفاق افتاد. از نظر زمانی، داستان شخصیت پاول در سرزمین مادری او یعنی کالادان آغاز می‌شود، دنیایی سرسبز و دل‌نشین که مملو از شالیزارهای برنج و شراب خوب است، جایی که آتریدیس‌های خیرخواه برای هزاران سال در آن حکومت کرده بودند. پاول آماده می‌شد تا وارث پدرش شود، در حالی که از طریق مادرش آموزش‌های ممنوعه‌ای از راه و رسم بنه جزریت دریافت می‌کرد. همین امر باعث شد موهیم نگران شود، چرا که پاول پیشاپیش قدرت زیادی داشت. به لیدی جسیکا دستور داده شده بود که یک دختر به دنیا بیاورد، کاری که هر یک از اعضای محفل بنه جزریت می‌توانست به میل خود انجام دهد. طبق فرمان بنه جزریت آن دختر سپس می‌بایست با وارث خاندان هارکونن ازدواج می‌کرد تا کویساتز هادراخ را به دنیا بیاورند. با این وجود جسیکا با داشتن یک پسر، پاول را یک نسل زودتر به عنوان کویساتز هادراخ به دنیا معرفی کرد و باعث مختل شدن برنامه طولانی‌مدت خواهرخواندگی بنه جزریت شد.


در آراکیس و پس از پیوستن به فرمن‌ها و امپراطور شدن، پاول تا حدودی سرنوشت خود را به عنوان کویساتز هادراخ پذیرفت. او حالا قادر مطلق بود و می‌توانست بشریت را به آینده‌ای روشن هدایت کند، اما این اتفاق نیفتاد. پاول به طور رسمی با پرنسس آرولان ازدواج کرد تا ادعای خود را مشروع جلوه بدهد، در حالی که همزمان با معشوقه خود چانی، صاحب دو فرزند به نام لتو دوم و غنیما شد. داشتن این دو فرزند تضمین می‌کرد که میراث پاول آتریدیس پابرجا خواهد ماند، اما در آن زمان، پاول احساس می‌کرد از همه این‌ها خسته شده است، چرا که دیگر ذره‌ای بخشندگی در وجود خود نمی‌دید.


پاول به عنوان وارث دوک کالادان مسیر خود را آغاز کرد، اما ظاهراً همه‌چیز را با حمله نیروهای هارکونن و ساردواکار از دست داد. این سقوط اول بود. سپس پاول زندگی خود را در مقیاس بزرگ‌تری به عنوان معدیب و امپراطور بازسازی کرد، اما کنترل سرنوشت خود را از دست داد و تبدیل به یک هیولا شد و به این ترتیب برای دومین و آخرین بار سقوط کرد. او در گمنامی درگذشت، در حالی که میراثش تا حد زیادی به فراموشی سپرده می‌شد، تا اینکه پسر قدرتمندش جایگزین او شد. داستان شخصیت پاول یک داستان غم‌انگیز بود، چرا که هر بار که پاول فکر می‌کرد قرار است کاری بزرگ انجام دهد و به فردی ارزشمند تبدیل شود، دنیای پیرامون او از هم می‌پاشید. این شواهد قابل‌توجهی بود که علی‌رغم نیت‌های خوب پاول، او هرگز کویساتز هادراخ واقعی نخواهد بود و نخواهد توانست بشریت را در مسیر طلایی قرار دهد. پاول آتریدیس اولین تلاش ناموفق برای نجات بشریت بود، بنابراین وقتی پسرش در راه او قدم برداشت موفق شد از پاول جلوتر برود.


لتو اصلی تلاش کرد تا خاندان آتریدیس را به شکوه برساند، اما سرنوشت شومی داشت که راه را برای پسرش باز کرد تا خاندان آتریدیس را به قدرتمندترین نیرو در کل امپراطوری تبدیل کند. هر یک از رهبران خاندان آتریدیس کاری که رهبر قبلی انجام داده بود را ادامه دادند و به سطوح تازه‌ای رساندند. به این ترتیب کهکشان به دست سه مردی که فکر می‌کردند قادر به دیدن آینده‌اند، برای همیشه تغییر کرد.


معمای «تلماسه: بخش دو» درباره خاندان هارکونن


همان‌طور که در فیلم دوم دیده شد، لیدی جسیکا با توانایی‌های خود به عنوان یک بنه جزریت فرمن‌ها را به سمت اطاعت از پاول سوق می‌دهد و با مصرف آب حیات به مادر بزرگوار تبدیل می‌شود. پاول پس از مصرف آب حیات به مادرش می‌گوید که از راز او مطلع است و می‌داند جسیکا نیز در خاندان هارکونن به دنیا آمده. پدر لیدی جسیکا کسی نیست جز ولادیمیر بارون هارکونن، رهبر لذت‌گرای آن خاندان شرور که با امپراطور طمع‌کار، شدام چهارم در نابودی خاندان آتریدیس همکاری کرد. پاول از این راز آگاه است، با این وجود از مادرش عصبانی نیست. پاول از بخش تاریک رگ و ریشه خود فرار نمی‌کند و درعوض آن را در آغوش می‌کشد. به همین دلیل است که در پایان فیلم او موفق می‌شود اغلب اعضای خاندان هارکونن را، از پدربزرگش گرفته تا نوه‌های او را به قتل برساند. داستان «تلماسه: بخش دو» در این نقطه کنایه زیبایی دارد. چرا که ولادیمیر هارکونن همیشه دلش می‌خواست کودتا کند و سلطنت را تصاحب کند، اما درنهایت این پاول است که امپراطور را سرنگون و جایگزین او می‌شود


بزرگ‌ترین پرسش‌ها و حفره‌های داستانی «تلماسه: بخش دو»


در «تلماسه: بحش دو» ابهامات و پرسش‌های بی‌پاسخ وجود دارد که در ادامه به ۱۰ مورد از مهم‌ترین پرسش‌ها و حفره‌های داستانی خواهیم پرداخت.


۱.‌ چرا اعضای خاندان هارکونن از تفنگ استفاده نمی‌کنند؟


در دنیای «تلماسه» خاندان‌ها و سربازان آن‌ها مجهز به سپرهای پیشرفته هستند. این در حالی است که فرمن‌ها به دلیل شیوه ساده‌تر زندگی خود به عنوان قبایل بیابان‌نشین، هیچ نوع سپر پیشرفته‌ای ندارند. همین موضوع باعث شده هواداران از خود بپرسند چرا سربازان هارکونن در رویارویی با فرمن‌ها از تفنگ استفاده نمی‌کنند تا در حملات متعدد بیابان‌نشین‌ها به مستعمرات اسپایس، سلاخی نشوند؟

از آنجایی که هارکونن‌ها روی هلیکوپترهای خود از تسلیحات توپخانه‌ای استفاده می‌کنند، منطقی‌تر می‌بود اگر سربازان پیاده‌نظام‌شان نیز به تفنگ‌ مسلح بودند و به این وسیله از تلفات بیشتر جلوگیری می‌کردند. در رمان‌های فرانک هربرت هارکونن‌ها وقتی در تنگنا قرار می‌گرفتند از تفنگ استفاده می‌کردند، بنابراین بهتر بود در اقتباس سینمایی نیز ارتش این خاندان از این رویه پیروی می‌کرد؛ به خصوص در برابر فرمن‌ها.


۲. چرا فرمن‌ها از سلاح‌های مدرن‌‌تری استفاده نمی‌کنند؟


جنگجویان فرمن تک‌تیرانداز و تفنگ‌های لیزری دارند که با استفاده از آن‌ها معدن‌چی‌های اسپایس را از بین می‌برند. آن‌ها حتی از بازوکا برای منهدم کردن هلیکوپترهای خاندان هارکونن استفاده می‌کنند. با این وجود اکثر مأموریت‌های فرمن‌ها طوری پیش می‌رود که در زمین باز به وسیله نیروهای هارکونن شکار شده و جان تعداد زیادی از جنگجویان به خطر می‌افتد. در چنین موقعیت‌هایی سلاح فرمن‌ها ناکارآمدی گسترده‌ای از خود نشان می‌دهند.


«تلماسه: بخش دو» سعی دارد فرمن‌ها را به عنوان جنگجویانی با تاکتیک‌های نظامی درخشان معرفی کند، اما استراتژی‌ فرمن‌ها ابهامات زیادی دارد، به خصوص در زمینه به حداقل رساندن تلفات. فرمن‌ها حتی از نارنجک‌ها و سایر سلاح‌هایی که در اختیار دارند نیز به درستی استفاده نمی‌کنند. اگر آن‌ها معدن‌چی‌ها را منفجر کنند و از سایر مهمات انفجاری موجود استفاده کنند، می‌توانند به راحتی بخش اعظم دشمنان خود را نابود کنند.


۳. چرا فید راثا حریف‌های خود را ناتوان می‌کرد؟


فید راثا برادرزاده‌ای است که ولادیمیر بارون هارکونن به عنوان جانشین خود قبول دارد. در «تلماسه: بخش دو» ذات خشن فید راثا در مبارزه‌اش در کلوسئوم عمویش به نمایش گذاشته شده. فید راثا در این مبارزه می‌خواهد به چالش کشیده شود، به همین دلیل حتی سپر خود را کنار می‌گذارد و تا حد امکان مبارزه را خالص و برابر می‌کند. جالب اینجاست که نگهبانان فید راثا همانجا آماده‌اند تا در زخمی کردن یکی از مبارزان خاندان آتریدیس کمک کنند. فید راثا آن‌ها را سرزنش می‌کند و به آن‌ها می‌گویند در مبارزه دخالت نکنند.

اگر فید راثا می‌خواست یک مبارزه عادلانه داشته باشد، پس چرا از ابتدا نگهبانانش را همراه خود آورده؟ یکی دیگر از ابهامات نیز زمانی در «تلماسه: بخش دو» به وجود می‌آید که راثا بارون هارکونن را به خاطر مسموم نکردن یکی از مبارزان سرزنش می‌کند. اگر فید راثا واقعاً می‌خواست ثابت کند بهترین جنگجو است، نباید از ابتدا حریف‌های خود را به شیوه‌های مختلف تضعیف و ناتوان می‌کرد.


۴. چرا فید راثا مادر خود را به قتل رساند؟


فیلم «تلماسه: بخش دو» پیشینه فید راثا را تغییر داده تا او را شیطانی‌تر کند. در کتاب‌ها بارون هارکونن راثا را زیر بال و پر خود می‌گیرد تا او را به سلاحی مخوف تبدیل کند، چرا که احساس می‌کرد برادرزاده‌ دیگرش، رابان، ژنرال خوبی نیست. اما در اقتباس سینمایی می‌بینیم که بارون عاشق خلق و خو و صفات شرورانه فید راثا است. در «تلماسه: بخش دو» فید راثا حتی مادر خود را به قتل رسانده است.


مانند بسیاری از چیزهای دیگر، در «تلماسه: بخش دو» توضیح داده نشده چرا فید راثا مادرش را به قتل رسانده، یا چرا مردم را مثله می‌کند و خدمه‌اش را وادار می‌کند مانند آدمخوارها از مردم مثله‌شده تغذیه کنند و این موضوع به یکی دیگز از ابهامات فیلم تبدیل شده است. در این میان مسئله قتل مادرش اهمیت بیشتری دارد، چرا که می‌توانست منطق پشت خنجر زدن به بارون هارکونن را برای مخاطبان روشن کند. این موضوع در رمان‌ بیشتر توضیح داده شده؛ مشخص می‌شود که فید راثا درنهایت قصد تصاحب تاج و تخت عمویش را داشته و به همین دلیل منتظر فرصت مناسب برای خیانت به او بوده است.


۵. چه چیزی جلوی رابان را برای بمباران فرمن‌ها گرفت؟


با آمدن فید راثا به آراکیس، رابان از رهبری ارتش هارکونن عزل شد و این مقام به فید راثا رسید. بارون هارکونن معتقد بود پس از اینکه رابان در نابود کردن فرمن‌ها شکست خورد، فید راثا با تاکتیک جدیدی این کار را به سرانجام می‌رساند. اما تمام کاری که فید راثا انجام داد این بود که سوار بر کشتی‌های فضایی غول‌پیکر غارها، تپه‌های شنی و مناطق مختلف شمال آراکیس را بمباران کرد و به آتش کشید. اما منطقی نیست که چرا رابان همین کار را انجام نداد. او همه این نقاط را شناسایی کرده بود و از منابع یکسانی برخوردار بود.


«تلماسه: بخش دو» هرگز توضیح نمی‌دهد چرا رابان این نسل‌کشی ساده را به اختیار خود اجرا نکرد و کنار گذاشته شد تا فید راثا این کار را به جایش انجام بدهد. بارون هارکونن می‌توانست به راحتی به رابان دستور بدهد فرمن‌ها را بمباران کند. فید راثا هیچ ایده تازه‌ای برای ارتش هارکونن به ارمغان نمی‌آورد. هیچ تاکتیک به خصوصی اجرا نمی‌کند. به همین دلیل انفعال رابان و برکناری او تنها برای جلو رفتن داستان انجام شده، تا بارون هارکونن از حملات متوالی فرمن‌ها به معادن اسپایس و متوقف شدن تولید خشمگین بشود و فید راثا را به آراکیس منتقل کند.


۶. چرا فرمن‌ها از پیشاهنگ‌ها برای نظارت روی سیچ استفاده نمی‌کردند؟


در هر دو فیلم «تلماسه» و همچنین در رمان‌ها، فرمن‌ها همه‌جا پیشاهنگ دارند. آن‌ها در شن‌ها و غارها پنهان می‌شوند تا متجاوزان را پیدا کنند. با این وجود در فیلم «تلماسه: بخش دو» هنگامی که سفینه‌های جنگی به پایگاه آن‌ها، معروف به سیچ، حمله می‌کنند، هیچ پیشاهنگی در ادامه به نمایش گذاشته نمی‌شود. سیچ مکان مقدسی است که رهبران مرده، مبلغان و آب مقدس (آب حیات) در آن نگه داشته می‌شود. بنابراین عدم وجود پیشاهنگ‌ها برای نظارت روی این مکان چندان منطقی به نظر نمی‌رسد.


منطقی می‌بود که فرمن‌ها پیشاهنگ‌های فعالی برای نظارت روی سیچ داشتند و تک‌تیراندازها و بمب‌افکن‌هایی آماده بودند تا مهاجمان را شناسایی کرده و از مکانی به گرانبهایی و ارزشمندی سیچ محافظت کنند. اما در «تلماسه: بخش دو» چنین چیزی ندیدیم. در عوض سفینه‌ها ناگهان آنجا ظاهر شدند. هارکونن‌ها این کار را برای خشمگین کردن هرچه بیشتر فرمن‌ها و ترغیب پاول آتریدیس به افراطی‌گرایی انجام دادند.


۷. چطور شخصیت‌ها در «تلماسه: بخش دو» با کرم‌های شنی تعامل می‌کردند؟


سواری روی یک کرم شنی در «تلماسه: بخش دو» ‌یکی از آزمایش‌های مهمی است که پاول با موفقیت پشت سر می‌گذارد. با وجود اینکه در طول آزمایش پاول خطرناک بودن این کار نمایش داده شد، اما در «تلماسه: بخش دو» دائماً افرادی را می‌بینیم که در گوشه و کنار آراکیس سوار بر کرم‌های شنی جابه‌جا می‌شوند؛ گویی سوار یک اتوبوس یا قطار شده باشند.


چیزی که باعث تعجب بینندگان فیلم شده، این است که فرمن‌ها چطور می‌توانستند خودشان، تجهیزات و صندلی‌های‌شان را روی کرم‌های شنی ببرند. این امر مستلزم آموزش بسیار زیادی است و دقیقاً به همین دلیل عجیب و غیرمنطقی است که لیدی جسیکا با یکی از این کرم‌های شنی به جنوب برود. این کرم‌های شنی هرگز از حرکت باز نمی‌آیستند، بنابراین باید زمان‌بندی این حمل‌ونقل‌ها و سوار و پیاده کردن همه افراد بسیار دشوار باشد. دنیس ویلنوو در این باره می‌گوید این چیزی است که او امیدوار است فیلم سوم به بررسی آن بپردازد. به این معنی که منطقی پشت همه این‌ ابهامات موجود در «تلماسه: بخش دو» وجود دارد که در فیلم بعدی آن را توضیح خواهد داد.


۸. آیا لیدی جسیکا از پیشینه خود خبر داشت؟


پس از رفتن به جنوب، لیدی جسیکا تحت آزمایشی منحصر به فرد قرار می‌گیرد که شامل نوشیدن از صفرای مقدس (آب حیات) یک کرم شنی می‌شود. او با این کار به یک مادر بزرگوار تبدیل شده و همه اسرار گذشتگان را به یاد می‌آورد. پاول نیز همین کار را می‌کند و از همین طریق درمی‌یابد مادرش در حقیقت دختر ولادیمیر هارکونن است. در «تلماسه: بخش دو» مشخص نمی‌شود که سال‌ها قبل وقتی بارون ولادیمیر فرزند خود را دیده است چه اتفاقی افتاده. اما فرض بر این گذاشته می‌شود که جسیکا به محفل بنه جزریت داده شده تا درنهایت به یک پیشگوی ابرانسان تبدیل شود.


آیا لیدی جسیکا در تمام این مدت از پیشینه خود خبر داشته است؟ شاید او امیدوار بوده بتواند پاول را در مسیری قرار بدهد که به یک ناجی و بازیکن کلیدی در بازی قدرت تبدیل شود؟ از آنجایی که لیدی جسیکا به محفل خود خیانت کرده است، ممکن است به پاول دروغ گفته باشد تا همدردی او را به دست بیاورد و نفوذ بیشتری روی او پیدا کند. با این همه لیدی جسیکا دیگر شخصیت قابل اطمینان و اعتمادی نیست و حتی این امکان وجود دارد که از روزهای نخست دوک لتو آتریدیس را فریب داده باشد. اعضای محفل بنه جزریت به چنین فریبکاری‌هایی معروف هستند. بنابراین هیچ بعید نیست جسیکا حقایق مهمی در رابطه با تولد و سرنوشت پاول را از او پنهان نگه داشته باشد.


۹. چرا پاول در رویارویی با ساردواکارها جان خود را به خطر انداخت؟


سرانجام ارتش پاول به جلسه امپراطور و بارون ولادیمیر هارکونن در آراکین حمله می‌کند. پس از تخریب قصر، پاول داخل می‌شود تا بارون ولادیمیر را به قتل برساند. با این حال او این کار را به تنهایی و بسیار نزدیک به سربازان نخبه ساردواکار انجام می‌دهد. چنین کاری چندان منطقی نیست. نیروهای ساردواکار تعداد بیشتر، سلاح‌های بهتر و انگیزه کافی برای مقابله به مثل دارند. به علاوه همه این‌ها، پاول هیچ سپری ندارد. اگرچه او به عنوان یک افسانه زنده دیده می‌شود، سربازان ساردواکار به خوبی می‌دانند که پاول آتریدیس نیز از گوشت و خون ساخته شده و می‌توان او را کشت.


منطقی می‌بود اگر عده‌ای از سربازان ساردواکار وارد می‌شدند و به خصوص وقتی پاول مشغول کشتن پدربزرگش بود و پشتش به آن‌ها قرار داشت، او را هدف قرار می‌دادند. کشتن پاول یا حتی ربودن او برای ساردواکارها به معنای بقا است، اما این اتفاق نمی‌افتد. از سوی دیگر بی‌تفاوتی پاول نسبت به دشمنان بی‌رحم چیزی است که گورنی و چانی درباره آن به او هشدار داده‌اند. با این اوصاف با حضور ساردواکارها یورش تنهای پاول برای کشتن بارون هارکونن و امپراطور یک حرکت اشتباه است که می‌توانست کل نقشه‌های پاول و مسیری که آغاز کرده بود را به خطر بیندازد.


۱۰. فید راثا از کجا فهمید چانی معشوقه پاول است؟


در پایان «تلماسه: بخش دو» درنهایت پاول با فرستاده منصوب امپراطور، فید راثا، مبارزه می‌کند. در طول مبارزه آن دو، فید راثا به چانی نگاه می‌کند و او را «حیوان خانگی» پاول می‌نامد. این منطقی نیست چرا که خانواده سلطنتی هیچ جاسوسی ندارند که درباره رابطه پاول و چانی به آن‌ها اطلاع داده باشد. در نتیجه یکی دیگر از ابهامات «تلماسه: بخش دو» این است که فید راثا از کجا و چطور فهمیده آن‌ها عاشق یکدیگرند؟


فرمن‌های زیادی در اطراف پاول و فید راثا حضور دارند، چه مرد و چه زن، همه آن‌ها نیز در حین نزاع واکنش‌های مشابهی از خود نشان می‌دهند. بنابراین این‌طور نیست که فید راثا بتواند از میان جمعیت نیمه گمشده پاول را تشخیص بدهد و از روی واکنش‌های او متوجه رابطه‌شان بشود. این تناقض به این دلیل در «تلماسه: بخش دو» وجود دارد تا درام صحنه را دوچندان کند و باعث شود پاول با انگیزه و اراده بیشتری در آن مبارزه بجنگد.

 
منبع: دیجی‌مگ