چارسو پرس: برای مخاطب سینمایی که غالب پرفروش‌هایش انواع و اقسام فیلم‌های کمدی است، اثر متفاوت و جذابی به شمار می‌رود. برای همین است که این روز‌ها سالن‌های سینما برای این فیلم غیرکمدی هم پر می‌شوند و تماشاگران درحالی روی صندلی‌ها می‌نشینند که می‌دانند قرار نیست حین تماشای صحنه‌های طنز صدای قهقهه‌شان سالن را پر کند. حضور چهره‌های جذاب سینمای ایران همچون شهاب حسینی و پارسا پیروزفر در کنار چهره‌های مطرح سینمای ترکیه از جمله هانده ارچل اولین دلیل این جذابیت برای برخی تماشاگران ایرانی است. صحنه‌های رزم و اسب‌دوانی که تلاش شده به سبک فیلم‌های هالیوودی طراحی شود نیز دلیل هیجان‌زدگی دسته‌ای دیگر از مخاطبانی است که فیلمی متفاوت و با جاذبه‌های سینمایی را در سینما می‌بینند. اما با وجود همه این‌ها «مست عشق» نه‌تنها فیلم خوبی نیست که ایرادات فاحش آن می‌تواند آسیب جدی برای سینمای ایران به شمار برود. مهم‌ترین آسیب آن هم فریب تماشاگری است که آمده است تا برشی از زندگی و ارتباط مولانا و شمس تبریزی را ببیند، اما با روایت دیگری روبه‌رو می‌شود.


ایرادات جدی در روایت داستان

«مست‌عشق» از معدود فیلم‌های سینمای ایران است که مخاطبان عام و خاص را توأمان جذب کرده است. گرچه این جذب‌شدن برای بسیاری از مخاطبان در حد کنجکاوی برای تماشای فیلم است و عده‌ای دیگر با خیال اینکه روایت واقعی را دیده‌اند، مجذوب فیلم می‌مانند، به احتمال زیاد با ذهنی آشفته سالن سینما را ترک می‌کنند.

مخاطبان عام باوجود پیچیدگی‌های فرمی و پریشانی که پس از دیدن فیلم عایدشان می‌شود، همچنان مسرورند از اینکه درباره ماجرای شمس و مولانا آشنایی به دست آورده‌اند و چه‌بسا دو ساعتی را که صرف تماشای این فیلم تاریخی کرده‌اند، مفید بدانند و با خود بگویند در کنار لذت‌بردن از فیلم چیزی هم عایدشان شده و با گوشه‌ای از تاریخ و شخصیت‌های تاریخی و ادبی و عرفانی آشنا شده‌اند. این همان مسئله‌ای است که گروه دوم را راضی که نه، حتی سرخورده می‌کند و آن‌ها را با چهره‌ای درهم به بیرون از سالن راهنمایی می‌کند؛ زیرا روایت پراکنده‌ای را که در قالب یک فیلم سینمایی تماشا کرده‌اند، چندان متناسب با آنچه در تاریخ آمده ندیده‌اند.

مخاطب جدی سینما به ویژه مخاطبان آشنا و علاقه‌مند به ادبیات و سینما و اهالی ادب که مشتاق دیدن روایتی تصویری از شمس و مولانا بودند، سرخورده از ناقص‌بودن و ایرادات فراوان محتوا شاید بیش از هر چیز به تقدس‌نمایی صرف شخصیت‌ها از جمله شمس ایراد وارد کنند. برای مثال درباره ماجرای شمس و کیمیا در کتاب «کیمیا، پرورده حرم مولانا» این‌طور آمده است که: شمس بیش از ۶۰ سال سن دارد که عاشق دختر نوجوان خانه مولانا می‌شود و مانند بسیاری از خواسته‌هایش از مولانا، کیمیاخاتون را از مولانا می‌خواهد تا او را به عقد خود درآورد. اما کیمیا و علاءالدین که عاشق یکدیگر بودند، از این خواسته نامعقول برآشفته می‌شوند، اما مولانا که تمام و کمال مرید شمس است و از فرمان او سرباز نمی‌زند، کیمیا را به عقد مراد خود درمی‌آورد؛ ازدواجی نامتناسب و نامتعارف که محل اختلافات و تنش‌های زیادی میان کیمیا و شمس را فراهم می‌کند و به ضرب‌وشتم کیمیا توسط شمس می‌انجامد و مرگ او را رقم می‌زند.

اما کیمیای «مست عشق» خود شمس را انتخاب می‌کند و حتی در فیلم این‌طور آمده است که او خود بر اثر بیماری می‌میرد.


ازدحام خرده‌روایت‌ها و شخصیت‌های آشفته

گذشته از نقص‌های فاحش محتوایی، ازدحام خرده‌روایت‌ها ذهن مخاطب را حتی همان مخاطب خاص ادب‌دوست و آگاه و آشنابه‌قصه را هم آشفته می‌کند چه برسد به تماشاگرانی که آمده‌اند از روایتی تاریخی و ادبی لذت ببرند و آشنایی کسب کنند.
درحالی که برخی بر این باورند که حسن فتحی با نوشتن فیلم‌نامه‌ای کاملاً غیرخطی و دارای سطوح مختلف سعی داشته اثری پیچیده و معناگرا را خلق کند، باید گفت، بله در بهترین حالت احتمالاً او چنین‌قصدی را داشته است، اما چیزی که روی پرده می‌بینیم اصلاً تناسبی با این قصد ندارد!
گذشته از شیوه تدوین و مسائل فنی که با قصد پیچیده‌کردن فرم روایت -که احتمالاً با هدف پوشاندن نقص‌های محتوایی- صحنه‌ها را در هم تنیده‌اند، بازی‌ها به هیچ‌وجه نتوانستند انتظار مخاطبان را برآورده سازند.


شهاب حسینی و پارسا پیروزفری که شمس و مولانا نبودند

از بازی‌های به‌ویژه بازی دو کاراکتر اصلی فیلم نمی‌توان ساده گذشت. برای بیان این مطلب شاید نقل‌قول بسیاری از تماشاگران درباره بازی پارسا پیروزفر کافی باشد که اغلب می‌گفتند «چرا پارسا پیروزفر بازی خوبی ارائه نداد؟» اما به نظر باید فراتر از این هم رفت و یک‌جور مطالبه‌گری داشت از چهره مطرحی که در سینمای ایران هواداران بسیاری دارد و این سؤال را از او پرسید که «آقای پارسا پیروزفر، چرا در فیلمی که دست‌کم مضمون عاشقانه و معناگرایانه‌ای دارد، از حالات چهره خود به‌قدر کافی استفاده نکردید و دگرگونی و تحولات درونی خود را حتی به‌قدر ناچیز در چهره نمایان نکردید؟»  
از سویی دیگر، شهاب حسینی در نقش شمس با ظاهری ابتدایی از یک عارف، موفق نمی‌شود در چشم مخاطب بنشیند. گویی پراکندگی روایت‌های فیلم با آشفتگی شخصیت‌ها ارتباط مستقیمی برقرار کرده که این را می‌توان در شخصیت شمس مشاهده کرد؛ شمسی که تلفیقی است از عارف و خیابان‌گرد و در جا‌هایی ساحر و جادوگر!

سازندگان فیلم «مست عشق» برای سرگرمی مخاطبان پازلی را مهیا کرده‌اند که ذهن مخاطب را آشفته می‌کند؛ درحالی‌که انتظار می‌رفت این آشفتگی با هدف سردرگمی مخاطب برای رسیدن به معنای والایی طراحی شود نه آنچه در سطحی‌ترین لایه دم‌دست مخاطب گذاشته شده است. درواقع عوامل این فیلم حتی موضوع مدنظر خودشان را که از عالم بزرگ، مولانا دست‌چین کرده‌اند، نتوانستند به حد مقبولی برسانند.

در پایان می‌توان گفت بیشترین حسی که تماشای «مست‌عشق» به مخاطب منتقل می‌کند، حسرت است؛ حسرت اینکه چرا این‌همه بودجه و برووبیا و حواشی منجر به ساخت فیلمی باشکوه نشد؟ چرا سریالی فاخر با جزئیات فراوان و روایت‌هایی بی‌نقص یا دست‌کم با نقص‌های کم‌تر تولید نشد؟ چرا «مست‌عشق» آن چیزی نشد که جلوه‌هایش را در خبر‌ها خواندیم و تعریف‌‌وتمجید‌های آن را در فضای مجازی دیدیم؟!

 


منبع: شهرآرا
نویسنده: مریم قاسمی