بهتازگی فیلمی به نام «چلنجرز» (Challengers) با بازی زندایا اکران شده است که درباره یک مثلث عاشقانه بین سه بازیکن تنیس است. نشریه تایم به همین مناسبت فهرستی از سی و یک مثلث عاشقانه برتر سینما را منتشر کرده است که چند موردش را بهعلاوه چند فیلم مهم دیگر بر اساس تم مثلث عاشقانه جمعآوری کردهایم. نتیجه، پانزده مثلث عاشقانه برتر سینماست که اگر مخاطب جدی سینما هستید، باید و بهتر است بشناسید. طبعاً نمونههای دیگری از مثلث عاشقانه برتر سینما در ذهنتان هست که مجال پرداختن به همهشان در این مطلب نیست. فیلمهای برگزیده در این فهرست بر اساس زمان اکران، ژانر و تدابیر عاشقانه انتخاب شدهاند تا شما را به این نتیجه برسانند که وقتی پای عشق به میان میآید، بیش از دو نفر ازدحام است.
از اساس عشق پدیدهای دو نفره است. مثلث فرد است و در فردیت، زوجی به وجود نمیآید. بنابراین، مثلث عاشقانه همیشه بستر نبرد را فراهم میکند و هر احساس منفی دیگری که از آن نشئت میگیرد. در بسیاری از نمونههای همین فهرست، مثلث عاشقانه تلخیها و دلگیریهایی جبرانناپذیری را به وجود میآورد که باعث میشود بخواهید از مثلث عاشقانه حذر کنید یا دستکم بدانید چه نتایج و عواقبی دربرخواهد داشت. با این حال، بعضی از بهترین فیلمها و فیلمهای عاشقانه تاریخ سینما با محوریت تم مثلث عاشقانه ساخته شدهاند؛ فیلمهایی بهیادماندنی که شما را در موقعیت قضاوت قرار میدهند تا یکی از اضلاع مثلث را انتخاب کنید. گاهی انتخاب شما با تصمیم فیلمساز فرق دارد و این درد مثلث عاشقانه را بیشتر میکند. مثل مثلث عاشقانه «بربادرفته» یا «سنگام» یا حتی «عروسی بهترین دوستم» که جولیا رابرتس، ملکه ژانر کمدی عاشقانه، گرفتار یک مثلث عاشقانه محال به محبوبش نمیرسد.
۱. بربادرفته (Gone With the Wind)
- سال اکران: ۱۹۳۹
- کارگردان: ویکتور فلمینگ
- بازیگران: کلارک گیبل، ویوین لی، لسلی هاوارد، اولیویا دی هاویلند
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: اسکارلت اوهارا دختر زیبا و جوان یک خانواده بانفوذ و متمول جنوبی است که همزمان با جنگ داخلی امریکا شاهد مثلث عاشقانهاش با رت و اشلی هستیم.
رمان مارگارت میچل که فیلم رکوردشکن و مهم «بربادرفته» بر اساس آن ساخته شده است، در واقع درباره عشق نیست. مثلث عاشقانه تلخ و دردناکی که در این قصه به تصویر کشیده میشود، در واقع بهانهای برای پرداختن به ارزشهای از دسترفته جنوب امریکا بر اثر جنگ داخلی است. امروز فیلم و رمان را به این خاطر که میگویند از نژادپرستی دفاع میکند، تقبیح میکنند. گرفتار فرهنگ بایکوت شده است؛ اما زمانی فیلم محبوبی بود و با تمام حواشیاش، همچنان یکی از آثار مهم تاریخ سینماست. اگر میتوانید از این بخش بگذرید و به ارزشهای خود فیلم صرفنظر از بخشِ باشکوه جلوه دادن نژادپرستی اهمیت دهید، میتوانید مثلث عاشقانه تماماً ناکامش را نماد زوال ارزشهای یک ملت بدانید و نماد امریکا. در این صورت نگاه جهانشمولتری به فیلم خواهید داشت.
اسکارلت اوهارا دختر یکی از خانوادههای بانفوذ و متمول جنوب امریکاست. او زیباترین و جسورترین دختر خانواده اوهاراست و تمام پسران منطقه شیفته او هستند. خواستگاران برایش صف میکشند اما او دل در گرو یک مرد دارد. اشلی ویلکس، پسر بزرگ یک خانواده بانفوذ و متمول دیگر جنوبی که از دوستان نزدیک خانواده اسکارلت هم هستند. امریکا در آستانه جنگ داخلی است. جنگ میان شمالیها و جنوبیها. جنگی که منجر به شکست و زوال جنوب امریکا شد و البته بردهداری را هم ریشهکن کرد؛ فیلم به زیبایی این را به تصویر کشید. گرچه تصویر سیاهپوستان در جنوب «بربادرفته» دستکم در خانوادههای متمول هیچ نشانی از تصویر خشن و بیرحمانهای که از رفتار امریکاییها با سیاهها در همین هالیوود سراغ داریم ندارد. و امروز مردم به همین خاطر به فیلم اعتراض دارند و آن را تحریف حقیقت میدانند. همهچیز این فیلم آنقدر زیبا هست و به زیبایی ساخته شده که بتوان این انتقاد را وارد دانست. اما رفتار خانواده اسکارلت با سیاهپوستان خوب است (بعد از جنگ حتی همه را آزاد میکنند؛ آنها که میمانند به خواسته خودشان بوده است.) و خود اسکارلت هم بد است هم خوب. وقتی بد است برایت سؤال میشود چرا اصلاً باید کسی او را دوست داشته باشد. هم به این خاطر هم به هزار و یک دلیل دیگر.
به طور کلی، خانوادههای جنوب «بربادرفته» به این خاطر که انسانهای ظالمی هستند از سیاهپوستان به عنوان کارگران خود استفاده نمیکنند. این سنت این منطقه بوده و جنوبیهای امریکا آدمهای سنتیای هستند. اصلاً «بربادرفته» مرثیهای برای از دست رفتن سنتهای جنوب امریکاست؛ بردهداری که خوب نیست، فقط یکی از همین سنتهاست. اگر اسکارلت را با تمام زیباییها و جاهطلبیهای حتی منفیاش نماد امریکا بدانیم. اشلی ویلکس را نماد جنوب و رت باتلر، ضلع سوم مثلث عاشقانه قصه را نماد شمال، کاملاً مشخص میشود که چرا در نهایت حتی یکی از اضلاع این مثلث عاشقانه شکل نمیگیرد. این مثلث محکوم به شکست است. در سطح، اسکارلت دلداده اشلی است. چرا؟ اشلی آشکارا هیچ علاقهای به او ندارد. اگر دارد در ستایش زیباییها و جسارتهای اوست. اسکارلت با دختران منطقه فرق دارد. حتی چهره و اجزای رو به بالای صورتش، ابروان و اخمش او را میان دختران ساده متمایز میکند. او نماد میل به پیشرفت و رها شدن از شرّ سنتهاست. او دختری است که عاشق میشود و آزادانه به مرد محبوبش ابراز عشق میکند. این حرکت پیشرو است. متعلق به جامعه سنتی جنوب نیست. برای همین حتی در خیال اشلی هم نمیتواند همسرش باشد. اشلی خودش را در اندازه بزرگی یا پیشرویی اسکارلت نمیداند. او طرفدار سادگی و سنت است.
برعکس، شخصیت رت باتلر، مرد بانفوذ دیگری از جنوب که شهرتش به نام خانوادگیاش نیست. حتی در خانواده و شهر خودش بدنام است. او به نام خودش معروف است. رت باتلر، مردی جذاب، آلفا و قدرتمند با قلبی رئوف و روحی بزرگ. مردی که به قول خودش از قماش اسکارلت است و به همین خاطر، شیفته اوست. این دو با جنوبیهای دیگر فرق دارند. اسیر سنتها نیستند. میدانند عبور از سنت هم جسارت میخواهد هم شرارت. و ابایی از بروز این شرارت ندارند. مشکل اسکارلت این است که شاید به خاطر زن بودن و بر اساس آنچه برای شخصیتش در نظر گرفته شده، عشق به وطن (اسکارلت خود وطن است) نمیتواند تصمیم بگیرد کجای این مرز میخواهد قرار بگیرد.
تکلیف رت باتلر با خودش مشخص است. او با شمالیها مراوده دارد؛ چون فرصتطلب است و جاندوست. در عین حال، در جنگ به جبهه جنوبیها میپیوندد تا در کنارشان بجنگد. هرچه قصه جلوتر میرود، بهخصوص بعد از پدر شدن، شرارت در او کمتر و کمتر میشود. اما اسکارلت باید در نهایت تنها شود. او اشلی را دوست دارد چون برایش یادآور خاک و جنوب است. هرگز نمیفهمیم چه احساسی به رت باتلر دارد. هم شوالیهاش است هم بزرگترین دشمنش. ما دوست داریم که دوستش داشته باشد ولی تا لحظات آخر فیلم نه ما میفهمیم و نه حتی خود اسکارلت که رت را دوست دارد یا ندارد. میگوید با او به خاطر پولش ازدواج کرده اما در بستر بیماری و ترس صدایش میزند. با این حال، تنها میماند تا بداند باید گذشته را به باد بسپارد و به فردا فکر کند. در این فردا احترام به اشلی (سنت) هست، و باید رت (مدرنیته) هم باشد. و اسکارلت زن (وطن) قدرتمندی است که میتواند جایی این میان برای فردایی بهتر تلاش کند. این زیرمتن ماجراست. در سطح، پایان مثلث عاشقانه «بربادرفته» یکی از تلخترین پایانبندیهای تاریخ سینماست که بعد از نود سال هنوز درد دارد.
۲. کازابلانکا (Casablanca)
- سال اکران: ۱۹۴۲
- کارگردان: مایکل کورتیز
- بازیگران: هامفری بوگارت، اینگرید برگمن، پل هنرید، کلود رینس، جان کوالن، سکه ساکال، سیدنی گریناستریت، لئون بلاسکو، اِلینور وَندِرویر، پل پورکازی، دوئی رابینسون
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: مردی باید بین عشق به زن مورد علاقهاش و کمک به فرار مبارز چکی از دست حاکمیت وابسته به فرانسه ویشی در جهت مبارزه با نازیها، تنها یکی را انتخاب کند.
«کازابلانکا» نماد عشق در سینماست. دستکم سینمای کلاسیک. فیلمی که حتی سازندگانش به دلایل مختلف هیچ امیدی به موفقیتش نداشتند، امروز و هنوز یکی از آثار مهم و ماندگار تاریخ سینماست. هنوز دیالوگها و تصاویرش به عنوان میم اینترنتی دست به دست میشود. بارها پارودی شده است. و در عین حال، به عنوان یکی از جذابترین و تلخترین مثلثهای عاشقانه تاریخ سینما نامش در یادها مانده است. عنوان این فیلم در هر فهرست برترینهایی که به طریقی به عشق ربط داشته باشد میآید. وقتی صحبت از مثلث عاشقانه برتر سینما به میان میآید، ذکر نامش واجب است. «کازابلانکا» بر مبنای نمایشنامهای بر روی صحنهنرفته از مورای بورنت و جان آلیسون به نام «همه به کافه ریک میآیند» (Everybody Comes to Rick’s) داستان ریک بلین مرد بانفوذ و قدرتمندی را روایت میکند (چیزی شبیه به شخصیت رت باتلر) که بعد از سالها با محبوب قدیمیاش روبهرو شده و در موقعیتی خاص قرار میگیرد که باید بین او و منافع سیاسی یکی را انتخاب کند. فداکاری در راه هدفی والاتر. گویا همیشه این عشق بیچاره است که باید فدا شود.
محبوب قدیمی و زیبای ریک زمانی او را قال گذاشته و ریک در تمام این سالها در عین عاشقی کینه از او در دل داشته. اما او حقیقت را نمیداند. حقیقت این است که همسر ایلسا، محبوب او، یک چهره سیاسی مهم است که ایلسا در زمان رابطهاش با ریک در پاریس فکر میکرده کشته شده است. دلیل اینکه بر سر قرار با ریک نمیآید همین است. حالا بعد از سالها دوباره با ریک مواجه شده و این بار نه فقط همراه همسرش است که برای زنده ماندن او به کمک ریک هم احتیاج دارد. ایلسا و ریک هنوز هر دو عاشقانه هم را دوست دارند. اما مثل همیشه وقتی پای مثلث عاشقانه به میان میآید، آن دو نفری که عاشقترند باید از عشقشان بگذرند تا یک درام عاشقانه کلاسیک تمامعیار شکل بگیرد. این قصه هر پایان دیگری داشت، ماندگار نمیشد. در گذشتن از عشق آن هم با بزرگواری است که عشق ثابت میشود. اینجا اگرچه عشق فدای پیمان زناشویی و آرمانهای سیاسی میشود، اما قدرتش را به رخ میکشد، نه با مرگ و نه با حذف از سر کین، که با فداکاری بزرگوارانه. همین است که «کازابلانکا» را جادوانه و جادویی میکند.
۳. ژول و ژیم (Jules and Jim)
- سال اکران: ۱۹۶۲
- کارگردان: فرانسوا تروفو
- بازیگران: ژن مورو، اسکار ورنر، هنری سره، سیروس رضوانی
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: سال ۱۹۱۲ در پاریس، ژول نویسنده اتریشی خجالتی و ژیم نویسنده پاریسی خوشمشرب شیفته مجسمه سنگی یک زن هستند. تا اینکه با کاترین مواجه میشوند که همزاد مجسمه به نظر میآید. ژیم با وجود ارتباط نزدیک میان ژول و کاترین، کنار آنها میماند. کاترین هم حتی وقتی از ژول صاحب فرزند میشود ترجیح میدهد ژیم کنارشان بماند. داستان در دوران جنگ جهانی اول در فرانسه، اتریش و آلمان روی میدهد.
از این فیلم عاشقانه اروپایی انتظار هیچیک از مثلثهای عاشقانه معمولی را که در ذهن دارید، نداشته باشد. اینجا اروپاست. مثلث مثلث میماند. نیاز به حذف معنوی یا فیزیکی کسی نیست. همه برای یکی، یکی برای همه است. «ژول و ژیم» بر اساس رمان خودزندگینامهای از هانریپییر روشه، یکی از آثار شاخص جریان موج نوی سینمای فرانسه و سینمای جهان درباره مثلث عاشقانه است. مثلث عاشقانه پیچیده فیلم مهم فرانسوا تروفو بین دو دوست صمیمی به نام ژول و ژیم و زن جوانی به نام کاترین است. هر دو زن را عاشقانه دوست دارند. با اینکه رابطه ژول و کاترین نزدیکتر است. «ژول و ژیم» را اولین فیلمی میدانند که کاراکتر زن رهای شیدای رویایی را به سینما معرفی کرد. زنی که بر پرده سینما و در رویا طرفدار زیاد دارد اما در زندگی واقعی نه چندان. شاید در اروپا. بسیاری از جمله راجر ایبرت منتقد بر این باورند که فیلم درباره سفر ژول و ژیم برای به دست آوردن قلب و روح آزاد و رهای کاترین نیست، درباره سفر سخت و طولانی کاترین به سوی بلوغ و بزرگسالی است؛ خوانشی که پایانبندی این مثلث عاشقانه را تلخشیرینتر میکند.
۴. ربهکا (Rebecca)
- سال اکران: ۱۹۴۰
- کارگردان: آلفرد هیچکاک
- بازیگران: لارنس الیویه، جوآن فونتین، جودیت اندرسون، جرج سندرز، نایجل بروس، رجینالد دنی، گلادیس کوپر، لئو جی کارول، سی اوبری اسمیت، فلورنس بیتس
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: ندیمهای جوان در مونت کارلو با مرد جوان ثروتمندی به نام ماکسیم دو وینتر که همسرش ربهکا را به تازگی از دست داده، آشنا میشود. این دو عاشق یکدیگر شده و ازدواج میکنند. ماکسیم همسرش را به عمارت باشکوه ماندرلی میآورد، اما خدمتکاران که هنوز به همسر اول ماکسیم که به طرز مشکوکی جان داده وفادارند، خانم دو وینتر جدید را با بیمیلی به عنوان بانوی خانه میپذیرند. در رأس آنها خانم دانوِر، ندیمه وفادار ربهکاست که بانوی زیبارویش را همچنان میستاید و برخوردی سرد و ترسناک با بانوی جدید خانه دارد.
تنها فیلم آلفرد هیچکاک که اسکار بهترین فیلم را برده، بر اساس رمان تحسینشده دافنه دوموریه ساخته شده است. «ربهکا» از جمله آثار برتر هیچکاک و تاریخ سینمای جهان، یکی از عجیبترین مثلثهای عاشقانه سینما را به تصویر میکشد. مثلث میان یک تازهعروس، مردی باتجربه و ثروتمند و همسر سابق متوفیاش شاید به نظر بیاید گزینه مناسبی برای آمدن در این فهرست نیست اما مثلث عاشقانه است. دستکم در ذهن شخصیت اصلی قصه و راوی که ما اسمش را هرگز نمیفهمیم، این چنین است. اصلاً عنوان فیلم اسم رقیب ذهنی اوست؛ همسر سابق شوهری که هم سنش از او بالاتر است هم طبقهاش. زنی که در تمام طول قصه به ما به عنوان زنی جذاب که میدانسته باید چطور خانم یک خانه اشرافی و همسر یک نجیبزاده باشد. یک ندیمه جوان چطور میتواند با چنین زنی رقابت کند؟ حتی با مردهاش.
رقابت زنانه بر سر به دست آوردن توجه و عشق یک مرد آن هم در عصر کلاسیک سخت است. در نسخه مدرن مواجهه به آسانی اتفاق میافتد، چه بسا به جاهای باریک برسد یا نازل شود. اما در رمان دوموریه همهچیز در ذهن شخصیت اصلی اتفاق میافتد. زمانه، موقعیت و شخصیت او ایجاب میکند حسادت زنانه را با خویشتنداری طی کند. او اهل رقابت نیست. ساده است. بنابراین، به راحتی فریب بازی ندیمه ربهکا را میخورد. پایان این مثلث عاشقانه ذهنی از آنهایی است که دل را خنک میکند. تمام مدت فیلم آزارت میدهد تا در انتها به تو جایزه دهد.
۵. سنگام (Sangam)
- سال اکران: ۱۹۶۴
- کارگردان: راج کاپور
- بازیگران: راج کاپور، ویجینتی مالا، راجندرا کومار، افتخار، راج مهررا، نانا پالشیکار، لالیتا پاوار، هری شیووداسانی، آچالا ساچدف، راندهیر کاپور
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: سوندار، گوپال و رادا از کودکی با هم دوست بودهاند. با بزرگ شدن آنها، سوندار عاشق رادا میشود. اما رادا گوپال دوست دارد. گوپال هم رادا را دوست دارد. سوندار بارها و بارها از عشق خود به گوپال گفته است اما گوپال هرگز در این باره حرفی نزده و تصمیم میگیرد عشق را به خاطر دوستش فدا کند.
هندیها در سینمایشان نگاه عجیبی به عشق و مثلث عاشقانه دارند. اساطیر این منطقه جور متفاوتی از باقی دنیا کار میکند. البته شباهاتی به فرهنگ ما دارد. همچون فرهنگ ما ازدواج به عشق ارجح است و گویا رفاقت به شکل مردانهاش از هر دو اینها والاتر. البته ترجیح شخصی هم دخیل است اما تم فداکاری رفیق برای رفیق در سینمای هند تکرارشونده است. کلاسیک یا مدرن فرقی نمیکند. همچون در فرهنگ ما، زن باید بین عشق و ازدواج، دومی را انتخاب کند و نمیتواند فاعل عشق باشد. باید مفعول باشد و عاشقی بر او حرام است، همچون لکه ننگی در زندگی گذشته او، آن هم عاشقی با رفیق همسر فعلی. این که دیگر گناه کبیره است. و یک ایده مشابه دیگر، عشق واقعی، عشقی است که به سرانجام نمیرسد. اینها همه درونمایه فیلم «سنگام» کلاسیک راج کاپور و یکی از آثار ماندگار تاریخ سینمای هند و جهان است.
این مثلث عاشقانه برتر سینما یکی از تلخترین مثلثهای عاشقانه این فهرست است. حتی تلختر از «بربادرفته» و «کازابلانکا»؛ چون نه فقط منجر به حذف یکی از اضلاع مثلث از صحنه که مرگ او، مرگ خودخواسته او میشود، و همچون دو فیلم دیگر توجیه سیاسی هم ندارد. یعنی مثل «کازابلانکا» فداکاری به خاطر هدفی جمعی مثل حفاظت از منافع ملی نیست یا همچون «بربادرفته» نمادین و بهحق نیست. آدم را عصبانی میکند. میسوزاند. قصه سه دوست دوران کودکی است طبقه یکی با دو بچه دیگر فرق دارد. ما هرگز خانواده سوندار را نمیبینیم. اما خانواده گوپال و رادا را میبینیم که در سطح هم هستند. این یک دلیل واضح برای گرایش رادا به گوپال، این و بزرگ بودنش، اینکه عاشق است اما آن را داد نمیزند. عشق رادا و گوپال در همان لحظات کوتاهی که به حقیقت تبدیل میشود، تو را منفجر میکند. همه قطعات عاشقانه این فیلم زیبا هستند اما قطعهای که گوپال در باغ برای رادا میخواند یکی از زیباترین ترانهها و ملودیهای فیلم را دارد.
اما فیلمساز قرار نیست به ما اجازه دهد از این عشق لذت ببریم. قرار است سوندار به عشقش برسد. در سنت، این عشق مردانه است که حق پیروزی دارد. هر نوع عشق دیگری خارج از این دایره محکوم به شکست است. عشق رادا به گوپال گناه است. اما خب همه ماجرا این نیست. گرچه از منظر دیگر باز هم عشق رادا در برابر رفاقت مردانه میبازد. گوپال نمیتواند به محبوبش ابراز عشق کند، چون رفیق دوران کودکیاش که از قضا از طبقه پایینتری است، همان زن را دوست دارد. و این انتخاب شاید به معنای قیام در برابر طبقه اشرافی هم باشد. در هر حال، نتیجه نداشتن حق انتخاب راداست. جایی در انتهای فیلم خطاب به مردان زندگیاش میگوید که به چه حقی برای زندگی او تصمیم میگیرند. اما اعتراض او راه به جایی نمیبرد. گوپال که به محبوبش نرسیده، حالا بعد از برملا شدن رازش دیگر جایی برای ماندن ندارد. احساسات و انسانیت او اجازه نمیدهد اصلاً وجود داشته باشد تا رفیقش بخواهد با این فکر به زندگیاش ادامه دهد. با مرگ او لکه گناه از دامن رادا تا ابد پاک میشود. او با گذشتن از عشق و زندگی، هم عشقش را ثابت میکند و هم رفاقتش را. هم باعث میشود ازدواج که مقدس است، بماند. بدون عذاب وجدان و نگرانی از وجود او.
۶. داستان فیلادلفیا (The Philadelphia Story)
- سال اکران: ۱۹۴۰
- کارگردان: جرج کیوکر
- بازیگران: کری گرانت، کاترین هیپورن، جیمز استوارت، روت هاسی، جان هاوارد، ویرجینیا وایدلر، کلاد کینگ
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: تریسی دختر خانوادهای ثروتمند در آستانه دومین ازدواج خود با مردی ابله ولی پولدار است. با ورود دکستر، همسر اول تریسی و مایک، عکاسی پرهیاهو ماجرا پیچیدهتر میشود. مایک که به تریسی علاقهمند شده همراه با زنی عکاس در مجلس عروسی شرکت میکند و با حیلهگری مراسم عروسی را به هم میزند.
مثلث عاشقانه در ژانر کمدی رمانتیک هالیوودی شادترین نوع آن است. هر اتفاقی در نهایت بیفتد، خوشحالکننده است. قرار نیست جگرسوز باشد یا عصبانیات کند. فرمولش این است که دو نفری به هم برسند که توی مخاطب هم دوست داری به هم برسند. «داستان فیلادلفیا» یکی از مهمترین و تحسینشدهترین فیلمهای تاریخ سینمای کلاسیک در ژانر کمدی عاشقانه درباره مثلث عاشقانه است. بین سه ستاره بزرگ آن زمان. کاترین هیپبورن، جیمز استوارت و کری گرانت. فیلم به دلایل مختلف مهم است و مگر میشود مثلثی بین این بازیگران خوب و جذاب از آب درنیاید؟ کدام ضلع را باید انتخاب کرد که حق مطلب ادا شود؟ شما اگر جای کاترین هیپبورن بودید، چه کسی را برای ازدواج انتخاب میکردید؟ کری گرانت یا جیمز استوارت؟ این پرسش اصلی «داستان فیلادلفیا» است.
کری گرانت که نقش دکستر هیون را بازی میکند، همسر سابق تریسی (هیپبورن) است که در آستانه ازدواج با یک آریستوکرات است. او پیش از این طراح کشتی تفریحی بوده و حالا خبرنگار شده است. در کل شهر صحبت از مراسم عروسی تریسی است و دکستر و مایک آمدهاند تا این خبر مهم را پوشش دهند. در روزهای پیش از مراسم تریسیبع یکباره تصمیمش را زیر سؤال میبرد. او متوجه میشود که فقط برای رضایت خانوادهاش دارد تن به این ازدواج میدهد. در نهایت او مراسم عقدش را بهم میزند تا برود با مردی که باور دارد زندگیای را به او خواهد داد که در تمام عمرش میخواسته.
۷. آپارتمان (The Apartment)
- سال اکران: ۱۹۶۰
- کارگردان: بیلی وایلدر
- بازیگران: جک لمون، شرلی مکلین، فرد مکموری، جویس جیمسون
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: در نوامبر ۱۹۵۹، سی سی باکستر مردی مجرد و تنها نزدیک به چهار سال است که کارمند دفتر مرکزی یک شرکت بزرگ بیمه با سی هزار کارمند در منطقه منهتن نیویورک است. او بنا به دلایلی بعد از پایان ساعت کاری دیرتر به آپارتمان خود در خیابان پارک غربی میرود.
باز هم یک مثلث عاشقانه با پایانی خوش در ژانر کمدی رمانتیک. از این قبیل عاشقانهها در کارنامه پربار جناب وایلدر کم نیست. «ایرما خوشگله» هم چنین تمی دارد. در فیلم تحسینشده «آپارتمان» باز هم بازی جک لمون، یک کارمند شرکت بیمه که خانهاش را به همکاران و مدیرش برای عیاشی اجاره میدهد، عاشق معشوقه رئیس میشود. خانم شرلی مکلین که نقش اوپراتور آسانسور شرکت را بازی میکند. این دختر شیرین با رئیسش در رابطهای پنهانی است و حالا لمون باید به خاطر مهر و علاقه به او متقاعدش کند از این رابطه غیراخلاقی بیرون بیاید. موقعیت جالبی است، نه؟ شخصیتی که دست به عملی غیراخلاقی میزند حالا با عشق به ماهیت عملش پی میبرد. بین او و رئیس قدرتمند شانس کدام در این مثلث عاشقانه برتر سینما برای رسیدن به زن مثلث بیشتر است؟
۸. سابرینا (Sabrina)
- سال اکران: ۱۹۵۴
- کارگردان: بیلی وایلدر
- بازیگران: هامفری بوگارت، آدری هپبورن، ویلیام هولدن، جان ویلیامز، نلا واکر، گرگوری راتوف، مارسل هیلر
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: پسری عیّاش از خانوادهای ثروتمند عاشق دختر راننده خانوادگیشان میشود، اما این برادر بزرگتر و جدیتر اوست که انتخاب مناسبتری برای دخترست.
یک فیلم دیگر از استاد کمدی عاشقانه بیلی وایلدر بزرگ درباره مثلث عاشقانه با پایانی خوش. مثلث عاشقانهای که قابلیت سمی شدنش زیاد است اما چون بیلی وایلدر آن را ساخته، همانطوری پیش میرود که ما دوست داریم برود. مثلث عاشقانه میان دو مرد و یک زن که زن به مرد شرورش گرایش داشته باشد، میتواند بدترین و رنجآورترین موقعیتها را در یک درام عاشقانه خلق کند. اما در ژانر کمدی عاشقانه شکل دیگری پیدا میکند. در «دفتر خاطرات بریجیت جونز» هم وضعیت همین است. البته این وضعیت به همان اندازه که سمی است، تکلیف مثلث را هم مشخص میکند. عقل و منطق ایجاب میکند که زن در نهایت مرد بهتر را انتخاب کند. در واقع، با این شرایط کارش راحتتر است. مثلث عاشقانه وقتی گره پیدا میکند که بین هر سه نفر علاقه باشد. البته در کمدی عاشقانهای که بیلی وایلدر در «سابرینا» ساخته است، مرد شرور هم به اندازه کافی مهربان است، فقط گزینه مناسبی برای ازدواج است. سال ۱۹۹۵ سیدنی پولاک هم یک نسخه از «سابرینا» ساخت اما کلاسیک بیلی وایلدر با حضور ستارگانی همچون اودری هیپبورن، ویلیام هولدن و هامفری بوگارت فیلم بهتری است. البته قصه هر دو یکی است.
دو برادر ثروتمند، بوگارت و هولدن، هر دو عاشق یک دختر به نام سابرینا میشوند. این در حالی است که سابرینا، دختر راننده این خانواده از کودکی به برادر جوانتر (هولدن) علاقه داشته. اما مورد توجه او قرار نمیگرفته. حالا او دختری بالغ است که در پاریس درس خوانده و به خانه برگشته. یک مثلث عاشقانه قصه پریانی. شاهزاده عاشق گدا میشود. این دو مرد که زمین تا آسمان با هم فرق دارند، در تمام طول زندگیشان به سابرینا توجه نشان ندادهاند. اما این دختر زیبا و باوقار از پاریس آمده را مگر میشود نادیده گرفت؟ حالا سابریناست که باید بین این دو مرد یکی را انتخاب کند. مردی که او را به خاطر خودش دوست داشته باشد، نه اینکه او را همچون جایزهای برای بردن ببیند.
۹. واقعیت گزنده است (Reality Bites)
- سال اکران: ۱۹۹۴
- کارگردان: بن استیلر
- بازیگران: وینونا رایدر، ایثن هاک، جنین گرافلو، استیو زان، بن استیلر، سوزی کرتز، جانی ماهونی، اریک استوارت، رنی زلوگر، دیوید اسپید، جو دان بیکر
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۴ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: فارغ التحصیلان نسل ایکس (دهه شصت و هفتاد میلادی) به همراه یک فیلمساز زن که در جستوجوی کار و عشق است، با زندگی پس از کالج مواجه میشوند.
این آخرین باری نخواهد بود که نام وینونا رایدر را در این فهرست میشنوید. ظاهراً مینای «دراکولای برام استوکر» (Bram Stoker’s Dracula) فرانسیس فورد کوپولا دلباخته و شیفته کم ندارد و گزینه مناسبی برای مثلثهای عاشقانه است. او سه سال پیاپی در سه فیلم عاشقانه با محوریت مثلث عاشقانه حضور داشت. در کمدی درام عاشقانه «واقعیت گزنده است» رایدر نقش فیلمسازی در حال رشد به نام لیلاینا پیرس را بازی میکند که به دوستش تریو دایر، مغازهدارسابق و ادیب امروز علاقه دارد. ایتان هاک جوان و جذاب نقش او را بازی میکند. اما با کارمند شبکهای شبیه امتیوی به نام مایکل (بن استیلر که کارگردان فیلم هم هست) آشنا میشود و تازه آن زمان که تروی به بدترین شکل ممکن به او ابراز علاقه میکند. «واقعیت گزنده است» به خوبی و زبیایی احساس غم و ترس عشق به کسی را که نباید عاشقش شد، به تصویر میکشد. با این حال، چه کسی حاضر میشود شانس رابطه با ایتان هاک دهه ۱۹۹۰ را از دست بدهد و به جایش، بن استیلر را انتخاب کند؟
۱۰. عصر معصومیت (The Age of Innocence)
- سال اکران: ۱۹۹۳
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- بازیگران: دانیل دی-لوئیس، میشل فایفر، وینونا رایدر، آلکسیس اسمیت، جرالدین چاپلین، ریچارد ای گرانت، میریام مارگولیس، رابرت شان لئونارد، جاناتان پرایس، مایکل گاف، جوآن وودوارد، آلک مککاون، مری بت هرت، نورمن لوید، توماس گیبسون
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۵ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: در دهه ۱۸۷۰ میلادی، در طبقه اشرافی شهر نیویورک، یک وکیل، عاشق زنی که از همسرش جدا شده است میشود، در حالی که با دختردایی او نامزد است.
یک مثلث عاشقانه برتر سینما در یکی از کارهای متفاوت کارنامه مارتین اسکورسیزی که بر اساس رمانی به همین نام چاپ سال ۱۹۲۰ نوشته ادیت وارتون ساخته شده است. مثلث عاشقانه میان دو زن و یک مرد، البته این بار دو زن واقعی. اگر میخواهید این درام عاشقانه اسکورسیزی را تماشا کنید، هرچه جعبه دستمال کاغذی در خانه دارید، دورتان جمع کنید. احتمالاً به مقادیر زیادی از آن نیاز خواهید داشت. فیلم در دهه ۱۸۷۰ نیویورک در عصر طلایی ایالات متحده میگذرد. دنیل دی لوئیس وکیلی محترم است که قرار است با زنی از خانواده محترم ازدواج کند. می ویلند شیرین و نجیب که نقشش را وینونا رایدر بازی میکند. نماد معصومیت آن دوره سینمای هالیوود.
اما وکیل جوان و متشخص قصه خیلی زود متوجه میشود که دلداده فامیل می کنتس الن اولنسکاست. زنی مسنتر (و بله جذابتر، با بازی میشل فایفر) که به خاطر طلاق از همسرش از سوی جامعه الیت شهر رانده شده است. «عصر معصومیت» یک تراژدی زیبا درباره آدابی است که این پرسش را مطرح میکند؛ آیا باید به حرف دل گوش داد یا از قوانین تعیینشده از سوی جامعه پیروی کرد. از اساس، مثلث عاشقانه یک موقعیت غیراخلاقی به وجود میآورد. هر قصهای که درباره مثلث عاشقانه باشد، میخواهد فراتر از مرزها چیزی بگوید و عمل کند.
۱۱. عروسی بهترین دوستم (My Best Friend’s Wedding)
- سال اکران: ۱۹۹۷
- کارگردان: پی. جی. هوگان
- بازیگران: جولیا رابرتز، کامرون دیاز، درموت مالرونی، روپرت اورت، فیلیپ بوسکو، ریچل گریفیتس، ام امت والش، کری پرستون، سوزان سالیوان، آن دوانگ
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: دوست نزدیک جولیان، مایکل بعد از چند سال با او تماس میگیرد که بگوید دارد با زنی به نام کیمبرلی ازدواج میکند. او جولیان را برای مراسم عروسیاش که هفته آینده است، دعوت میکند. جولیان تازه متوجه میشود که به مایکل علاقهمند است و تلاش میکند او را از عروسی با کیمبرلی منصرف کند.
باز هم مثلث عاشقانه دیگری با دو زن و یک مرد که اگرچه در ژانر کمدی رمانتیک است اما قواعد را میشکند و دلیل جذابیتش هم همین است. این مثلث عاشقانه بین جولیا رابرتس، کامرون دیاز و درموت مالرونی که شاید زیاد معروف نباشد اما انتخاب خوبی برای این نقش بوده است. احتمالاً سال ۱۹۹۷ وقتی «عروسی بهترین دوستم» اکران شد، کسی دوست نداشت ملکه ژانر کمدی عاشقانه را در مثلث عاشقانهای ببیند که او ضلع شکستخوردهاش است. مگر میشود کسی «عروس فراری» یا «زن زیبا» را نخواهد؟ کامرون دیاز جوان و زیباست اما جولیا رابرتس، جولیا رابرتس است. در اوج موفقیت و زیبایی خاص خودش. با این حال، کارگردان فیلم محبوب «عروسی بهترین دوستم» هوشمندانه رابرتس را برای ایفای نقش جولز انتخاب میکند. ما با نسخهای شرور از جولیا رابرتس طرفیم که لزوماً انسان شروری نیست؛ برای رسیدن به محبوبش دست به شرارت میزند. شاید امروز خیلیها فیلم را ضدّ زن و غیراخلاقی بدانند. اما فیلم کمدی است و خب انسانی است. جولز مثل هر انسان دیگری ترجیح میدهد تا دیر نشده برای از دست رفتن عشقش کاری بکند.
این شاید تا حد زیادی به این خاطر باشد که نقشش را جولیا رابرتس دارد بازی میکند. او این توانایی را دارد که حتی نقشی شرور را به نقشی دوستداشتنی تبدیل کند. فیلمنامه هم طوری است که کفه ترازو به سمت او سنگین است. یعنی ما هم دوست داریم و ترجیح میدهیم در این مثلث جولز به مایکل برسد، نه کیمبرلی. با این حال، نه تلاشهای جولز و نه قرار قدیمیاش با مایکل که اگر تا بیست و هشت سالگی مجرد ماندند با هم ازدواج کنند، هیچیک نمیگذارد جولز به مایکل برسد. مایکل دل در گرو یک دختر موبلوند کلاسیک دارد و در واقع، اصلاً مثلثی در کار نیست. با اینکه آشکارا در دل مایکل مهری به جولز وجود دارد اما این مهر صرفاً دوستانه است. چه پایان غمانگیز و در عین حال امیدوارکننده و نرم و مهربانی دارد این فیلم. یک فیلم سرگرمکننده به معنای واقعی کلمه با یکی از بهترین ترانههای جهان که زنده و دستهجمعی در فیلم اجرا میشود، در یکی از بهترین و مهمترین سکانسهای فیلم. آیا دیگر هرگز کمدی عاشقانهای در این سطح و با این کیفیت ساخته میشود؟ بیایید امیدوار باشیم.
۱۲. دفتر خاطرات بریجیت جونز (Bridget Jones’s Diary)
- سال اکران: ۲۰۰۱
- کارگردان: شارون مگوایر
- بازیگران: رنی زلوگر، هیو گرانت، کالین فرث، جیم برودبنت، امبت دیویتس، جما جونز، پل بروک، شارمین می
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۱ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: زنی انگلیسی تصمیم گرفته خودش را از هر لحاظ تکمیل کند. در عین حال، در جستوجوی عشق است و همهچیز را در دفتر خاطراتش ثبت میکند.
این کمدی عاشقانه محصول انگلیس یکی از بهترینهای این ژانر است که در امریکا ساخته نشده، با بازیگران غیرامریکایی هالیوود در یکی از شهرهای رمانتیک جهان لندن ساخته شده است. آن زمان که «خاطرات روزانه بریجیت جونز» اکران شد، ژانر کمدی عاشقانه هنوز زنده بود و هیو گرانت هنوز جوان. کالین فرث هم حتی میتوانست نقش عاشق را بازی کند. نقشی که در چند فیلم بریتانیایی دیگر هم تکرار کرد. بنابراین، داستان مثلث عاشقانه شخصیتی همچون بریجیت طرفدار پیدا کرد و نتیجه شد ساخت چند دنباله که کمابیش موفق هم بودند. دستکم قسمت دوم موفق بود. «دفتر خاطرات بریجیت جونز» با الهام از «غرور و تعصب» (Pride and Prejudice) رمان جین آستین ساخته شده است. پیش از کالین فرث نقش قهرمان مرد این رمان، دارسی را در سریالی که بیبیسی بر اساس رمان جین آستین ساخته، بازی کرده بود. اسم او در «دفتر خاطرات بریجیت جونز» هم دارسی است.
قصه درباره دختر مجرد بامزه و سربههوایی به نام بریجیت جونز است که در مثلث عاشقانه گرفتار میشود. خودش به دنیل (با بازی هیو گرانت) که از آن مردهای اغواگر شرور و جذاب است (آقای ویکهام «غرور و تعصب»)، کشش دارد و مارک دارسی هم که همان آقای دارسی، قهرمان رمانتیک اما مغرور رمان خانم آستین است. بریجیت مثل تمام زنها اغوای شخصیت شرور اما جذاب دنیل میشود اما تنها بعد از یک روز برفی با مارک دارسی میفهمد که او هم همچون الیزابت بنت «غرور و تعصب» عهدش با آقای دارسی در آسمانها بسته شده است. اگر فیلم «غرور و تعصب» در این فهرست نیامده به این خاطر است که آن قصه بیشتر درباره عشق است تا مثلث عاشقانه.
۱۳. خانه خنجرهای پرّان (House of Flying Daggers)
- سال اکران: ۲۰۰۴
- کارگردان: ژانگ ییمو
- بازیگران: اندی لاو، جانگ زئی، تاکشی کانشیرو
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۲ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: یک کاپیتان پلیس رمانتیک به عضوی زیبا از گروهی شورشی کمک میکند تا از زندان فرار کند و به دوستانش ملحق شود اما اوضاع آنجور که بهنظر میآید نیست.
بعد از «ببر غران، اژدهای پنهان» (Crouching Tiger, Hidden Dragon) انگ لی، فیلمهای رزمی آسیایی رنگ و بوی عاشقانه خاصی به خود گرفت. چند فیلم بعد از فیلم موفق و اسکاربرده انگ لی در همان حال و هوا ساخته شدند که یکی از تحسینشدههایشان «خانه خنجرهای پرّان» است. میبینید که حتی به لحاظ اسمی هم به هم شباهت دارند. «خانه خنجرهای پرّان» فیلمی عاشقانه در ژانر ووشیاست، یعنی فیلمهای مرتبط با هنرهای رزمی را دربرمیگیرد. اما بیش از آنکه رزمی باشد عاشقانه است، با محوریت عشق و خیانت. داستان فیلم در سال ۸۵۹ بعد از میلاد در دوران سلطنت تانگها در چین میگذرد. یک پلیس مخفی به نام جین، می، رقصندهای نابینا را دستگیر میکند. جین بر این باور است که می دختر سرکرده یک گروه شورشی زیرزمینی به نام خانه خنجرهای پران است. جین به کمک همکارش لیو تلاش میکنند از می اعتراف بگیرند. اما هر دو مرد در این مسیر دلباخته او میشوند.
اینجا نه امریکاست، نه هند، نه ایران. یعنی در مثلث عاشقانه کسی به راحتی به کسی نمیرسد. کسی بزرگوارانه و فداکارانه صحنه را ترک نمیکند. اگر قرار است پایان جدایی مطلق باشد، کسی در نهایت احترام و تنها با چند دیالوگ زیر باران صحنه را ترک نمیکند. کسی برای به سرانجام رسیدن مثلث عاشقانه و رسیدن به محبوبش خودش را از بین نمیبرد و قطعاً اگر دو ضلع مثلث عاشقانه مرد باشند، زن را از بین نمیبرند که مشکل بهکل حل شود (فیلم «غزل» ساخته مسعود کیمیایی). اینجا چین است. در مثلث عاشقانه چین، سه ضلع مثلث برای عاقبتشان در میدان نبرد تا پای جان مبارزه میکنند. در یک سکانس اکشن بینظیر و بهیادماندنی با پایانی شاعرانه برای داستان عاشقانهای که محکوم به سرنوشتی تراژیک است.
۱۴. وقتی خواب بودی (While You Were Sleeping)
- سال اکران: ۱۹۹۵
- کارگردان: جان ترتلتاب
- بازیگران: ساندرا بولاک، بیل پولمن، پیتر گلگر، پیتر بویل، گلینیس جونز، جک واردن
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: لوسی، دختر بلیتفروش از زندگی یکنواخت و کسلکنندهاش خسته شده و در آرزوی ازدواج با مشتری ثروتمند و همیشگیاش است. از قضا یک روز چند سارق به این مرد حمله میکنند و لوسی مجبور میشود او را نجات دهد. لوسی نجاتش میدهد اما مرد به کما میرود.
مثلث عاشقانه برتر سینما در فیلم «وقتی خواب بودی» بین یک مرد، یک زن و مردی توی کماست که در واقع نمیداند بخشی از این مثلث است. مشخصاً فیلم قابلیت کمدی شدن دارد. ماجرا از این قرار است که لوسی بلیتفروش قطار مدتهاست عاشق یکی از مشتریهایش به نام پیتر است. یک روز دست روزگار کاری میکند که او محبوبش را از خطر مرگ نجات دهد. محبوبش نجات پیدا میکند اما به کما میرود. در بیمارستان لوسی به عنوان نامزد پیتر معرفی میشود. بعد پای خانواده جک به میان میآید. آنها لوسی را به سرعت به عنوان نامزد پیتر میپذیرند. هیچ چارهای برای لوسی نمیماند، جز اینکه عاشق و شیدای خانواده محبوبش شود. بهخصوص برادر پیتر، جک که اولش به لوسی مشکوک است اما خیلی زود میفهمد عاشق همسر تقلبی آینده برادرش شده است. یک کمدی عاشقانه امریکایی سرگرمکننده با سوژهای جالب بر اساس مثلث عاشقانهای که در واقع اصلاً وجود ندارد.
۱۵. زندگیهای گذشته (Past Lives)
- سال اکران: ۲۰۲۳
- کارگردان: سلین سونگ
- بازیگران: گرتا لی، تهاو یو، جان ماگارو
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: دو دوست و دلداده دوران نوجوانی بعد از بیست و چهار سال یکدیگر را میبینند و حالا به ماهیت زندگیشان میاندیشند. زندگی که اگر از هم جدا نمیافتادند، شاید جور دیگری پیش میرفت.
عشق قدیمی مخصوصاً عشقی که در نوجوانی و جوانی شکل میگیرد، همیشه این قابلیت را دارد که آدم را قلقلک دهد. این خاصیت نوستالژی است. در «زندگیهای گذشته» فیلم تحسینشده سال ۲۰۲۳، موضوع مهاجرت هم مطرح است. یعنی گرایش شخصیت زن به محبوب قدیمی که هموطن اوست، هم گرایش به خاک است هم افسوسی است بر عاقبت مهاجرت. این محصول مشترک کره جنوبی و ایالات متحده، عاشقانه غمانگیز سلین سونگ بر اساس بخشی از وقایع زندگی خودش ساخته شده و نیمهزندگینامهای است. فیلم در یک بازه بیست و چهار ساله میگذرد، دو قاره دو عشق بزرگ را به تصویر میکشد. نورا (گرتا لی) نوجوانیاش را در زادگاهش کره جنوبی گذرانده و در رویای ازدواج با بهترین دوستش هائه سونگ (تهاو یو) است. اما خانوادهاش به امریکا مهاجرت میکنند و او در نهایت با آرتور (جان ماگارو) ازدواج میکند؛ نویسندهای که او را در یک اردوی نویسندگی در مانتاک میبیند. هفت سال بعد از ازدواجش هائه سونگ نورا را در نیویورک میبیند. حالا نورا با خود میاندیشد که اگر با هائه سونگ ازدواج میکرد، زندگیاش چطور میشد.
منبع: دیجیمگ