HBO تا پیش از پخش «هم‌درد» هیچ پروژه‌ی اصلی نداشت که داستان آن در یکی از تکراری‌ترین پس‌زمینه‌های فیلم‌های هالیوودی اتفاق بیفتد، یعنی جنگ ویتنام. تا امروز که مینی‌سریال «هم‌درد» آمد تا این جای خالی را پر کند. داستان تازه‌ی این سریال با لایه‌های پیچیده‌اش، البته با همراهی عناصر فیلم‌های جاسوسی هالیوودی، چیزی است که سریال «هم‌درد» HBO را به مجموعه‌ای دیدنی تبدیل کرده است.
چارسو پرس: جنگ ویتنام یکی از آن وقایع تاریخی است که با گذشت سال‌ها همچنان در حافظه‌ی تاریخی امریکایی‌ها باقی مانده و عذاب وجدان آن به ساخت فیلم‌ها و سریال‌های بی‌شماری منجر شده است؛ البته فیلم‌ها و سریال‌هایی که به ندرت به تأثیری که این جنگ بر مردم ویتنام داشته اشاره می‌کنند. مینی‌سریال «هم‌درد» (The Sympathizer)، یک تریلر طنز جاسوسی برای HBO و اقتباسی از اولین رمان تحسین‌شده‌ی نویسنده‌ی امریکایی-ویتنامی ویت تان نگوین است؛ کتابی که در سال ۲۰۱۶ توانسته بود جایزه‌ی پولیتزر در بخش ادبیات داستانی را از آن خود کند. پارک چان‌ووک (Park Chan Wook)، کارگردان فیلم «اولدبوی» (Oldboy)، کارگردانی قسمت‌های اول تا سوم این سریال هفت قسمتی را برعهده داشته که رد آن تا اپیزودهای بعدی این مینی‌سریال نیز باقی مانده است. مهم‌تر از آن اما در تلاش پارک چان‌ووک برای اقتباس از کتاب خلاصه می‌شود که این کار، با همراهی دان مک‌کلر و با دقت و ذکاوت فراوانی محقق شده است. نقد مینی‌سریال «هم‌درد» را در این مطلب می‌خوانید.

هشدار: در نقد مینی‌سریال «هم‌درد» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
کتاب ویت تان نگوین آخرین روزهای جنگ ویتنام را از نگاه یک جاسوس نیمه‌ویتنامی-نیمه‌فرانسوی روایت می‌کند که کارمند دولت کمونیستی شده است. داستان مینی‌سریال هم به پیروی از کتاب، به نوعی اعترافی از سوی قهرمان داستان است که فعالیت‌های خود را در میانه‌ی جنگ پیش می‌برد. این جاسوس ویتنامی پس از فرار به امریکا شروع به زیر سوال بردن وفاداری خود می‌کند؛ اما همچنان نمی‌تواند از وظیفه‌اش برای تکمیل مأموریت بین نیروهای ارتش ویتنام جنوبی دست بکشد.

شرکت HBO مدت‌هاست که خلاف جریان برنامه‌های تلویزیونی معمول حرکت کرده است و همانطور که شعار اصلی‌اش می‌گوید برنامه‌های HBO همان چیزهایی نیستند که از سریال‌های تلویزیونی معمولتان توقع داشته باشید. از بسیاری جهات، پروژه‌های HBO همه‌ی ژانرهای خود را دگرگون کرده‌اند؛ «خانواده‌ی سوپرانو» (The Sopranos) جان تازه‌ای به ژانر فیلم‌های مافیایی بخشید، «بازی تاج و تخت» استانداردهای ژانر فانتزی را به طور تخیلی بالا برد، «ددوود» (Deadwood) در عرصه‌ی وسترن درخشید و «نگهبانان» (Watchmen) داستان‌های ابرقهرمانی را به سمت‌وسویی برد که مارول هیچ‌گاه نتوانست. اما این شبکه تا پیش از پخش «هم‌درد» هیچ پروژه‌ی اصلی نداشت که داستان آن در یکی از تکراری‌ترین پس‌زمینه‌های فیلم‌های هالیوودی اتفاق بیفتد، یعنی جنگ ویتنام. تا امروز که مینی‌سریال «هم‌درد» آمد تا این جای خالی را پر کند. داستان تازه‌ی این سریال با لایه‌های پیچیده‌اش، البته با همراهی عناصر فیلم‌های جاسوسی هالیوودی، چیزی است که سریال «هم‌درد» HBO را به مجموعه‌ای دیدنی تبدیل کرده است.

نقد مینی‌سریال «هم‌درد»؛ یک تریلر جاسوسی گیرا با طنزی عجیب

«هم‌درد» داستان خود را از روزهای پایانی پیش از سقوط سایگون (پایتخت ویتنام جنوبی) و پایان جنگ ویتنام آغاز می‌کند، آن هم با یک راوی یا قهرمان اصلی که نام او فاش نمی‌شود و ما تنها او را با اسم مستعار کاپیتان می‌شناسیم. او که در یک کمپ کمونیستی زندانی شده شروع به تعریف داستان زندگی خود می‌کند. ما به سرعت متوجه می‌شویم که کاپیتان مرد مرموزی است که برای ویتنام شمالی جاسوسی کرده و به عنوان نفوذی در ارتش ویتنام جنوبی، که طرفدار سرمایه‌داری هستند فعالیت می‌کند؛ ارتشی که در آن به عنوان دست راست ژنرال (توان لی)، رئیس پلیس ملی ویتنام جنوبی انتخاب شده است.

کاپیتان از مادر ویتنامی و پدر سفیدپوست فرانسوی متولد شده، پدری که هردوی آن‌ها را رها کرده است. به همین دلیل ویتنامی‌ها او را حرامزاده می‌خوانند و امریکایی‌ها هم انواع توهین‌های قومیتی نثارش می‌کنند. او مدام باید با میزان وفاداری خود به ویتنامی‌ها کنار بیاید؛ آیا می‌خواهد از تمام دستوراتشان پیروی کند، یا هنوز می‌تواند زیر همه چیز زده و راه خودش را برود؟ در این میان که او به ژنرال اطلاعات نادرست می‌دهد، با متحدش در سازمان سیا هم صادق نیست؛ اما بهترین دوستانش بون و مرد تنها کسانی هستند که می‌تواند به آن‌ها اعتماد کند. کاپیتان با دور افتادن از بالادستی‌هایش، تنها می‌تواند از طریق نامه‌نگاری گزارشات خود را انتقال دهد. او مجبور می‌شود برای حفظ پوشش خود تصمیمات بزرگی بگیرد که تنش‌های دراماتیک زیادی در داستان ایجاد می‌کند.

با سقوط سایگون و فرار کاپیتان، به همراه دوست خود بون و ژنرال به ایالات متحده، بحران هویتی او هم پیچیده‌تر می‌شود. بحران هویتی سیاسی و فرهنگی کاپیتان همان چیزی است که قهرمان مینی‌سریال «هم‌درد»‌ را به کاراکتری گیرا و ماندگار تبدیل کرده است؛ کسی که خودش را به عنوان «مردی با دو چهره» توصیف می‌کند که در وجودش، شرق و غرب همزمان وجود دارند. البته ایالات متحده قلمروی جدیدی برای کاپیتان نیست، زیرا او چند سال قبل به عنوان دانشجوی خارجی در امریکا تحصیل کرده. در این بین، او به جاسوسی از کسانی که به او اعتماد دارند، ادامه می‌دهد. به مرور کاپیتان می‌بیند که با کارگردانی شبیه فرانسیس فورد کاپولا (رابرت داونی جونیور) مواجه شده، مهر همکار بزرگ‌ترش، خانم موری (ساندرا اوه) به دلش افتاده و با برخی از سیاستمداران بداخلاق محلی سروکله می‌زند.

با وجود آنکه تبلیغات پیش از پخش مینی‌سریال «هم‌درد» تا حدود زیادی روی حضور رابرت داونی جونیور مانور داده‌اند، اما هوآ ژوانده (Hoa Xuande)، بازیگر استرالیایی و ویتنامی‌تبار سریال لایواکشن «کابوی بیباپ» (که در آن مجموعه در نقش لین ظاهر شد) در نقش اصلی حسابی خودی نشان داده است. یکی از اولین نقش‌های ژوانده نقش واکر در فصل دوم سریال «بالای دریاچه» (Top of the Lake) جین کمپیون بود که در مقابل الیزابت ماس از سریال «داستان ندیمه» (The Handmaid’s Tale) و گوئندولین کریستی «بازی تاج و تخت» بازی می‌کرد. اما «هم‌درد» اولین پروژه‌ای است که ژوانده در آن در جایگاه نقش اصلی قرار گرفته و او در نقش کاپیتان واقعا می‌درخشد.

بزرگترین نقطه‌ی قوت مینی‌سریال «هم‌درد» نویسندگی آن است



فیلمنامه‌ی پارک چان‌ووک و دان مک‌کلر به کمک ژوانده آمده و به خوبی درام و درگیری‌های درونی کاراکتر کاپیتان را منتقل کرده است و تنش صحنه را با شوخ‌طبعی‌های خاص خودش پر می‌کند؛ مثلا بحث درباره‌ی اینکه چه کفشی برای ترور شخصیت‌های سیاسی از همه مناسب‌تر است! این لحظات کمیک سیاه البته تنش ذاتی داستان کاپیتان را تحت‌الشعاع قرار نداده است؛ بلکه به «هم‌درد» یک لحن پوچ‌گرایانه‌ی ویژه می‌دهد که برای رساندن پیام‌های داستان این مین‌سریال عالی است. نوشتار چان‌ووک و مک‌کلر مملو از دیالوگ‌های کمیک به‌یادماندنی است که جملاتی در آن پیدا می‌شود که حتی پس از پخش تیتراژ پایانی برای مدت‌ها در حافظه‌اتان باقی می‌مانند؛ مثل «همه‌ی جنگ‌ها دوبار اتفاق می‌افتند؛ یک بار در میدان نبرد، یک بار در خاطرات.» یا «امریکا! در آن جا قلب شما را می‌خورند و آخرش هم از سوءهاضمه گله می‌کنند!»

رمان نگوین خود بین طنز هالیوودی و درام جنگی در تلاطم است و نمی‌توان گفت در ژانر ثابتی قرار می‌گیرد. لحن کتاب شوخ‌طبعی خاص خودش را دارد و با کنایه‌های هوشمندانه‌اش، لایه‌های تازه‌ای به روایت «هم‌درد» می‌افزاید. پارک چان‌ووک و مک‌کلر هم با پیروی از تم کتاب، روایت پیچیده‌ی او را به بهترین نحو در سریال زنده می‌کنند. البته آن‌ها تلاش نکرده‌اند تا تراژدی‌هایی که دو ملت از سرگذرانده‌اند نادیده بگیرند، صدها هزار کشته، خانواده‌هایی که از هم پاشیده شده‌اند، کسانی که خانه‌وکاشانه‌اشان را از دست داده‌اند، این‌ها همه در سریال به تصویر کشیده می‌شوند؛ اما لحن سریال در نشان دادن این تراژدی بیشتر به یک کمدی سیاه می‌ماند. کاپیتان و نزدیکانش، هم کمونیست‌های واقعی و هم سرمایه‌دارانی که او تظاهر به همکاری با آن‌ها می‌کند، اغلب به خودشان دست‌مریزاد می‌گویند که توانسته‌اند برای خودشان کسی شوند.

موفقیت مینی‌سریال «هم‌درد» در ایجاد تعادل بین کمدی و تراژدی به توانایی‌های پارک چان‌ووک بازمی‌گردد که خود استاد ترکیب ژانرها و لحن‌های گوناگون در فیلم‌هایش است و در این مینی‌سریال هم می‌توانید تفاوت لحن روایی از هر اپیزود به اپیزود دیگر را احساس کنید. اغلب فیلم‌های پارک چان‌ووک، از «همدردی با آقای انتقام» (Sympathy for Mr. Vengeance)، تا «عطش» (Thirst) و «برف‌شکن» (Snowpiercer)، را می‌توان زیر چتر ژانر تریلر قرار داد؛ اما اگر کمی در کارنامه‌ی این کارگردان دقیق شوید، می‌بینید که آثار او روی طیف ژانرها، گاهی به ژانر اکشن نزدیک می‌شوند، گاهی تم ترسناک پیدا می‌کنند و گاه به یک کمدی خنده‌دار می‌مانند. آن طور که خود پارک چان‌ووک توصیف کرده، زندگی ما هم به یک لحن ثابت وفادار نیست و این عناصر مختلف همان چیزهایی هستند که در مجموع گذر عمر هر یک از ما را به تصویر می‌کشند.

با اینکه تفاوت لحن‌ها، غافلگیری‌ها، جهش‌های زمانی ممکن است شما را سردرگم کنند، اما جریان را چنان بالا می‌برند که شصت دقیقه‌ی اپیزود به سرعت برایتان می‌گذرد. این موضوع البته از قسمت چهارم کمی افت می‌کند؛ مشخصا بعد از سه اپیزود دیگر به کارگردانی پارک چان‌ووک عادت کرده بودیم و تغییر کارگردان آنقدرها به نفع سریال عمل نکرده است. داستان قسمت چهارم، که بیشتر سر صحنه‌ی فیلمبرداری اتفاق می‌افتد، پتانسیل بالایی برای به تصویر کشیدن انتقادهای تند از هالیوود داشت و در مقابل صحنه‌ها و کاراکترها کمی سطحی به نظر می‌رسند. این در حالی است که در قسمت‌های ابتدایی دیدیم که پارک چان‌ووک علاقه‌ی خاصی به برقراری اشتراکاتی بین جاسوسان و بازیگرها دارد و به خوبی روی شباهت‌های آن‌ها در ویژگی‌هایی چون فریبکاری و سردرگمی دست می‌گذارد و همین باعث می‌شود آرزو کنیم که پارک چان‌ووک تمام قسمت‌های سریال را کارگردانی می‌کرد.

البته مشخص است که نمی‌توان تمام ۴۱۶ صفحه کتاب ویت تان نگوین را در یک مینی‌سریال هفت قسمتی گنجاند. رویکرد پارک چان‌ووک در اقتباس این رمان نیز بیشتر به جای آنکه مبتنی بر ترجمه و اجرای کلمه به کلمه‌ی متن باشد، جوهره‌ی آن را بیرون می‌کشد و به تصویر می‌آورد. پارک چان‌ووک خود در این باره توضیح داده است: «مهم این است که وقتی به صفحه‌ی آخر کتاب رسیده‌اید چه چیزی از آن برداشت کرده‌اید و وقتی کتاب را می‌بندید، رمان چه تأثیری بر شما گذاشته است. باید بتوانید این داستان را به عنوان تجربه‌ی شخصی در نظر بگیرید، انگار که واقعا اتفاق افتاده است…برای اینکه بتوانید هسته و درون‌مایه‌ی اصلی رمان را حفظ کنید باید متن را موشکافی کرده و اجزایش را هم از جدا کرده و دوباره خودتان به هم وصل کنید و شاید حتی در آخر ببینید که یک چیز کاملا جدید ایجاد کرده‌اید.»
این کثرت تکنیک‌های روایی خود یکی از جذابیت‌های کتاب نگوین است که به همان اندازه که می‌خواهد پیامدهای‌ تاریک و عمیق‌تر جنگ ویتنام را نشان دهد، داستانی صمیمی و همگانی روایت می‌کند و می‌توانید ببینید که چان‌ووک و مک‌کلر هم همین مسیر را پیش گرفته‌اند. به طور ویژه با پروتاگونیستی مثل کاپیتان که به معنی واقعی کلمه تاریخ می‌نویسد؛ اما به خاطر شرایط خاصش یک راوی غیرقابل اعتماد است و روایتی که ارائه می‌دهد کاملا ذهنی است. این خود نشان می‌دهد که در چنین داستان‌هایی نمی‌توان از حد روایتی ذهنی فراتر رفت و آخرسر، مخاطبان باید خودشان قضاوت کنند. از این رو حضور کسی مثل پارک چان‌ووک که هوش خاصی برای این سبک دارد به شدت به کمک سریال «هم‌درد» آمده است.

روایت این سریال به این شکل است که کاپیتان شرح کاملی از کارهای مخفیانه‌ی خود را به سرپرست زندان ویتنام جنوبی ارائه می‌دهد. چگونگی به تصویر کشیدن این روایت یکی از چالش‌های اصلی اقتباس کتاب بوده که پارک چان‌ووک و مک‌کلر سربلند از آن بیرون آمده‌اند. کاپیتان خطوط داستانی را می‌پیچاند، زمان اتفاقات را جابه‌جا می‌کند و از این رو است که غیرقابل اعتماد است. به ویژه که گزارشاتی که می‌دهد از طریق بازجویی به دست آمده‌اند که مثل اعترافات کسانی که شکنجه شده‌اند طبیعتا در یک دادگاه درست‌ودرمان قابل استفاده نیست. این موجب شده بیش از هر چیز سریال «هم‌درد» از نظر روایی خودی نشان دهد؛ به طوری که هیچ وقت نمی‌توانید از ترتیب وقایع و ماهیت آن‌ها مطمئن باشید.

در نقد مینی‌سریال هم‌درد باید به دان مک‌کلر هم اشاره کنیم که در واقع بزرگترین پروژه‌ی خود را دست گرفته است. او را به عنوان بازیگر در فیلم‌هایی مثل «اگزیستنز» (eXistenZ) دیوید کراننبرگ، یا «ویولن قرمز» (The Red Violin) با بازی ساموئل ال. جکسون دیده بودیم که اتفاقا کارگردانی آن را هم خود مک‌کلر عهده‌دار بود. سپس در سال ۱۹۹۸ میلادی، مک‌کلر با نویسندگی و کارگردانی فیلم کمدی سیاه «دیشب» (Last Night) برنده‌ی جایزه‌ی جوانان کن شد که نشان داد شاید بهتر باشد توانایی‌هایش را خرج پشت دوربین کند.

مک‌کلر در کنار پارک چان‌ووک یکی از سازندگان اصلی این مینی‌سریال است که هر دو پیش از این سابقه‌ی کار روی پروژه‌های تلویزیونی را داشته‌اند؛ مک‌کلر با سریال کمدی کانادایی «مایکل: هر روز» (Michael: Every Day) و فیلمساز تحسین‌شده‌ی کره‌ای با مینی‌سریال اقتباسی «دخترک درامر» (The Little Drummer Girl) که برای بی‌بی‌سی ساخته شده است. بااینکه مک‌کلر یکی از معدود غیرآسیایی‌هایی است که روی مینی‌سریال «هم‌درد» کار کرده‌اند، اما همین خارجی بودن یک نگاه تازه به نویسندگی او داده و خود ویت تان نگوین (نویسنده‌ی کتاب اصلی) هم از فیلمنامه‌ی مک‌کلر استقبال کرده است. مشخصا لحن و زبان ویت در کتاب، یک زبان با کوله‌باری از تاریخ و فرهنگ ویتنامی است؛ در عین حال، داستان و مضامین آن جهانی هستند و در آخر، کتاب می‌خواهد درد و رنج‌های کاراکترهای خود را به غیرویتنامی‌ها نشان دهد. بنابراین، داستان هم از قلب جامعه‌ی ویتنامی ریشه می‌گیرد و هم پیامی همگانی دارد.

بی‌شک کار مک‌کلر برای اقتباس کتاب برای HBO با یک گروه بازیگری مملو از بازیگران ویتنامی آسان‌تر شده است. او خودش درباره‌ی حضور این بازیگران توضیح داده: «به محض ملاقات با بازیگرانمان متوجه شدم که همه‌ی آن‌ها چه درک عمیقی از تاریخ ویتنام دارند. به ویژه که تجربه‌ی آن‌ها و تاریخچه‌ی خانوادگی بسیاری‌اشان هم به ویتنام مرتبط است. بنابراین، ما هر کاری که از دستمان برمی‌آمد انجام دادیم تا صدای این بازیگران باشیم و [من و چان‌ووک] هرگز ادعا نداشتیم که تنها زبان داستان هستیم؛ ما خود را سازندگانی می‌بینیم که یکی از ما آسیایی است و یکی از کشوری می‌آید که از طرف‌های این جنگ بوده است. برای همین بود که احساس کردیم می‌توانیم این داستان را از زاویه دیدی خاص تعریف کنیم.»

رابرت داونی جونیور باری دیگر ثابت می‌کند که اسکارش برای «اوپنهایمر» بی‌دلیل نبوده است



رابرت داونی جونیور در این مجموعه جوهره‌ی تاریخ و تشکیلات امریکایی را به تصویر می‌کشد و در نقش چهار نهاد اصلی امریکایی بازی می‌کند. طبق بیانیه‌ای که سازندگان سریال منتشر کرده‌اند، هدف آن‌ها از استفاده از داونی جونیور در چهار نقش این بوده که می‌خواستند نشان دهند چگونه تقسیم‌بندی‌های تشکیلات امریکایی درهم‌تنیده است و یکی از دیگری جدا نیست. کاراکترهای او طیف جذابی را دربرمی‌گیرند: از مأمور سیا که به کاپیتان راه و رسم جمع‌آوری اطلاعات را یاد می‌دهد، تا استاد مطالعات شرق‌شناسی نژادپرستی که کاپیتان به عنوان دانشجویی در لس‌آنجلس زیر دستش تحصیل کرده است، سناتور غرغرویی که پناهندگان ویتنام جنوبی را در جنوب کالیفرنیا به عنوان پایگاه سیاسی به خدمت می‌گیرد و کارگردانی خودشیفته که کاپیتان به عنوان مشاور سر ست او حضور پیدا می‌کند.

این چهار نقش رابرت داونی جونیور هر یک نمایانگر یکی از مهم‌ترین نهادهای امریکا است: سازمان اطلاعات، دانشگاه و سازوکار آکادمیک، دولت و صنعت سرگرمی. داونی جونیور به خوبی تمایز کاراکترها را به تصویر کشیده و در عین حال، آنقدر بر این تمایزات تأکید نمی‌کند که کاراکترها دیگر به وادی کاریکاتور وارد شوند؛ بلکه هر چقدر هم که عجیب و غریب باشند، همچنان پا در زمین دارند. رابرت داونی جونیور و همسرش سوزان داونی تهیه‌کنندگی مینی‌سریال «هم‌درد» را هم برعهده داشته‌اند.

استفاده از یک بازیگر برای به تصویر کشیدن چهار نهاد اصلی تشکیلات امریکا به طرز هوشمندانه‌ای از دیالوگ‌های طولانی جلوگیری کرده است که امروزه به نظر می‌رسد دیگر هیچکس حوصله‌اشان را ندارد. در کتاب هم می‌توانید ببینید که بین این چهار شخصیت یک موتیف ثابت وجود دارد که تکرار می‌شود، همه‌ی آن‌ها نقش تقریبا مشابهی در زندگی کاپیتان ایفا می‌کنند. این‌ها کاراکترهایی هستند که به همان اندازه که فرصت‌هایی پیش پای کاپیتان می‌گذارند، کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌اشان است. این چهار شخصیت حتی اگر از نظر ایدئولوژیکی مخالف هم باشند، اشتراک منافع دارند و آخرسر، همه برای یک تیم توپ می‌زنند. از طریق استفاده از داونی جونیور در چهار نقش، باز بر این ایده تأکید می‌شود که روایت کاپیتان کاملا ذهنی است و دیدگاه او نسبت به این شخصیت‌ها را نشان می‌دهد، نه خود واقعی آن‌ها را. درواقع، کاپیتان اشتراکات بین این کاراکترها را می‌بیند و دریچه‌ای باز می‌کند تا مخاطب هم از منظر او به این آدم‌ها نگاه کند.

هر یک از کاراکترهای داونی جونیور در مینی‌سریال «هم‌درد» نقشه‌های خود را به گونه‌ای پیش می‌برند که انگار دارند به کاپیتان لطف می‌کنند. یکی از این لحظه‌های به‌یادماندنی به قسمت چهارم بازمی‌گردد که در آن از کاپیتان برای ساخت یک فیلم درباره‌ی جنگ ویتنام مشورت می‌گیرند. فیلمی که شباهت‌های زیادی به «اینک آخرالزمان» (Apocalypse Now) دارد و عنوانش «هملت» است؛ این شباهت به فیلم کاپولا به ویژه با بازیگری مثل دیوید دوکاونی که انگار زیادی در نقش خود فرورفته و عقلش را از دست داده بیشتر هم می‌شود. کاراکتر کارگردان بدطینت نیز با تمام جنبه‌های کمدی‌اش به طور ویژه شما را یاد فیلم «تندر استوایی» (Tropic Thunder) خود داونی جونیور می‌اندازد. وقتی یکی از نزدیکان کاپیتان نگاهی به فیلم «هملت» می‌اندازد آن را «آشغال» توصیف می‌کند اما جمله‌ای تأمل‌برانگیز می‌گوید: «اگر از منظر امریکایی به این فیلم نگاه کنی خیلی هم مترقی است!»

تماشای درگیری‌های بین کاپیتان و این چهار شخصیت بسیار سرگرم‌کننده است؛ به ویژه وقتی کاپیتان کتاب استاد سابقش را به عنوان آشغال نژادپرستانه دور می‌اندازد، یا وقتی زیرکانه پروپاگاندای طرفدار کمونیسم را در یک فیلم هالیوودی می‌گنجاند. البته با وجود تمام تلاش‌های کاپیتان، آخرسر این نهادهای امریکایی هستند که پیروزی نهایی را به دست می‌آورند که ثابت می‌کند سرمایه‌داری قدرتی بلامنازع دارد. حتی اینکه تمام این کاراکترها توسط بازیگری اجرا شده‌اند که خودش غول دنیای سینمایی مارول است، جنبه‌ی کنایی پیدا می‌کند و نشان می‌دهد رسانه‌های امریکایی با فیلم‌ها و سریال‌هایشان حتی می‌توانند گفتمان‌های سیاسی و فرهنگی خودشان را به دیگر جوامع دیکته کنند.

گروه بازیگران آسیایی «هم‌درد» اصالت سریال را تضمین می‌کنند

پیش از این به طور مفصل به هوا ژوانده و رابرت داونی جونیور پرداختیم؛ اما نباید دیگر اعضای گروه بازیگری این سریال را فراموش کنیم که طبق گفته‌ی مک‌کلر، همان کسانی هستند که تا حدود زیادی اصالت پروژه را به دوش می‌کشند. ساندرا اوه، بازیگر کانادایی امریکایی که به خاطر بازی در سریال‌هایی چون «آناتومی گری» (Grey’s Anatomy) و «کشتن ایو» (Killing Eve) شناخته می‌شود در این سریال کاراکتر خانم سوفیا موری، دستیار یکی از چهار شخصیت رابرت داونی جونیور را بازی می‌کند. سوفیا همچنین مهم‌ترین معشوقه‌ی کاپیتان است که رابطه‌ی او با ویتنامی‌های شمالی را پیچیده‌تر کرده است. توانایی اوه در اجرای کاراکتری که تفاوت زیادی با شخصیت‌هایی دارد که تاکنون از او دیده بودیم گواهی است بر مهارت‌های بازیگری او؛ حتی اگر این بار، او نباشد که نقش جاسوس را بازی می‌کند.

فرد نگوین خان و دوی نگوین، که نقش بهترین دوستان کاپیتان را بازی می‌کنند، چهره‌های شناخته‌شده‌ای نیستند و در کارنامه‌ی آن‌ها جز نقش‌های جزئی در تئاتر و فیلم‌های کوچک پیدا نخواهید کرد. اما «هم‌درد» به عنوان بزرگ‌ترین پروژه‌ی هر دوی آن‌ها به خوبی توانایی‌هایشان را به عنوان بازیگران سینما نشان می‌دهد. پتانسیل اجرایی این دو بازیگر ویتنامی در کاراکترهای بون و مرد کاملا مشخص است و این ما را برای آینده‌ی آن‌ها امیدوار می‌کند.

مینی‌سریال «هم‌درد»‌ داستانی درباره‌ی پایداری دوستی‌هاست



اگر نگاهی به داستان این سریال بیندازد، می‌بینید که با وجود آنکه داستان آن حول‌وحوش جنگ ویتنام و دنیای پس از این جنگ اتفاق می‌افتد، اما همچنان روایتی ماندگار از دوستی‌های جاودانه ارائه می‌دهد؛ یعنی داستانی که در عین زمان‌مند و مکان‌مند بودن، برای همه قابل درک است. حتی دو دوست صمیمی کاپیتان، مرد (دوی نگوین) و بون (فرد نگوین خان) هم، با اینکه از نظر سیاسی و ایدئولوژیک با هم اختلاف نظر دارند، اما درگیری‌های بین ویتنام شمالی و جنوبی به ندرت قدرت آن را دارد که بر دوستی بین آن‌ها سایه بیندازد. رمز اتحاد آن‌ها جمله‌ی فراموش‌نشدنی «سه تفنگدار» اثر الکساندر دوما است، «همه برای یکی، یکی برای همه». با اینکه «سه تنفگدار» کتابی است که احتمالا به خاطر استعمارگران فرانسوی در میان ویتنامی‌ها طرفدار پیدا کرده، اما ایده‌اش از سوی این سه دوست اتخاذ می‌شود و با وجود آنکه بون در همان تیمی بازی می‌کند که مرد و کاپیتان با آن دشمنی دارند، اما حرف دوستی چیز دیگری است.

کاپیتان و بون به عنوان پناهندگانی هستند که هم‌اتاقی می‌شوند و این دغدغه‌های ذهنی کاپیتان را تشدید می‌کند؛ چراکه او حالا باید از بین وفاداری به دوستانش و وفاداری به مأموریتش برای کمونیست‌ها یکی را انتخاب کند. البته یک داستان عاشقانه‌ی کوچک هم بین کاپیتان و دختر ژنرال، یعنی لانا (وی لی) و خانم سوفیا موری (ساندرا اوه) اتفاق می‌افتد؛ اما ماجرای عشق واقعی بین این برادران خونی است که کاپیتان حاضر است برایشان از خیلی چیزها بزند. این مسئله البته به این معنی است که شخصیت‌های زن مثل سوفیا آنقدر که باید و شاید در داستان حضور مؤثری ندارند. اما ذکر این نکته مهم است که مینی‌سریال سریال «هم‌درد» تأکید خودش را بر دوستی سه نفر از سه جناح سیاسی مختلف گذاشته و نباید انتظار یک ماجرای رمانتیک پرآب و تاب از آن داشته باشید.

فیلم‌هایی که تاکنون مبتنی بر جنگ ویتنام ساخته شده‌اند به ندرت به سربازان ویتنامی پرداخته‌اند که در کنار امریکایی‌ها و شانه‌به‌شانه‌ی آن‌ها جنگیده‌اند. این سربازان اغلب کارشان به کمپ‌ها و اردوگاه‌ها کشیده شده، یا به عنوان یک پناهنده‌ی بدون تابعیت امریکا هیچ راه چاره‌ای پیش پایشان نداشتند. با در مرکزیت قرار دادن داستان سه مرد ویتنامی که از نظر سیاسی عقاید متفاوتی دارند، «هم‌درد» بر موضوعات مهمی انگشت می‌گذارد؛ جنگ ویتنام، تجربه‌ی پناهندگی، امریکایی‌سازی روایت تاریخی، نژادپرستی. موضوعاتی که در بطن خود از برهه‌های دشوار و تاریکی حرف می‌زنند و پایان‌بندی دلهره‌آور و سورئال داستان نیز بر این صحه می‌گذارد.

این سریال توانسته نگاهی تازه از جنگ ویتنام ارائه دهد که بسیاری از ما پیش از این ندیده بودیم. مردم اغلب فکر می‌کنند حقیقت جنگ ویتنام را می‌دانند، اما درواقع آن‌ها حقیقتی را می‌دانند که فیلم‌های امریکایی به تصویر کشیده‌اند. مینی‌سریال «هم‌درد» می‌خواهد به مخاطب نشان دهد که باید پیش‌فرض‌های خود از این بخش از تاریخ را کنار بگذارد. این ایده را می‌توان در یکی از دیالوگ‌های خود کاپیتان پیدا کرد که سر ست «هملت» از بازیگران می‌پرسد: «ما از خلق هنر چه هدفی داریم، جز اینکه می‌خواهیم در پیچیدگی‌های زندگی کاوش کرده، به حقایق پنهان پی ببریم و بتوانیم از تمام زوایا به حقیقت نگاه کنیم؟»

نکات مثبت
  • اقتباس خوب از کتاب اصلی
  • بازیگری رابرت داونی جونیور
  • رویکردی تازه به جنگ ویتنام
نکات منفی
  • افت کارگردانی از قسمت چهارم

شناسنامه مینی‌سریال «هم‌درد» (The Sympathizer)

کارگردان: پارک چان‌ووک، فرناندو میرلز، مارک ماندن
نویسندگان: پارک چان‌ووک، دان مک‌کلر
بازیگران: هوآ ژوانده، رابرت داونی جونیور، توآن لی، فرد نگوین خان، دوی نگوین، ساندار اوه، وی لی
محصول: ۲۰۲۴، ایالات متحده و کانادا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ٪۸۷
خلاصه داستان: کاپیتان یک جاسوس کمونیست نیمه‌فرانسوی و نیمه‌ویتنامی است که در دوران پساجنگ ویتنام به ایالات متحده می‌گریزد. زندگی تازه‌ی او در امریکا وفاداری‌اش به آرمان کمونیسم را به چالش می‌کشد که بحران‌های هویتی تازه‌ای برای کاپیتان در پی دارد.
 
منبع: دیجی‌مگ