فیلم جدید فرنچایز اوجگیری میمونها در مقام گونه غالب حیات روی سیاره زمین را به نمایش میگذارد. یک نسل کاملاً جدید از شخصیتها در «پادشاهی سیاره میمونها» حضور دارند که مصائب و چالشهای این جامعه نوپای جدید را با واکنشهای خود به تصویر میکشند.
چارسو پرس:فیلم «پادشاهی سیاره میمونها» (Kingdom of the Planet of the Apes) به مخاطبان نشان میدهد سرانجام میمونها به سیاره تسلط پیدا کردهاند و به زمین پادشاهی میکنند. این فیلم که میراث شگفتانگیز به جا مانده از سهگانه «سیاره میمونها» (the Planet of the Apes) با هنرنمایی اندی سرکیس در نقش سزار را ادامه داده، مابین وقایع دو فیلم «جنگ برای سیاره میمونها» (War for the Planet of the Apes) و فیلم اصلی «سیاره میمونها» محصول سال ۱۹۶۸ به وقوع میپیوندد.
اگرچه هیچکدام از اینها بدون داستان و تأثیری که سزار در سهگانه اخیر «سیاره میمونها» گذاشت، امکانپذیر نبود. با این وجود کارگردان فیلم «پادشاهی سیاره میمونها» قصد ندارد داستان سهگانه قبلی را ادامه بدهد، بلکه میخواهد داستان کاملاً جدیدی را آغاز کند که به احتمال زیاد به یک سهگانه جدید منجر خواهد شد. با این حال هواداران سهگانه قبلی و سزار نباید نگران باشند، روایت فیلم «پادشاهی سیاره میمونها» همچنان مطابقت بسیار زیادی با سهگانه قبلی دارد و انسجام آنها را حفظ کرده است. در ارتباط با «پادشاهی سیاره میمونها»، بینندگان برای فهیمدن داستان احتیاجی به تماشای فیلم اصلی نخواهند داشت، اما بهتر است سهگانه قبلی با محوریت سزار را تماشا کرده باشند.
داستان در سال ۲۰۱۱ با فیلم «ظهور سیاره میمونها» آغاز میشود. یک شرکت داروسازی مناقشهبرانگیز به نام جن سیس (Gen Sys) در آستانه بزرگترین پیشرفت پزشکی قرن بیست و یکم است. این شرکت به رهبری دکتر ویل رادمن (با بازی جیمز فرانکو) معتقد است به پیشرفت چشمگیری در رابطه با دارویی که پتانسیل درمان آلزایمر را دارد، دست یافته. پروژهی دارو که به مرحلهی آزمایش برروی شامپانزهها رسیده است، به دلیل از کنترل خارج شدن یکی از نمونههای آزمایشی لغو میشود. مشخص میشود این نمونه که توسط مامورین امنیتی شرکت کشته شد، حامله بود فرزند او که سزار نام دارد، نشانههایی از هوش چشمگیر و حتی درک پیچیدهای از زبان اشاره را نشان داده است. دکتر ویل سزار را به خانه برده و مخفیانه آزمایشهایش روی او را ادامه میدهد. سزار که در ابتدا یک سوژه آزمایشی برای یک داروی خطرناک بود، حالا با دکتر ویل و خانوادهی او پیوند بسیار صمیمی و خاصی برقرار کردهاند.
به نظر میرسد انگیزه ویل رادمن برای توسعه این دارو کمابیش شخصی است؛ چرا که پدرش، چارلز (با بازی جان لیتگو) مدتی است که از بیماری مشابهی رنج میبرد. علیرغم عدم تأیید آزمایش انسانی دارو، ویل این دارو را روی پدر خود، چارلز، استفاده میکند. نتیجه معجزهآسا است و به نظر میرسد آلزایمر چارلز درمان شده است. کاشف به عمل میآید که این درمان موقت بوده. پس از مدتی بیماری چارلز بازمیگردد و حتی بدتر میشود. همین امر باعث میشود چارلز به طور تصادفی با همسایه بداخلاق خود، هونسیکر (با بازی دیوید هیولت) درگیری فیزیکی پیدا کند.
سزار که شاهد این ماجراست، فکر میکند چارلز در خطر است، بنابراین به همسایه او حمله کرده و به او آسیب میرساند. در ادامه چارلز در نتیجه بدتر شدن وضعیت بیماریاش به خاطر دارویی که پسرش ساخته، جان خود را از دست میدهد. با این وجود کار برای توسعه دارو بر روی یک سوژه آزمایشی دیگر، یک شامپانزه جدید به نام کوبا (با بازی کریستوفر گوردون)، ادامه پیدا میکند.
حادثهای که با چارلز و هونسیکر پیش آمد، باعث شد سزار به یک آسایشگاه مختص میمونها برده شود، جایی که او با میمونهایی کمهوشتر نسبت به خودش، و انسانهایی به مراتب ظالمتر از هونسیکر ملاقات میکند. یکی از کارکنان بدجنس آسایشگاه به نام دوج لاندون (با بازی تام فلتون) سزار را به مرز جنون میرساند و پس از اینکه سزار کلمه «نه» را فریاد میزند، به قدری شوکه میشود که سزار از فرصت استفاده کرده و فرار همهی شامپانزهها از آسایشگاه را رهبری میکند. در حالی که در شهر سانفرانسیسکو به دلیل شیوع نوع جدیدی از آنفالونزا (که در واقع از آزمایشکاه جنسیس و با درز کردن داروی مورد بحث شروع شده) غوغا به پا شده، سزار تلاش میکند تا حد امکان از تلفات جانی (چه انسانها و چه میمونها) جلوگیری کند. سزار همچنین تلاش میکند به میمونهایی که در جن سیس سوژه آزمایش بودهاند برای فرار کمک کند و همه آنها را در معرض دارویی قرار دهد که به او هوش انسانی داده است. او میمونها را به پارک ملی در نزدیکی آزمایشگاه میبرد.
داروی جاهطلبانهای که به میمونها هوش بشری اعطا کرده بود، اکنون تبدیل به یک پاتوژن معلق در هوا شده که برای انسانها کشنده است. این ویروس که به نام «آنفلونزای میمونی» (Simian Flu) شناخته شد، یک بیماری همهگیر جهانی ایجاد میکند که اکثریت قریب به اتفاق بشریت را از بین میبرد. در حالی که سیاره زمین برای نسل بشر به یک سرزمین بایر پساآخرالزمانی تبدیل شده، برای میمونها طلوع دنیای جدیدی است که انتظارشان را میکشد. علیرغم چند رویارویی با گروههای زنده مانده از انسانها، سزار و جامعه میمونهای او عمدتاً فاصله خود را حفظ کردهاند. سزار حتی برای خود خانواده تشکیل داده و رهبر یاران خود به حساب میآید.
صلح بین انسانها و میمونها در «طلوع سیاره میمونها» زمانی از بین میرود که میمونها با گروه کوچکی از انسانها روبهرو میشوند که از جامعهای بسیار بزرگتر، که در عمق خرابههای سانفرانسیسکو قرار گرفته، آمدهاند. هر دو طرف درباره نحوه برخورد با دیگری شک و تردید دارند، اما سزار، با وجود آنچه که میبیند، همچنان عشق و احترام عمیقی به انسانها دارد، پس سعی میکند حافظ صلح باشد. این موضوع باعث میشود سزار با همرزم نزدیک خود، یعنی کوبا (با بازی توبی کبل)، به مشکل بخورد. کوبا به خاطر بلاهایی که انسانها در آن آزمایشگاه سر او آوردند، تمام عمرش را به نفرت از نسل بشر گذرانده است. کوبا یک شورش مرگبار را رهبری میکند که هم میمونها و هم انسانها را از بین میبرد و تقریباً باعث مرگ سزار میشود ولی با کمک انسانها میتواند زنده بماند. در پایان، سزار موفق میشود کوبا را شکست دهد و کنترل جامعهاش را دوباره به دست بگیرد. اما نه قبل از اینکه گروهی از انسانهای ترسیده با افرادی که معتقد بودند بخشی از ارتش ایالات متحده هستند، تماس بگیرند.
فیلم «جنگ برای سیاره میمونها» با سزار و ارتشش در میانه درگیری آغاز میشود، جایی که انسانها حملات بیامان خود به خانه سزار را آغاز کردهاند. میمونها موفق میشوند حمله انسانها را دفع کنند، اما یک حمله غافلگیرانه به رهبری سرهنگی بیرحم (با بازی وودی هارلسون) منجر به کشته شدن همسر و فرزند بزرگ سزار میشود. سزار که نمیخواهد دیگر جان میمونها در خطر باشد، همراه با گروه کوچکی از همراهان معتمدش برای پیدا کردن سرهنگ قاتل میروند. در طول مسیر، آنها با کودکی به نام نوا (با بازی آمیاه میلر) روبهرو میشوند که نمیتواند صحبت کند.
اینطور که به نظر میرسد آنفلونزای میمونی بلاخره ریشه کن شده است اما در حقیقت این ویروس جهش پیدا کرده و باعث میشود فرد مبتلا توانایی صحبت کردن خود را از دست بدهد. ولی آنفلونزای میمونی دیگر یک بیماری لاعلاج کشنده نیست و از آن ویروسی که بشریت را ریشهکن کرد فاصله گرفته است. از قضا سرهنگ مذکور به همین بیماری مبتلا میشود. سرهنگ ترجیح میدهد به زندگی خود پایان دهد تا اینکه مانند میمونهایی که از آنها نفرت دارد به زندگی خود ادامه بدهد. اکنون که دیگر بقایای نیروهای ارتش هیچ رهبری ندارند، دچار آشفتگی شده و از هم میپاشند. به این ترتیب خانواده و دوستان سزار رسماً یک بار برای همیشه از آزار و شکنجه انسانها در امان میمانند.
پایان «جنگ برای سیاره میمونها» تلخ است. سزار در نتیجه درگیری دچار زخمهای مرگباری شده است. اگرچه او درحال مرگ است، اما ناراحت نیست. سزار آخرین لحظات خود را در غروب آفتاب و آرامش در کنار دوست قدیمیاش موریس (با بازی کارین کونووال) میگذراند و آسوده خاطر است که توانسته به مردمش فرصتی برای آیندهای روشن بدهد.
«پادشاهی سیاره میمونها» مدتی پس از وقایع این فیلم شروع میشود. در این فیلم جامعه میمونها به رشد خود ادامه داده، در حالی که جامعه بشری شروع به واگذاری همهچیز کرده است. بسیاری از انسانهای بازمانده طعمه میمونهای شرور میشوند. پادشاهی نیز وجود دارد که جرأت میکند خود را پروکسیموس سزار (با بازی کوین دوراند) خطاب کند. پروکسیموس تعداد زیادی از میمونهای شرور را دور خود جمع کرده و رهبری آنها را به عهده گرفته. قهرمان جدید فرنچایز، نوا (با بازی اوون تیگ)، با زن (انسان) جوانی به نام مِی (با بازی فریا آلن) ارتباط نزدیکی برقرار میکند. پس از آن است که نوا تصمیم میگیرد برای انسانها بجنگد و جان آنها را از شر میمونهای شرور نجات بدهد.
منبع: دیجیمگ
بیشتر بخوانید: «سیاره میمونها» چگونه به ماندگارترین مجموعه سینمایی هالیوود تبدیل شد؟
اگرچه هیچکدام از اینها بدون داستان و تأثیری که سزار در سهگانه اخیر «سیاره میمونها» گذاشت، امکانپذیر نبود. با این وجود کارگردان فیلم «پادشاهی سیاره میمونها» قصد ندارد داستان سهگانه قبلی را ادامه بدهد، بلکه میخواهد داستان کاملاً جدیدی را آغاز کند که به احتمال زیاد به یک سهگانه جدید منجر خواهد شد. با این حال هواداران سهگانه قبلی و سزار نباید نگران باشند، روایت فیلم «پادشاهی سیاره میمونها» همچنان مطابقت بسیار زیادی با سهگانه قبلی دارد و انسجام آنها را حفظ کرده است. در ارتباط با «پادشاهی سیاره میمونها»، بینندگان برای فهیمدن داستان احتیاجی به تماشای فیلم اصلی نخواهند داشت، اما بهتر است سهگانه قبلی با محوریت سزار را تماشا کرده باشند.
پایان جامعه بشری در فیلم «ظهور سیاره میمونها» (Rise of the Planet of the Apes) آغاز میشود
داستان در سال ۲۰۱۱ با فیلم «ظهور سیاره میمونها» آغاز میشود. یک شرکت داروسازی مناقشهبرانگیز به نام جن سیس (Gen Sys) در آستانه بزرگترین پیشرفت پزشکی قرن بیست و یکم است. این شرکت به رهبری دکتر ویل رادمن (با بازی جیمز فرانکو) معتقد است به پیشرفت چشمگیری در رابطه با دارویی که پتانسیل درمان آلزایمر را دارد، دست یافته. پروژهی دارو که به مرحلهی آزمایش برروی شامپانزهها رسیده است، به دلیل از کنترل خارج شدن یکی از نمونههای آزمایشی لغو میشود. مشخص میشود این نمونه که توسط مامورین امنیتی شرکت کشته شد، حامله بود فرزند او که سزار نام دارد، نشانههایی از هوش چشمگیر و حتی درک پیچیدهای از زبان اشاره را نشان داده است. دکتر ویل سزار را به خانه برده و مخفیانه آزمایشهایش روی او را ادامه میدهد. سزار که در ابتدا یک سوژه آزمایشی برای یک داروی خطرناک بود، حالا با دکتر ویل و خانوادهی او پیوند بسیار صمیمی و خاصی برقرار کردهاند.
به نظر میرسد انگیزه ویل رادمن برای توسعه این دارو کمابیش شخصی است؛ چرا که پدرش، چارلز (با بازی جان لیتگو) مدتی است که از بیماری مشابهی رنج میبرد. علیرغم عدم تأیید آزمایش انسانی دارو، ویل این دارو را روی پدر خود، چارلز، استفاده میکند. نتیجه معجزهآسا است و به نظر میرسد آلزایمر چارلز درمان شده است. کاشف به عمل میآید که این درمان موقت بوده. پس از مدتی بیماری چارلز بازمیگردد و حتی بدتر میشود. همین امر باعث میشود چارلز به طور تصادفی با همسایه بداخلاق خود، هونسیکر (با بازی دیوید هیولت) درگیری فیزیکی پیدا کند.
سزار که شاهد این ماجراست، فکر میکند چارلز در خطر است، بنابراین به همسایه او حمله کرده و به او آسیب میرساند. در ادامه چارلز در نتیجه بدتر شدن وضعیت بیماریاش به خاطر دارویی که پسرش ساخته، جان خود را از دست میدهد. با این وجود کار برای توسعه دارو بر روی یک سوژه آزمایشی دیگر، یک شامپانزه جدید به نام کوبا (با بازی کریستوفر گوردون)، ادامه پیدا میکند.
حادثهای که با چارلز و هونسیکر پیش آمد، باعث شد سزار به یک آسایشگاه مختص میمونها برده شود، جایی که او با میمونهایی کمهوشتر نسبت به خودش، و انسانهایی به مراتب ظالمتر از هونسیکر ملاقات میکند. یکی از کارکنان بدجنس آسایشگاه به نام دوج لاندون (با بازی تام فلتون) سزار را به مرز جنون میرساند و پس از اینکه سزار کلمه «نه» را فریاد میزند، به قدری شوکه میشود که سزار از فرصت استفاده کرده و فرار همهی شامپانزهها از آسایشگاه را رهبری میکند. در حالی که در شهر سانفرانسیسکو به دلیل شیوع نوع جدیدی از آنفالونزا (که در واقع از آزمایشکاه جنسیس و با درز کردن داروی مورد بحث شروع شده) غوغا به پا شده، سزار تلاش میکند تا حد امکان از تلفات جانی (چه انسانها و چه میمونها) جلوگیری کند. سزار همچنین تلاش میکند به میمونهایی که در جن سیس سوژه آزمایش بودهاند برای فرار کمک کند و همه آنها را در معرض دارویی قرار دهد که به او هوش انسانی داده است. او میمونها را به پارک ملی در نزدیکی آزمایشگاه میبرد.
فیلم «طلوع سیاره میمونها» (Dawn of the Planet of the Apes) داستان خود را در سانفرانسیسکو پساآخرالزمانی روایت میکند
داروی جاهطلبانهای که به میمونها هوش بشری اعطا کرده بود، اکنون تبدیل به یک پاتوژن معلق در هوا شده که برای انسانها کشنده است. این ویروس که به نام «آنفلونزای میمونی» (Simian Flu) شناخته شد، یک بیماری همهگیر جهانی ایجاد میکند که اکثریت قریب به اتفاق بشریت را از بین میبرد. در حالی که سیاره زمین برای نسل بشر به یک سرزمین بایر پساآخرالزمانی تبدیل شده، برای میمونها طلوع دنیای جدیدی است که انتظارشان را میکشد. علیرغم چند رویارویی با گروههای زنده مانده از انسانها، سزار و جامعه میمونهای او عمدتاً فاصله خود را حفظ کردهاند. سزار حتی برای خود خانواده تشکیل داده و رهبر یاران خود به حساب میآید.
صلح بین انسانها و میمونها در «طلوع سیاره میمونها» زمانی از بین میرود که میمونها با گروه کوچکی از انسانها روبهرو میشوند که از جامعهای بسیار بزرگتر، که در عمق خرابههای سانفرانسیسکو قرار گرفته، آمدهاند. هر دو طرف درباره نحوه برخورد با دیگری شک و تردید دارند، اما سزار، با وجود آنچه که میبیند، همچنان عشق و احترام عمیقی به انسانها دارد، پس سعی میکند حافظ صلح باشد. این موضوع باعث میشود سزار با همرزم نزدیک خود، یعنی کوبا (با بازی توبی کبل)، به مشکل بخورد. کوبا به خاطر بلاهایی که انسانها در آن آزمایشگاه سر او آوردند، تمام عمرش را به نفرت از نسل بشر گذرانده است. کوبا یک شورش مرگبار را رهبری میکند که هم میمونها و هم انسانها را از بین میبرد و تقریباً باعث مرگ سزار میشود ولی با کمک انسانها میتواند زنده بماند. در پایان، سزار موفق میشود کوبا را شکست دهد و کنترل جامعهاش را دوباره به دست بگیرد. اما نه قبل از اینکه گروهی از انسانهای ترسیده با افرادی که معتقد بودند بخشی از ارتش ایالات متحده هستند، تماس بگیرند.
در فیلم «جنگ برای سیاره میمونها» سزار آخرین قدم خود برای تمدن میمونها را برمیدارد
فیلم «جنگ برای سیاره میمونها» با سزار و ارتشش در میانه درگیری آغاز میشود، جایی که انسانها حملات بیامان خود به خانه سزار را آغاز کردهاند. میمونها موفق میشوند حمله انسانها را دفع کنند، اما یک حمله غافلگیرانه به رهبری سرهنگی بیرحم (با بازی وودی هارلسون) منجر به کشته شدن همسر و فرزند بزرگ سزار میشود. سزار که نمیخواهد دیگر جان میمونها در خطر باشد، همراه با گروه کوچکی از همراهان معتمدش برای پیدا کردن سرهنگ قاتل میروند. در طول مسیر، آنها با کودکی به نام نوا (با بازی آمیاه میلر) روبهرو میشوند که نمیتواند صحبت کند.
اینطور که به نظر میرسد آنفلونزای میمونی بلاخره ریشه کن شده است اما در حقیقت این ویروس جهش پیدا کرده و باعث میشود فرد مبتلا توانایی صحبت کردن خود را از دست بدهد. ولی آنفلونزای میمونی دیگر یک بیماری لاعلاج کشنده نیست و از آن ویروسی که بشریت را ریشهکن کرد فاصله گرفته است. از قضا سرهنگ مذکور به همین بیماری مبتلا میشود. سرهنگ ترجیح میدهد به زندگی خود پایان دهد تا اینکه مانند میمونهایی که از آنها نفرت دارد به زندگی خود ادامه بدهد. اکنون که دیگر بقایای نیروهای ارتش هیچ رهبری ندارند، دچار آشفتگی شده و از هم میپاشند. به این ترتیب خانواده و دوستان سزار رسماً یک بار برای همیشه از آزار و شکنجه انسانها در امان میمانند.
پایان «جنگ برای سیاره میمونها» تلخ است. سزار در نتیجه درگیری دچار زخمهای مرگباری شده است. اگرچه او درحال مرگ است، اما ناراحت نیست. سزار آخرین لحظات خود را در غروب آفتاب و آرامش در کنار دوست قدیمیاش موریس (با بازی کارین کونووال) میگذراند و آسوده خاطر است که توانسته به مردمش فرصتی برای آیندهای روشن بدهد.
بیشتر بخوانید: نگاهی به تاریخچه و داستان فرانچایز سیاره میمونها
«پادشاهی سیاره میمونها» مدتی پس از وقایع این فیلم شروع میشود. در این فیلم جامعه میمونها به رشد خود ادامه داده، در حالی که جامعه بشری شروع به واگذاری همهچیز کرده است. بسیاری از انسانهای بازمانده طعمه میمونهای شرور میشوند. پادشاهی نیز وجود دارد که جرأت میکند خود را پروکسیموس سزار (با بازی کوین دوراند) خطاب کند. پروکسیموس تعداد زیادی از میمونهای شرور را دور خود جمع کرده و رهبری آنها را به عهده گرفته. قهرمان جدید فرنچایز، نوا (با بازی اوون تیگ)، با زن (انسان) جوانی به نام مِی (با بازی فریا آلن) ارتباط نزدیکی برقرار میکند. پس از آن است که نوا تصمیم میگیرد برای انسانها بجنگد و جان آنها را از شر میمونهای شرور نجات بدهد.
منبع: دیجیمگ
https://teater.ir/news/61989