اینکه یک فیلمساز مدرن به رغم استانداردها و محدودیت‌های تعیین‌شده، فیلم صامت بسازد، تجربه‌ منحصربه‌فرد و مفیدی به حساب می‌آید. اگر به دنبال چنین تجربه‌ای هستید، این ده فیلم صامت قرن بیست و یکم را که در فهرست‌تان قرار دهید.
چارسو پرس: در ابتدای تاریخ سینما، فیلم صامت استاندارد این مدیوم هنری بود. این دوره انسان‌های نوآور و خوش‌فکری را به خود دید که با وجود محدودیت‌های فنی دوران، نهایت استفاده را از آن‌ها بردند و شاهکارهای هنری خلق کردند. با این حال، با پیشرفت فناوری و امکانات صوتی، صدا و دیالوگ وارد سینما شد و حالا استاندارد تازه، فیلم‌ صامت را به‌سرعت از دور خارج کرد. ساخت فیلم صامت با وجود سینمای ناطق دیگر نه پیش متخصصان امر و نه عموم، لزوم و ضرورتی نداشت و حتی دیگر از نگاهشان جالب هم نبود. از این رو، به نظر می‌آمد ساخت فیلم صامت قرن بیست و یکمی دیگر بیهوده به نظر می‌آید. یکی از مهم‌ترین واکنش‌های سینماگران به خروج فیلم صامت از چرخه فیلمسازی متعلق به چارلی چاپلین بود که باز هم در ابتکاری نوآورانه در یکی از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما «عصر جدید» آن را رقم زد. این نابغه سینما یک کمدی انتقادی سیاسی صامت ساخته بود اما در سکانسی جادوانه خودش یک ترانه بی‌معنی ساخت و آن را خواند. کلام این ترانه هیچ معنایی نداشت و به همین خاطر به ترانه «بی‌معنا» معروف است. حتماً همه آن را خوب به خاطر دارید. چاپلین در ادامه باز هم فیلم صامت ساخت اما او هم مجبور شد در پنج فیلم آخرش به سراغ سینمای ناطق برود و با ستارگانی همچون مارلون براندو و سوفیا لورن کار کند. این آثار او به شدت مورد انتفاد قرار گرفته و در گیشه هم ناموفق بودند.

اما فقط چاپلین نبود که به ساخت فیلم صامت ادامه داد. سینماگران پیشرو عصر مدرن جسارت به خرج دادند و بسته به فیلمنامه، فیلم‌شان را بدون دیالوگ ساختند. احتمالاً با معروف‌ترین فیلم صامت در زمانه مدرن که از سوی جشنواره‌های سینمایی هم به شدت مورد تحسین واقع شد، «آرتیست» آشنا هستید. این فیلم یکی از بهترین استفاده‌ها را از سینمای صامت در زمانه مدرن می‌کند، چرا که در واقع در ادای دین و شیفتگی به سینمای صامت ساخته شد. شاید فیلم‌های نوآورانه‌ای مثل «آرتیست» استاندارد زمانه نبودند اما نشان دادند که می‌توانند همچنان جایگاهی در سینمای قرن بیست و یکم داشته باشند. چه یک پروژه تجربی که روی بی دیالوگی اثر تأکید دارد، چه یک نامه عاشقانه غرّا به دوره کلاسیک سینما، دلایل زیادی برای اینکه یک فیلمساز تصمیم می‌گیرد در قرن بیست و یکم فیلم صامت بسازد، وجود دارد. به‌خصوص به این خاطر که سینمای صامت سالیان سالیان به حاشیه رانده و به لحاظ فنی زیر سایه فیلم‌های استاندارد دیالوگ‌محور زمانه قرار گرفت.

۱۰. سه‌قلوهای بلویل (The Triplets of Belleville)


  • سال اکران: ۲۰۰۳
  • کارگردان: سیلوین شومه
  • بازیگران: لینا بودلورت، میشل رابین، بئاتریس بونیفاسی
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: پسربچه‌ای در یکی از مناطق روستایی فرانسه با مادربزرگش مادام سوزا زندگی می‌کند. مادام سوزا برای او دوچرخه‌ای می‌خرد و تشویقش می‌کند در مسابقات دوچرخه‌سواری دور فرانسه شرکت کند و برنده شود. اما گروهی گنگستر مافیایی پسر جوان را می‌ربایند و به شهر بزرگ بل‌ویل می‌برند تا از او به خاطر مهارت‌هایش در دوچرخه‌سواری، در یک قماربازی پیچیده استفاده شود.
انیمیشن کمدی «سه‌قلوهای بلویل» اولین تجربه سینمایی بلند سیلیون شومه، نویسنده کمیک بوک، کارگردان و انیماتور فرانسوی و یک پروژه بین‌المللی مشترک بین کشورهای کانادا، فرانسه، بلژیک و بریتانیا بود. فیلم دیالوگ‌های اندکی دارد و قصه و سکانس‌هایش با ترانه و پانتومیم روایت می‌شود. قصه زنی مسن به نام مادام سوزا را روایت می‌کند که برای نوه‌اش دوچرخه‌ای می‌خرد و او را تشویق می‌کند که در مسابقات دوچرخه‌سواری دور فرانسه شرکت کند اما یک باند مافیایی متوجه استعداد پسرک می‌شوند و او را می‌ربایند. مادام سوزا به دنبال نوه‌اش به شهر بلویل می‌رود و در این مسیر با سگ باوفای نوه‌اش و تریوی سه‌قلوهای بلویل (تریو به گروهی متشکل از سه موزیسین/خواننده گفته می‌شود) که با آن‌ها در بلویل آشنا می‌شود، همراه می‌شود. ترکیب این‌ها در کنار انیمیشن زیبا سفر شگفت‌انگیزی را برایتان رقم خواهد زد.

جنس انیمیشن «سه‌قلوهای بلویل» به‌خصوص در دوره‌ای که این فیلم بیرون آمد، کار بسیار فوق‌العاده‌ای در ترکیب انیمیشن دو بعدی و سه‌بعدی انجام داد. موسیقی‌ای که در این فیلم استفاده شده است در واقع کارکرد دیالوگ را دارد و به زیبایی به مخاطب کمک می‌کند که به شهر خیالی عجیب و غریب بلویل و ساکنان نامتعارف بی‌شمارش برود. (شهر بلویل در واقع ملقمه‌ای است از پاریس، نیویورک، مونتریال و کبک.) «سه‌قلوهای بلویل» تنها یکی از انیمیشن‌های فوق‌العاده سینمای فرانسه است که مرزها را می‌شکند و با نوآوری و جذابیت، میان مخاطبان سینما و انیمیشن جا پیدا می‌کند.

«سه‌قلو‌های بلویل» در زمان پخش به دلیل انیمیشن منحصر‌به‌فردش از سوی مخاطبان و منتقدان تحسین شد و طرفداران کالت پیدا کرد. این فیلم نامزد دریافت دو جایزه اسکار، بهترین فیلم انیمیشن بلند و بهترین ترانه اورجینال شد. نظر منتقدان به طول کلی نسبت به فیلم مثبت بود. در وبسایت راتن تومیتوز این چنین توصیف شده است: «فیلمی سورئال و بسیار جزئی‌نگر که یک جور جذابیت عجیب مطبوعی دارد.

نشریه ورایتی در نقدی درباره «سه‌قلوهای بلویل» نوشته است: «این فیلم در ارجاعاتش بی تعارف فرانسوی است و در عین حال در طنزش رویکردی جهانی دارد. ضیافتی طعنه‌آمیز از نوآوری‌هایی روایی و کاریکاتور گرافیکی است که حس و حالی نوستالژیک را هم القا می‌کند. سیلوین شومه در ادامه همان مسیر انیمیشن کوتاه تحسین‌شده‌اش «بانوی پیر و کبوترها»، در «سه‌قلوهای بلویل» ژانرها را ترکیب کرده که تقریباً کاملاً بدون دیالوگ است اما طراحی صدای فوق‌العاده و موسیقی متن متحیرکننده‌ای دارد.»

نشریه گاردین نیز در نقد انیمیشن «سه‌قلوهای بلویل» نوشته است: «انمیشن بلند سرحال سیلوین شومه تأثیرگذار، فوق‌العاده خنده‌دار و خیلی فرانسوی است. بازیگوشانه به ژاک تاتی، کارگردان و کمدین فرانسوی ارجاع می‌دهد و اندکی هم از جاهای دیگر الهام گرفته مثلاً از شخصیت کارتونی بتی بوپ و حتی «صد و یک سگ خالدار» دیزنی. با این حال، اصیل و اورجینال است. «سه‌قلوهای بلویل» کیفیت تند و تیز و بازیگوشانه «آملی» ژان پیر ژونه را دارد، اما با معصومیت و جذابیت تصنعی کمتر. خود انیمیشن فوق‌العاده دقیق و جزئی‌نگر است،»

۹. چای خون و ریسمان قرمز (Blood Tea and Red String)


  • سال اکران: ۲۰۰۶
  • کارگردان: کریستین کگاوسکی
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: موش‌های اشرافی به موجودات زیر دست خود عروسک سفارش می‌دهند که برایشان بسازند. اما این موجودات وقتی عروسک‌ها را تمام می‌کنند، می‌خواهند آن را برای خودشان نگه دارند. این خشم موش‌های اشرافی را برمی‌انگیزاند.
«چای خون و ریسمان قرمز» یکی از انیمیشن‌های استاپ موشن دست‌کم‌گرفته‌شده در تاریخ سینماست. این البته تا حد زیادی به قصه و فضای عجیب و ترسناک فیلم برمی‌گردد. استاپ موشن از سبک‌های انیمیشن است که بیشتر برای انیمیشن‌های مخصوص بزرگسالان از آن استفاده می‌شود. «چای خون و ریسمان قرمز» هم جزو همین دسته است. یک قصه افسانه‌ای گاتیک برای بزرگسالان که ساخت آن سیزده سال طول کشید. قصه‌اش درباره موش‌های اشرافی و موجودات سطح پایینی است که زیر یک درخت بلوط زندگی می‌کنند. این موجودات توسط موش‌ها استخدام می‌شوند تا برایشان عروسک بسازند. وقتی موجودات عروسک را تمام می‌کنند، آن‌قدر آن را دوست دارند که می‌خواهند برای خود نگه دارند.

اما موش‌های اشرافی نمی‌توانند این را بپذیرند، بنابراین چای خون می‌نوشند، وحشی می‌شوند و تصمیم می‌گیرند عروسک را بدزدند. موش‌های فانتزی با لباس‌های دلقک و چشمان قرمز درخشانشان بسیار ترسناک به نظر می‌رسند و موجودات هم به همان اندازه عجیب‌اند. «چای خون و ریسمان قرمز» هیچ دیالوگی ندارد؛ اجازه می‌دهد که انیمیشن زیبا و قصه پریانش از طریق تصویر بدون کلام روایت شود. به لطف موسیقی متن بی‌نظیر مارک گرودن این کار راحت‌تر می‌شود. این فیلم یک اثر هنری تمام عیار است که نشان می‌دهد در بستر استاپ‌موشن به چه وادی‌هایی می‌توان قدم گذاشت و چه مرزهایی را می‌توان رد کرد. به‌علاوه اینکه نامه‌ای عاشقانه به قصه‌های تلخ و تاریک‌تر افسانه‌های گریم هم هست.

نقدهای «چای خون و ریسمان قرمز» عمدتاً مطلوب بودند. برت دی. راجرز از مجله فریمز پر سکند، «چای خون» را ستایش کرده و آن را «پادزهری برای دقت دیجیتال مدرن و خلاقیت رقیق‌شده» نامید. او موسیقی متن مارک گرودن را هم تحسین کرده و آن را کاملاً مناسب با فیلم دانسته است که به صحنه‌های پیچیده فیلم و گویش بی دیالوگ شخصیت‌هایش کمک می‌کند.» نشریه هاروارد هم در یادداشتی فیلم را مثبت ارزیابی کرد و نوشت: «به نظر می‌رسد که پیام فیلم این باشد: هر کسهر چه را که عاشقانه دوست دارد، می‌کشد. موش‌ها و عنکبوت‌ها برای یک عروسک و فرزند عجیب و غریبش رقابت می‌کنند و این رقابت عواقب غم‌انگیزی دارد. کل فیلم یک احساس رویاگونه یا کتاب داستانی به آدم می‌دهد. اما یا یک کابوس بچگانه یا از افسانه‌های برادران گریم است. جادوی آن در خدمت مرگ ناگهانی و خشونت‌آمیز قرار می‌گیرد و به همان اندازه در خدمت عشق یا زیبایی. «چای خون» شاید به ظاهر برای کودکان ساخته شده باشد اما قصه‌اش برای بچه‌ها نیست.» آر. امت سویینی از د ویلج وویس، «چای خون و ریسمان قرمز» را «یک اثر هنری اصیل غیرمتعارف» خواند و دنیس هاروی از نشریه ورایتی هم این فیلم را «افسانه‌ای معمایی و بدون دیالوگ» خواند، اما او هم هشدار داد که فیلم برای کودکان مناسب نیست.

۸. غروب ساسکواچ (Sasquatch Sunset)


  • سال اکران: ۲۰۲۴
  • کارگردان: ناتان زلنر، دیوید زلنر
  • بازیگران: رایلی کیو، جسی آیزنبرگ، کریستف زاژاک-دنک، ناتان زلنر
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: یک سال از زندگی یک خانواده منحصربه‌فرد. زندگی روزمره ساسکواچ را با سطحی از جزئیات و دقت به تصویر می‌کشد که به‌سادگی نمی‌توان آن را فراموش کرد.
این درام فانتزی پوچگرا نگاهی بی‌پروا و عجیب به زندگی یک چهارم مردمان ساسکواچ می‌اندازد که آخرین بازماندگان گونه‌شان در جنگل‌های امریکای شمالی، زندگی ساده و جداافتاده‌شان را از سر می‌گذرانند. آن‌ها برای بقا، برای میوه‌های وحشی با هم می‌جنگند و در عین جهان وسیع را می‌کاوند، تا اینکه کم‌کم به مواجهه با جهان معاصر اطرافشان نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شوند.

با اینکه ساسکواچ‌ها در فیلم با هم حرف می‌زنند و ارتباط برقرار می‌کنند اما تمام «دیالوگ» فیلم مجموعه‌ای از غرش‌ها و سر و صدای حیوانی است و بازی‌های انیمیشنی‌شده ساسکواچ‌ها بیشتر روایت قصه را به دوش می‌کشد. «غروب ساسکواچ» یکی از عجیب‌ترین تجربه‌های سینمایی را در سال‌های اخیر رقم زده است. ما در این فیلم به تماشای زندگی این خانواده نامتعارف می‌نشینیم که با چوب به درختان ضربه می‌زنند و میوه وحشی می‌خورند و با شیرهای کوه رو در رو می‌شوند. شاید لحن فیلم به مذاق همه کس خوش نیاید، اما بدون شک به خاطر منحصربه‌فرد بودنش ارزش دیدن دارد، به‌خصوص در بازار سینمای امروز.

نظر منتقدان درباره «غروب ساسکواچ» نسبتاً مثبت بوده است. وبسایت راتن تومیتوز در توصیف این فیلم نوشته است: «برای مخاطبانی که با کار منحصربه‌فرد زلنرها آشنا هستند، «غروب ساسکواچ» نگاهی تکان‌دهنده اما غیر قابل درک به رابطه ما با جهان طبیعی می‌اندازد». در متاکریتیک بر اساس نظر سی و شش منتقد، فیلم از صد، ۶۵ امتیاز گرفته که نشان می‌دهد «نظرات به طور کلی مطلوب» بوده‌اند.

۷. شب بی‌صدا (Silent Night)


  • سال اکران: ۲۰۲۳
  • کارگردان: جان وو
  • بازیگران: یوئل کینامان، کید کادی، هارولد تورس، کاتالینا ساندینو مورنو
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۵۹ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: برایان گودلاک یک برقکار است که در شهر خیالی لاس پالوماس تگزاس به همراه همسرش سایا و پسر خردسالش تیلور مایکل زندگی شادی را پشت سر می‌گذارد. در شب کریسمس سال ۲۰۲۱، برایان و تیلور در حال استفاده از یک دوچرخه جدید در چمن جلویی خود هستند. آن‌ها میان یک جنگ گروهی در تیراندازی متقابل گرفتار می‌شوند و تیلور کشته می‌شود. برایان بلافاصله سعی می‌کند تا گانگسترها را بگیرد و بکشد ولی رهبر یکی از باندها، به گردن او شلیک می‌کند و او را رها می‌کند. برایان زنده می‌ماند، اما تارهای صوتی او به شدت آسیب دیده‌ است. برایان و سایا از مرگ تیلور غصه می‌خورند و سایا سعی می‌کند از نظر عاطفی از برایان در طول بهبودی جسمانی او حمایت کند، اما برایان سرد و دور می‌شود و فقط روی انتقام گرفتن از تیلور تمرکز می‌کند.
«شب بی‌صدا»، یک اکشن وحشیانه و کریسمسی دور از انتظار از جان وو، داستان پدر رنج‌دیده‌ای به نام برایان گودلاک (جوئل کینامن) را روایت می‌کند که می‌خواهد انتقام مرگ پسرش را بگیرد. در شب کریسمس، پسرش در جریان یک تیراندازی گانگستری گیر می‌افتد و کشته می‌شود. خود او هم در این تیراندازی مجروح می‌شود، به طوری که صدایش را از دست می‌دهد. با این حال، این باعث نمی‌شود که نخواهد انتقام پسرش را بگیرد. بنابراین، سخت تمرین می‌کند و قوی می‌شود تا انتقام مرگ پسرش را از آدمکش‌ها گیرد.

رنج بی‌صدای شخصیت اصلی کل فیلم را تحت الشعاع قرار می‌دهد و فیلم را به نمایشی بی صدا و بدون دیالوگ از انتقام اکشن تبدیل می‌کند. این انتخاب هوشمندانه این اجازه را به فیلم می‌دهد که خشونش بلندتر از هر کلمه‌ای حرف بزند. فیلم همان مسیری را در پیش می‌گیرد که پیش از این در یک فیلم اکشن کریسمسی دیگر مثل «شب خشن» (Violent Night) دیده‌ایم، و سطحی از بی‌رحمی و خشونت را به نمایش می‌گذارد تا ترکیبی بی‌نقص از لحن متضاد فیلم به وجود آورد. فقدان دیالوگ در فیلم باعث می‌شود تا بر اکشن فیلم تأکید بیشتری شود و آن را تبدیل به یک تجربه اکشن به‌یادماندنی کند.

نقدهای «شب بی‌صدا» عمدتاً مثبت بوده‌اند. وبسایت راتن تومیتوز درباره فیلم این چنین نوشته است: «شب بی‌صدا یک بار دیگر تأیید می‌کند که یک فیلم اکشن به دیالوگ زیادی نیاز ندارد، اگر طراحی صحنه و اجرا به اندازه کافی قوی باشد – و حتی فیلم جان وو هم می‎‌تواند ارزش پذیرش داشته باشد» دیوید ارلیش از ایندی وایر به «شب بی‌صدا» امتیاز D داد و نوشت: «مهربانانه‌ترین چیزی که می‌توانم درباره آخرین فیلم جان وو بگویم این است که بدترین لحظات آن اصلاً شبیه سینمای جان وو نیست. ». کایل اسمیت از وال استریت ژورنال یکی از کسانی بود که از بی‌دیالوگ بودن فیلم انتقاد کرد و گفت که نتیجه این انتخاب فیلم را کسل‌کننده کرده است.

پیتر دبروژ از ورایتی نوشت: «شب بی‌صدا عنوان یکی از معدود فیلم‌های خونین کریسمسی از زمان «جان‌سخت» است که ارزش تماشا را دارد.» فرانک شِک از هالیوود ریپورتر نوشت: «به اعتبار جان وو و رابرت لینِ فیلمنامه‌نویس و بازی خوب بدنی کینامان است که ثابت می‌شود فقدان دیالوگ یک حقه نیست، بلکه مزیت است.» گلن کنی از نیویورک تایمز فیلم را به خاطر صحنه‌های اکشن خوب و بی‌رحمانه‌اش تحسین کرد و گفت: «فیلم پر سر و صدا و خشن است و این نکته مثبت آن است. تعلیق دارد و دلخراش است، و به همین خاطر، مخاطب حتی کارهای کوچک و بی‌اهمیتی که مشخصاً کار جان وو است، به راحتی می‌پذیرد.»

مت زولر سیتز از وبسایت راجر ایبرت به «شب بی‌صدا» چهار ستاره داد و آن را یکی بهترین کارهای وود و «یکی از هذیان‌گونه‌ترین فیلم‌های سینمایی سال» خواند. او این را مدیون سبک تدوین جسورانه و در عین حال ظریف وو دانست. سیتز نوشت: «اینجا کلیشه‌های فیلم اکشن/انتقام‌جویانه بالاخره از آن حال آشنای همیشگی خارج می‌شوند و شکل تشریفات‌گونه به خود می‌گیرند. فیلم‌هایی مثل این فیلم این کار نمی‌کنند مگر اینکه سازندگان‌شان از خطر کردن نترسند. گاهی اوقات، اگر روی رویکرد و نگاهشان پافشاری کنند، بر هر گونه اعتراض منطقی احتمالی که بیننده ممکن است داشته باشد غلبه می‌کنند، و این موفقیت است. دریچه‌های سد باز می‌شوند، و احساسی که القا می‌شود باشکوه، نادر و فوق‌العاده است».

سال ۲۰۲۴، اسکات تافویا منتقد فیلم که او هم برای وبسایت راجر ایبرت می‌نویسد، ضمن تحسین «شب بی‌صدا» از این بابت که افراد بسیار کمی مایل به درگیر شدن با زبان بصری فیلم هستند، ابراز ناامیدی کرد. او حرفش را چنین استدلال کرد که «فیلم وو داستانی ساده و انتقام‌جویانه شاید بیش از حد معاصر را با الگوبرداری از نسخه محبوب‌تر و واپسگرای سینمای اکشن در بیست سال گذشته روایت کرده است. «شب بی‌صدا» به عنوان یک اثر بصری فوق‌العاده هوشمند، روایت بدون کلام، یک دستاورد به حساب می‌آید. و به عنوان فیلمی از جان وو، کلاسیکی است که باید بین کارهای خوب این فیلمساز قرار بگیرد.»


۶. صدها سگ آبی (Hundreds of Beavers)


  • سال اکران: ۲۰۲۲
  • کارگردان: مایک چسلیک
  • بازیگران: رایلند بریکسون کول تیوز، الیویا گرِیوز، وس تانک، لوئیز ریسو، داگ منچسکی
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: در این حماسه زمستانی فوق طبیعی قرن نوزدهمی، یک فروشنده کنیاک سیب مست باید از صفر به قهرمان تبدیل شود و با شکست دادن صدها سگ آبی تبدیل به بزرگ‌ترین تله خز در آمریکای شمالی شود.
«صدها سگ آبی» یک کمدی اسلپ‌ استیک (یا بزن‌بکوب) تحت تأثیر کمدین‌های اسلپ استیک دهه بیست و سی میلادی است؛ یک نامه عاشقانه زیبا و مدرن به سینمای صامت کلاسیک و کارتون‌های اسلپ استیک. فیلم داستان فروشنده مستی را روایت می‌کند که در زمستان سخت قرن نوزدهم دچار مشکل می‌شود و مجبور می‌شود برای بقا بجنگد. او کم‌کم یاد می‌گیرد که چگونه حیوانات مختلف را در جنگل به دام بیندازد و به این فکر می‌افتد که تبدیل به صیاد خز شود، و به امید اینکه دختر یک مغازه‌دار را به دست آورد، با حیوانات رو در رو می‌شود. اما در نهایت، جنایاتش علیه قلمرو حیوانات گریبانش را می‌گیرد،چرا که مجبور می‌شود با صدها سگ آبی رو در رو شود.

«صدها سگ آبی» یک انرژی جنون‌آمیز متمایزی دارد که کارتون کلاسیک «لونی تونز» (Looney Tunes) می‌دهد. ولی لایو اکشن است، با لباس‌های فوق خنده‌دار بر پرده سبز. این فیلم مثل اولین کارتون‌ها و کمدی‌های اسلپ استیک دوران طلایی هالیوود، از جلوه‌های بصری و کمدی برجسته‌اش به جای دیالوگ استفاده می‌کند و داستانش آن‌قدر ساده است که به راحتی بدون دیالوگ می‌توان دنبالش کرد. «صدها سگ آبی» از زمان اکران خود به سرعت به شهرت قدرتمندی دست یافت و بدون شک یکی از به یادماندنی‌ترین کالت‌های کلاسیک تاریخ معاصر است.

نقدهای فیلم «صدها سگ آبی» عمدتاً مثبت بوده‌اند. وبسایت راتن تومیتوز در توصیف فیلم این چنین نوشته است: «صدها سگ آبی با یک خط داستانی احمقانه با جسارتی که در سبک به خرج می‌دهد و شوخی‌های تأثیرگذارش، جواهری کمدی است.» دنیس هاروی از ورایتی درباره این فیلم نوشته است: «تدوین فیلم باعث شده شوخی‌هایش آزاردهنده نباشد و موسیقی متنش هم با جلوه‌های بصری‌اش همخوانی دارد.» نیک شیگر از دیلی بیست، «صدها سگ آبی» را «یک شگفتی در کمدی اسلپ استیک» نامیده «که از نظر خلاقیت بی‌پرده و ناب، بیشتر کمدی‌های بزرگ تاریخ سینما پیش‌اش شرمنده می‌شوند.» شیگر همچنین این لایو اکشن/انیمیشن شلوغ را «ادای دینی به عصر طلایی انیمیشن» خواند که «نبوغ و امضای خودش را دارد.» جوزف جانسون از هاروارد کریسمون به فیلم ۴.۵ ستاره داد و آن را به دلیل حجم زیاد انیمیشن‌های پیچیده‌اش به عنوان «یک دستاورد فنی پیشگامانه» ستود.

۵. همه‌چیز از دست رفته‌ است (All is Lost)


  • سال اکران: ۲۰۱۳
  • کارگردان: جی. سی. چاندور
  • بازیگران: رابرت ردفورد
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: مردی با قایق بادبانی خود در نزدیکی مجمع الجزایر سوماترا – مالزی مشغول قایق‌رانی است اما در این مسیر به یک کانتینر شناور روی آب برخورد می‌کند و تمام وسایل ارتباطی‌اش را از دست می‌دهد. حالا او وسط اقیانوس با مرگ دسته و پنجه نرم می‌کند.
«همه چیز از دست رفته است» یک درام اکشن قدرتمند در ژانر بقاست که بدون دیالوگ و تنها با یک بازیگر، رابرت ردفورد پابه‌سن گذاشته در میانه اقیانوس موفق شد تحسین منتقدان و جشنواره‌های معتبر سینمایی را به دست آورد. رابرت ردفورد در این فیلم نقش مردی را بازی می‌کند که در سفری انفرادی بر اقیانوس هند راهش را گم می‌کند و متوجه می‌شود که کشتی‌اش بعد از یک برخورد در حال غرق شدن است. وقتی رادیو و تجهیزات ناوبری‌اش هم از کار می‌افتد، وضعیتش همین‌طور بدتر و بدتر می‌شود. توفان سهمگینی از راه می‌رسد و همین‌طور حیوانات قاتل خطرناکی که برای به دام انداختن او به کشتی‌اش نزدیک می‌شوند.

«همه چیز از دست رفته است» فقط یک مونولوگ منحصر به‌فرد از ردفورد در ابتدای فیلم دارد و بعد کل قصه عزم و اراده انسانی را با سکوت روایت می‌کند و اجازه می‌دهد فاجعه خود گویای همه‌ چیز باشد. شگفتی فیلم در این است که ردفورد حتی بدون یک خط دیالوگ در طول فیلم، یکی از بهترین بازی‌هایش را به نمایش گذاشته است. او در روند تلاش برای بقا به اراده و قدرت درونی خودش پی می‌برد و موفق می‌شود در این مسیر احساسات و رنج زیادی را به مخاطب القا کند.

بیشتر منتقدان این فیلم تک‌بازیگر و تک‌لوکیشنی را به‌خصوص به خاطر بازی خوب و قدرتمند رابرت ردفورد کهنه‌کار تحسین کرده‌اند. در وبسایت راتن تومیتوز در توصیف این اکشن منحصربه‌فرد چنین نوشته شده است: «در «همه چیز از دست رفته است» با یک بازی فوق‌العاده دیگر از رابرت ردفورد مواجهیم. فیلم شاهدی تکان‌دهنده و فوق‌العاده ارزشمند بر توانایی ردفورد در همراه کردن مخاطب با خود است.» جفری مکنب از نشریه ایندیپندنت این فیلم را بسیار «باورپذیر» خوانده است. اندرو پولور از گاردین نوشته است: «ردفورد با بازی بسیار قوی‌اش موفق می‌شود مخاطب را به راحتی و بدون حضور هیچ بازیگر دیگری با خود تا پایان فیلم همراه نگه دارد. تنها با اخم کردن، مشکل‌گشایی و فریاد زدن گاه به گاه.» رابی کالی از تلگراف می‌گوید: «فیلم فضای محدودی دارد است، اما در همین فضای محدود فوق‌العاده است. ایده‌ای شسته و رفته دارد که به خوبی اجرا شده است.»

پیتر بردشا از گاردین درباره این فیلم نوشته است: «بازی تقریباً بی‌صدای ردفورد در نقش پیرمردی مرموز که بر آب‌های اقیانوس سرگردان و کاملاً تنهاست، یک فیلم هیجانی و جسورانه را تقدیم ما کرده است. بردشا که فیلم را استعاری می‌داند، نوشته است: «کل درام مثل یک تمثیل کهنه است. خبر مرگ قریب‌الوقوع مثل آب دریا از پنجره‌ها سرازیر می‌شود» و در نهایت، فیلم را «تفکربرانگیز و فوق‌العاده جسور» خوانده است. آلن شرستول از ویلچ وویس درباره فیلم نوشت: «این فیلم واقعاً میخکوب‌کننده است، با دقت ساخته شده و کاملاً مخاطب را درگیر خودش می‌کند و در عین حال، بسیار ساده است.» دیوید مورگان از سی‌بی‌اس نیوز نقد مثبتی درباره فیلم نوشت. او هم جزو کسانی بود که بازی رابرت ردفورد را تحسین کرد و گفت: «رابرت ردفورد در هفتاد و هفت سالگی، بدون حضور بازیگران فرعی و انجام تمام بدلکاری‌ها توسط شخص خودش ثابت می‌کند که هنوز بازیگری روپاست و هنوز می‌درخشد، در نقشی که بسیار بدنی است اما به لحاظ ذهنی هم پیچیده است.»

با وجود تمام نقدهای مثبتی که «همه چیز از دست رفته است» دریافت کرده، منتقدانی هم در دنیای قایقرانی داشته است. متخصصان امر فیلم را از این لحاظ «غیرواقعی» خوانده‌اند، به‎‌ویژه به دلیل فقدان تجهیزات ایمنی خاص که استاندارد قایق‌های بادبانی در حال حرکت در اقیانوس باز هستند و همین‌طور تصمیمات بد دیگری که شخصیت اصلی می‌گیرد. البته یک استثنا هم میان نشریات تخصصی قایقرانی که درباره این فیلم نقد نوشتند، وجود دارد. دیک درهام در یک ماهنامه قایق‌رانی انگلیسی درباره این فیلم نوشت: «مسلماً فیلم معتبر و به‌شدت واقع‌گرایانه است.» خود چاندور، کارگردان فیلم که می‌گوید در جوانی با والدینش به قایقرانی رفته و بعدها چند بار در دوران جوانی این تجربه را داشته، در مصاحبه‌ای با یک نشریه قایقرانی آلمانی گفت که هر آنچه در فیلم اتفاق افتاده می‌تواند در واقعیت اتفاق افتاده باشد.

۴. رویاهای رباتی (Robot Dreams)


  • تاریخ اکران: ۳۱ مه
  • کارگردان: پابلو برگر
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: یک انیمیشن بی دیالوگ در دهه هشتاد میلادی در منهتن نیویورک با یک سگ و یک ربات و رابطه‌ای که بین‌شان برقرار می‌شود.
«رویاهای رباتی» یک انیمیشن تراژدی کمدی بسیار زیباست که یکی از عجیب‌ترین نامزدهای بخش بهترین انیمیشن‌های اسکار ۲۰۲۴ بود؛ یک پروژه تجربی ۱۰۲ دقیقه‌ای که هیچ دیالوگی ندارد. این انیمیشن بر اساس کمیک بوکی به همین نام نوشته سارا وارون که سال ۲۰۰۷ منتشر شد، سال ۲۰۲۳ در جشنواره‌ها و همین‌طور در اسپانیا و فرانسه به نمایش درآمد و جزو فیلم‌های اکران تابستان ۲۰۲۴  خواهد بود. این فیلم سال ۲۰۲۳ بعد از نمایش به‌سرعت مورد تحسین گسترده منتقدان قرار گرفت و نامزد جایزه بهترین انیمیشن اسکار ۲۰۲۴ هم شد. اما طبیعتاً در سالی که هایائو میازاکی جزو نامزدهای بهترین انیمیشن اسکار است، انتظار نمی‌رود جایزه به فیلم دیگری داده شود.
داستان فیلم در نیویورک دهه ۱۹۸۰ درباره رابطه دوستانه عجیب میان سگی به نام داگ و روباتی به نام ربات است. داگ که از تنها زندگی کردن خسته شده است، رابطه‌ای دوستانه بسیار قوی‌ای را با یک روبات برقرار می‌کند؛ رابطه‌ای که اصلاً انتظارش را ندارد. این دو لحظه‌ای از هم دور و غافل نمی‌مانند اما اما خب مثل تمام چیزهای خوب دنیا، این دوستی هم باید جایی به پایان برسد. چرا که در نهایت داگ مجبور می‌شود با دوست رباتش خداحافظی کند. ماجرا از این قرار است که داگ آگهی تبلیغاتی یک روبات را در تلویزیون می‌بیند، آن را سفارش می‌دهد و بعد قطعاتش را به هم وصل می‌کند. دوستی این دو از همین‌جا آغاز می‌شود تا اینکه در سفری به کونی آیلند برای حضور در جشن روز کارگر، ربات شروع می‌کند به زنگ زدن و روزبه‌روز بی‌حرکت‌تر می‌شود. این قصه تلخ و شیرین نگاهی به دوستی، وفاداری و گذر زمان دارد. داستان تأثیرگذارش هم طنز دارد و هم احساس.

«رویاهای رباتی» با از بین بردن مرزهای بین واقعیت، رویاها،کابوس‌ها و گذر زمان، داستانی خنده‌دار، فوق‌العاده منسجم و البته دلخراشی را درباره رابطه انسان با جانشین کامپیوتری آینده‌اش روایت می‌کند. جلوه‌های بصری فیلم هم تحسین‌برانگیز است. این فیلم در عمق خود به مفاهیمی همچون دوستی، تنهایی، عشق و روحیه جست‌وجوگر می‌پردازد. بله، این فیلم هم دست روی موضوعات جدی و سنگینی گذاشته است که شاید برای انیمیشن منابس نباشد. اما از آنجا که بسیاری معتقدند انیمیشن فقط برای بچه‌ها نیست، بلکه فقط یک سبک فیلمسازی است، نمی‌توان ایرادی به سازندگان «رویاهای رباتی» گرفت.

«رویاهای روباتی» در نمایش جنبه‌های کوچک و بی‌خطر دوستی که به ایجاد احساس نزدیکی و با هم بودن کمک می‌کند، بسیار درخشان عمل می‌کند. بی آنکه حتی نیاز به یک خط دیالوگ داشته باشد. با اینکه ما عادت داریم که دوستی را بر اساس گفت‌وگو ایجاد کنیم. نقدهای انیمیشن «رویاهای رباتی» عمدتاً مثبت بود. در وبسایت راتن تومیتوز درباره این فیلم نوشته شده است: «هم دلخراش و هم دلگرم‌کننده، «رویاهای رباتی» مصداق بارز یک انیمیشن خوب است.» متاکریتیک، بر اساس نظر بیست و دو منتقد از ۱۰۰ به فیلم ۸۶ امتیاز داده است که نشان می‌دهد فیلم «تحسین جهانی» و برچسب «حتماً دیدنی» را دریافت کرده است. سینه‌مانیا از پنج به «رویاهای رباتی» پنج ستاره داده و «رابطه بین سگ و ربات را شگفت‌انگیزترین و زیباترین دوستی سال» دانسته است. رابی کالین از تلگراف از پنج به فیلم پنج ستاره داد و نوشت که «این داستان دوستی شگفت‌انگیز کودکان را مسحور و سرگرم می‌کند و اشک بزرگ‌ترها را درمی‌آورد.» ورایتی «رویاهای رباتی» را در فهرست بیست و دو فیلم نادیده گرفته‌شده سال ۲۰۲۳ قرار داد.

۳. خدای دیوانه (Mad God)


  • سال اکران: ۲۰۲۱
  • کارگردان: فیل تیپت
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: فیلم با یک چهره بلندقد پوشیده شده در ژاکت و ماسک گاز که فقط به عنوان قاتل شناخته می‌شود، شروع می‌شود و او از طریق یک اتاقک زیرآبی به دنیای ویران و جهنمی فرود می‌آید. قاتل یک نقشه و یک چمدان با بمب دارد که وظیفه انفجار آن در پشت خطوط دشمن در دنیای متروک را بر عهده دارد. با این حال، نقشه در طول مسیر به آرامی خراب می‌شود.
«خدای دیوانه» یک شاهکار استاپ موشن است که کابوس و آشوب را به هم پیوند می‌زند. این انیمیشن تجربی بزرگسالانه ترسناک داستان شخصیت قدرتمند و بلند‌قامتی را دنبال می‌کند که با نام مستعار قاتل شناخته می‌شود. او از طریق اتاقک زیرآبی به دنیای جهنمی و وحشتناک هیولاهای گوشت‌خوار و ماشین‌آلات صنعتی فرود می‌آید تا به واسطه یک نقشه‌ی جذاب و چمدانی پر از بمب، دشمنان را نابود کند اما در طی مسیر نقشه‌هایش به طور کامل خراب می‌شود. هرچه او بیشتر و بیشتر در آشوب فرو می‌رود، شانش زنده ماندنش هر لحظه کمتر و کمتر می‌شود.

فیل تیپت، استاد جلوه‌های ویژه و برنده‌ جایزه‌ اسکار، خالق بعضی از تأثیرگذارترین استاپ‌موشن‌های سینماست، از جمله تی-رکس از «پارک ژوراسیک» (Jurassic Park) و «پلیس آهنی» (Robocop). کار تیپت در بعضی از کلاسیک‌های سینما می‌توان دید، اما «خدای دیوانه» محصول ۲۰۲۲ یک فیلم سینمایی استاپ موشن است که ساخت آن سه دهه به طول انجامیده است. بیش از سی سال طول کشید تا او بتواند جهان هولناک کابوس‌ها و موجودات جهنمی را بسازد. «خدای دیوانه» در ژانر ترسناک است و داستان آن بر مبنای ساختارهای کاملا متفاوتی در قصه‌گویی روایت می‌شود.

«خدای دیوانه» به راستی شبیه دنیایی دیگر است. موجوداتی کثیف و پرسروصدا در محیطی جهنمی و تماشایی حرکت می‌کنند. داستان «خدای دیوانه» برای همه مناسب نیست، اما از نظر بصری کاملاً نمایانگر استعداد تیپت است. امتیاز راتن تومیتوز به این فیلم ۹۱ از ۱۰۰ است. انیمه‌ی درخشان «پاپریکا» آخرین اثر ساتوشی کن، هنرمند مشهور ژاپنی به شمار می‌رود که توسط استودیوی انیمیشن‌سازی مدهاوس (Madhouse) ساخته شده و دومین همکاری او با این استودیو پس از فیلم «آبی تمام عیار» (Perfect Blue) است. «پاپریکا» روایت‌گر داستان زندگی یک روان‌درمانگر است که پس از دزدیده شدن یک دستگاه به نام دی‌سی مینی (DC Mini) که می‌تواند به رویاهای مردم وارد شود، ناگهان خود را در دنیایی پیچیده و باورنکردنی پیدا می‌کند.

فیلم «پاپریکا» بسیار عمیق‌تر به موضوع و مفهوم خواب می‌پردازد و برخلاف دیگر آثار ساتوشی کن، مخاطب شاهد یک ارتباط عمیق‌تر‌ بین دنیای خیالی و واقعیت است به شکلی که مررز بین آن‌ها مشخص نیست. وجود جلوه‌های بصری چشم‌گیر و موسیقی متن پرشور در کنار قصه‌گویی درخشان، در نهایت این اثر را به یک شاهکار تمام عیار تبدیل می‌کند. همچنین آخرین فیلم ساتوشی کن الهام‌بخش کریستوفر نولان نیز برای ساخت فیلم «تلقین» (Inception) شد.

صحنه‌های تکان‌دهنده‌ همراه با جزئیات بسیار دقیق و حساب شده در بستر تکنیک استاپ‌موشن که یکی از روش‌های بسیار محبوب دهه‌های اخیر صنعت انمیشین‌سازی به حساب می‌آید، توانسته از «خدای دیوانه» یک اثر پرشور و متفاوت بسازد که بدون‌شک تماشای آن تجربه‌ی منحصربه‌فردی خواهد بود. فقدان کامل دیالوگ در فیلم در مسیری که قاتل طی می‌کند، تأکیدی بر رگبار بی‌پایان موجودات آزاردهنده است. شاید لحن تلخ و تصاویر آزاردهنده‌اش خیلی‌ها را اذیت کند اما کسانی که بتوانند صحنه‌های دلخراش و گاهی حال‌بهم‌زنش را تاب بیاورند، حتماً می‌تواند هنر پشت این اثر ناب و محصول نبوغ را درک کنند.

نقدهای فیلم «خدای دیوانه» عمدتاً مثبت بوده‌اند. راتن تومیتوز در توصیف فیلم نوشته است: «فیلمی که به لحاظ بصری غنی است و ثابت می‌کند که حتی در عصر جلوه‌های کامپیوتری جذابیت سینمایی انیمیشن استاپ موشن همچنان قوی و پابرجاست.»

جان دفور از هالیوود ریپورتر انیمیشن، فضای تیره و طراحی «خدای دیوانه» را می‌ستاید و آن را «یک دستاورد فناوری که علاقه‌مندان به FX باید ببینند» و «یکی از تلخ‌ترین فیلم‌های علمی‌تخیلی ویران‌شهری» نامید. جان بلیزدیل از وبسایت سایت اند ساوند هم همین تعریف و تمجیدها را از فیلم کرد و در عین حال از فضای تاریک و سرد آن انتقاد کرد و گفت که این فیلم «تمام ویژگی‌هایی که یک کلاسیک کالت را دارد.» درو تینین از درد سنترال از پنج، چهار ستاره به فیلم داده و طراحی، اتمسفر و انیمیشن، و همچنین موسیقی متن فیلم را تحسین کرد و آن را «هنر محض» نامید.

رافائل موتامیور از ایندی وایر به این فیلم امتیاز B داد و نوشت: «خدای دیوانه، ترکیبی از وحشیگری و ظلم است، بی آنکه امیدی بدهد یا اجازه دهد که مخاطب لحظه‌ای از احساس وحشت خلاص شود.» کایل اندرسون از نردیست از پنج، به فیلم چهار و نیم امتیاز داده و او هم فضاسازی، جلوه‌های بصری، محیط تاریک و طراحی صحنه فیلم را تحسین کرده و در عین حال، به روایت ساده فیلم هم اشاره می‌کند. توماس اوکانر در یادداشتی که درباره «خدای دیوانه» در نشریه تیلت نوشت، فیلم را «یک منظره عمیقاً ناراحت‌کننده» و در عین حال «یک دستاورد فنی در انیمیشن استاپ موشن» خواند و فضای تیره و تاریک فیلم و تصاویر آزاردهنده‌اش را ستود.

کریستوفر استواردسون از نشریه اور کالپر به این فیلم از پنج، چهار ستاره داد و انیمیشن، طراحی بصری، فضای جهنمی و حالت رویا‌گونه‌اش را تحسین کرد و نوشت: «خدای دیوانه ضد جنگ است. در جنون انتزاعی خود، کابوسی را جنگ با خود به همراه می‌آورد، به تصویر می‌کشد. هیچ‌کس انسان نیست. همه هیولا هستند.» البته تمام نقدهای این فیلم مثبت نبوده و مخالفانی هم داشته است. کریستی پوچکو از آی‌جی‌اِن از ده به فیلم امتیاز پنج داده و فضا و جلوه‌های بصری فیلم را تحسین کرده، اما «فقدان یک پیرنگ یا موضوع مشخص» را نقطه ضعف آن دانسته است.

۲. لاک‌پشت قرمز (The Red Turtle)


  • سال اکران: ۲۰۱۶
  • کارگردان: مایکل دودوک دی ویت
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: مردی که تلاش می‌کند برای فرار از یک جزیره متروکه و با یک لاک‌پشت غول پیکر به جنگ بپردازد. این انیمیشن بی دیالوگ است. صدای طبیعت و زندگی و عشق با بیننده گفت‌وگو می‌کند.
«لاک‌پشت قرمز» یکی از محصولات استودیو جیبلی است که هایائو میازاکی کارگردانی‌اش نکرده اما جزو جواهرات پنهان این کمپانی به حساب می‌آید. کم پیش می‌آید کاری از این استودیو بیرون بیاید و یک شاهکار یا نزدیک به آن نباشد. فیلم داستان مردی را روایت می‌کند که کشتی شکسته‌اش او را در یک جزیره خالی از سکنه گیر می‌اندازد. ظاهراً در این جزیره فقط او هست و یک لاک‌پشت ماده غول‌پیکر قرمز است. این مرد تلاش می‌کند تا با ساختن قایق‌های متعدد از این جزیره فرار کند اما تک تک قایق‌ها را یک موجود عجیب به سرعت نابود می‌شود. این موجود عجیب همان لاک‌پشت بزرگ و قرمز رنگ است که ناگهان خود را نشان می‌دهد. وقتی لاک‌پشت به ساحل می‌رسد، شاهد یک منظره‌ معجزه‌آسا هستیم؛ پوسته‌ لاک‌پشت کنار می‌رود تا یک زن مو قرمز که زیر آن پنهان شده است، نمایان شود. از طریق رابطه‌ای که بین مرد تنها و زن مرموز شکل می‌گیرد، کل چرخه‌ی زندگی، از تولد، مرگ، تا تولد دوباره، به وضوح به تصویر کشیده می‌شود. و مرد در نهایت مجبور می‌شود خودش را با تغییرات فراوان زندگی تطبیق دهد، از جمله در مواجهه با عشق غیرمنتظره و کشمکش‌های نسلی، و در عین حال، برای زنده ماندن تلاش کند. این فیلم طی چندین دهه داستانی عمیقاً غنی از عشق و رشد را روایت می‌کند، بدون حتی یک کلمه دیالوگ، که همین تأثیرگذاری‌اش را دو چندان می‌کند.

«لاک‌پشت قرمز» داستانی قدرتمند و عمیقاً تأثیرگذار را روایت می‌کند که پر از عناصر سینمای فانتزی کلاسیک و نمادگرایی است که استودیو جیبلی به آن مشهور است. این فیلم المان‌های زیادی را از افسانه‌های کلاسیک قدیمی وام گرفته و یک انرژی آرامش‌بخش و در عین حال دلخراشی را به مخاطب القا می‌کند که اغلب می‌توان آن را در انواع داستان‌های قدیمی‌ای که طی قرن‌ها نقل شده است، پیدا کرد. با اینکه داستان فیلم به جاهای عجیبی می‌رود، اما تجربه‌ای است که باید تماشا کرد و امکان ندارد که نتواند احساسات شما را تحریک کند.

این انیمیشن محصول مشترک ژاپن فرانسه بلژیک با بی‌کلامی و سکوت‌های خود، معنا و عمق تصورات خیالی را دوباره زنده می‌کند. زیر نظر استودیو جیبلی، «لاک‌پشت قرمز» نشان دهنده‌ سبک تحسین شده یک استودیوی منحصربه‌فرد و تکنیک‌های زیبایی مینیمالیستی احیاشده است. «لاک‌پشت قرمز» که افسانه‌ای رئالیستی و سحرآمیز است، در سکوت و ژست ظریف خود موفق می‌شود با به کار بردن تکنیک‌هایی که عصر طلایی سینمای صامت را تعریف می‌کند، ثابت ‌کند کلام والاتر از اعمال ما نیست.

«لاک‌پشت قرمز» هیچ دیالوگی ندارد و روایت قصه کاملاً با تصویر اتفاق می‌افتد. طرفداران انیمیشن شاید پیش خودشان فکر کنند که روایت این قصه به جزئیات پیچیده‌ای نیاز دارد، اما از آنجا که انیمیشن به شکلی عامدانه و اغواکننده ساده است، در واقع برعکس است. با اینکه چشم شخصیت‌‌ها صرفاً نقطه است اما می‌توانند طیف وسیعی از احساسات و افکار را منتقل کنند. انیمیشن زیبای این فیلم همچون یک نقاشی متحرک است. فیلم هم خطر دارد هم درام اما زیباترین صحنه‌های فیلم لحظات ساکت آن است.

«لاک پشت قرمز» به شدت از سوی منتقدان تحسین شد. وبسایت راتن تومیتوز در توصیف این فیلم نوشته است: «لاک‌پشت قرمز با انیمیشن زیباش به میراث استثنایی استودیو جیبلی می‌افزاید. داستان فریبنده‌ ساده این فیلم لایه‌های روایی را به اندازه تصاویر زیبای آن جذاب می‌کند.»

۱. آرتیست (The Artist)


  • سال اکران: ۲۰۱۱
  • کارگردان: میشل آزاناویسوس
  • بازیگران: ژان دوژاردن، برنیس بژو، میسی پایل، جن لیلی، آگی، نینا شیماشکو
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: یک ستاره سینمای صامت واهمه دارد که با ظهور سینمای ناطق کنار گذاشته و به دست فراموشی سپرده شود. تا اینکه با یک رقصنده جوان آتیه‌دار آشنا می‌شود.
«آرتیست» یک کمدی درام سیاه و سفید است که درباره سینمای صامت و به همان سبک و سیاق فیلم‌های صامت ساخته شد. یکی از شگفت‌انگیزترین لحظات فیلم زمانی است که دیگر سینمای ناطق از راه رسیده و این ورود به سینمای ناطق را ما در فیلم می‌بینیم. یعنی به یکباره فیلم صدادار می‌شود. این نامه عاشقانه به دوران سینمای صامت که اسکار بهترین فیلم را هم دریافت کرده است، به مخاطبان در سراسر جهان ثابت کرد که سینمای صامت هنوز جایگاهی در صنعت فیلم دارد؛ صرف‌نظر از تمام پیشرفت‌های فناوری که در طول سالیان اتفاق افتاده است. «آرتیست» داستان ستاره سینمای صامت جورج والنتین را دنبال می‌کند که واهمه دارد با آمدن سینمای ناطق به دست فراموشی سپرده شود. با این حال، وقتی با پپی میلر، رقصنده جوان در آستانه موفقیت آشنا می‌شود، اوضاع تغییر می‌کند.

نمی‌توان انکار کرد که هر قاب از فیلم «آرتیست» نشان از عشق و اشتیاق به دوران کلاسیک هالیوود و سینمای صامت دارد و و با وجود تمام ظرفیت‌های دنیای مدرن همچنان اصرار دارد که به آن دوره وفادار باقی بماند. مسیر قصه‌گویی صامت فیلم حتی پا را فراتر از پرداختن ساده به دوران کلاسیک هالیوود می‌گذارد. این فیلم همچنان یکی از به‌یادماندنی‌ترین و مهم‌ترین فیلم‌های هالیوود درباره سینمای کلاسیک است و بردن جایزه اسکار بهترین فیلم هم باعث شده است که میراث آن جهانی شود.

«آرتیست» فیلم تحسین‌شده‌ای است. به طور کلی، نظر منتقدان نسبت به این فیلم مثبت و همراه با تحسین بوده است. وبسایت راتن تومیتوز درباره این فیلم چنین نوشته است: «فیلمی باب میل مخاطبان که ادای دینی به جادوی سینمای صامت است. آرتیست، فیلمی هوشمندانه، شاد با بازی‌های فوق‌العاده و سبک بصری متمایز است.» مارک آدامز از اسکرین دیلی این فیلم را «یک لذت واقعی» نامید «که با بازی‌های خوب ژان دوژاردن و برنیس بژو به زیبایی پیش می‌رود. از آن فیلم‌هایی است که به هیچ وجه فکر نمی‌کنی، یعنی به‌اش نمی‌آید، حال‌خوب‌کن باشد. البته فیلم از جایی به خاطر تکراری شدن موسیقی و کم بودن پانوشت کمی سست می‌شود اما کارگردان موفق شده است به فیلم احساس جذابیت و گرمای واقعی بدهد و طرفداران فیلم حتماً برای یافتن ارجاعات بصری و موسیقایی‌اش با هم مسابقه خواهند داد. پیتر بردشا از گاردین درباره «آرتیست» گفته است که موقع تیتراژ پایانی از شدت هیجان فیلم را تشویق می‌کرده و بی‌صبرانه منتظر دیدن دوباره آن بوده است.

بیشتر منتقدان بازی‌های ژان دوژاردن و برنیس بژو را تحسین کردند. هر دو بازیگر برای نقش‌های خود نامزد دریافت جایزه اسکار بهترن بازیگری شدند و دوژاردن بود که موفق شد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را با خود به خانه ببرد. جفری مک‌ناب از نشریه ایندیپندنت در نقدی که بعد از نمایش «آرتیست» در جشنواره کن نوشت، پنج ستاره به فیلم داد و این فیلم را «هم فیلمی به طور قطع باب میل همه مطمئن و هم یک اثر هنری باشکوه در فیلمسازی» نامید. ریک گروئن از گلوب اند میل فیلم را تحسین کرد و نوشت: «فیلم از فناوری قدیمی تا به بهترین شکل بهره برده تا پیروی ماندگار یک فناوری جدید را به تصویر بکشد.» سوکانیا ورما در وبسایت ردیف ضمن «کلاسیک» خواندن «آرتیست» گفت که برای این فیلم تحقیقات بسیار و دقیقی انجام شده است.

دیوید تامسون از نیو ریپابلیک، این فیلم را یک «سرگرمی موفق و هوشمندانه» خواند و ادامه داد: «باید این پرسش را مطرح کرد که آیا آزاناویسوس می‌تواند کارهای بیشتری را بدون استفاده از حقه سکوت، به باشکوهی و تأثیرگذاری «آرتیست» بسازد و به همین اندازه دیده و شنیده شود؟ حتی اگر چنین نباشد فقط به خاطر فیلم لذت‌بخشی که ساخته است باید به او تبریک گفت.» راجر ایبرت هم به فیلم چهار ستاره داد و آن را «یکی از سرگرم‌کننده‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما بعد از مدت‌ها خواند. فیلمی که به‌خاطر قصه، بازی‌ها و به‌خاطر بازی‌ای با صامت و سیاه و سفید بودنش می‌کند، بیننده را به خودش جذب می‌کند.» جیمی ان. کریستلی از نشریه اسلنت یکی از معدود منتقدانی است که «آرتیست» را به باد انتقاد گرفته است. او از چهار، یک و نیم به فیلم داد و در توضیح این امتیاز پایین گفت که میشل آزاناویسوس «تمام ویژگی‌های جذاب و به‌یادماندنی آن دوره را نادیده می‌گیرد، و در عوض بر مجموعه‌ای از دانش عمومی تمرکز می‌کند و تنها حقایق ناخوشایند را به نمایش می‌گذارد.»



منبع: دیجی‌مگ