اگر سری به تاریخ سینما بزنیم متوجه خواهیم شد که بسیاری از قصه‌های وسترن، زمینه‌ی تبدیل شدن به اثری ترسناک را داشته‌اند. در بسیاری از این قصه‌ها با قاتلان یا سرخ پوست‌های وحشی طرف هستیم که تا می‌توانند قربانی می‌گیرند اما موضوع این بود که فیلم‌سازان آن دوران ترجیح می‌دادند که به جای نمایش وحشت و جنون، به سمت نمایش تلاش شخصیت‌ها برای ساختن یک تمدن نوپا و پابرجا حرکت کنند.
چارسو پرس: ادغام مولفه‌ها و کلیشه‌های ژانرهای سینمایی پس از فروپاشی دوران استودیویی در سینمای آمریکا به رویه‌ای معمول تبدیل شد. تا پیش از آن هر ژانر سینمایی هویت مخصوص به خود را داشت و کمتر پیش می‌آمد که کلیشه‌های ژانرهایی چون وسترن و ترسناک یا علمی تخیلی و موزیکال در هم ادغام شوند. اگر اثری هم این جا و آن جا ساخته می‌شد که چنین بود، بیشتر به آثار تجربی یا فیلم‌های غیرمعمول خارج از چارچوب استودیوها بازمی‌گشت یا استثناها بازمی‌گشت، وگرنه در آن دوران یکی فیلم وسترن فقط وسترن بود و یک فیلم ترسناک، فقط ترسناک. پس سر زدن به چنین لیستی و تهیه کردن فهرستی از بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک، به فهرست کردن فیلم‌های پس از دوران استودیویی آمریکا، مخصوصا دهه‌ی ۱۹۷۰ به این سو بازمی‌گردد.

اگر سری به تاریخ سینما بزنیم متوجه خواهیم شد که بسیاری از قصه‌های وسترن، زمینه‌ی تبدیل شدن به اثری ترسناک را داشته‌اند. در بسیاری از این قصه‌ها با قاتلان یا سرخ پوست‌های وحشی طرف هستیم که تا می‌توانند قربانی می‌گیرند اما موضوع این بود که فیلم‌سازان آن دوران ترجیح می‌دادند که به جای نمایش وحشت و جنون، به سمت نمایش تلاش شخصیت‌ها برای ساختن یک تمدن نوپا و پابرجا حرکت کنند. به عنوان نمونه در فیلم «جویندگان» (The Searchers) ساخته‌ی جان فورد، سکانسی وجود دارد که در آن تمام اعضای یک خانواده‌ی سفید پوست توسط سرخ پوست‌ها سلاخی شده‌اند. اما جان فورد به جای نمایش حمله‌ی سرخ پوست‌ها، مستقیما به پس از آن سر می‌زند و سر رسیدن قهرمان داستان بالای سر جنازه‌ی عزیزانش را در قاب می‌گیرد.

این زمینه در فیلم‌های موسوم به وسترن اسپاگتی بیشتر وجود دارد. به عنوان نمونه «جنگو» (Django) به کارگردانی سرجیو کوروبوچی و بازی فرانکو نرو داستان مردی را روایت می‌کند که قدم در شهری جنون‌زده می‌گذارد. در این شهر آدمکش‌هایی که به زامبی‌های آثار ترسناک می‌مانند، جولان می‌دهند و مدام قربانی می‌گیرند اما فیلم‌ساز باز هم به سمت کلیشه‌های ژانر وحشت که همان نمایش خشونت در حین ارتکاب قتل است، حرکت نمی‌کند. یا در فیلم دیگری چون «به خاطر یک مشت دلار» (A fistful Of Dollars) به کارگردانی سرجیو لئونه هم می‌توان نشانه‌هایی دید که جان می‌دهند برای ساختن یک فیلم ترسناک.

در واقع این رویکرد فیلم‌ساز است که اثری را در محدوده‌ی یک ژانر نگه می‌دارد یا برعکس؛ این که فیلم‌سازی تصمیم بگیرد جنایت را بی‌پرده نمایش دهد یا ترس را به جان مخاطب بیاندازد و از کلیشه‌های ژانر وسترن فاصله بگیرد، در‌ آن دوران چندان مرسوم نبود. از آم سو فیلم‌های ترسناکی هم وجود دارند که جان می‌دهند برای میل کردن به سمت سینمای وسترن. بسیاری از فیلم‌های اسلشری که داستان آن‌ها در بیابان‌ها یا جنگل‌های دورافتاده اتفاق می‌افتد، چنین هستند. مثلا سری آثاری مانند «جمعه سیزدهم» (Friday The 13th) چنین هستند و می‌توان از دل آن‌ها اثری وسترن هم بیرون کشید. در این فهرست فیلمی چون «خون‌آشام‌ها» ساخته‌ی جان کارپنتر بزرگ وجود دارد که مولفه‌های ساب‌ژانر گوتیک از سینمای ترسناک را می‌گیرد و چنان با کلیشه‌ها و چشم‌اندازهای باشکوه ژانر وسترن در هم می‌آمیزد که اگر خون‌آشام‌های اثر را حذف کنید، مشاهده خواهید کرد که با یک وسترن تمام عیار طرف هستید.
ژانر ترسناک نیازمند وجود هیولا است. هیولای این ژانر هم لزوما یک موجود عجیب و غریب نیست. در این جا منظور ما از هیولا همان عامل ایجاد وحشت است که اصلا می‌تواند روان به هم ریخته‌ی یک آدم واداده باشد. پس هیولا می‌تواند نادیدنی هم باشد. در واقع ژانر وحشت نیازمند حضور چیزی یا کسی است که مخاطب را بترساند. مثلا در ساب‌ژانر اسلشر یا اسپلتر قاتل‌های عموما چاقو به دست و نقابدار وظیفه‌ی ترساندن ما را بر عهده دارند یا در فیلم‌های موسوم به ترسناک‌های فراطبیعی، هیولای ماجرا می‌تواند موجود یا انسانی تسخیر شده باشد یا خانه‌ای جن‌زده. از آن سو سینمای وسترن بیش از هر چیزی به شمایل‌شناسی شخصیت‌ها و چشم‌اندازهایش وابسته است.
پس اگر فیلمی هم می‌خواهد ترسناک باشد و هم وسترن، باید داستانش در مکانی مانند چشم‌اندازهای فراخ سینمای وسترن و در سرحدات تمدن بگذرد و در قصه هم موجودی ترسناک وجود داشته باشد که من و شما را بترساند. حال تصمیم این که کدام بخش ماجرا بر آن یکی سنگینی ‌کند، بر عهده‌ی فیلم‌ساز است. مثلا فیلمی چون «توماهاک استخوانی» در همین فهرست اثری است بیشتر متعلق به ژانر وسترن تا ترسناک؛ چرا که هم داستانش در آن دوران گذشته و در غرب آمریکا می‌گذرد و هم طرف ترسناک ماجرایش قبیله‌ای از سرخ ‌پوست‌ها است که از قضا این بار آدمخوار از کار درآمده‌اند.

اما فیلمی چون «خون‌آشام‌ها» بیشتر اثری ترسناک است تا وسترن؛ چرا که داستانش در عصر حاضر می‌گذرد و هیولاهای ماجرا هم عده‌ای خون‌آشام هستند که از قرون وسطی به این دوران رسیده‌اند، نه قبیله‌ای از سرخ پوست‌ها. اما آن چه که این فیلم را به لیست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک وارد می‌کند، استفاده بی‌نظیر جان کارپنتر، کارگردان فیلم از چشم‌اندازهای آشنای سینمای وسترن در کنار بهره بردن از شخصیت‌هایی است که قهرمان‌های آن سینمای باشکوه را به ذهن متبادر می‌کنند.

۱۵. در کمرنگ (The Pale Door)

  • کارگردان: آرون بی کونتز
  • بازیگران: دن دروید، زکری نایتون و ملورا والترز
  • محصول: ۲۰۲۰، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۴.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۹٪
یکی از زیرگونه‌های نه چندان شناخته شده‌ی ژانر وحشت، زیرگونه‌ای است که به کالت‌ها یا فرقه‌های عجیب و غریب و نمایش اعمال آن‌ها می‌پردازد. آثاری مانند «بچه رزمری» (The Rosemary’s Baby) رومن پولانسکی را هم می‌توان ذیل این دسته قرار داد اما آن فیلم بیشتر ترجیح می‌دهد که به سمت کلیشه‌های فیلم‌های ترسناک روانشناختی حرکت کند تا فیلم‌های ترسناک با محوریت فرقه‌های عجیب و غریب. حال فیلمی را تصور کنید که داستانش در دوران غرب وحشی می‌گذرد و دار و دسته ای از سارقان را در مرکز قاب قرار می‌دهد که به این فرقه‌ها برمی‌خورند. نتیجه می‌تواند یکی از عجیب‌ترین آثار فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک باشد.

در مقدمه گفته شد که تصمیم این که فیلم بیشتر به سمت کلیشه‌های ژانر وحشت میل کند یا ژانر وسترن بر عهده‌ی سازندگان است. در این جا سازندگان تلاش کرده‌اند که از هر دوی این ژانرها به یک اندازه بهره ببرند. بخشی از فیلم عملا و کاملا وسترن است؛ چرا که به قصه‌ی یک دار و دسته‌ی سارق و قربانیان آن‌ها می‌پردازد و مخاطب را به این اشتباه می‌اندازد که با یکی از همان فیلم‌های وسترن انتقام‌ محور کلیشه‌ای روبه‌رو است و بخش دیگر ناگهان تبدیل به اثری کاملا ترسناک در باب وجود فرقه‌ای ترسناک و اعمال شیطانی آن‌ها می‌شود.

نکته این که بر خلاف عموم فیلم‌های ترسناک که در آن‌ها قربانیان عموما آدم‌هایی بی‌پناه و معمولی هستند، در این جا با عده‌ای دزد و سارق در قالب قربانی طرف هستیم که حسابی مسلح هستند. همین موضوع هم از ترسناک شدن اثر کاسته؛ چرا که یک فیلم ترسناک اول باید شخصیت‌هایی همدلی‌برانگیز داشته باشد که مخاطب نگران سرنوشت آن‌ها شود وگرنه عنصر وحشت اصلا کار نخواهد کرد. گرچه ساحره‌های فیلم از آن سو حسابی ترسناک از کار درآمده‌اند.

از سویی دیگر فیلم‌ساز تلاش کرده که با بهره بردن از یک ماجرای انتقام‌جویانه و قرار دادن فرد انتقام‌جو در بین قربانیان به قصه‌ی خود ابعادی اخلاقی ببخشد و البته تعلیق فیلم را هم افزایش دهد، اما این کارش فقط باعث شده که بخش ترسناک فیلم بیشتر تحت‌الشعاع قرار بگیرد. اما اگر قصد دارید از بین بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک اثری سرگرم کننده را انتخاب کنید، این فیلم می‌تواند گزینه‌ی خوبی باشد.

«نیمه شب گروهی از سارقان به خانه‌ای حمله کرده و اهالی آن را می‌کشند. جیک و دانکن دو برادر اهل این خانه توسط مردی به نام لستر نجات پیدا می‌کنند، اما مجبور هستند که سوختن خانه‌ در آتش و از بین رفتن والدین خود را تماشا کنند. سال‌ها بعد جیک که حالا در یک سالن کار می‌کند با همان سارقان مواجه می‌شود. این گروه یکی از اعضای خود را به تازگی در تیراندازی و تعقیب و گریز از دست داده و به دنبال جایگزینی برای او می‌گردد. جیک داوطلبانه به آن‌ها می‌پیوندد و به زودی در کنار آن‌ها در سرقت از یک قطار کمک می‌کند. اما سرقت آن گونه این که آن‌ها تصور می‌کنند پیش نمی‌رود …»

۱۴. شهر ارواح (Ghost town)

  • کارگردان: ریچارد مک‌کارتی
  • بازیگران: کاترین هیکلند، فرانک لوز و بروس گلاور
  • محصول: ۱۹۸۸، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۳۳٪
بسیاری از بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک عملا آثاری با بودجه‌ی پایین و البته رده ‌B حساب می‌شوند. آثاری جمع و جور که هدفی جز سرگرم کردن مخاطب ندارند و جان می‌دهند برای لحظاتی کنده شدن از عالم واقعیت. البته دلباختگان سینمای رده B به دنبال چیزهای دیگری هم در این فیلم‌ها می‌گردند؛ چرا که یک فیلم این چنینی درست و حسابی پر است از ادای دین‌های باشکوه به مولفه‌ها یا کلیشه‌های یک ژانر یا یک فیلم‌ساز یا دورانی خاص از سینما. این چنین این فیلم‌ها از آثار مشابه خود متمایز می‌شوند. از سویی این موضوع به همان بودجه‌ی نه چندان پر و پیمان فیلم‌ها بازمی‌گردد که باث می‌شود دست کارگردان چنین آثاری باز باشد و هر کاری که دوست داشت انجام دهد.

«شهر ارواح» چنین فیلمی است. در دهه‌ی ۱۹۸۰ سینمای وحشت فراطبیعی ناگهان اوج گرفت. اگر در اویل این دهه می‌شد اوج‌گیری سینمای اسلشر را تحت تاثیر شاهکار جان کارپنتر یعنی «هالووین» (Halloween) در سال ۱۹۷۸ دید، دهه‌ی دوم دهه ۱۹۸۰ میلادی متعلق به زیر گونه‌ی وحشت فراطبیعی بود. یکی از زیرمجموعه‌های این ساب‌ژانر هم وجود ارواحی به عنوان هیولا است که از گذشته‌های دور سر بر می‌آورند و اشخاصی را در زمان حال فیلم به وحشت می‌اندازند.

داستان فیلم «شهر ارواح» در نگاه اول هیچ کاری به سینمای وسترن ندارد. همه چیز متعلق به امروز است اما ناگهان اتفاقی غیرطبیعی شخصیت اصلی داستان را به گذشته‌ای پرتاب می‌کند که مکان و زمانش بی شباهت به شهرهای وسترن‌های کلاسیک نیست. حال در چنین قابی شخصیت اصلی باید معمایی را حل کند که در ابتدا هیچ چیز از آن نمی‌داند. او حتی نمی‌داند کجاست و قدم در چه مکانی گذاشته، چه رسد به این که بداند چه چیزی را باید پشت سر گذارد.

فیلم «شهر ارواح» حسابی ترسناک است و البته سرگرم کننده. فیلم‌ساز جایگاه اثر خود را می‌داند و اصلا قصد ندارد که دست روی چیزهایی بگذارد که در حد فیلمش نیست. پس فقط سعی می‌کند که قصه تعریف کند. گرچه برخی از روابط علت و معلولی فیلم چندان چفت و بست ندارند و شخصیت‌ها هم عمق لازم را پیدا نمی‌کنند، اما نباید فراموش کرد که در نهایت با یک فیلم رده B طرف هستیم و این موضوع یکی از ویژگی‌های فیلم‌های این چنینی است. پس باید «شهر ارواح» را در فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک قرار داد.

«زنی به نام کیت در حین رانندگی در جاده‌ای خلوت صدای گام‌های اسبی در حال دوین را می‌شنود. او اطرافش را نگاه می‌کند اما اسبی نمی‌بیند. از ماشین پیاده شده و ناگهان توسط نیرویی به درون صحرا کشیده می شود. پلیسی ماشین کیت را کنار جاده می‌بیند و متوجه می‌شود که ماشین به حال خود رها شده و این طبیعی نیست. در همان لحظه او اسب‌سواری را می‌بیند و با وی درگیر می‌شود. در یبک تعیقب و گریز به شهری خالی از سکنه می‌رسد و شب را در یک خانه‌ی قدیمی می‌خوابد. ناگهان از خواب بیدار می‌شود و شهر را در جنب و جوش می‌بیند؛ ظاهرا او دهه‌ها در زمان سفر کرده و …»

بیشتر بخوانید: ۱۰ فیلم غیروسترن برای طرفداران ژانر وسترن


۱۳. حریص (Ravenous)
  • کارگردان: آنتونیا برد
  • بازیگران: گای پیرس، رابرت کارلایل و جفری جونز
  • محصول: ۱۹۹۹، آمریکا و بریتانیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۲٪
«حریص» برخلاف بسیاری از آثار فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک قرار بود اثر بزرگی باشد و این موضوع را می‌شد از انتخاب بازیگرانش هم دید. از سوی دیگر این فیلم در دورانی ساخته شد که پارودی‌های سینمایی بخشی از چرخه‌ی تولید استودیوهای فیلم‌سازی بودند. پارودی اثری کمدی است که مولفه‌ها یا کلیشه‌های یک ژانر را دست می‌اندازد یا با فیلم‌های بزرگ و مهم تاریخ سینما شوخی می‌کند. در این جا هم تقریبا با چنین فیلمی سر و کار داریم؛ چرا که «حریص» فیلمی است که همزمان هم قصد دارد کلیشه‌های جا گرفته‌ی سینمای وسترن را دست بیاندازد و هم با المان‌های مختلف ژانر وحشت بازی کند.

یکی از قصه‌های آشنای وسترن‌های قدیمی داستان مردانی آمریکایی بود که بنا به دلایلی سر از مکزیک، آن‌ هم در دوران انقلاب این کشور یا جنگ‌های مکزیک و آمریکا در اواسط قرن نوزدهم سر در می‌آوردند. در آن قصه‌ها معمولا مردان آمریکایی‌ دلاوری‌های مختلفی از خود نشان داده و البته در تقابل با فرهنگ کشور دیگر به یک خودشناسی هم می‌رسند و نگاهشان به دنیا عوض می‌شد. اما در این جا از این خبرها نیست و سازندگان «حریص» خیلی زود آب پاکی را روی دست مخاطب می‌ریزند و به سمت یک فیلم ترسناک و مولفه‌های آن حرکت می‌کنند.

پس ناگهان شخصیت اصلی ماجرا به جایی پرتاب می‌شود که به هیچ تمدنی دسترسی ندارد. بسیاری از آثار ترسناک قصه‌های خود را به مکان‌های پرت و دورافتاده می‌برند تا از شر توقع مخاطب مبنی بر سررسیدن کمک راحت شوند و با خیالی آسوده قصه‌ی ترسناک خود را تعریف کنند. اما فیلم «حریص» از این کلیشه‌ی آشنا بهره می‌برد تا داستان خود را زودتر از موعد شروع کند تا بتواند به دست انداختن مولفه‌های سینمای ترسناک بپردازد.

در فیلم «حریص» همه نوع کلیشه‌ای دست انداخته شده است. از استفاده از مذهب در فیلم‌های ترسناک گرفته تا چیزی مانند آدمخواری. البته برخی از سکانس‌های فیلم حسابی ترسناک از کار درآمده است اما فیلم‌ساز فراموش نمی‌کند که همان اندازه که اثرش ترسناک است به ژانر کمدی هم تعلق دارد. پس تا می‌تواند لحن کمدی داستان را حفظ می‌کند تا نتیجه به یکی از آثار عجیب فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک تبدیل شود.

فیلم «حریص» در زمان تولید یک شکست کامل بود. بودجه و مدت فیلم‌برداری آن از حد پیشبینی شده فراتر رفت و به همین دلیل هم نتیجه‌ی کار آن چیزی نشد که قرار بود. سازندگان فیلم از جایی به بعد تصمیم گرفتند که هر چه زودتر فیلم را جمع کنند؛ موضوعی که می‌توان به وضوح تاثیرش را در سرتاسر اثر دید.

«در میانه‌ی جنگ‌های مکزیک و آمریکا ستوان جان بوید از ارتش آمریکا خود را در مخمصه می‌بیند و در طی یک نبرد جان فرسا خود را به مردن می‌زند. مکزیکی‌ها او و دیگر سربازان کشته شده‌ی آمریکایی را برای دفن کردن به خاک خود می‌برند. جان موفق می‌شود که فرار کند و در راه هم یکی از پست‌های نظامی مکزیکی را از بین ببرد. در بازگشت مورد تقدیر قرار می‌گیرد اما در نهایت معلوم می شود که او در ابتدا عملی بزدلانه انجام داده و خود را به مردن زده است. پس در نهایت به یک دژ نظامی در دل صحرا تبعید می‌شود؛ دژی که اعضایش دیوانه و مجنون هستند. در این بین شخصی که ادعا می‌کند از دست عده‌ای آدمخوار فرار کرده به دژ آن‌ها پناه می‌برد و …»

۱۲. لرزش (Tremors)

  • کارگردان: ران آندروود
  • بازیگران: کوین بیکن، فرد وارد و فین کارتر
  • محصول: ۱۹۹۰، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۸٪
فیلم «لرزش» را باید با اغماض بیشتری به عنوان بخشی از فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک در نظر گرفت. چرا که داستان آن در گذشته‌ای متعلق به غرب وحشی نمی‌گذرد و فقط چشم‌اندازهای آن یادرآور ژانر وسترن است و حتی در آن خبری هم از قهرمانان آشنای سینمای وسترن نیست. در مقدمه گفته شد که ما سینمای وسترن را بیشتر با حال و هوا و البته شمایل‌شناسی و همین چشم‌اندازهای مشهور می‌شناسیم. مشخص است که ران آندروود، کارگردان فیلم هم دلباخته‌ی سینمای وسترن است و البته روی کلیشه‌هایش تسلط دارد؛ چرا که تا توانسته از آن‌ها استفاده کرده است.

از سوی دیگر برخلاف فیلم‌های قبلی این فهرست، هیولای ترسناک داستان، واقعا یک هیولا است که زیرزمین لانه دارد و شبیه به یک دایناسور باستانی است. در این جا دیگر خبری از آدمخواران و قاتلان و اجنه و ارواح برای ترساندن تماشاگر نیست. شخصیت‌ها باید خود را از دست موجودی نجات دهند که ناگهان وسط یک صحرای بی آب و علف و دورافتاده به آن‌ها هجوم برده است. از سوی دیگر مانند فیلم قبلی فهرست در این جا هم یک لحن کمدی مطبوع در سرتاسر فیلم وجود دارد. البته تفاوتی هم در این میان هست؛ کمتر خبری از پاردوی در این جا است و فیلم‌ساز بیشتر تلاش کرده یک فیلم کمدی با کلیشه‌های آشنای این ژانر بسازد.

روابط آدم‌ها و تصمیماتشان بار زیادی از کمدی فیلم را بر دوش می‌کشد. اگر سینمای ترسناک را به خوبی مرور کنید، متوجه خواهید شد که جان بسیاری از قربانیان این گونه فیلم‌ها بر اثر تصمیمات احمقانه گرفته می‌شود. بازی با این موضوع هم نکته‌ی دیگری است باعث گرفتن خنده از مخاطب می‌شود و البته همان حال و هوای پارودی و دست انداختن‌های آشنای این زیگونه را تا حدی به فیلم اضافه می‌کند. البته کمدی اصلی فیلم جای دیگری شکل می‌گیرد و آن به برخورد شخصیت‌ها با هیولای قصه ارتباط دارد.

«لرزش» این روزها به اثری کالت تبدیل شده که به خاطر آن چه که گفته شد هواداران سینه چاکی دارد. همین هواداران هم باعث شدند که این اثر به یک فرنچایز کامل تبدیل شود و آثار دیگری یا در ادامه یا به عنوان پیش درآمدش ساخته شوند. اگر آثار دیگر فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک آثاری هستند که روی ترساندن تماشاگر خود تمرکز دارند و سرگرمی را در به وجود آوردن چنین احساسی جستجو می‌کنند، «لرزش» مسیری کاملا عکس می‌رود و قصد دارد که واقعا یک فیلم بامزه و حال خوب کن باشد.

از سوی دیگر این فیلم هم یکی دیگر از آثار موسوم به رده B در این فهرست است؛ چرا که فیلم‌ساز تا توانسته به آن چه که در تاریخ سینما دوست داشته ارجاع داده و البته هیچ چیز را جدی نگرفته است. بودجه «لرزش» هم محدود است که البته خیلی زود می‌توان به این نکته پی برد.

«وال و ارل آرزو دارند که از دهکده‌ی محل زندگی خود بیرون بزنند و به دنبال آرزوهای خود بروند. آن‌ها پس از خروج از شهرک به زنی برخورد می‌کنند که ظاهرا تنها بازمانده‌ی یک حمله‌ی شوم است که جان بسیاری را گرفته. در این میان زوجی وجود دارند که در حال آزمایش روی اتفاقی در زیر زمین هستند. آن‌ها در ظاهر به موجودی عظیم‌الجثه و کرم مانند برخورد کرده‌اند که عطشی سیری‌ناپذیر برای خوردن گوشت انسان دارد. حال مبارزه‌ی این گروه کوچک با این موجود عجیب و غریب آغاز می‌شود. تا این که …»

۱۱. گورکن‌ها (The Burrowers)

  • کارگردان: جی تی پتی
  • بازیگران: شان پاتریک توماس، ویلیام مپاتر و داگ هاچینسون
  • محصول: ۲۰۰۸، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵.۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۳٪
در سینمای وسترن آن چه که شهر یا مزرعه‌ی اهالی را تهدید می‌کند همواره جایی در بیرون از محدوده‌ی شهرها یا مزارع لانه دارد؛ جایی در دل صحرا که بدویتی خشک و قاطع وجود دارد و چندان شیوه‌ی زیست این تازه واردها را بر نمی‌تابد. این تهدید در اشکال مختلفی بروز پیدا می‌کند؛ در فیلم‌های وسترن کلاسیک یا سرخ پوست‌ها عامل ایجاد تهدید هستند یا سارقان و بانک‌زنانی که به قصد بر هم زدن نظم تازه به شهر یورش می‌برند. سپس باید سر و کله‌ی قهرمانی پیدا شود تا در برابر این تهدید قد علم کند و با قدم گذاشتن در آن سوی دروازه‌ی تمدن و ورود به بدویت، آرامش را به مردم متمدن بازگرداند. قهرمانی به همان اندازه قاطع و خشک.

حال فیلم «گورکن‌ها» همین خط داستانی را گرفته و فقط عامل تهدید را تبدیل به یک موجود ترسناک کرده که در زیر زمین زندگی می‌کند و تا می‌تواند جان می‌ستاند. موجودات ترسناک فیلم، موجودات گوشت‌خواری هستند که از خوردن گوشت انسان سیر نمی‌شوند و وحشیانه به آدمی حمله می‌کنند. از این منظر انگار با فیلم ترسناکی چون «نژاد» (The Descent) طرف هستیم که داستانش به جای زمان حال در دوران وسترن می‌گذرد.

فیلم‌ساز تلاش کرده حال و هوای بدوی و شیوه‌ی زندگی ابتدایی مردم در آن دوران را به شکلی در دل داستان قرار دهد که فقط چشم‌اندازهای سینمای وسترن بخشی از داستان نباشد و شیوه‌ی زندگی در آن دوران کارکردی دراماتیک پیدا کند. از این رو است که می‌بینیم هم سر و کله‌ی قهرمان‌های سنتی سینمای وسترن در این جا پیدا می‌شود و هم سر و کله‌ی خلافکاران آشنای این گونه فیلم‌ها. البته پای مفهوم خانواده هم به میان می‌آید تا یکی از کلیدی‌ترین مفاهیم سینمای وسترن جایی در قصه داشته باشد. پس با اثری در فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک طرف هستیم که هم اندازه که وسترن است، ترسناک هم هست.

«گورکن‌ها» واقعا اثر ترسناکی است. تماشایش احتمالا چندان مناسب مخاطب دل نازک نیست. برخی سکانس‌های وحشتناک داستان را فقط دلباختگان سینمای وحشت تاب می‌آورند. در این میان سر و شکل موجودات ترسناک هم حسابی خوب از کار درآمده و اصلا توی ذوق نمی‌زند. نکته‌ی خوب دیگر روابط قابل قبول شخصیت‌ها است. گرچه برخی از روابط علت و معلولی فیلم توی ذوق می‌زنند اما در نهایت یکی دو شخصیت جذاب در فیلم حضور دارند که مخاطب را تا پایان با خود همراه می‌کنند.

نکته‌ی پایانی این که گرچه فیلم به لحاظ ژانرشناسی به سینمای اسلشر تعلق ندارد و ساز خود را می‌زند، اما کیفیت سکانس‌های ترسناکش ما را به یاد این زیرگونه‌ی ژانر وحشت می‌اندازد. وجود عده‌ای آدمخوار که هیچ رحمی ندارند و فیلم‌ساز هم در نمایش خشونت آن‌ها هیچ باجی به مخاطب خود نمی‌دهد، می‌تواند باعث شود که هر مخاطبی لحظاتی چشمانش را از پرده بدزدد.

«عده‌ای از مردمان برای پیدا کردن زمین‌های تازه مشغول مهاجرت به غرب آمریکا هستند. یک شب اهالی یک خانواده از این گروه به شکل وحشتناکی توسط کسانی کشته می‌شوند. دیگران گمان می‌کنند که این کار سرخ پوست‌ها است. گروهی دور هم جمع می‌شوند تا بتوانند عامل ایجاد این وحشت را پیدا کنند. در صدر این گروه دو کهنه سرباز جنگ‌های داخلی قرار دارند. تعقیب جانیان آغاز می‌شود اما اعضای گروه جستجو آهسته آهسته متوجه می‌شوند که این جنایت نمی‌تواند کار عده‌ای انسان باشد …»

بیشتر بخوانید: ۱۰ فیلم وسترن اقتباسی که از کتاب‌هایشان بهتر هستند


۱۰. مطرودین شیطان (The Devil`s Rejects)

  • کارگردان: راب زامبی‌
  • بازیگران: سید هیگ، شری مون زامبی و بیل موزلی
  • محصول: ۲۰۰۵، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۵٪
راب زامبی نزد دلباختگان ژانر وحشت، فیلم‌ساز قابل احترامی است. شاید علاقه‌مندان دیگر ژانرهای سینمایی یا کسانی که با ژانر وحشت میانه‌ی خوبی نداشته باشند، چندان از فیلم‌های او لذت نبرند اما او در طول این سال‌ها نشان داده چنان به المان‌های ژانر وحشت مسلط است که کمتر فیلم‌سازی به گرد پایش می‌رسد. از سوی دیگر او با همین فیلم «مطرودین شیطان» نشان می‌دهد که به خوبی با تاریخ سینما هم آشنا است؛ چرا که فیلمش نه فقط به ژانر وسترن، بلکه به برخی از آثار با ارزش و مشهور تاریخ سینما هم ادای دین می‌کند. پس باید این فیلم را در فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک قرار داد.

فیلم «مطرودین شیطان» دنباله‌ی فیلم «خانه هزار جسد» (House Of 1000 Corpses) راب زامبی است. در آن جا بیشتر با یک اثر اسلشر طرف بودیم که در آن عده‌ای شخصیت دیوانه و جانی تا می‌توانستند جان می‌ستاندند و فیلم‌ساز هم هیچ باجی به مخاطبش در نمایش خشنوت‌های آن‌ها نمی‌داد. فیلم پر بود از سکانس‌های مثله کردن آدم‌ها و از این منظر تنه به تنه‌ی آثار اسپلتر می‌زود. فیلم‌های اسپلتر که زیرمجموعه‌ی زیرگونه اسلشر هستند به فیلم‌هایی اطلاق می‌شوند که در نمایش خشونت هیچ حد و مرزی ندارند و پر هستند از سکانس‌های قتل و خونریزی. البته داستان این فیلم‌ها هم حسابی لاغر است و چندان پر و پیمان نیست. در واقع می‌توان فلسفه‌ی وجودی آن‌ها را همان نمایش خشونت بی حد و مرز دانست.

اما در این جا قصه از زمانی شروع می‌شود که اهالی آن خانه‌ی جهنمی توسط پلیس محاصره شده‌اند. در ظاهر ماجرا به ته خط خود رسیده است و حال مخاطبی که آن فیلم شدیدا ترسناک را دیده می‌تواند نفس راحتی بکشد و از تماشای عدالت لذت ببرد. اما ناگهان اثر تغییر موضع می‌دهد و به جای ایستادن در کنار ماموران قانون، با قاتلان سنگدل ماجرا همراه می‌شود. در قصه‌ی فیلم پلیسی وجود دارد که خودش قربانی جنایت‌های اعضای این خانواده بوده و حال قصد دارد هر طور شده انتقام بگیرد. برای او آزار رساندن به قاتلان ماجرا مهم‌تر از برقراری عدالت است. به همین دلیل هم من و شما از جایی به بعد نمی‌دانیم که کدام سو ترسناک‌تر است؛ عده‌ای قاتل و جانی که هیچ رحمی ندارند یا پلیسی که حاضر است این هیولاها را تا آستانه‌ی مرگ شکنجه کند.

نکته این که فیلم‌ساز تا توانسته از چشم‌اندازهای وسیع مکان‌های مختلف استفاده کرده است. تمام داستان فیلم تقریبا در جاده‌های خالی و شهرک‌های حاشیه‌ای شبیه به شهرهای تیپیکال سینمای وسترن می‌گذرد. از جایی به بعد هم قاتلان ماجرا به یاغیان سینمای وسترن می‌مانند که از دست کلانتر قصه فرار می‌کنند. گرچه در این جا و آن جا هنوز هم دست به قتل‌هایی فجیع می‌زنند اما بیشتر شبیه به گروه‌های سارق فراری از دست قانون آن نوع سینما هستند. پس قرار گرفتن «مطرودین شیطان» در فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک کاملا بدیهی است.

«مطرودین شیطان» نه تنها فیلم مهمی در فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک است، بلکه یکی از آثار محبوب علاقه‌مندان به سینمای ترسناک هم هست. ضمن این که برای لذت بردن از فیلم و فهم داستانش هیچ نیازی به تماشای فیلم «خانه هزار جسد» نیست. می‌توان همین فیلم را دید و لذت برد. تماشای آن فیلم فقط باعث می‌شود که انگیزه‌ی دو طرف ماجرا را بهتر درک کنیم.

«خانه‌ای توسط ماموران پلیس محاصره می‌شود. ظاهرا این خانه همان محلی است که پلیس مدت‌ها دنبالش بوده و تعداد زیادی آدم در آن سلاخی شده‌اند. یکی از قاتل‌ها خودش را قربانی می‌کند تا بتواند راه فراری برای دیگران پیدا کند. سه تن از محاصره شوندگان زیر رگبار گلوله‌های ماموران پلیس موفق به فرار می‌شوند. این در حالی است که رییس پلیس محلی دوست ندارد این افراد توسط قانون دستگیر شوند. او تمایل دارد خودش آن‌ها را دستگیر کند و به سزای اعمالشان برساند. پس ترتیب تشکیل گروهی از خلافکاران را می‌دهد تا این سه نفر را پیدا کنند. اما …»

۹. پرندگان مرده (Dead Birds)

  • کارگردان: الکس ترنر
  • بازیگران: هنری توماس، پاتریک فوگیت و مایکل شانون
  • محصول: ۲۰۰۴، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۰٪
جنگ داخلی آمریکا در پس‌زمینه‌ی بسیاری از فیلم‌های وسترن حضور دارد. از فیلمی مانند «جویندگان» (The Srarchers) جان فورد که مستقیما به جنگ داخلی آمریکا نمی‌پردازد اما قهرمانش کهنه سرباز آن جنگ است تا فیلم درجه یک دیگری چون «خوب، بد و زشت» (The Good The Bad And The Ugly) ساخته سرجیو لئونه که داستانش به تلاش‌های سه وسترنر برای به دست آوردن مقدار زیادی طلا در دوران جنگ‌های داخلی اختصاص دارد. کم نیستند فیلم‌های این چنین که قصه‌ی مردانگی شخصیت‌های خود را با پس زمینه‌ی خون‌های ریخته شده در آن دوران در هم می‌آمیزند. پس طبیعی است که وحشت آن دوران سر از یکی از بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک هم درآورد و به ترس موجود در قصه شکلی نمادین ببخشد.

داستان این فیلم هم مانند داستان برخی از بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک درباره‌ی عده‌ای سارق است. سارقان ماجرا پس از سرقت از دست قانون فرار می‌کنند اما ناگهان خود را در چنگال چیز ترسناک‌تری می‌بینند. در این جا عامل ایجاد وحشت یک راست از سینمای وحشت فراطبیعی و مختصات ویژه‌ی آن نوع سینما سرچشمه می‌گیرد. سارقان ماجرا پس از سرقت به مزرعه‌ای پناه آورده‌اند اما ناگهان سر و کله‌ی نیروهایی اهریمنی پیدا می‌شود که گریزی از آن‌ها نیست. فیلم‌ساز پس از آن تصمیم می‌گیرد که پای کلیشه‌های فیلم‌هایی از جنس خانه‌های تسخیر شده که توسط نیرویی سیاه کنترل می‌شوند را به قصه باز کند.

مانند بسیاری از آثار ترسناک این چنینی، خانه یا همان مزرعه‌ی جن زده گذشته‌ای شوم دارد. خانواده‌ای خوشبخت در آن جا زندگی ‌کرده و ناگهان یک تراژدی اتفاق افتاده و پس از آن حادثه‌ی شوم دیگری یکی پس از دیگری اهالی خانه را قربانی کرده است. حال این از همه جا بیخبرها یا همان سارقان ماجرا خود را گرفتار این گذشته می‌بینند و برای آن که بتوانند از آن فرار کنند، اول باید راهی به گذشته بیابند.

نکته این که در فیلم‌های ترسناک فراطبیعی عموما خانواده‌هایی معصوم و به ویژه کودکان آن‌ها قربانیان اصلی ماجرا هستند. گرچه در «پرندگان مرده» هم گذشته‌ای وجود دارد که قربانیانش کودکان هستند اما در زمان حال فیلم عده‌ای ششلول‌بند و خلافکار در دام نیروی اهریمنی قصه گرفتار آمده‌اند. این احتمالا خرق عادت تا حدود بسیاری از ترسناک بودن فیلم کاسته است. بالاخره من و شمای مخاطب چندان از تعقیب و گریز مردی کاملا مسلح و درگیری آن با یک نیروی اهریمنی به اندازه‌ی تماشای همان تعقیب و گریز با کودکی معصوم نمی‌ترسیم.

اما در هر صورت این لیستی است از بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک و کسی که دوست دارد به تماشای اثری این چنین بنشیند که مولفه‌های این دو ژانر را در هم ادغام کرده، طبعا باید منتظر چنین چیزهایی باشد و اصلا از تماشای همین خرق عادت‌ها لذت ببرد. خوشبختانه سازندگان «پرندگان مرده» در کار خود موفق بوده‌اند و توانسته‌اند اثر سرگرم کننده‌ای خلق کنند.

«گروهی از سارقان پس از یک بانک‌زنی به دشتی پناه می‌برند. آن‌ها در گذشته بخشی از ارتش جنوب آمریکا در دوران جنگ‌های داخلی بوده‌اند و حال با هم کار می‌کنند. در طول راه آن‌ها به یک مزرعه‌ی متروکه می‌رسند. در ظاهر هیچ کس آن جا نیست. پس تصمیم می‌گیرند که مدتی در آن مزرعه اتراق کنند. اما یک شب متوجه اتفاقاتی می‌شوند و گمان می‌کنند که تنها نیستند. مترسکی در مزرعه وجود دارد که اصلا حالتی عادی ندارد. یکی از مردان به آن مترسک شلیک می‌کند. ناگهان آن‌ها متوجه می‌شوند که این مزرعه محل زندگی خانواده‌ای خوشبخت بوده که همه‌ی اعضایش به طرز غریبی از بین رفته‌اند. و …»

بیشتر بخوانید: معرفی 10 فیلم رمانتیک وسترن


۸. خون‌آشام‌ها (Vampires)

  • کارگردان: جان کارپنتر
  • بازیگران: جیمز وودز، دنیل بالدوین، شریل لی و توماس ایان گریفیث
  • محصول: ۱۹۹۸، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۳٪
اگر نگوییم جان کارپنتر بزرگترین کارگردان سینمای ترسناک در تاریخ سینما است، قطعا یکی از بزرگترین‌ آن‌ها است. او را آغازگر بسیاری از کلیشه‌های سینمای ترسناک باید دانست که بعدها دیگر فیلم‌های ترسناک با الهام از آن‌ها ساخته شدند و سلسله‌ای از فیلم‌ها را شکل دادند که در کنار هم یک زیرگونه یا ساب‌ژانر سینمای ترسناک را ساختند. مثلا گرچه سینمای اسلشر تا پیش از فیلم «هالووین» (Halloween) او در سال ۱۹۷۷ وجود داشت اما این فیلم جان کارپنتر بود که تبدیل به سرسلسله‌ی این فیلم‌ها شد و آثار مختلفی با الهام از آن ساخته شدند.

در خصوص سینمای وحشت جسمانی، وحشت فراطبیعی هم می‌توان چنین گفت. در فیلم‌های جان کارپنتر، دو سو وجود دارد. آدمی خطی کشیده و خودش یک سو نشسته و وحشت ناشی از شری ناشناخته آن سوی دیگر. در این میان مرزی وجود دارد که قدم گذاشتن پشت آن، کفاره دارد و روزنه‌ای به سوی تباهی می‌گشاید. هر چیزی می‌تواند خطری برای امنیت این سو باشد. در چنین چارچوبی است که جان کارپنتر همچون یک فیلم‌ساز اصیل آمریکایی ترس از خطر لانه کرده در آن سوی مرزهای زندگی خود (از مالکیت خصوصی گرفته تا نبرد به وسعت یک جهان) را فیلم به فیلم نمایش می‌دهد و البته مقدار زیادی هم عناصر وحشت به آن‌ها می‌افزاید. البته این مرزها گاهی شکلی نمادین‌تر پیدا می‌کنند؛ در «خون‌آشام‌ها» که آشکارا این مرز، مرز مکزیک است. گمان نمی‌کنم که برای فهم ترس انسان آمریکایی از این مرزبندی‌ مشخص در دنیای امروز نیاز به توضیح چندانی وجود داشته باشد. در واقع ترس او ترس از کسانی است که قصد دارند رویای آمریکایی را به کابوس تبدیل کنند.

گفتن از این که تمام فیلم‌های جان کارپنتر حال و هوایی وسترن دارند، چیز چندان تازه‌ای نیست. کارپنتر سال‌ها طوری فیلم ساخت که نه تنها داستان‌های اکثر آن‌ها جایی در سرحدات آمریکا یا در نقطه‌ای دورافتاده می‌گذشت، بلکه یادآور روایت همان جدال تاریخی میان مردان سفیدپوستِ خوش‌قلبِ خانواده دوست با قاتلان و جایزه‌بگیران و زمین‌خواران و سرخ‌پوست‌ها هم بود. برای پی بردن به این موضوع فقط کافی است که به همان سکانس پایانی فیلم «خون‌آشام‌ها» توجه کنید. قصه در شهرکی پایان می‌یابد که دقیقا بازسازی شده‌ی شهرک‌‌های سینمای وسترن است. پس طبیعی است که باید این فیلم را بخشی از فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک دانست.

از سوی دیگر در داستان هم قهرمانی وجود دارد که گویی از سینمای وسترن یک راست سر از این فیلم درآورده است. او نترس و شجاع است و به اندازه‌ی خشونت لانه کرده در قصه قاطع و خشک. او اعتقادی ندارد که برای غلبه بر شر موجود باید اخلاق را رعایت کرد و بازی را به شیوه‌ای که کلیسا از او می‌خواهد پیش برد. او معتقد است برای از بین بردن دشمن باید دقیقا مثل او بی‌رحم بود تا بتوان عدالت را برقرار کرد. از سوی دیگر عامل ایجاد وحشت در این جا یک راست از ساب‌ژانر گوتیک وارد جهان فیلم شده است.

هیولای داستان خون‌آشامی است که دار و دسته‌ای راه انداخته و چون دزدان و سارقان سگندل سینمای وسترن در دل صحرا راه افتاده و قربانی می‌گیرد. حال رویارویی این دو سوی ماجرا قصه‌ی یکی از بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک تمام دوران را تشکیل می‌دهد. فیلم «خون‌آشام‌ها» را با صدای بلند و کیفیت خوب صدا ببینید؛ نه فقط برای این که در فیلم غرق شوید، بلکه برای شنیدن موسیقی معرکه‌ای که خود جان کارپنتر ساخته است.

«یک گروه از مردان سرسخت در صحرایی در مکزیک متوجه وجود یک آشیانه می‌شوند که خون‌آشام‌ها در آن زندگی می‌کنند. هوا روشن است و به همین دلیل کشتن خون‌آشام‌ها چندان سخت نیست. گروه در حالی آن خانه را ترک می‌کند که موفق به پیدا کردن ارباب خون‌آشام‌ها نشده است. در این میان ارباب که در جایی پنهان شده صبر می‌کند تا شب فرا رسد و انتقام بگیرد. اما …»

۷. زبان خاموش (Silent Tongue)

  • کارگردان: سم شپارد
  • بازیگران: ریور فینیکس، آلن بیتس و ریچارد هریس
  • محصول: ۱۹۹۳، آمریکا، بریتانیا، فرانسه و هلند
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵.۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۳۸٪
سم شپارد نمایش‌نامه نویس، کارگردان و بازیگر آمریکایی بود که در تمام عمر خود کار کرد و تعداد زیادی نمایش‌نامه نوشت، فیلم ساخت و در آثار مختلفی هم بازی کرد. او کارنامه‌ای طولانی دارد و همه نوع فیلمی در آثارش پیدا می‌شود. فیلم‌هایش هم از یک حد استاندارد هیچ‌گاه پایین‌تر نیستند و اگر به نمره‌های سایت‌هایی چون IMDb توجه چندانی نداشته باشید، متوجه خواید شد که می‌توان تمام فیلم‌های او را دید و دست کم سرگرم شد.

از سوی دیگر این از آخرین فیلم‌های ریور فینیکس بازیگر بزرگ آمریکایی است که خیلی زود درگذشت. او برادر بزرگتر واکین فینیکس بود که می‌رفت به ستاره‌ای بزرگ در هنر هفتم تبدیل شود اما جوان‌مرگی وی او را در کنار بازیگرانی چون جیمز دین قرار داد که هیچ‌گاه فرصت نکردند تمام هنر خود را نمایش دهند. بسیاری ریور فینیکس را کسی می‌دانستند که می‌تواند تبدیل به یکی از بزرگترین ستاره‌های تاریخ سینما شود.

روایت فیلم، روایتی عاشقانه است که با المان‌های سینمای وحشت گره خورده. در فیلم مردی مجنون در مرکز قاب کارگردان قرار دارد که دیوانه‌وار همسرش را دوست داشته و حال نمی‌تواند با مرگ او کنار بیاید. مرد چنان دیوانه‌وار زنش را دوست دارد که از دفنش خودداری کرده و حتی روح او را مدام می‌بیند.

پس می‌بینید که در این جا هم مانند برخی دیگر از بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک با المان‌های سینمای وحشت فراطبیعی سر و کار داریم. اما موضوع این جا است که فیلم‌ساز قصد دارد فقط فیلمی درباره‌ی ارواح مردگان و کارهای ترسناک آن‌ها تحویل مخاطبش ندهد و اثری بسازد که من و شما مدام گمان کنیم شخصیت اصلی قصه در حال هذیان‌گویی است و به لحاظ روانی مشکل دارد. پس هیچ تضمینی در باب حقیقی بودن روح همسر مرد وجود ندارد و به نظر می‌رسد همه چیز زاییده‌ی خیال او است.

پس «زبان خاموش» از جایی به بعد به سمت سینمای وحشت رواشناختی تغییر مسیر می‌دهد. در سینمای وحشت روانشناختی عموما عامل ایجاد وحشت در ذهن فرد حضور دارد و فیلم‌ساز باید ترجمان تصویری مناسبی برای انتقال این وحشت پیدا کند. متاسفانه فیلم از این منظر تا حدودی کم می‌آورد اما روایت عاشقانه‌ی اثر در کنار تصویری که از یک مرد مجنون می‌سازد، در نهایت اثر را رستگار می‌کند.

از سوی دیگر فیلم‌ساز صرفا از چشم‌اندازهای سینمای وسترن برای تعریف کردن داستان ترسناک و عاشقانه‌ی خود استفاده نکرده است. نکته‌ی اول این که سینما وسترن عموما سینمایی است با شخصیت‌های مرد. فیلم‌ساز اول این موضوع را زیر سوال می‌برد و دوم هم این که جدال‌های فرهنگی آن زمان مانند اختلاف میان سفید پوست‌ها و سرخ پوست‌ها زیر ذره‌بین فیلم‌ساز می‌رود تا فیلم «زبان خاموش» یکی از بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک تاریخ سینما باشد. علاوه بر ریور فینیکس، ریچارد هریس بزرگ هم در فیلم حضور دارد تا «زبان خاموش» یکی از پرستاره‌ترین فیلم‌های فهرست باشد.

«مردی به نام تالبوت رو پس از مرگ همسرش عقلش را از دست داده است. پدر او در تلاش است که برای تالبوت کاری کند اما وضع او آن قدر خراب است که انگار کاری از دست کسی برنمی‌آید. پدر نزد یک قبیله‌ی سرخ پوست می‌رود تا راهی برای درمان پسرش پیدا کند. این در حالی است که تالبوت اجازه‌ی دفن کردن جنازه‌ی همسرش را نمی‌دهد و مدام روح او را می‌بیند …»

۶. غروب آفتاب: خون‌آشام در عقب‌نشینی (Sundown: The Vampire In Retreat)

  • کارگردان: آنتونی هیکاکس
  • بازیگران: دیوید کاراداین، بروس کمبل و مورگان بریتانی
  • محصول: ۱۹۸۹، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۳٪
از آن وسترن کمدی ترسناک‌های معرکه و حال خوب کنی که زمانی هالیوود خیلی خوب از پس ساختن آن‌ها برمی‌آمد اما مدت‌ها است که دیگر هیچ اثری در سینمای امروز از این نوع فیلم‌ها نیست و انگار نسلشان در هالیوود منقرض شده است. اگر فیلمی هم در این حال و هوا ساخته می‌شود آثار پرت و غیر قابل تماشایی چون «فیلم ترسناک»‌ها (Scary Movie) است که پاردوی ساختن را با مسخره کردن اشتباه گرفته‌اند و تبدیل به فرنچایزی از آثار مبتذل شده‌اند.

این فیلم چند نمایش محدود از جمله در جشنواره‌ی کن داشت و هیچ‌گاه به صورت گسترده نمایش داده نشد. چند سال بعد روی نوار وی اچ اس عرضه شد و قدم در مسیر تبدیل شدن به اثری کالت گذاشت. بعدها در قرن حاضر هم به صورت دی وی دی عرضه شد و حیاتی تازه آغاز کرد تا به امروز که یکی از آثار کالت محبوب علاقه‌مندان به ژانر وحشت به حساب می‌آید.

داستان فیلم مسیر عکس عموم فیلم‌های خون‌آشامی را طی می‌کند. در فیلم‌های خون‌آشامی و دراکولا محوری که هیولای آن‌ها به خوردن و مکیدن خون آدمیزاد مشغول است، عموما شخصیتی به نام ون هلسینگ یا قاتل خون‌آشام‌ها وجود دارد که هم ترسناک است و هم می‌تواند مردمان را از شر خبیث ماجرا نجات دهد. عملا در بسیاری از داستان‌ها او تنها عامل نجات و تنها امید دیگران است اما این جا کاملا برعکس است و او کار دیگری می‌کند.

قصه‌ی فیلم در شهرکی می‌گذرد که در آن خون‌آشام‌ها به راحتی زندگی می‌کنند. آن‌ها جایگزینی برای خون انسان پیدا کرده‌اند و به همین دلیل هم خطری برای کسی به حساب نمی‌آیند و کسی هم از آن‌ها نمی‌ترسد. در چنین شرایطی شیوه‌ی زندگی آن‌ها باعث ایجاد موقعیت‌هایی کمیک می‌شود. فقط تصور کنید که خون‌آشامی در فیلمی به جای دویدن به دنبال قربانی با او دوست باشد و هیچ کدام از طرف مقابلش احساس خطر نکند. اما آن چه که این نظم را به هم می‌زند، ون هلسینگی است که انگار این نظم تازه را درک نمی‌کند.

فیلم پر است از المان‌های سینمای وحشت گوتیک و تا توانسته به آن‌ها ادی دین کرده و البته دست انداخته است. شما هر چه فیلم ترسناک بیشتری با محوریت جناب کنت دراکولا یا خون‌آشام‌ها دیده باشید و کلیشه‌هایش را بیشتر بشناسید، بیشتر از تماشای این فیلم معرکه لذت می‌برید. از آن سو می‌توان المان‌های سینمای وسترن را هم این جا و آن جا دید. داستان در شهرکی شبیه به شهرهای فیلم‌های وسترن می‌گذرد و به لحاظ شمایل‌ شناسی هم خصوصیات این ژانر در فیلم شناسایی کرد. در چنین چارچوبی است که باید فیلم «غروب آفتاب: خون‌اشام در عقب‌نشینی» را یکی از آثار فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک در نظر گرفت. یکی از نقاط قوت اصلی فیلم بازی بازیگرانش است که حسابی مخاطب را می‌خندانند.

«در شهری برزخی گروهی از خون‌آشام‌ها به یک زندگی معمولی مشغول هستند و هیچ مشکلی با انسان‌ها ندارند. آن‌ها برای این که به خون آدمیزاد نیاز نداشته باشند، جایگزینی به نام نکتارین پیدا کرده‌اند و هم‌ چنین می‌توانند در زیر نور آفتاب بدون هیچ مشکلی قدم بزنند. همه چیز برای آن‌ها ایده‌آل است تا این که سر و کله‌ی ون هلسینگ پیدا می‌شود و تصمیم می‌گیرد که آن‌ها را که هیچ مزاحتمی برای کسی ندارند، از بین ببرد …»

۵. قوش شب (Bacurau)

  • کارگردان: کلبر مندوسا فیلیو و جولیانو دورنلی
  • بازیگران: سونیا براگا، اودو کایر و باربارا کولن
  • محصول: ۲۰۱۹، برزیل و فرانسه
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۳٪
«قوش شب» از معدود فیلم‌های وسترن ترسناک تاریخ سینما است که توانسته همزمان هم منتقدان سینما را راضی کند و هم تماشاگران سنتی ژانر وحشت را. از سوی دیگر این فیلم باز هم از معدود فیلم‌های وسترن و ترسناک تاریخ سینما است که توانسته در بخش رقابتی جشنواره‌ی کن حاضر شود و برای خود حتی جایزه‌ای هم دست و پا کند: جایزه‌‌ی ویژه‌ی هیات داوران. پس با فیلمی طرف هستیم که از سویی تلاش می‌کند هم اثری هنرمندانه باشد و از سوی دیگر مخاطبش را سرگرم کند. انصافا که کلبر مندوسا و همکارش جولیانو دورنلی از پس این کار به خوبی برآمده‌اند و نتیجه‌ی فعالیت آن‌ها تبدیل به اثری شده که حتما باید در فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک قرار بگیرد.

فیلم «قوش شب» یک اثر هذیانی و کابوس‌وار است. داستان آن در ناکجاآبادی اتفاق می‌افتد و شخصیت‌هایش انگار در جهان دیگری زندگی می‌کنند که ربط چندانی به دنیای اطراف ما ندارد و از قانون خود پیروی می‌کند. در چنین قابی است که باید فیلم «قوش شب» را عجیب‌ترین فیلم فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک هم دانست و این برای فهرستی که در آن‌ همه‌ی فیلم‌هایش عجیب و غریب هستند، اصلا دستاورد کمی نیست.

«قوش شب» پر است از سکانس‌های خشن و خون و خونریزی. فیلم‌سازان در نمایش فوران زدن خون هیچ باجی به مخاطب خود نمی‌دهند. ضمن این که مانند ترسناک‌های درست و حسابی انگیزه‌ی خاصی هم برای این جنایت‌ها مطرح نمی‌کنند. آن‌ها می‌دانند که اگر قاتلی در دست زدن به جنایتی انگیزه‌ای مشخص داشته باشد، به درد سینمای ترسناک نمی‌خورد و جایش این جا نیست و باید ذیل ژانرهای دیگری قرار گیرد. پس هیچ انگیزه‌ای برای طرف‌های درگیر نمی‌تراشند.

نکته این که نمی‌توان هیچ کدام از طرف‌های درگیبر در این ماجرا را واقعا قربانی به آن مفهوم کلاسیکش دانست. هر دو طرف توانایی بالایی در دست زدن به جنایت دارند و گاهی جنایت‌های آن‌ها به جنون‌های آنی و کوری می‌ماند که فقط به قصد لذت بردن انجامش می‌دهند. از طرف دیگر در فیلم دهکده‌ای وجود دارد که ما را به یاد شهرهای سینمای وسترن می‌اندازد. گرچه مشخص است که زمان داستان ربطی به‌ آن فیلم‌ها ندارد اما آشکارا با شهری طرف هستیم که در آن مانند شهرهای سینمای وسترن، قانون جای چندانی ندارد و خود مردم باید برای اجرای عدالت دست به کار شوند.

«قوش شب» در چنین شرایطی است که به شکلی نمادین به سمت نمایش پلشتی‌های کف جامعه هم حرکت می‌کند و به سیاست‌های سیاست‌پیشگان حمله می‌کند. آشکارا می‌توان این رویکرد سازندگان را در نقطه به نقطه‌ی فیلم دید. به همین دلیل هم «قوش شب» اثری است که بسیار به تفاسیر فرامتنی راه می‌دهد. اصلا به همین دلیل هم توانسته هم مخاطب سرگرمی طلب را راضی کند و هم منتقدانی که با عینکی بدبینانه به فیلم‌های ترسناک نگاه می‌کنند. پس باید در چنین جایگاهی در بین آثار فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک قرار بگیرد.

«در آینده‌ای نزدیک مردمان روستایی در سیرا ورده برزیل، دور هم جمع می‌شوند تا در مراسم تدفین پیرزنی به نام کارملیتا شرکت کنند. نوه‌ی دختری او که ترزا نام دارد و اکنون دختر جوانی است پس از سا‌ل‌ها به روستا بازگشته و توانسته برای مردم مقدار زیادی دارو بیاورد. در این مدت مردم روستا اتفاقات عجیب و غریب و غیر قابل توضیحی را پشت سر می‌گذارند. یکی از این اتفاقات گم شدن ناگهانی روستا از روی نقشه و تصاویر ماهواره‌ای است. گویی این دهکده دیگر وجود خارجی ندارد. این در حالی است که عده‌ای به ظاهر نظامی آماده می‌شوند تا به اهالی دهکده حمله کنند. اما …»

۴. وست‌ورلد (Westworld)

  • کارگردان: مایکل کرایتون
  • بازیگران: یول برینر، ریچارد بنجامین و جیمز برولین
  • محصول: ۱۹۷۳، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۴٪
حتما درباره‌ی سریال «وست‌ورلد» چیزهایی شنیده‌اید. حتما می‌دانید که این سریال الهام گرفته از فیلمی است به همین نام؛ فیلمی که قرار است همین جا درباره‌ی آن بخوانید. داستان این فیلم و این سریال همان اندازه که به المان‌ها و کلیشه‌های سینمای وسترن و ترسناک وابسته است، به کلیشه‌های سینمای علمی تخیلی هم ربط دارد. قصه در آینده اتفاق می‌افتد. کسانی موفق شده‌اند آدمی را از آینده به گذشته بفرستند تا کمی تفریح کند. اما نکته این جا است که آن‌ها فقط موفق به شبیه‌سازی گذشته شده‌اند و کار آن‌ها ربطی به سفر در زمان ندارد. البته داستان سریال همین جا از داستان فیلم جدا می‌شود.

در فیلم «وست‌ورلد» گردانندگان پارکی تفریحی موفق شده‌اند که هم دنیای غرب وحشی را شبیه‌سازی کنند، هم دنیای اروپای قرون وسطی را هم تاریخ باستان و جایی شبیه به شهر مدفون شده‌ی پمپی. حال کسانی که پول کافی دارند می‌توانند بنا به سلیقه خود به یکی از این مکان‌ها سفر کنند و تجربه‌ای نزدیک به واقعیت از زیستن در این جوامع کسب کنند و احتمالا به شکل گذشتگان کمی هم خوش بگذرانند. این تجربه، تجربه‌ی یگانه‌ای است اما مشکل این جا است که این همه زیبایی روی دیگری هم دارد که چندان مطبوع نیست. ترس و وحشت جاری در یکی از بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک از همین جا سرچشمه می‌گیرد.

قهرمان داستان از جایی به بعد متوجه می‌شود کسی نیست که فکر می‌کند. پس دست به شورش می‌زند تا کاری کند. یکی از مولفه‌های سینمای علمی تخیلی که راهش را به این فیلم وسترن و ترسناک باز کرده، حضور یک احساس سرخوردگی عمیق در بشر نسل آینده است. این احساس سرخوردگی با یک حس فقدان همراه است؛ حس فقدان از چیزی که بشر مدت‌ها است از دستش داده و حال تلاش می‌کند که دوباره آن را به دست بیاورد. این فقدان عموما به گذشته مربوط است و این گذشته هم عموما امروز ما است تا فیلم‌های ژانر علمی تخیلی حال و هوایی هشدارگونه هم پیدا کنند.

در این جا هم اساسا وجود این پارک به همان حس فقدان بازمی‌گردد. سازندگان پارک برای جبران این احساس این پارک تفریحی را ساخته‌اند تا بشر با احساس سفر در زمان و بازگشت به گذشته کمی از زندگی امروز فاصله بگیرد. اصلا همین نکته که افرادی پیدا شوند و بخواهند شیوه‌ی زندگی گذشتگان را به شکلی کاملا واقعی تجربه کنند، خبر از مشکلی در جامعه می‌دهد. از سوی دیگر قهرمان داستان هم آن قهرمان تیپیکال سینمای وسترن نیست. او کسی است که ناگهان از هویت خود باخبر شده و فهمیده که تمام زندگی او بر پایه‌ی دروغ بوده. پس برمی‌خیزد که انتقام بگیرد. او همان‌ قدر که به سینمای وسترن تعلق دارد، متعلق به سینمای علمی تخیلی و کلیشه‌هایش هم هست.
یول برینر، یکی از بزرگترین ستاره‌های تاریخ سینما در فیلم بازی می‌کند. حضور او باعث شده که با فیلم جذاب‌تری در فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک تاریخ سینما طرف باشیم. ضمن این که او یکی از شمایل‌های همیشگی سینمای وسترن هم هست. همه‌ی ما او را در فیلم «هفت دلاور» (The Magnificent Seven) در کنار بزرگانی چون استیو مک‌کوئین، چارلز برانسون، ایلای والاک یا جیمز کابرن و در نقش رهبر گروه به خاطر داریم.

«در آینده‌ای نزدیک پارکی تفریحی در آمریکا باز شده که مردم می‌توانند در آن جا در گذشته سفر کنند و پا به دنیای قدیم بگذارند. پارک امکان سفر به سه دوره را فراهم می‌کند؛ دنیای غرب وحشی در آمریکا، اروپای قرون وسطی و عصر باستان در شهر پمپی. نکته این جا است که عده‌ای ربات برای هر چه باورپذیرتر شدن این اماکن ساخته‌ شده‌اند که در واقع هیچ خبری از هویت خود ندارند و وجودشان فقط به خاطر لذت بردن بازدیدکنندگان است. حال یکی از آن‌ها که محلش در غرب وحشی است متوجه این نکته می‌شود. او حال تصمیم می‌گیرد که از کسانی که وی را بازیچه ساخته‌اند، انتقام بگیرد. اما …»

۳. تپه‌ها چشم دارند (The Hills Have Eyes)

  • کارگردان: وس کریون
  • بازیگران: سوزان لانیز، روبرت هاستون و ماکل بریمن
  • محصول: ۱۹۷۷، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۵٪
شاید این سوال برای شما پیش بیاید که فیلم «تپه‌ها چشم دارند» را نمی‌توان بخشی از فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک دانست؛ چرا که اصلا وسترن نیست و یک اثر کاملا ترسناک است که نه تنها باید آن را یک فیلم اسلشر با محوریت یک خانواده‌ی آدمخوار دانست، بلکه یکی از پایه‌گذاران کلیشه‌های سینمای اسلشر هم محسوب می‌شود. اصلا این فیلم یکی از آثاری است که کارگردانان سینمای ترسناک را مجاب کرد که باید فیلم‌های اسلشر را به جایی خارج از محدوده‌ی شهرها ببرند و قصه‌ی آن‌ها را در مکان‌هایی پرت و خلوت تعریف کنند.

اما اگر سری به مقدمه بزنید و فیلم «تپه‌ها چشم دارند» را دوباره ببینید متوجه خواهید شد که چرا باید از آن در فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک نام برد. در مقدمه اشاره شد که یک فیلم وسترن بیش از هر چیزی بر پایه‌ی کلیشه‌هایی چون چشم‌اندازهای وسیع، شهرهای دورافتاده در دل یک صحرا یا بیابان و هم‌چنین حضور شخصیت‌هایی منحصر به فرد تشکیل شده است. این موارد را باید به مواردی چون زمان و مکان وقوع حوادث و قصه‌ی فیلم اضافه کرد.

یکی از این شخصیت‌های کلیشه‌ای همان قاتلان و شرور‌های سینمای وسترن هستند که نظم و تمدن تازه را برنمی‌تابند و می‌خواهند راه خود را بروند و تمام نشانه‌های تمدن را از بین ببرند. حال این کلیشه را به سینمای وحشت ببرید، با مقدار زیادی از عناصر زیرژانر اسلشر در هم آمیزید تا متوجه شوید که شخصیت‌های شرور قصه باید اهالی یک خانواده‌ی آدمخوار باشند که به قصد کشتن مردمان متمدن سر از بیابان درآورده‌اند. در کنار این شخصیت‌ها چشم‌اندازهای یک بیابان وسیع، یک پمپ بنزین قدیمی و فکسنی قرار دهید تا به جوهره‌ی سینمای وسترن برسید.
اما فیلم وس کریون فقط این‌ها نیست. در همان ابتدای داستان می‌توان ترس از جنگ سرد و هم‌ چنین تلاش کشوری چن آمریکا برای گسترش سلاح‌های عجیب و غریب و آزمایش‌های خطرناک را دید. در همان ابتدا دلیل وجود خانواده‌ی آدمخوار قصه آزمایش‌های نظامی این کشور اعلام می‌شود تا فیلم «تپه‌ها چشم دارند» مانند هر فیلم ترسناک اصیلی به آن چه که سازندگانش پلشتی‌های جامعه می‌دانند، واکنش نشان دهد. پس از این منظر می‌توان هیولاهای ترسناک داستان را به شکلی نمادین به ترس از جنگ سرد هم ربط داد. فضاسازی وس کریون در یک مکان واقعی با استفاده از حداقل امکانات، کم نقص است به طوری که در تمام مدت طول تماشا این فضاسازی عنصر تعلیق را جایگزین غافلگیری می‌کند تا فقط منتظر زمان وقوع حادثه‌ی هولناک باشیم نه این که غافلگیرانه با آن روبه‌رو شویم.

فیلم «تپه‌ها چشم دارند» شدیدا فیلم ترسناکی است. چندتایی از نمادین‌ترین و معروف‌ترین سکانس‌های ترسناک تاریخ سینما این جا وجود دارند. ضمن این که فیلم‌ساز به جای تمرکز بر قربانیان، بیشتر روی خانواده‌ی عجیب و غریب داستان تمرکز می‌کند. البته این موضوع به قصد همراهی با آن‌ها نیست؛ بلکه وس کریون قصد دارد صرفا ایده‌های ترسناک مختلفش را از طریق نمایش کریه آن‌ها به تصویر بکشد. «تپه‌ها چشم دارند» در هر فهرستی می‌تواند یکی از بهترین فیلم‌های ترسناک تاریخ سینما باشد. پس با توجه به آن چه که گفته شد باید در لیست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک جایی نزدیک به صدر را در اختیار خود بگیرد.

«در یک منطقه‌ی دورافتاده و در وسط بیابان، یک خانواده‌ی ترسناک و آدمخوار زندگی می‌کنند که هیچ ابایی از کشتن دیگران ندارند. در این میان خانواده‌ی دیگری که مسیر خود را گم کرده سر از جاده‌ای خاکی در می‌آورد که مستقیما آن‌ها را به نزدیکی اهالی خانواده‌ی اول می‌رساند. شرایط بدتر شده و با فرارسیدن شب ماشین آن‌ها هم خراب می‌شود و خانواده‌ی دوم مجبور می‌شوند تا شب را در جاده و وسط ناکجا‌آباد بگذرانند. حال آدمخواران کمین نشسته‌اند تا یکی یکی آن‌ها را به قربانگاه بفرستند …»

۲. باد (The Wind)

  • کارگردان: اما تامی
  • بازیگران: کاتلین جرارد، اشلی زوکرمن، مایلز اندرسون و جولیا گلدانی تیس
  • محصول: ۲۰۱۸، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۳٪
«باد» هم فیلم دیگری در فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک است که از المان‌های سینمای وحشت فراطبیعی برای ترساندن تماشاگرانش استفاده می‌کند. در این جا هم مانند فیلم «پرندگان مرده» که قبلا در همین فهرست به آن اشاره شد با مرزعه‌ای نفرین شده و جن زده طرف هستیم که قصد دارد افراد تازه وارد را قربانی کند. یکی از نکاتی که فیلم‌های این چنینی را به آثاری خوب تبدیل می‌کند، موفق شدن فیلم‌ساز در به وجود آوردن حس زنده بودن مکان نفرین شده است. در واقع فیلم‌ساز باید موفق شود که این احساس را به وجود آورد که مکان وقوع حوادث که گذشته‌ای شوم هم دارد و اهریمنی در آن کمین نشسته، مکانی است که انگار جان دارد و همه جیز را می‌فهمد.

این چنین است که یک اثر ترسناک می‌شود و من و شما می‌توانیم از هیولای موجود در قصه بترسیم. این یکی از نکاتی است که فیلم «باد» را در این جایگاه قرار می‌دهد و «پرندگان مرده» را نه. چرا که سازندگان آن فیلم موفق نشده‌اند این حس پویایی و زنده بودن را به مکان نفرین شده‌ی خود ببخشند. نکته‌ی دیگری که فیلم «باد» را به اثری بهتری نسبت به‌ آن فیلم تبدیل می‌کند، به طراحی بهتر شخصیت‌های قصه بازمی‌گردد. در فیلم شخصیت زنی وجود دارد که می‌توان با او همراه شد و از سرنوشتش بیم داشت. این موضوع در کنار پرداخت درست طرف مقابل یا همان عامل ترسناک فیلم، باعث شده که «باد» در جایگاه دوم فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک قرار بگیرد.

از سوی دیگر داستان فیلم در غرب وحشی و در جایی مانند نیومکزیکو و مکان‌های دورافتاده‌اش می‌گذرد که در آن هیچ فریادرسی نیست. شخصیت‌های قصه که زنان و مردان جوانی هستند تازه به مزرعه‌ای نقل مکان کرده و تصمیم دارند وسط ناکجاآباد زندگی تازه‌ای بسازند. این موضوع قطعا باعث به وجود آمدن یک اضطراب دائمی در شخصیت‌ها می‌شود. آن چه که تعلیق فیلم را هم می‌سازد همین اضطراب درونی شخصیت‌ها به ویژه شخصیت اصلی زن قصه با نام لیزی است که باعث شده در ابتدا گمان کنیم او از این تصمیم مبنی بر جا به جایی و کوچ کردن ترسیده و آن چه که می‌بیند و می‌شنود در واقع واکنش طبیعی او نسبت به این ترس است، نه واکنش به موجودی اهریمنی. فیلم‌ساز از این موضوع به خوبی استفاده می‌کند و چند سکانس خوب برای فیلمش می‌سازد.

از سوی دیگر بازی بازیگران هم قابل قبول است. عموم فیلم‌های ترسناک نیاز چندانی به بازی‌های فراتر از حد تصور ندارند. اصلا در سینمای ترسناک بازیگری به آن شکل مرسومش جایگاه چندانی ندارد (مگر فیلم‌هایی خاص) اما در این جا با یکی از همان فیلم‌های ویژه‌ای طرف هستیم که نیازمند بازی خوب بازیگران نقش‌های اصلی خود است وگرنه با سر زمین می‌خورد. طبیعتا اگر بازی خوب کاتلین جرارد و جولیا گلدانی تیس در قالب نقش‌های اصلی فیلم نبود، «باد» هم سر از جایگاه دوم فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک درنمی‌آورد.

«در اواخر قرن نوزدهم لیزی و شوهرش آیزاک از سنت لوییس به نیومکزیکو می‌روند تا زندگی تازه‌ای آغاز کنند. پس از مدتی زن و مرد دیگری هم با نام‌های اما و گیدئون از راه می‌رسند و جایی در همان نزدیکی شروع به زندگی می‌کنند. لیزی و آیزاک به گیدئون و اما کمک می‌کنند تا کابین خراب خود را درست کنند. آن‌ها خیلی زود با هم دوست می‌شوند. زندگی در مزرعه و در این شرایط تازه بسیار سخت است و لیزی مدام فکر می‌کند که شیطانی از سوی مزرعه به او حمله‌ور می‌شود. این در حالی است که اما هم زندگی خوبی با گیدئون ندارد. همه چیز به همین شکل پیش می‌رود تا این که ناگهان لیزی متوجه می‌شود که واقعا مکان زندگی آن‌ها جایی طبیعی نیست. اما …»

بیشتر بخوانید: ۱۰ قهرمان زن برتر فیلم‌های وسترن از بدترین تا بهترین


۱. توماهاک استخوانی (Bone Tomahawk)

  • کارگردان: کریگ زلر
  • بازیگران: کرت راسل، پاتریک ویلسون و ریچارد جنکینز
  • محصول: ۲۰۱۵، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪
فیلم «توماهاک استخوانی» که شروع می‌شود، به نظر با یکی از آن فیلم‌های وسترنی طرف هستیم که قرار است ادای دینی به آثار کلاسیک این سینما داشته باشد. همه چیز در این جا خبر از چنین تصمیمی توسط سازندگان می‌دهد؛ شهری وجود دارد با مشکلات طبیعی شهرهای سینمای وسترن. کلانتری حضور دارد که هم می‌تواند باعث بروز مشکل شود و هم باعث حل آن. اهالی شهر هم مشکلات خود را دارند و تلاش می‌کنند که زندگی متمدنانه‌ای بسازند. پس از آن که حادثه‌ی اصلی هم اتفاق می‌افتد و قصه‌ی اصلی فیلم شروع می‌شود، به نظر نمی‌رسد که سازندگان قصد داشته باشند راهی خلاف‌آمد آن چه را که در ابتدا به نظر می‌رسد طی کنند.

کسانی توسط سرخ پوست‌ها ربوده می‌شوند و کلانتر گروهی را برای نجات آن‌ها جمع می‌کند. تا این جا همه چیز شبیه به همان وسترن‌های کلاسیک است. سرخ پوست‌ها دشمن هستند و مردان سفید پوست خانواده دوست قهرمانان داستان. اما این تعقیب هر چه جلوتر می‌رود، شکل عوض می‌کند؛ چرا که انگار هجومیان به تمدن و شهر هیچ شباهتی با آن چه که از سینمای وسترن می‌شناسیم، ندارند. این چنین است که سازندگان به جای خلق فیلم ترسناکی که از همان ابتدا مخاطبش را آماده‌ی ترساندن می‌کند، این ترس را آهسته آهسته در دل داستان قرار می‌دهد، یواش یواش گسترشش می‌دهد تا من و شما با تمام وجود احساسش کنیم.

پس در این جا تعلیق مهم‌تر از ترساندن مخاطب به شکلی غافلگیرانه است. به جز سکانس پایانی خبری از صحنه‌های ترسناکی که ناگهانی از راه می‌رسند هم نیست. اصلا یکی از دلایل قرار گرفتن فیلم «توماهاک استخوانی» در صدر فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک همین بهره بردن از تعلیق بی نظیری است که باعث می‌شود تا انتها دسته‌ی صندلی را بچسبیم و از تماشای فیلم لذت ببریم. از سوی دیگر فیلم‌ساز تا انتها هیچ تصویری از عامل وحشت فیلم نمایش نمی‌دهد. این در حالی است که به شکل درخشانی موفق می‌شود سایه‌ی سنگین آن را در تمام مدت بر سر فیلم نگه ‌دارد تا همان ترس آغشته به تعلیق شکل بگیرد.

وقتی که سر و کله‌ی عامل وحشت هم پیدا می‌شود، چنان ترسناک است و غافلگیر کننده که نمی‌توان جا نخورد و از آن‌ها نترسید. نکته‌ی دیگری که فیلم را در جایگاه صدر فهرست بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک قرار می‌دهد، طراحی خوب شخصیت اصلی با بازی کرت راسل است. او در نگاه اول کلانتر مشکل داری به نظر می‌رسد. گرچه در کار خود خبره است اما از غمی درونی رنج می‌برد. همین غم باعث می‌شود که با او همراه شویم و همذات‌پنداری کنیم. گام به گام و با پیش رفتن تعقیب این شخصیت گسترش پیدا می‌کند و به کلانتری تبدیل می‌شود که نمی‌توان دوستش نداشت. ایجاد همین احساس در مخاطب هم پایان فیلم را به یک پایان کم نظیر در بین بهترین فیلم‌های وسترن ترسناک می‌کند.

«کلانتر بداخلاقی مسئولیت برقراری نظم و قانون را در شهری در غرب وحشی بر عهده دارد. کلانتر در ظاهر گذشته‌ای غمبار دارد و همین باعث شده گوشه نشین شود و دوستی در شهر نداشته باشد و فقط به کار خود برسد. ناگهان یک شب عده‌ای از مردم شهر توسط یک قبیله‌ی سرخ پوست ربوده می‌شوند. حال کلانتر باید گروهی داوطلب جمع کند و دنبال آن‌ها برود. اما مشکل این جا است که اعضای این قبیله، سرخ پوست‌های معمولی نیستند …»
منبع: دیجی‌مگ