در این مطلب، مصاحبه‌ٔ وب‌سایت The Progressive Magazine را با ویم وندرس، کارگردان، عکاس، نویسنده و تهیه‌کننده آلمانی، مرور می‌کنیم؛ مصاحبه‌ٔ زیر توسط اِد رمپل صورت گرفته و وی درباره‌ٔ جزئيات داستانی آخرین سینمایی وندرس، فیلم Perfect Days، با او به‌گفت‌وگو نشسته است.
چارسو پرس: ویم وندرس، در دو فیلم جدید خود، یکی زندگی طبقهٔ کارگر در ژاپن (فیلم بلند سینمایی Perfect Days) و دیگری زندگی هنرمند ضد نازی آلمانی (مستند Anselm) را به‌تصویر کشیده و در این مصاحبه که توسط اِد رمپل در تاریخ ۱ فوریه ۲۰۲۴ انجام گرفته است، از مراحل پیش‌ساخت و البته گذشتهٔ شخصیتِ ماندگار اصلی فیلم «روزهای عالی» سخن گفته است و به‌مستندی که از شخصیت جنجالی هنر آلمان، آنزلم کیفر، ساخت نیز اشاراتی داشت.

ارنست ویلهلم ویم وندرس، فیلم‌ساز، نمایشنامه‌نویس و عکاس برجستهٔ آلمانی است. یکی از چهره‌های ناب و مهم سینمای نه‌تنها آلمان که جهان و برای آثار شاهکار خود جوایز متعددی از جمله جوایز جشنواره‌ٔ فیلم کن (The Cannes Film Festival)، جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم برلین (Berlin International Film Festival) و جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم ونیز (Venice Film Festival) دریافت کرده است. وندرس اولین فیلم بلند خود را با Summer in the City (تابستان در شهر) در سال ۱۹۷۰ ساخت و سپس برای کارگردانی فیلم‌هایی چون Alice in the Cities (آلیس در شهرها)، فیلم The Wrong Move (حرکت اشتباه) و فیلم Kings of the Road (سلاطین جاده) بسیار مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و سه‌ فیلم آخری که نام بردیم، بعدها به‌عنوان سه‌گانهٔ فیلم‌های جاده‌ای این کارگردان فهرست شدند و الگویی برای فیلم‌سازان جاده‌ای.

گفتنی است، ویم وندرس برنده جایزهٔ بفتا در بخش بهترین کارگردانی و همچنین برنده جایزهٔ نخل طلا برای فیلم تا ابد ماندگار Paris, Texas (پاریس، تگزاس) محصول سال ۱۹۸۴ شد و همچنین جایزهٔ بهترین کارگردانی جشنوارهٔ فیلم کن برای ساخت شاهکاری دیگر با عنوان Wings of Desire (بهشت برفراز برلین) محصول سال ۱۹۸۷ را به‌دست آورد. از دیگر آثار برجستهٔ این کارگردان برجسته می‌توان به‌فیلم The American Friend (دوست آمریکایی) و فیلم Faraway, So Close (دور، خیلی نزدیک) اشاره کرد. او علاقه زیادی به‌عکاسی دارد و اغلب بر طبیعت با نگاه خاص خودش و البته نگاهی که پس‌زمینه‌ای شرقی دارد و همچنین مناظر متروک در عکس‌هایش، مستند‌هایش و فیلم‌هایش تأکید می‌کند.



با‌وجود نزدیک شدن به‌هشتاد سالگی، ویم وندرس هیچ نشانه‌ای از کاهش سرعت در ساخت آثار در مدیوم‌های متفاوت و همزمان در اوجِ کیفیت از خود نشان نمی‌دهد و خوشبختانه همچنان فعال و باقدرت ادامه می‌دهد و چه بسیار دلگرم‌کننده و زیبا که هم‌نسل چنین انسان‌هایی هستیم. این فیلم‌ساز تحسین‌شده و بااستعداد آلمانی با دو اثر بسیار متفاوت بازگشته است: یکی فیلمی درام با عنوان Perfect Days (روزهای عالی) و دیگری مستند Anselm (آنزلم) که مستندی ۹۰ دقیقه‌ای و تماماً به‌صورت 3D فیلم‌برداری شده است. در مورد مستند بگوییم که در مورد آنزلم کیفر، نقاش و مجسمه‌ساز آلمانی است که در طول سال‌های دههٔ ۱۹۷۰ نزد یوزف بویز آموزش دید. او از هنرمندان آلمانیِ پس از جنگ جهانی دوم است که در مسیر هنر معاصر بین‌المللی کار می‌کند و یکی از استادان نقاشی «یادبود» است.

بیشتر سؤالات اِد رمپل در مورد آخرین فیلم بلند سینمایی ویم وندرس است. داستان فیلم Perfect Days، روایت زندگی شخصیتی با نام هیرایاما است که به‌عنوان یک سرایدار/ تمیزکنندهٔ توالت در پارک‌های کوچک شهر توکیو کار می‌کند و به‌نظر می‌رسد از زندگی سادهٔ خود راضی باشد. روزمرگی سازمان‌یافته و از طرفی شخصیتی منعطف که اوقات فراغت خود را با علایقش پر می‌کند؛ موسیقی و کتاب و چه‌بسیار گزیده‌ این دو را انتخاب می‌کند. شخصیت هیرایاما به‌درختان بسیار علاقه دارد و از آن‌ها فراوان عکس می‌گیرد، از درختان و از نوری که از میان درختان می‌درخشد.

بیشتر گذشته او به‌تدریج و با آرامشی مثال‌زدنی در روایت که ویم وندرس در این فیلم به‌اوج این آرامش می‌رسد، ازطریق برخوردهای غیرمنتظره آشکار می‌شود و همزمان تماشاچی خود باید حدس بزند این شخصیت، چه گذشته‌ای می‌تواند داشته باشد که حال و حالش این چنین است. کوجی یاکوشو، بازیگر کارنامه‌دار و کاربلد ژاپنی برای ایفای این نقش برنده جایزهٔ بهترین بازیگر مرد در جشنوارهٔ فیلم کن شد و شخصِ وندرس نیز جایزهٔ جشنواره کن از سوی هیئت داوران جهانی را از آن خود کرد و خود فیلم نامزد جایزهٔ بخش اصلی و رقابتی یا همان بخش نخل طلا شد. گفتنی است مستند Anselm نیز نامزد دریافت جایزه در بخش بهترین مستندهای جشنوارهٔ فیلم کن در همان سال ۲۰۲۳ برای روایتی کاملاً متفاوت و غیرداستانی از نقاش و مجسمه‌ساز جنجالی آلمانی، آنزلم کیفر که آثار هنری به‌یادماندنی وی اغلب با مضامین ضد نازی همراه بوده است، شد.

هشدار اسپویل: مصاحبه شامل بخش‌هایی از جزئیات داستانی فیلم است.


ویم وندرس گفتگویی مفصل با وب‌سایت The Progressive داشته است و دربارهٔ روند فیلم‌سازی و فلسفه‌اش، کلاسِ نظری شخصِ خود، تأثیرات نگاه سینمایی و‌ گوش موسیقیایی‌اش و اینکه چطور به‌عنوان «روزهای عالی» برای جدیدترین ساخته‌اش رسید و البته چرایی ساخت فیلم‌های روایی و مستند صحبت می‌کند. اگر مایل به‌آگاهی بیشتر از شخصیت هیرایامایی که ویم وندرس خلق کرد و همزمان نگاه شخصی و زیستی و متفاوتْ هنرمندانهٔ انسانی چون ویم وندرس هستید، این مصاحبه را از دست ندهید.

ــ ما در دورانی از آمریکا زندگی می‌کنیم که ابرقهرمانان و درام‌های جنایی، پردهٔ سینما را قبضه کرده‌اند. چرا تصمیم گرفتید فیلمی راجع‌به پروتاگونیست (قهرمانی) از طبقهٔ کارگر بسازید؟
ویم وندرس: چون در جریان فیلم معلوم می‌شود که او یک ابرقهرمان است (می‌خندد). و کارهای شگفت‌انگیزی انجام می‌دهد و می‌تواند به‌نوعی قانعانه و خرسندانه زندگی کند و اگر این یک قدرت ابرقهرمانی نیست، که امروزه این‌طور زندگی کنید و از آنچه دارید خوشحال و راضی باشید، من یکی دیگر نمی‌دانم یک ابرقهرمان باید چه کارهایی انجام دهد.

ــ نقش طبقه [اجتماعی] در آثار شما چیست؟
ویم وندرس: تمامی فیلم‌های من براین اساس ساخته می‌شوند که تمامی مردم برابر هستند. برابری یکی از ویژگی‌های اصلی شخصیت‌پردازی در فیلم‌های من است. فرشتگان در Wings of Desire این گفته‌ام را کاملاً روشن می‌کنند. به‌آشکارترین و قاطعانه‌ترین شکل ممکن، این موضوع که مردم، مردم هستند را بیان می‌کنند. آن‌ها نه بهتر هستند و نه بدتر. آدمِ مهم و نامهمی وجود ندارد و شخصیت هیرایاما هم همین را می‌بیند. او بی‌خانمانی را که درکنار توالت زندگی می‌کند، هم‌چون بانکداری می‌بیند که حتی متوجه حضور شخصیت هیرایاما نمی‌شود. برای هیرایاما، مردم همه یکسان هستند و او با [همه] مردم یکسان رفتار می‌کند؛ همه را می‌بیند و برای همه احترام قائل است. برای من برابری کلمهٔ کلیدی در انقلاب فرانسه است؛ نه فقط آزادی و برادری.

ــ فیلم «روزهای عالی»، من را به‌یاد فیلم‌های نئورئالیستی ایتالیایی پس از جنگ از کریستین دسیکا (کارگردان، هنرپیشه و فیلم‌نامه‌نویس اهل ایتالیا) و روبرتو روسلینی (کارگردان مشهور و همسر اینگرید برگمن، هنرپیشه محبوب و مشهور هالیوودی، و از پایه‌گذاران نئورئالیسم در سینمای ایتالیا) می‌اندازد. آیا آن‌ها روی شما و این ساختهٔ شما تأثیر داشتند؟
ویم وندرس: یک آمریکایی -که به‌ندرت از او نام برده می‌شود- فرانک راسل کاپْرا (کارگردان سرشناس ایتالیایی-آمریکایی و درکنار فیلم‌سازانی چون آلفرد هیچکاک، جان فورد و هاوارد هاکس، از مهم‌ترین فیلم‌سازان سینمای کلاسیک هالیوود پیش از جنگ جهانی دوم) را هم می‌توانستید نام ببرید، اما تنها فیلم‌سازی که در زمان ساخت فیلم در ذهن ما بود، یک شخص ژاپنی بود و کسی نبود جز یاسوجیرو اوزو (کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس شهیر ژاپنی و می‌توان گفت هم در نگاه و هم در تکنیک فیلم‌سازی، آن‌سوی سکهٔ سینمای هالیوود از او یاد می‌شود و وندرس بسیار تحت تأثیر یاسوجیرو اوزو بوده‌ است و زمانی در مورد اوزو چنین گفت که «اگر بتوانیم فیلم را تعریف کنیم و توضیح دهیم که چرا فیلم اختراع شده است، می‌گویم برای آن‌که چنین فیلمی توسط اوزو ساخته شود.»). ما شخصیت اصلی فیلم را هیرایاما نامیدیم، چون هیرایاما نام قهرمان فیلم Tokyo Story (داستان توکیو) [۱۹۵۳] اوزو است. او این نام هیرایاما به‌لطف خانوادهٔ «شوکیچی و تومی هیرایاما» در فیلم «داستان توکیو» بر خود دارد و این [فیلم داستان توکیو] یکی از فیلم‌های کلیدی در تاریخ فیلم‌‌بینی خودم است.



ــ با‌این‌حساب، «روزهای عالی» را به اوزو تقدیم کرده‌اید؟
ویم وندرس: بله.
ــ یادداشت‌های مطبوعاتی در مورد فیلم «روزهای عالی» چنین هستند که «شخصیت هیرایاما فردی با گذشته‌ای ممتاز و غنی بوده که [حال] عمیقاً سقوط کرده است». از‌این‌نظر، «روزهای عالی» من را یاد فیلم Five Easy Pieces (پنج قطعهٔ آسان) دههٔ ۱۹۷۰ نیز انداخت.
ویم وندرس: موسیقی‌ای که شخصیت هیرایاما در ماشینش که ونی قدیمی است پخش می‌کند که فقط کاست‌پلیر دارد و البته خوشبختانه در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، وقتی جوان بود کاست‌هایش را دور نینداخت و آن‌ها را نگه داشت... این موسیقی بخشی از داستان است. دیالوگ زیادی در فیلم وجود ندارد و از همین‌روی، بخشی از داستان‌سرایی ازطریق موسیقی انجام می‌شود. و بله، هیرایاما گذشتهٔ متفاوتی داشت. نظر شما در مورد فیلم Five Easy Pieces [نقاط مشترک دو فیلم] را دوست دارم. فیلم «پنج قطعهٔ آسان»، یکی از فیلم‌های مورد علاقهٔ خودم و یکی از بهترین فیلم‌های جاده‌ای است و سوارشدن جک نیکلسن به‌آن کامیون در پایان فیلم، یکی از لحظات عالی در تاریخ فیلم [سینما] است.

موسیقی بخشی از زندگی شخصیت هیرایاما و بخشی از راه او برای خرسند‌بودگی است. او به‌کاست گوش می‌دهد، چون [وسایل] تکنولوژیک زیادی در زندگی وی نیست. حتی تلویزیون در اتاقش نیست و هیچ رسانهٔ دیجیتال دیگری هم ندارد. او هنوز تجهیزات آنالوگ زیادی دارد -یک دوربین قدیمی و این کاست‌رکوردر- و درواقع تمام کاری را که او می‌خواهد، انجام می‌دهند. او می‌خواهد از چیزهایی که دوست دارد، چندتایی عکس بگیرد. چیزی که او بیشتر از همه‌چیز دوست دارد، درختان و نوری است که از میان درختان می‌درخشد -پدیده‌ای که ژاپنی‌ها به‌زیبایی آن را «کوموربی» می‌نامند- و موسیقی‌ایی که او دوست دارد نیز می‌تواند به‌خوبی با کاست‌های قدیمی‌اش گوش دهد.

تمامی بچه‌های جوانی که در طول فیلم با این مرد آشنا می‌شوند، مردی منسوخ با تکنولوژی‌های منسوخ -این نوجوانان حتی نمی‌دانند چگونه کاست را در کاست‌پلیر بگذارند-، اندکی نمی‌گذرد که متوجه می‌شوند نکته‌ای در این کار [پخش آهنگ با کاست در ون] وجود دارد که درنهایت، و درواقع بسیار هم جالب است. از این کاست‌ها می‌توانید کلی پول به‌جیب بزنید، چون آ‌ن‌ها را به‌عنوان کاست‌های وینتیج، با قیمت ۱۲۰ دلار برای کاست لو رید (موسیقی‌دان، خواننده، ترانه‌نویس و آهنگساز راک و عکاسِ فقید و بسیار محبوب آمریکایی که وی را همچنین به‌عنوان گیتاریست، خواننده و ترانه‌نویس گروه The Velvet Underground می‌شناسند و شخص ویم وندرس علاقهٔ فراوانی به‌شخصیت لو رید و به‌آثار ماندگار وی دارد -مترجم) می‌فروشند (قیمتی که فروشنده در فیلم برای خرید کاست‌ها پیشنهاد می‌دهد -مترجم)، و این موضوعی خیالی نیست... می‌توانید هزینهٔ سفر بعدی خود به‌شهر توکیو را با بردن کاست‌های قدیمی خود به‌آن‌جا تأمین کنید.

ــ آهنگ Perfect Day از لو رید در فهرست آهنگ‌های فیلم شما است؟
ویم وندرس: وقتی صحنه‌ای که شخصیت هیرایاما به‌آهنگ Perfect Day لو رید گوش می‌دهد را گرفتیم، در آن صحنه و در آن روز بود که فهمیدیم عنوان فیلم، [عنوان] همین آهنگ خواهد بود. پیش‌تر عنوان فیلم [واژهٔ ژاپنی] Komorebi (کوموربی) بود، در فیلم‌نامه و پیش از شروع مراحل فیلم‌برداری. روزی که شخصیت هیرایاما روی [کف‌پوش] تاتامی‌اش بر زمین دراز کشیده است و به‌آهنگ Perfect Day گوش می‌دهد، به‌یکدیگر نگاه کردیم، من و تاکوما تاکاساکی، نویسندهٔ ژاپنی فیلمم، سر تکان دادیم و فهمیدیم که عنوان واقعی همین [نام آهنگ لو رید] است. البته مجبور شدیم [در زمان ساخت فیلم] آهنگ را پاک کنیم، زیرا اگر از آهنگ Perfect Day استفاده می‌کنید و سپس بخواهید عنوان فیلم را Perfect Day بگذارید، باید وضعیت آهنگ و حق کپی‌رایت آن را مشخص می‌کردیم، اما خوشبختانه توانستیم این موضوع را حل کنیم. تمام آهنگ‌های فیلم را در طول فیلم‌برداری پخش می‌کردیم [صداگذاری در لحظه] و البته، در سکانس پایانی، شخصیت هیرایاما آهنگ [Feeling Good] نینا سیمون (خواننده‌ای با شخصیت و صدایی بی‌همتا، ترانه‌سرا، نوازندهٔ پیانو و فعال حقوق مدنی آمریکایی) را در ماشین پخش می‌کند و کاست را در کاست‌پلیر قرار می‌دهد و این آهنگ واقعی [پخش‌شده در همان لحظه فیلم‌برداری] است که پخش می‌شود و در کل [مراحل ساخت] فیلم همین‌طور بود؛ ما همیشه آهنگ‌های واقعی را در فیلم پخش می‌کردیم. این موضوع به‌روایت داستان کمک می‌کرد و ساخت موسیقی بخشی جدایی‌ناپذیر از روند داستان‌گویی بود.



ــ شخصیت هیرایاما شبیه شخصیتی که جک نیکلسن در فیلم Five Easy Pieces ایفا می‌کند است و بیانگر این موضوع است که او پس‌زمینه‌ای فرهیخته دارد، اما به‌‌دلیلی، به‌جای دنبال کردن یک حرفه [موسیقی]، سبک زندگی کارگر یقه‌آبی‌سانی را دنبال می‌کند؛ در مورد شخصیت هیرایاما، سرایدار/ کارگری که مسئول تمیز کردن توالت‌های شهری است. داستان پیشینهٔ [در ذهن] شما [در مورد شخصیت هیرایاما] چیست که روی پردهٔ سینما ندیدیم؟
ویم وندرس: من واقعاً نمی‌خواستم وارد این موضوع بشوم [پرداخت و نمایش گذشتهٔ شخصیت هیرایاما]. آن را به‌بازیگر [کوجی یاکوشو، بازیگر نقش شخصیت هیرایاما] دادم تا او خود آن را دربیاورد، خود بازیگر هرآنچه از نقش برداشت کرده، گذشته‌اش را در ذهنِ خود شکل دهد، بنابراین او می‌دانست، اما جدای از آن، فکر کردم که مردم باید گذشته‌سازیِ ذهنیِ خودشان را داشته باشند.

همین اندازه به‌شما می‌گویم: او تاجر بود و ثروتمند بود و ناراضی بود و زیاد مشروب می‌نوشید و زندگی‌اش روی به‌نابودی بود. یک روز صبح در اتاقِ هتلی کثیف از خواب بیدار می‌شود و حتی نمی‌داند چطور سر از آن‌جا درآورده، حتی نمی‌داند که آیا رابطه‌ای جنسی داشته یا هر اتفاق دیگری افتاده است. به‌این فکر می‌کند زندگی‌اش چرند و بی‌ارزش است و آن را دوست ندارد. در حقیقت فکر ‌پایان دادن به‌این زندگی در سرش می‌چرخد. سپس، به‌‌شکلی معجزه‌آسا، در سپیده‌دم، پرتوی نور خورشید روی دیوار مقابلش نمایان می‌شود؛ و از [میان] درخت کوچک جلوی پنجره نمایان می‌شود. بازی برگ‌ها و نور خورشید و سایه‌های در حال حرکت و او به‌نور نگاه می‌کند و به‌آن خیره می‌شود و گریه‌اش می‌گیرد، چون هرگز چیزی به‌این زیبایی به‌چشم ندیده است. احتمالاً آن را دیده است، اما متوجه آن نشده است. سپس، متوجه می‌شود که تمام این لحظه، پاسخی به‌بحران وجودی (بحران اگزیستانسیال) او است تا تبدیل به‌فردی شود که [لحظه‌ای] بدان نظر کرد. او ماشین گران‌قیمت خود، شغل پردآمد خود را رها می‌کند و باغبان و درنهایت، نگهبان این توالت‌ها می‌شود، چون همه آن‌ها در پارک‌های کوچک هستند. به‌نوعی، آن‌ها [درختان و نور و حتی توالت‌ها] شخصیت هیرایاما را به‌عنوان شخصیت ایده‌آل برای مراقبت از خود یافتند. این داستان پس‌زمینه بود؛ برخلاف میل آن را بیان کردم.

ــ شما یکی از آن کارگردانان همه‌کاره‌ای هستید که کارگردانی فیلم‌های بلند سینمایی و مستند را انجام داده‌اید؛ چرا در هر دو [ژانر] می‌سازید؟
ویم وندرس: خوب، حقیقت را می خواهید بدانید؟ البته که حقیقت را می‌خواهید بدانید. بیشتر و بیشتر احساس می‌کردم که آنچه را واقعاً در آن مهارت دارم و بلدم، کمتر و کمتر انجام می‌دهم [می‌دادم]. چیزی که واقعاً در آن مهارت داشتم، ساختن فیلم‌هایی بدون فیلم‌نامه و داستان‌های خیالی بود. فیلم Paris, Texas (پاریس، تگزاس) را اساساً بدون فیلم‌نامه‌ای ساختم. همان‌طور که پیش رفتیم آن را نوشتیم و فیلم Wings of Desire (بهشت برفراز برلین) را نیز بدون فیلم‌نامه‌ای ساختم. فیلم Kings of the Road (سلاطین جاده) با نیم صفحه فیلم‌نامه ساخته شد -مابقی را در طول کار درآوردیم. من داستان‌سرایی در جاده را دوست دارم و آن را دوست دارم، چون جاده تنها راهی است که به‌شما اجازه می‌دهد به‌ترتیب خط سیر زمانی و رویدادنگارانه عکس بگیرید. و اگر به‌ترتیب خط سیر زمانی عکاسی (فیلم‌برداری) کنید، این آزادی‌عمل را دارید که هر زمان بخواهید داستان را برگردانید. اگر صحنهٔ پایانی فیلم را در هفتهٔ اول فیلم بگیرید، دیگر نمی‌توانید چیزی را تغییر دهید.

من عاشق خلق فیلم‌هایم در حین پیش‌‌روی [فیلم‌برداری به‌ترتیب خط سیر زمانی] هستم، و این در دههٔ نود میلادی و سپس در قرن بیست‌ویکم بیشتر و بیشتر [امری] نشدنی شد. فیلم‌ها بسیار فرمول‌بندی شده‌اند، باید دائم و دائم و به‌طور کامل نوشته شوند، طراحی و از پیش‌طراحی شوند و همه می‌خواهند بدانند وقتی فیلم را تأمین مالی می‌کنند، چه چیزی به‌دست می‌آورند. شما از قبل باید مشخص کنید که آن‌ها [تأمین‌کنندگان مالی] چه چیزی به‌دست خواهند آورد، [بنابراین] انجام برخی از کارهایی که من در آن‌ها مهارت دارم، دیگر ممکن نبود. و متوجه شدم که هنوز [انجام متدی که وندرس دارد] در [ساخت] مستندها امکان‌پذیر است. هیچ‌کس برای ساخت یک مستند از شما فیلم‌نامه نمی‌خواهد -هرچند که اکنون [شروع کرده‌اند] این کار را هم می‌کنند. من بیشتر و بیشتر مستند می‌سازم، چون احساس می‌کنم در آن‌جا آزادی بیشتری دارم. بسیاری از کارگردانانی که فقط [فیلم‌های] داستانی و خیالی می‌سازند، هر از چند گاهی باید مستند بسازند تا دوباره مسیر [ابتدایی خود] را پیدا کنند و درواقع دوباره سرشان تنظیم شود.



ــ آخرین مستند شما، مستند Anselm (آنزلم) است. سخت است کلماتی برای توصیف آثار هنری آنزلم کیفر (نقاش و مجسمه‌ساز آلمانی) پیدا کنم؛ شما می‌توانید توصیفش کنید؟
ویم وندرس: نه، نمی‌توانم. [آثارش] بسیار وسیع و خیلی پیچیده است. او تنها نقاش روی کرهٔ زمین است که از نقاشی کردن هیچ‌چیزی نمی‌ترسد. او فکر می‌کند که همه‌چیز تابع هنر است و همه‌چیز را می‌توان نقاشی کرد.

جهانِ هستی، عالم کبیر و عالم صغیر، علم و تاریخ، اساطیر و دین؛ همه‌چیز را می‌توان نقاشی کرد. من هیچ شخص دیگری را نمی‌شناسم که تا این اندازه جسور بوده و چنین باور بزرگی دربارهٔ آنچه نقاشی می‌تواند انجام دهد، داشته باشد. ما هر دو در سال ۱۹۴۵، پس از جنگ [جهانی دوم] در آلمان به‌دنیا آمدیم، بنابراین هر دو، داستانی یکسانی داریم از بزرگ شدن و زندگی کردن در کشوری که دیگر وجود ندارد. ما [وندرس و آنزلم] باید جهان را اساساً برای خودمان در کشوری بدون تاریخ و گذشته و از نو اختراع کنیم. آنزلم شخصی است که بسیار شجاعانه [عدم وجود] به‌تاریخ گذشته اشاره می‌کند و دوباره درهای تاریخ را روی آلمانی‌ها و جهانیان باز کرد و بخشی از آن تاریخ آلمان را آشکار کرد که بسیاری از مردم در اطراف ما سعی داشتند آن را مخفی و سرکوب کنند، فراموش کنند و اتفاق‌نیافتاده‌اش تلقی کنند. من فیلمی [مستند] ساختم تا مردم بتوانند هنر او را تجربه [لمس] کنند. [مستند من] نظری در مورد هنر آنزلم نیست و این فیلم مستند بیش از هر چیزی که ساخته‌ام، ساخته‌ای تجربی است؛ به‌همین دلیل [تماشای آن] کنجکاوگرایانه است.

ــ لطفاً توضیح دهید چرا برخی آلمانی‌ها، آثار او را مجادله‌‌برانگیز می‌دانند؟ ممکن است کمی‌ بیشتر شخصیت ضد نازیِ کارهای او را توضیح دهید؟
ویم وندرس:آنزلم موضوعات فاشیسم، رایش سوم و هولوکاست را در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که اجماعی بر سر صحبت نکردن درباره این موضوعات وجود داشت، بار دیگر باز کرد. و بسیاری از آلمانی‌ها احساس می‌کردند آنزلم شخصی است که از اساطیر آلمانی استفاده می‌کند، اساطیری که مورد سوءاستفاده و تعدی نازی‌ها قرار گرفته‌اند و آن‌ها [نازی‌ها] از فرهنگ آلمانی، به‌ویژه از قرن نوزدهم و دوران رمانتیسم سوء‌استفاده کردند و از آن در اساطیر‌‌[سازی] خود بهره برده‌اند. [آنزلم] کسی بود که به‌ما اجازه می‌داد به‌تمام چیزهایی که نازی‌ها از آن‌ها سوءاستفاده کردند، دسترسی پیدا کنیم. از‌این‌روی، بسیاری از مردم در آلمان فکر می‌کردند: خوب، اگر از این چیزها خوشش می‌آید، باید خودش نازی باشد. اما او تنها می‌خواست این واقعیت را فاش کند که چه‌اندازه تاریخ، اساطیر و هنر آلمان مورد سوء‌استفاده و سوء‌کاربرد قرار گرفته است. او واقعاً کندوکاوی عمیق کرد و دریچه‌هایی را که زیر فرش پنهان شده‌ بودند، باز کرد. او مرد شجاعی است و البته شخصی به‌درستی درک‌نشده و کژبرداشت‌شده، و در آلمان بیشتر از هر جای دیگری. آمریکایی‌ها واقعاً آنزلم را کشف کردند و او تور‌های بزرگی در موزه‌های نیویورک، شیکاگو و لس آنجلس داشت. در آن زمان او را بزرگ‌ترین هنرمند زنده می‌خواندند و متوجه شده بودند که هنر او در آلمان چقدر بحث‌برانگیز است، و البته آن‌ها مجبور نبودند فشار درگیری‌های شخصی آلمانی‌ها با تاریخشان را تحمل کنند و تاب آورند [که‌ جلوی دید آن‌ها را گرفته بود] و [با نگاهی آزاد] می‌دیدند چقدر کار آنزلم عالی است.

ــ پروژهٔ بعدی شما چیست؟
ویم وندرس: چندین سال است که روی یک مستند کار می‌کنم. این یک پروژهٔ بلند‌مدت است و چند سال دیگر هم طول خواهد کشید. در مورد یک معمار بسیار استثنایی است که برنده جایزهٔ پریتزکر (جایزهٔ معماری پریتزکر در دنیای معماری بسیار معتبر است و می‌توان آن را «نوبل معاری» خواند -مترجم) شده است. او چیز زیادی نساخته است، اما اگر از اکثر معماران بزرگ معاصر بپرسید معمار مورد علاقهٔ آن‌ها کیست، جواب همگی یکی است، پیتر زومتور، یک مرد سوئیسی (پیتر زومتور، معمار مینیمالیست سوئیسی، متولد ۱۹۴۳ و برنده جایزهٔ پریتزکر سال ۲۰۰۹ است -مترجم). او در حال حاضر در حال ساخت LACMA [موزه هنر شهر لس آنجلس] است. پیتر زومتور بسیار رادیکال است و تنها چیزی را می‌سازد که واقعاً فکر می‌کند مفید و مورد نیاز است. من ساخت این فیلم مستند را از پنج سال پیش شروع کردم.