در تاریخ ۶۰ سالهی این فرنچایز، اولترامنهای زیادی آمده و رفتهاند که هر یک ویژگیهای خود را داشته و میراثی از خود به جا گذاشتهاند. «اولترامن: خیزش» (Ultraman: Rising) نتفلیکس، فیلم انیمیشنی است که داستان اولترامن را به مسیری تازه میبرد که وقتی از این ابرقهرمان حرف میزنیم کمتر به ذهنمان میرسد: بچهداری! نقد «انیمیشن اولترامن: خیزش» را در این مطلب میخوانید.
چارسو پرس: اولترامن، فرنچایزی است که در سال ۱۹۶۶ میلادی با مجموعهی «اولترا کیو» (Ultra Q) نه تنها به یکی از مهمترین و نمادینترین کاراکترهای ژاپنی، که به یک پدیدهی جهانی تبدیل شد که از آن زمان از فیلم و سریال گرفته تا کمیک و مانگا برایش ساختهاند. این فرنچایز حول ابرقهرمانهایی از یک سیارهی تخیلی میگردد که با کایجو مبارزه میکنند. ائیجی تسوبورایا، یکی از سازندههای گودزیلا و مؤسس شرکت تسوبورایا اولین بار کسی بود که اولترامن را روی کار آورد؛ کاراکتری که به کرهی زمین آمده و در یک میزبان انسانی قرار گرفته که به او اجازه میدهد با قدرتی استثنایی، و البته با لباس قرمز و نقرهای معروف خود، به جنگ موجودات بیگانه برود.
شکی در آن نیست که «اولترامن: خیزش» به عنوان یک انیمیشن کودکانه اختلاف نظر زیادی بین طرفداران قدیمی مجموعهی علمی-تخیلی قدیمی و بینندگان جوانتر آن برانگیخته است. البته برخی از این اختلاف نظرها غیرقابل اجتناب است. بالاخره سراغ هر کاراکتر نمادینی بروید و بخواهید از دید تازهای به داستانش نگاه کنید، همیشه عدهای وجود دارند که زبان به شکایت بگشایند. دربارهی کاراکتر اولترامن، که قدمت آن به سال ۱۹۶۶ میلادی بازمیگردد، این قضیه پیچیدهتر هم میشود.
باید یک نکته را از اول کار روشن کرد؛ «اولترامن: خیزش» خیلی با دنیای این قهرمان کاری ندارد و بیشتر باید به عنوان یک انیمیشن مستقل به آن نگاه کنید. به ویژه اگر علاقمند به داستان و پسزمینهی اولترامن باشید، این فیلم نمیتواند مقدمهی خوبی برای ورود به این دنیا در نظر گرفته شود؛ چراکه از گذشتهی اولترامن، قدرتها و کیستی او صحبتی به میان نمیآید. به عبارت دیگر، این انیمیشن انگلیسی زبان نتفلیکس هم بار مسئولیت و هم فشار زیادی را بر شانههای خود متحمل شده تا بتواند داستانی در دنیای اولترامن بگوید که نیازی به هیچ دانش قبلی از این کاراکتر ندارد.
اختلاف نظرها از آنجا میآید که «اولترامن: خیزش» با تمام برداشتهایی که تاکنون از این کاراکتر دیدهاید تفاوت دارد و همین دو سال پیش در ۲۰۲۲ میلادی بود که فیلم «شین اولترامن» (Shin Ultraman) اکران شد و به ناچار، مقایسهی «اولترامن: خیزش» با آن اجتناب ناپذیر خواهد بود. اما باید در نظر داشته باشید که «شین اولترامن» فیلمی است که میتوان آن را ادای احترامی به تاریخ و میراث این کاراکتر دانست. «خیزش» اصلا به یک مسیر دیگر رفته است. در نهایت هر کدام از این فیلمها ویژگیها و مخاطبان خاص خود را دارند و «اولترامن: خیزش» به ویژه در میان بینندگان جوانتر این کاراکتر طرفدار پیدا کرده که احتمالا برای اولین بار است که با داستان اولترامن مواجه میشوند.
در این میان، طرفداران قدیمیتر اولترامن حتی با وجود تمام انیمیشنهای پر رنگولعاب فیلم، احتمالا گلههایی نسبت به آن داشته باشند. انیمیشن جلوههای بصری جذابی دارد و مشخص است که نقاشان و طراحان خوشذوقی روی آن کار کردهاند؛ اما کمبود بودجه موضوعی است که گاهی اوقات توی ذوق میزند و داستان و تصویر هرگز آنطور که دوست دارید به هم متصل نمیشوند. امسال شاهد انیمیشنهای علمی-تخیلی خیرهکنندهای بودیم که استاندارد انتظارات ما را جابهجا کردهاند؛ از این رو در مقام مقایسه «اولترامن: خیزش»، که در همه چیز حد وسط را میگیرد، کمی عقب میماند. البته فیلم بدون جذابیتهای خودش نیست و با بازیگوشیها و حس طنز خود بیشتر در دل بینندگان جوان مینشیند، به ویژه آنهایی که طرفدار بیسبال هستند.
کنجی، که او را کن هم صدا میزنند، رابطهی خوبی با پدرش ندارد؛ چرا که پدرش همیشه مبارزه با کایجوها را به توجه به همسر و فرزندش ترجیح داده است و ازاینرو، وقتی کن جوانتر بود، آن مهرومحبتی که از پدرش نیاز داشته دریافت نکرده است. مادرش، امیکو (تملین تومیتا)، نیز غیبش زده و کسی از چرایی و چگونگی آن خبر ندارد؛ اما کنجی احتمال میدهد که بیتوجهیهای پدرش عامل اصلی گمشدن مادرش بوده است.
تمام این اتفاقات موجب میشود کن نه تنها نسبت به مسئولیتهای خود به عنوان یک ورزشکار حرفهای که به مسئولیتی که از پدرش به ارث برده نیز بیتوجه باشد و به عنوان اولترامن نقش خود را تماموکمال ایفا نکند. او بیش از آنکه بخواهد کارش را درست انجام دهد، میخواهد خودنمایی کند و همین مربی و همتیمیهایش را از دستش عصبانی میکند.
اما این شرایط خود کن را هم به هم ریخته است. او پیش از آنکه به توکیو بازگردد در تیم داجرز لسآنجلس بازی میکرد و حالا مسابقه برای تیم جایانتس در توکیو بیشتر برایش حکم اجبار را دارد. نقش اولترامن هم چیزی است که کنجی از پدرش به ارث برده که اساسا زن و بچهاش را رها کرد تا دنبال قهرمانبازیهایش برود؛ پس میتوان گفت او از هیچکدام از جنبههای زندگیاش، چه به عنوان یک ورزشکار حرفهای که مدام در چشم رسانههاست، تا مسئولیتهای زندگی قایمکیاش به عنوان یک ابرقهرمان، راضی نباشد.
بنابراین، کنجی مدام با احساسات خود دربارهی قهرمان بودن در جدال است؛ به خصوص که مادرش اخیرا ناپدید شده و این اتفاق دستتنها رابطهی پدر و پسر را پیچیدهتر کرده و ردی از تراما برایشان بر جا گذاشته است؛ با این حال، کنجی و پدرش مجبور به همکاری هستند تا بتوانند از شهر محافظت کنند.
این رابطه اما قرار است پیچیدهتر از اینها شود. کنجی، خلاف پدرش، از پس شکست دادن جایگنتران برمیآید؛ اما پس از نبرد، یکی از تخمهای این کایجو را پیدا میکند که جوجه کرده و بچهکایجو خودش را به کن میچسباند و فکر میکند او مادرش است. او حالا باید برای این موجود فسقلی و بامزه اما همچنان خطرناک، مادری کند که در کنار بیسبال و اولترامن بودن، برنامههای کن را به هم میریزد.
کن با کمک سوپرکامیپوترش به نام مینا (که دوباره تملین تومیتا، صداپیشهی مادر کنجی نقش او را بازی میکند) میخواهد این کایجو را زیر بالوپر خود بگیرد تا نکند یک موقع بلایی سرش بیاید؛ چراکه نیروهای شروری در شهر وجود دارند که میخواهند بچهکایجو را بربایند. راستی، داستان فرعی یک روزنامهنگار محلی به نام آمی واکیتا (جولیا هریمن) را هم فراموش نکنیم که در میان همهی این هرج و مرجها رابطهی نزدیکی با کنجی پیدا کرده و در مراقبت از بچهکایجو به او کمک میکند.
باید اذعان کرد که پس از دیدن فیلم مقایسهی «اولترامن: خیزش» با «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» (How To Train Your Dragon) غیرممکن است. شباهتهای زیادی بین دو فیلم وجود دارد که میخواهند از عنصر تربیت بچه هیولا، به نشان دادن یک رابطهی کجدار و مریض پدر و فرزندی برسند. اما اینکه فیلم چقدر موفق شده است، بسته به این دارد که آیا از بچهها خوشتان میآید یا نه.
بچهکایجو مثل تمام بچههایی است که تا به حال دیدهاید؛ او آروغ میزند، گریه میکند، همه چیز را میشکند و مهمتر از همه، هیچ درکی از میزان قدرت خود ندارد و از این رو، مدام برای کنجی مشکلتراشی میکند. او خواب را از کنجی میگیرد و بیخوابی موجب میشود عملکردش در زمین بیسبال نیز افت شدیدی داشته باشد. دیگر تنها چیزی که کنجی ذرهای از آن لذت میبرد، یعنی بیسبال هم، به لطف خرابکاریهای بچهکایجو از او گرفته میشود.
اما چالش داستان تنها در تربیت بچهکایجو خلاصه نمیشود. در ابتدای فیلم، کنجی را میبینیم که یک آدم مغرور و خودسر است که تلاشی برای بهبود رابطهاش با پدرش نمیکند. این رویکرد پختهتری نسبت به کاراکتر اولترامن به تصویر میکشد. خلاف ابرقهرمانهای افسانهای که از همه نظر، فیزیکی و اخلاقی، عالی هستند، کنجی نقصهای زیادی دارد. همانطور که احتمالا شنیدهاید، بچهها از والدینشان یاد میگیرند و این چالش شخصی کن را نشان میدهد که اگر میخواهد بچهکایجو را تربیت کند، باید دست به اصلاح رفتار خودش بزند.
اگر نگهداری از بچهها و مواجهه با تراماهای شخصی کافی نبود، حالا قضیهی آدمبد داستان هم جلوی پای کنجی سنگ میاندازد. میفهمیم که دکتر اوندا، رئیس سازمان دفاع در برابر کایجو (Kaiju Defense Force)، کسی بوده که تخم آهنی بچه را به جایگنتران داده بوده تا بتواند رد او را تا جزیرهی کایجوها بزند و در یک حرکت، از شر تمامی این هیولاها خلاص شود. با اینکه اگر واقعبینانه به کار دکتر اوندا نگاه کنیم، باید او را قهرمان توکیو بدانیم، اما معصومیت بچهکایجو نمیگذارد طرفدار اوندا باشیم؛ حتی اگر نیتاش خیر باشد.
سالهاست که کایجوها به عنوان استعارهای از اضطراب ناشی از حملهی اتمی در داستان به تصویر کشیده میشوند. اما «اولترامن: خیزش» بچهکایجو را به مثابهی اضطراب ناشی از تولد و بچهداری به کار میبرد که دیدگاه کاملا متفاوت، اما ملموسی ارائه میدهد. البته فیلم زمان زیادی را صرف توضیح پسزمینه و میراث اولترامن به مخاطب نمیکند؛ بلکه تمام تمرکزش را بر کن و روابط خانوادگی او میگذارد که برای هدفی که مد نظر داشتهاند تصمیم درستی بوده است. «اولترامن: خیزش» یک داستان صمیمی دربارهی موقعیتهایی واقعی تعریف میکند که تقریبا همهی ما آن را تجربه کردهایم.
شما لازم نیست تا به حال هیچ فیلم یا سریالی از اولترامن دیده باشید تا بخواهید «اولترامن: خیزش» را ببینید. این به ویژه برای جذب مخاطبان جوانتر و غیرژاپنی به درد میخورد که احتمالا تاکنون چیزی دربارهی کاراکتر اولترامن نشنیدهاند. این در مقایسه با «شین اولترامن» سال ۲۰۲۲ دست بالاتر را به انیمیشن نتفلیکس میدهد؛ چراکه «شین اولترامن» تکیهی زیادی بر تاریخ و هویت این کاراکتر داشت و اگر طرفدار پروپاقرص این دنیا نبودید، دنبال کردنش کار سختی بود.
انیمیشن «اولترامن: خیزش» انیمیشن زیبایی دارد و مشخص است که از فیلم «مرد عنکبوتی: آن سوی دنیای عنکبوتی» (Spider-Man: Into the Spider-Verse) الهام گرفته است. ترکیب سبک ۲D و ۳D، به ویژه در صحنههای اکشن یک استایل انیمیشنی خاص به فیلم داده و نقطهی اوج آن را میتوانید در مبارزهی پایانی فیلم ببینید. قاببندیهای جذاب از نماهای نئونی شهر، اکشن سریع و دیوانهوار به سبک انیمه، در مقابل سبک نقاشی با خطوط اغراقشدهای که شما را به یاد کتابهای مصور میاندازد، انیمیشن «اولترامن: خیزش» را به یکی از بهترین فیلمهای اولترامن از نظر بصری تبدیل کرده است.
البته در مقام مقایسه باید گفت الهام گرفتن از سبک انیمیشنی «مرد عنکبوتی» و اجرا کردن آن دو مقولهی متفاوت هستند و فیلم نتفلیکس از این نظر به پای «مرد عنکبوتی: آن سوی دنیای عنکبوتی» نمیرسد؛ اما اگر واقعبینانه به ماجرا نگاه کنید، تاکنون چند فیلم در تاریخ سینما دیدهاید که از نظر انیمیشن به پای این فیلم برسند؟ باید گفت که سازندگان «اولترامن: خیزش» با بودجه و زمانی که در اختیار داشتهاند محصول خوبی از آب درآوردهاند و مطمئنیم اگر با فرزندتان پای فیلم بنشینید، آنها از کیفیت پایین انیمیشنها گله نخواهند کرد.
شاید بتوان گفت با کمبود بودجه دست تیندل و هیمز برای گنجاندن صحنههای اکشن پرجنبوجوشتر در فیلم بسته بوده و به همین دلیل است که داستان «اولترامن: خیزش» بیش از هر چیز بر روابط والد و فرزندی کن و بچهکایجو، و کن و پدرش تمرکز میکند. کن که ناخواسته بچهدار شده، حالا متوجه میشود که والدینش برای نگهداری از او چه سختیهایی متحمل شده و چه فداکاریهایی کردهاند. این درک تازه او را به سمت همذاتپنداری با پدرش سوق میدهد که در آغاز فیلم از او گله داشت ولی در نهایت، کن پدرش را میبخشد.
اگر از خیلی از بچهها بپرسید، قهرمان زندگیاشان چه کسی است، پدر یا مادرشان را نشان میدهند. اما آنها نمیدانند که همین والدین هرروز با سختیهای زندگی خودشان دستوپنجه نرم میکنند و در عین حال، باید حواسشان به یک موجود زنده باشد که گاهی مثل یک کایجو میآید و همهی کاسهکوزهها را به هم میریزد، نظم و ترتیب زندگیاشان را میگیرد و آخرسر حتی یک تشکر خشکوخالی هم تحویلتان نمیدهد. کنجی در مدت نگهداری از بچهکایجو (که بعدها به یاد مادرش نام امی را بر او میگذارند) به سختیهایی پی میبرد که پدر و مادرش برایش کشیدهاند و او با توقع زیادی، هیچوقت قدردان کارهایشان نبوده است.
این دسته پدر و مادرها از نسلی میآیند که ابراز محبت کلامی هنوز برایشان سخت است؛ برای همین میکوشند تا محبت خود به فرزندانشان را از طرق دیگر نشان دهند؛ طرقی که همیشه درست از سوی بچهها درک نمیشود. از این دست ملاحظات در فرهنگ خودمان هم زیاد پیدا میکنیم. برای همین داستان کنجی و پدرش فرصتی میدهد تا در زندگی خودمان هم عمیق شویم.
این ایده به خودی خود داستان «اولترامن: خیزش» را از بسیاری از فیلمهای کودکانهای که اخیرا دیدهایم پرمایهتر جلوه میدهد. پیامی در بطن داستان وجود دارد که میتواند بزرگترهایی را هم که پابهپای فرزندشان سر فیلم نشستهاند به تفکر وادارد. این را بگذارید کنار تصاویر زیبای انیمیشن و از همین طریق، «اولترامن: خیزش» پیام خود را بهتر میرساند؛ بهخصوص با سکانسهای صمیمیتر فیلم.
درحالی که فیلمها و سریالهای اولترامن اغلب به خاطر صحنههای اکشن و مبارزات قهرمان با کایجوها به یاد ماندهاند، بهترین صحنههای «اولترامن:خیزش» آنهایی هستند که رابطهی پدر و فرزندی کن و کایجو را نشان میدهند؛ برای مثال، در یکی از صحنهها اسید معدهی امی بالا زده و آتش از دهانش بیرون میزند که کنجی را به حدی متعجب میکند که میگوید: مگر بچهها هم مشکل اسید معده میگیرند؟ یا در صحنهای دیگر، کن به امی بیسبال بازی کردن یاد میدهد و این رابطهی آنها را به هم نزدیکتر میکند.
فیلم با استفاده از چنین لحظات صمیمی بین کاراکترها توانسته به همه چیز یک عنصر انسانی بدهد که ارتباط گرفتن با داستان را سادهتر هم کرده است؛ برای نمونه، در اغلب فیلمهای کایجو، این موجودات در قالب هیولاهایی بیرحم به تصویر کشیده میشوند، اما رفتارهای بچهکایجو، که درست مثل نوزاد انسان است و دیدن برق چشمان امی، که کنجی را هم به وجد میآورد، قند در دل بیننده آب میکند.
حتی دکتر اوندا، شرور اصلی داستان، هم کسی نیست که هر روز در فیلمهای کودکان میبینیم. او کسی نیست که از اذیت کردن جوجه کایجوها لذت میبرد؛ بلکه «اولترامن: خیزش» پسزمینهای برای کاراکتر او تعریف میکند که موجب میشود بفهمیم چرا دکتر اوندا تا این اندازه در دستگیر کردن همهی کایجوها شدت عمل به خرج میدهد. او از این هیولاها خوشش نمیآید؛ زیرا خانوادهاش را به خاطر یکی از همین کایجوها از دست داده است. اوندا از اولترامن هم خوشش نمیآید؛ زیرا این قهرمان نتوانسته خانوادهی اوندا را از دست کایجوها نجات دهد.
اما اگر نخواهیم به فیلم آسان بگیریم باید بگوییم که اگر تا به حال در عمرتان فیلم دیده باشید، احتمالا چیز زیادی در داستان «اولترامن: خیزش» وجود نخواهد داشت که شما را غافلگیر کند. داستان دقیقا همانطور که انتظار دارید شروع میشود، جلو میرود و تمام میشود. در حالی که لازم نیست هر داستانی ایدههای کاملا دستنخوردهای معرفی کند، اما بد نمیشد اگر «اولترامن: خیزش» چیزهای بیشتری برای ارائه به بینندگانی داشت که دنبال دیدن چیز تازهای از اولترامن بودند.
حتی چالشهایی هم که در طول داستان ایجاد میشوند، چه تنش بین پدر و پسر باشد و چه بین انسانها و کایجو، همه چیز آنقدر سریع حل و فصل میشود که تأثیر عاطفی خود را از دست میدهد. حتی زمانی که داستان به سمت اتفاقات تاریکتری میرود، ریسک نمیکند که بخواهد این تاریکی را تمام و کمال نشان دهد. تعداد دفعاتی که دست سرنوشت به کمک کنجی و بچهکایجو میآید آنقدر زیادی است که باور کردنشان دیگر سخت میشود.
«اولترامن: خیزش» از شخصیت آمی روزنامهنگار هم غفلت میکند. او که خودش یک بچهی عاشق اولترامن دارد در یکی از تأثیرگذارترین صحنههای فیلم پشت تلفن با کنجی صحبت کرده و به او اطمینان میدهد که میتواند والد خوبی برای امی باشد. امی به کن میگوید که در یک رابطهی پدر و فرزندی این همیشه بچهها نیستند که از بزرگترها یاد میگیرند؛ بلکه فرزندآوری فرصتی برای خودشناسی فراهم میکند؛ مسیری که میتواند نسخهی بهتری از آدم بسازد. اما حیف شد که فیلم زمان کافی برای پروبال دادن به رابطهای که بین کن و آمی شکل گرفت اختصاص نداده است. برای همین فیلم میتوانست با حذف این داستانهای فرعی اضافی، فیلمنامهی منسجمتری تحویل مخاطب دهد.
تیندل و مارک هیمز نویسندگان اصلی «اولترامن: خیزش» بودهاند و در کارنامهی آنها میتوانید نویسندگی انیمیشن «کوبو و دو تار» (Kubo and the Two Strings) را هم پیدا کنید و با اینکه آن فیلم هم از نظر بصری حرفهای زیادی برای گفتن داشت، از نظر داستانی میلنگید. «اولترامن: خیزش» به جای آنکه اجازه دهد تصویر حرف بزند، با دیالوگهای زیاد هر اتفاق و احساس را علنا بیان میکند.
اینها همه نشان میدهند که فیلم مشخصا با ذهنیت مخاطب کودک غیرژاپنی ساخته شده است. «اولترامن: خیزش» بدون آنکه خشونت خاصی داشته باشد، یا حتی آنکه به سمت طنزهای لایواکشنهای ژاپنی اولترامن برود که برای هر کسی خارج از ژاپن عجیب مینمایند، یک انیمیشن پرانرژی و رنگارنگ است با دیالوگهای واضح و ساده که با صداپیشگی جذاباش داستان را بیکموکاست به بینندگان منتقل میکند. برای همین حتی اگر مخاطبان پنج تا ده سالهی فیلم با این دیالوگهای طولانی حوصلهاشان سر برود، با تصاویر پرسروصدای آن از خواب بیدار میشوند.
البته باز هم بهتر بود اگر در سکانس پایانی مخاطب را تا لبهی تیغ میبردند و همچنان احساسی از استرس وجود داشت؛ استرسی مبنی براینکه شاید اولترامن این بار نتواند پیروز شود؛ اما فیلم از این اطمینان حاصل میکند که قرار نیست هیچ بلایی سر اولترامن یا بچهکایجو بیاید و نگران نباشید که همه چیز تحت کنترل است. این همان چیزی است که در نهایت «اولترامن: خیزش» را از انیمیشنی مثل «مرد عنکبوتی: آن سوی دنیای عنکبوتی» متمایز میکند.
فیلم همچنین هالهی ابهام حول کاراکتر مادر کنجی را نگه میدارد تا پتانسیل لازم برای کشاندن شما پای دنبالهی احتمالی فیلم را داشته باشد. شنون تیندل، کارگردان فیلم، پیش از این گفته بود که ایدهی حداقل دو فیلم دیگر در دنیای این اولترامن را در ذهن دارد و دقیقا میداند میخواهد داستان این کاراکتر را به کجا ببرد. اما اینکه سهگانهای در این دنیا محقق خواهد شد یا نه بحث دیگری است.
نکات مثبت اقتباسهای غربی از کاراکترهای ژاپنی معمولا چیز جالبی از آب درنمیآیند و میتوانید این را در فیلمهای مانسترورس مبتنی بر کاراکتر گودزیلا هم ببینید. «اولترامن: خیزش» هم هنوز کاستیهای زیادی دارد که میتوانست برای حل آنها از روی دست فیلمهایی چون «در جستجوی نمو» (Finding Nemo) یا «غول آهنی» (The Iron Giant) نگاه کند. اما نمیتوان انکار کرد که همچنان یک فیلم انیمیشنی خانوادگی و همهپسند است که میتواند بینندگان را به کاوش بیشتر در دنیای اولترامن مشتاق کند. «اولترامن: خیزش» بهترین گزینه برای بچههایی است که دوست دارند کسی مثل بچهکایجو را روی تصویر ببینند که رفتارهایش عین خودشان است و همچنین برای والدینی که فراتر از داستان نگهداری از بچههای غولپیکر، میتوانند محتوای بیشتری میان خطوط فیلم پیدا کنند.
شکی در آن نیست که «اولترامن: خیزش» به عنوان یک انیمیشن کودکانه اختلاف نظر زیادی بین طرفداران قدیمی مجموعهی علمی-تخیلی قدیمی و بینندگان جوانتر آن برانگیخته است. البته برخی از این اختلاف نظرها غیرقابل اجتناب است. بالاخره سراغ هر کاراکتر نمادینی بروید و بخواهید از دید تازهای به داستانش نگاه کنید، همیشه عدهای وجود دارند که زبان به شکایت بگشایند. دربارهی کاراکتر اولترامن، که قدمت آن به سال ۱۹۶۶ میلادی بازمیگردد، این قضیه پیچیدهتر هم میشود.
باید یک نکته را از اول کار روشن کرد؛ «اولترامن: خیزش» خیلی با دنیای این قهرمان کاری ندارد و بیشتر باید به عنوان یک انیمیشن مستقل به آن نگاه کنید. به ویژه اگر علاقمند به داستان و پسزمینهی اولترامن باشید، این فیلم نمیتواند مقدمهی خوبی برای ورود به این دنیا در نظر گرفته شود؛ چراکه از گذشتهی اولترامن، قدرتها و کیستی او صحبتی به میان نمیآید. به عبارت دیگر، این انیمیشن انگلیسی زبان نتفلیکس هم بار مسئولیت و هم فشار زیادی را بر شانههای خود متحمل شده تا بتواند داستانی در دنیای اولترامن بگوید که نیازی به هیچ دانش قبلی از این کاراکتر ندارد.
اختلاف نظرها از آنجا میآید که «اولترامن: خیزش» با تمام برداشتهایی که تاکنون از این کاراکتر دیدهاید تفاوت دارد و همین دو سال پیش در ۲۰۲۲ میلادی بود که فیلم «شین اولترامن» (Shin Ultraman) اکران شد و به ناچار، مقایسهی «اولترامن: خیزش» با آن اجتناب ناپذیر خواهد بود. اما باید در نظر داشته باشید که «شین اولترامن» فیلمی است که میتوان آن را ادای احترامی به تاریخ و میراث این کاراکتر دانست. «خیزش» اصلا به یک مسیر دیگر رفته است. در نهایت هر کدام از این فیلمها ویژگیها و مخاطبان خاص خود را دارند و «اولترامن: خیزش» به ویژه در میان بینندگان جوانتر این کاراکتر طرفدار پیدا کرده که احتمالا برای اولین بار است که با داستان اولترامن مواجه میشوند.
در این میان، طرفداران قدیمیتر اولترامن حتی با وجود تمام انیمیشنهای پر رنگولعاب فیلم، احتمالا گلههایی نسبت به آن داشته باشند. انیمیشن جلوههای بصری جذابی دارد و مشخص است که نقاشان و طراحان خوشذوقی روی آن کار کردهاند؛ اما کمبود بودجه موضوعی است که گاهی اوقات توی ذوق میزند و داستان و تصویر هرگز آنطور که دوست دارید به هم متصل نمیشوند. امسال شاهد انیمیشنهای علمی-تخیلی خیرهکنندهای بودیم که استاندارد انتظارات ما را جابهجا کردهاند؛ از این رو در مقام مقایسه «اولترامن: خیزش»، که در همه چیز حد وسط را میگیرد، کمی عقب میماند. البته فیلم بدون جذابیتهای خودش نیست و با بازیگوشیها و حس طنز خود بیشتر در دل بینندگان جوان مینشیند، به ویژه آنهایی که طرفدار بیسبال هستند.
هشدار؛ در نقد انیمیشن «اولترامن: خیزش» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
«اولترامن: خیزش» به کارگردانی شنون تیندل و جان آئوشیما دربارهی ستارهی جوان بیسبال بااستعدادی است به نام کنجی ساتو (با صداپیشگی کریستوفر شان). این جوان مغرور که در امریکا بیسبال بازی میکند، به توکیو میرود تا جای پدرش (گد واتانابه) را که در مبارزه با یک کایجو آسیب دیده بگیرد؛ آخر پدرش اولترامن است! او پس از مبارزه با اژدها جایگنتران کار خود را کنار گذاشته و مجبور شده که از میدان مبارزه کنارهگیری کند.کنجی، که او را کن هم صدا میزنند، رابطهی خوبی با پدرش ندارد؛ چرا که پدرش همیشه مبارزه با کایجوها را به توجه به همسر و فرزندش ترجیح داده است و ازاینرو، وقتی کن جوانتر بود، آن مهرومحبتی که از پدرش نیاز داشته دریافت نکرده است. مادرش، امیکو (تملین تومیتا)، نیز غیبش زده و کسی از چرایی و چگونگی آن خبر ندارد؛ اما کنجی احتمال میدهد که بیتوجهیهای پدرش عامل اصلی گمشدن مادرش بوده است.
تمام این اتفاقات موجب میشود کن نه تنها نسبت به مسئولیتهای خود به عنوان یک ورزشکار حرفهای که به مسئولیتی که از پدرش به ارث برده نیز بیتوجه باشد و به عنوان اولترامن نقش خود را تماموکمال ایفا نکند. او بیش از آنکه بخواهد کارش را درست انجام دهد، میخواهد خودنمایی کند و همین مربی و همتیمیهایش را از دستش عصبانی میکند.
اما این شرایط خود کن را هم به هم ریخته است. او پیش از آنکه به توکیو بازگردد در تیم داجرز لسآنجلس بازی میکرد و حالا مسابقه برای تیم جایانتس در توکیو بیشتر برایش حکم اجبار را دارد. نقش اولترامن هم چیزی است که کنجی از پدرش به ارث برده که اساسا زن و بچهاش را رها کرد تا دنبال قهرمانبازیهایش برود؛ پس میتوان گفت او از هیچکدام از جنبههای زندگیاش، چه به عنوان یک ورزشکار حرفهای که مدام در چشم رسانههاست، تا مسئولیتهای زندگی قایمکیاش به عنوان یک ابرقهرمان، راضی نباشد.
بنابراین، کنجی مدام با احساسات خود دربارهی قهرمان بودن در جدال است؛ به خصوص که مادرش اخیرا ناپدید شده و این اتفاق دستتنها رابطهی پدر و پسر را پیچیدهتر کرده و ردی از تراما برایشان بر جا گذاشته است؛ با این حال، کنجی و پدرش مجبور به همکاری هستند تا بتوانند از شهر محافظت کنند.
بیشتر بخوانید: ۱۰ انیمیشن قدیمی دیزنی که با گذر زمان اعتبار خود را از دست دادهاند
این رابطه اما قرار است پیچیدهتر از اینها شود. کنجی، خلاف پدرش، از پس شکست دادن جایگنتران برمیآید؛ اما پس از نبرد، یکی از تخمهای این کایجو را پیدا میکند که جوجه کرده و بچهکایجو خودش را به کن میچسباند و فکر میکند او مادرش است. او حالا باید برای این موجود فسقلی و بامزه اما همچنان خطرناک، مادری کند که در کنار بیسبال و اولترامن بودن، برنامههای کن را به هم میریزد.
کن با کمک سوپرکامیپوترش به نام مینا (که دوباره تملین تومیتا، صداپیشهی مادر کنجی نقش او را بازی میکند) میخواهد این کایجو را زیر بالوپر خود بگیرد تا نکند یک موقع بلایی سرش بیاید؛ چراکه نیروهای شروری در شهر وجود دارند که میخواهند بچهکایجو را بربایند. راستی، داستان فرعی یک روزنامهنگار محلی به نام آمی واکیتا (جولیا هریمن) را هم فراموش نکنیم که در میان همهی این هرج و مرجها رابطهی نزدیکی با کنجی پیدا کرده و در مراقبت از بچهکایجو به او کمک میکند.
باید اذعان کرد که پس از دیدن فیلم مقایسهی «اولترامن: خیزش» با «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» (How To Train Your Dragon) غیرممکن است. شباهتهای زیادی بین دو فیلم وجود دارد که میخواهند از عنصر تربیت بچه هیولا، به نشان دادن یک رابطهی کجدار و مریض پدر و فرزندی برسند. اما اینکه فیلم چقدر موفق شده است، بسته به این دارد که آیا از بچهها خوشتان میآید یا نه.
بچهکایجو مثل تمام بچههایی است که تا به حال دیدهاید؛ او آروغ میزند، گریه میکند، همه چیز را میشکند و مهمتر از همه، هیچ درکی از میزان قدرت خود ندارد و از این رو، مدام برای کنجی مشکلتراشی میکند. او خواب را از کنجی میگیرد و بیخوابی موجب میشود عملکردش در زمین بیسبال نیز افت شدیدی داشته باشد. دیگر تنها چیزی که کنجی ذرهای از آن لذت میبرد، یعنی بیسبال هم، به لطف خرابکاریهای بچهکایجو از او گرفته میشود.
اما چالش داستان تنها در تربیت بچهکایجو خلاصه نمیشود. در ابتدای فیلم، کنجی را میبینیم که یک آدم مغرور و خودسر است که تلاشی برای بهبود رابطهاش با پدرش نمیکند. این رویکرد پختهتری نسبت به کاراکتر اولترامن به تصویر میکشد. خلاف ابرقهرمانهای افسانهای که از همه نظر، فیزیکی و اخلاقی، عالی هستند، کنجی نقصهای زیادی دارد. همانطور که احتمالا شنیدهاید، بچهها از والدینشان یاد میگیرند و این چالش شخصی کن را نشان میدهد که اگر میخواهد بچهکایجو را تربیت کند، باید دست به اصلاح رفتار خودش بزند.
اگر نگهداری از بچهها و مواجهه با تراماهای شخصی کافی نبود، حالا قضیهی آدمبد داستان هم جلوی پای کنجی سنگ میاندازد. میفهمیم که دکتر اوندا، رئیس سازمان دفاع در برابر کایجو (Kaiju Defense Force)، کسی بوده که تخم آهنی بچه را به جایگنتران داده بوده تا بتواند رد او را تا جزیرهی کایجوها بزند و در یک حرکت، از شر تمامی این هیولاها خلاص شود. با اینکه اگر واقعبینانه به کار دکتر اوندا نگاه کنیم، باید او را قهرمان توکیو بدانیم، اما معصومیت بچهکایجو نمیگذارد طرفدار اوندا باشیم؛ حتی اگر نیتاش خیر باشد.
سالهاست که کایجوها به عنوان استعارهای از اضطراب ناشی از حملهی اتمی در داستان به تصویر کشیده میشوند. اما «اولترامن: خیزش» بچهکایجو را به مثابهی اضطراب ناشی از تولد و بچهداری به کار میبرد که دیدگاه کاملا متفاوت، اما ملموسی ارائه میدهد. البته فیلم زمان زیادی را صرف توضیح پسزمینه و میراث اولترامن به مخاطب نمیکند؛ بلکه تمام تمرکزش را بر کن و روابط خانوادگی او میگذارد که برای هدفی که مد نظر داشتهاند تصمیم درستی بوده است. «اولترامن: خیزش» یک داستان صمیمی دربارهی موقعیتهایی واقعی تعریف میکند که تقریبا همهی ما آن را تجربه کردهایم.
شما لازم نیست تا به حال هیچ فیلم یا سریالی از اولترامن دیده باشید تا بخواهید «اولترامن: خیزش» را ببینید. این به ویژه برای جذب مخاطبان جوانتر و غیرژاپنی به درد میخورد که احتمالا تاکنون چیزی دربارهی کاراکتر اولترامن نشنیدهاند. این در مقایسه با «شین اولترامن» سال ۲۰۲۲ دست بالاتر را به انیمیشن نتفلیکس میدهد؛ چراکه «شین اولترامن» تکیهی زیادی بر تاریخ و هویت این کاراکتر داشت و اگر طرفدار پروپاقرص این دنیا نبودید، دنبال کردنش کار سختی بود.
انیمیشن «اولترامن: خیزش» انیمیشن زیبایی دارد و مشخص است که از فیلم «مرد عنکبوتی: آن سوی دنیای عنکبوتی» (Spider-Man: Into the Spider-Verse) الهام گرفته است. ترکیب سبک ۲D و ۳D، به ویژه در صحنههای اکشن یک استایل انیمیشنی خاص به فیلم داده و نقطهی اوج آن را میتوانید در مبارزهی پایانی فیلم ببینید. قاببندیهای جذاب از نماهای نئونی شهر، اکشن سریع و دیوانهوار به سبک انیمه، در مقابل سبک نقاشی با خطوط اغراقشدهای که شما را به یاد کتابهای مصور میاندازد، انیمیشن «اولترامن: خیزش» را به یکی از بهترین فیلمهای اولترامن از نظر بصری تبدیل کرده است.
البته در مقام مقایسه باید گفت الهام گرفتن از سبک انیمیشنی «مرد عنکبوتی» و اجرا کردن آن دو مقولهی متفاوت هستند و فیلم نتفلیکس از این نظر به پای «مرد عنکبوتی: آن سوی دنیای عنکبوتی» نمیرسد؛ اما اگر واقعبینانه به ماجرا نگاه کنید، تاکنون چند فیلم در تاریخ سینما دیدهاید که از نظر انیمیشن به پای این فیلم برسند؟ باید گفت که سازندگان «اولترامن: خیزش» با بودجه و زمانی که در اختیار داشتهاند محصول خوبی از آب درآوردهاند و مطمئنیم اگر با فرزندتان پای فیلم بنشینید، آنها از کیفیت پایین انیمیشنها گله نخواهند کرد.
شاید بتوان گفت با کمبود بودجه دست تیندل و هیمز برای گنجاندن صحنههای اکشن پرجنبوجوشتر در فیلم بسته بوده و به همین دلیل است که داستان «اولترامن: خیزش» بیش از هر چیز بر روابط والد و فرزندی کن و بچهکایجو، و کن و پدرش تمرکز میکند. کن که ناخواسته بچهدار شده، حالا متوجه میشود که والدینش برای نگهداری از او چه سختیهایی متحمل شده و چه فداکاریهایی کردهاند. این درک تازه او را به سمت همذاتپنداری با پدرش سوق میدهد که در آغاز فیلم از او گله داشت ولی در نهایت، کن پدرش را میبخشد.
اگر از خیلی از بچهها بپرسید، قهرمان زندگیاشان چه کسی است، پدر یا مادرشان را نشان میدهند. اما آنها نمیدانند که همین والدین هرروز با سختیهای زندگی خودشان دستوپنجه نرم میکنند و در عین حال، باید حواسشان به یک موجود زنده باشد که گاهی مثل یک کایجو میآید و همهی کاسهکوزهها را به هم میریزد، نظم و ترتیب زندگیاشان را میگیرد و آخرسر حتی یک تشکر خشکوخالی هم تحویلتان نمیدهد. کنجی در مدت نگهداری از بچهکایجو (که بعدها به یاد مادرش نام امی را بر او میگذارند) به سختیهایی پی میبرد که پدر و مادرش برایش کشیدهاند و او با توقع زیادی، هیچوقت قدردان کارهایشان نبوده است.
این دسته پدر و مادرها از نسلی میآیند که ابراز محبت کلامی هنوز برایشان سخت است؛ برای همین میکوشند تا محبت خود به فرزندانشان را از طرق دیگر نشان دهند؛ طرقی که همیشه درست از سوی بچهها درک نمیشود. از این دست ملاحظات در فرهنگ خودمان هم زیاد پیدا میکنیم. برای همین داستان کنجی و پدرش فرصتی میدهد تا در زندگی خودمان هم عمیق شویم.
این ایده به خودی خود داستان «اولترامن: خیزش» را از بسیاری از فیلمهای کودکانهای که اخیرا دیدهایم پرمایهتر جلوه میدهد. پیامی در بطن داستان وجود دارد که میتواند بزرگترهایی را هم که پابهپای فرزندشان سر فیلم نشستهاند به تفکر وادارد. این را بگذارید کنار تصاویر زیبای انیمیشن و از همین طریق، «اولترامن: خیزش» پیام خود را بهتر میرساند؛ بهخصوص با سکانسهای صمیمیتر فیلم.
درحالی که فیلمها و سریالهای اولترامن اغلب به خاطر صحنههای اکشن و مبارزات قهرمان با کایجوها به یاد ماندهاند، بهترین صحنههای «اولترامن:خیزش» آنهایی هستند که رابطهی پدر و فرزندی کن و کایجو را نشان میدهند؛ برای مثال، در یکی از صحنهها اسید معدهی امی بالا زده و آتش از دهانش بیرون میزند که کنجی را به حدی متعجب میکند که میگوید: مگر بچهها هم مشکل اسید معده میگیرند؟ یا در صحنهای دیگر، کن به امی بیسبال بازی کردن یاد میدهد و این رابطهی آنها را به هم نزدیکتر میکند.
فیلم با استفاده از چنین لحظات صمیمی بین کاراکترها توانسته به همه چیز یک عنصر انسانی بدهد که ارتباط گرفتن با داستان را سادهتر هم کرده است؛ برای نمونه، در اغلب فیلمهای کایجو، این موجودات در قالب هیولاهایی بیرحم به تصویر کشیده میشوند، اما رفتارهای بچهکایجو، که درست مثل نوزاد انسان است و دیدن برق چشمان امی، که کنجی را هم به وجد میآورد، قند در دل بیننده آب میکند.
حتی دکتر اوندا، شرور اصلی داستان، هم کسی نیست که هر روز در فیلمهای کودکان میبینیم. او کسی نیست که از اذیت کردن جوجه کایجوها لذت میبرد؛ بلکه «اولترامن: خیزش» پسزمینهای برای کاراکتر او تعریف میکند که موجب میشود بفهمیم چرا دکتر اوندا تا این اندازه در دستگیر کردن همهی کایجوها شدت عمل به خرج میدهد. او از این هیولاها خوشش نمیآید؛ زیرا خانوادهاش را به خاطر یکی از همین کایجوها از دست داده است. اوندا از اولترامن هم خوشش نمیآید؛ زیرا این قهرمان نتوانسته خانوادهی اوندا را از دست کایجوها نجات دهد.
اما اگر نخواهیم به فیلم آسان بگیریم باید بگوییم که اگر تا به حال در عمرتان فیلم دیده باشید، احتمالا چیز زیادی در داستان «اولترامن: خیزش» وجود نخواهد داشت که شما را غافلگیر کند. داستان دقیقا همانطور که انتظار دارید شروع میشود، جلو میرود و تمام میشود. در حالی که لازم نیست هر داستانی ایدههای کاملا دستنخوردهای معرفی کند، اما بد نمیشد اگر «اولترامن: خیزش» چیزهای بیشتری برای ارائه به بینندگانی داشت که دنبال دیدن چیز تازهای از اولترامن بودند.
حتی چالشهایی هم که در طول داستان ایجاد میشوند، چه تنش بین پدر و پسر باشد و چه بین انسانها و کایجو، همه چیز آنقدر سریع حل و فصل میشود که تأثیر عاطفی خود را از دست میدهد. حتی زمانی که داستان به سمت اتفاقات تاریکتری میرود، ریسک نمیکند که بخواهد این تاریکی را تمام و کمال نشان دهد. تعداد دفعاتی که دست سرنوشت به کمک کنجی و بچهکایجو میآید آنقدر زیادی است که باور کردنشان دیگر سخت میشود.
بیشتر بخوانید: ۱۰ سکانس تاثیرگذار انیمیشنهای پیکسار از نظر بصری
«اولترامن: خیزش» از شخصیت آمی روزنامهنگار هم غفلت میکند. او که خودش یک بچهی عاشق اولترامن دارد در یکی از تأثیرگذارترین صحنههای فیلم پشت تلفن با کنجی صحبت کرده و به او اطمینان میدهد که میتواند والد خوبی برای امی باشد. امی به کن میگوید که در یک رابطهی پدر و فرزندی این همیشه بچهها نیستند که از بزرگترها یاد میگیرند؛ بلکه فرزندآوری فرصتی برای خودشناسی فراهم میکند؛ مسیری که میتواند نسخهی بهتری از آدم بسازد. اما حیف شد که فیلم زمان کافی برای پروبال دادن به رابطهای که بین کن و آمی شکل گرفت اختصاص نداده است. برای همین فیلم میتوانست با حذف این داستانهای فرعی اضافی، فیلمنامهی منسجمتری تحویل مخاطب دهد.
تیندل و مارک هیمز نویسندگان اصلی «اولترامن: خیزش» بودهاند و در کارنامهی آنها میتوانید نویسندگی انیمیشن «کوبو و دو تار» (Kubo and the Two Strings) را هم پیدا کنید و با اینکه آن فیلم هم از نظر بصری حرفهای زیادی برای گفتن داشت، از نظر داستانی میلنگید. «اولترامن: خیزش» به جای آنکه اجازه دهد تصویر حرف بزند، با دیالوگهای زیاد هر اتفاق و احساس را علنا بیان میکند.
اینها همه نشان میدهند که فیلم مشخصا با ذهنیت مخاطب کودک غیرژاپنی ساخته شده است. «اولترامن: خیزش» بدون آنکه خشونت خاصی داشته باشد، یا حتی آنکه به سمت طنزهای لایواکشنهای ژاپنی اولترامن برود که برای هر کسی خارج از ژاپن عجیب مینمایند، یک انیمیشن پرانرژی و رنگارنگ است با دیالوگهای واضح و ساده که با صداپیشگی جذاباش داستان را بیکموکاست به بینندگان منتقل میکند. برای همین حتی اگر مخاطبان پنج تا ده سالهی فیلم با این دیالوگهای طولانی حوصلهاشان سر برود، با تصاویر پرسروصدای آن از خواب بیدار میشوند.
البته باز هم بهتر بود اگر در سکانس پایانی مخاطب را تا لبهی تیغ میبردند و همچنان احساسی از استرس وجود داشت؛ استرسی مبنی براینکه شاید اولترامن این بار نتواند پیروز شود؛ اما فیلم از این اطمینان حاصل میکند که قرار نیست هیچ بلایی سر اولترامن یا بچهکایجو بیاید و نگران نباشید که همه چیز تحت کنترل است. این همان چیزی است که در نهایت «اولترامن: خیزش» را از انیمیشنی مثل «مرد عنکبوتی: آن سوی دنیای عنکبوتی» متمایز میکند.
فیلم همچنین هالهی ابهام حول کاراکتر مادر کنجی را نگه میدارد تا پتانسیل لازم برای کشاندن شما پای دنبالهی احتمالی فیلم را داشته باشد. شنون تیندل، کارگردان فیلم، پیش از این گفته بود که ایدهی حداقل دو فیلم دیگر در دنیای این اولترامن را در ذهن دارد و دقیقا میداند میخواهد داستان این کاراکتر را به کجا ببرد. اما اینکه سهگانهای در این دنیا محقق خواهد شد یا نه بحث دیگری است.
- سبک نقاشی منحصربهفرد
- عدم نیاز به دانش قبلی از کاراکتر و دنیای اولترامن
- پیام ملموس و تأملبرانگیز داستان به ویژه در رابطهی کنجی با پدرش
- معرفی آدمبدی با اهداف و انگیزههای واقعبینانه
- قابل پیشبینی بودن داستان
- بسط ندادن به کاراکتر آمی و رابطهی او با کنجی
شناسنامه انیمیشن «اولترامن: خیزش» (Ultraman: Rising)
کارگردان: شنون تیندل
نویسندگان: شنون تیندل، مارک هیمز
بازیگران: کریستوفر شان، تملین تومیتا، گد واتانابه، جولیا هریمن
محصول: ۲۰۲۴، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ٪۸۱
خلاصه داستان: کنجی ساتو ستارهی معروف بیسبال است که از سر اجبار باید به همان مسیر پدرش رفته و به عنوان اولترامن از شهر در برابر کایجوها محافظت کند. اما پس از یکی از نبردهایش، یک بچهکایجو سر راهش سبز میشود که فکر میکند کنجی مادرش است. او که دلش نمیآید این بچه را رها کند، خود را موظف به نگهداری از او میبیند که زندگی پرهرج و مرج کنجی را از پیش پیچیدهتر میکند…
https://teater.ir/news/62500