بسیاری از بازیگران عادات بدی دارند و بسیاری از فیلمسازان هم وقتی کسی کارش را درست انجام نمیدهد، عصبانیت خود را به شکل کلامی یا گاه فیزیکی بروز میدهند. تولستوی در کتاب «هنر چیست؟» از «ماهیت خودشیفته» هنر، بهخصوص هنر نمایشی میگوید و مخالفت و انزجار خود را نسبت به رفتار بد و غیرانسانی بازیگران (اپرا) با دیگر عوامل اعلام میکند.
چارسو پرس: بدرفتاری در پشت صحنه فیلم و روزهای فیلمبرداری در سینما مرسوم است. این یکی از دلایلی است که بسیاری از کسانی که وارد این صنعت میشوند، نمیتوانند آن را تاب بیاورند. بله، اصلاً جالب نیست که به این سادگی به این حقیقت اعتراف شود، اما وجود دارد و سابقهاش به امروز و دیروز هم برنمیگردد.
بسیاری از بازیگران عادات بدی دارند و بسیاری از فیلمسازان هم وقتی کسی کارش را درست انجام نمیدهد، عصبانیت خود را به شکل کلامی یا گاه فیزیکی بروز میدهند. تولستوی در کتاب «هنر چیست؟» از «ماهیت خودشیفته» هنر، بهخصوص هنر نمایشی میگوید و مخالفت و انزجار خود را نسبت به رفتار بد و غیرانسانی بازیگران (اپرا) با دیگر عوامل اعلام میکند.
پذیرش این رسمِ به لحاظ اخلاقی ناشایست برای کسانی که در این دنیا کار نمیکنند و مخاطب آن هستند، بسیار سخت و دور از باور است؛ اما خود اهالی هنر آن را به عنوان بخشی جداناپذیر از هنر میپذیرند. بله، مشکلات و کدورتهایی به وجود میآورد و افراد بسته به حساسیتهای شخصیشان با این مسائل برخورد میکنند. اما به طور کلی، در عالم سینما و نمایش چارهای جز گذر از مسائل این چنینی و تاب آوردن نامهربانیها باقی نمیماند. چون هنر است و هنر و هنرمند ارزش دارند. مثلاً بازیگری همچون مارلون براندو که معروف است به سخت بودن سر صحنه و در همکاری.
مارلون براندو را بسیاری از سینمادوستان جهان و خود سینماگران ستایش میکنند و زمینی را که او بر آن راه رفته، مقدس میپندارند. او الگوی بازیگری بسیاری از بازیگران بوده و هنوز هم سبک بازیگری او تقلید میشود. وقتی نام براندو به میان میآید، در وهله نخست تصویر جوانک عاصی «اتوبوسی به نام هوس» (A Streetcar Named Desire) در حال فریاد زدن نام استلا و دون کورلئونه در «پدرخوانده» (The Godfather) به ذهن خطور میکند و بعد میراث ماندگار و کارنامه طویل و درخشان او. سینماگران مهمی همچون جک نیکلسون، آل پاچینو، رابرت دنیرو و مارتین اسکورسیزی وقتی درباره براندو حرف میزنند، یک حال خداگونهای نسبت به او دارند و این نشان از تأثیر مهمی دارد که این بازیگر بزرگ بر تمام مخاطبانش گذاشته است. تصویر او تصویری نیست که به همین سادگی از یاد برود.
با این حال، متأسفانه کار کردن با این بازیگر به گفته و شهادت بسیاری از کسانی که تجربه همکاری با او را داشتهاند، چندان آسان نبوده است.
ظاهراً هرچه سنش بالاتر رفت، بدتر هم شد. اما اینطور که پیداست در مقایسه با بازیگران، کارگردانان بیشتر از او و رفتارش سر صحنه خشمگین میشدند. به عنوان مثال، بداههگویی و حفظ نکردن دیالوگها یکی از عادتهای براندو بود که بسیاری از فیلمسازان را عصبانی میکرد. جان فرانکنهایمر و فرانک آز به عنوان مثال از جمله کسانی بودند که معتقد بودند براندو بسیار غیرحرفهای عمل میکرده و به همین خاطر، کار کردن با او بسیار سخت بوده. چند بازیگر هم که تجربه بازی با او را داشتند، همین نظر را درباره این بازیگر متد اکتینگ داشتند. مثلاً سوفیا لورن که در فیلم «کنتسی از هنگکنگ» (A Countess from Hong Kong) چارلی چاپلین با او همبازی بود، هم تجربه سختی را پشت سر گذاشته بود. ظاهراً براندو در هدایت او دخالت میکرد.
یا دشمنی مارلون براندو و فرانک سیناترا هم یکی از حواشی جنجالی سینمای هالیوود بود. این دو سال ۱۹۵۵ در فیلم «پسرها و عروسکها» (Guys and Dolls) با هم همبازی شدند. ظاهراً براندو دوست داشت نقش اسکای مسترسون را بازی کند اما نقش به سیناترا رسیده بود. به همین خاطر، براندو بازی سیناترا را زیر سؤال برد و همین سرآغاز دشمنی طولانیمدتی بین دو سوپراستار شد. کریستوفر ریو هم که تجربه بازی با براندو را در فیلم محصول ۱۹۸۷ «سوپرمن» (Superman) داشت، گفته بود که بعد از این فیلم دیگر براندو را ستایش نمیکند. او براندو را به این متهم کرد که در زمان فیلمبرداری «سوپرمن» خیلی غیرمسئولانه رفتار کرده، به گفته ریو، براندو فقط خیلی بیاعتنا سر صحنه حاضر میشد، با کمترین میزان زحمت دیالوگهایش را میگفت و بعد به عنوان گرانترین بازیگر فیلم صحنه را ترک میکرد.
شاید پیش خودتان فکر کنید که فیلم «سوپرمن» متعلق به زمانی بود که براندو دیگر پیشکسوت سینما حساب میشد و تنها حضورش در یک فیلم کافی بود. خود براندو هم با آگاهی از همین حقیقت دیگر زحمت خاصی برای نقشش نمیکشید. براندو به اندازه کافی موفقیت کسب کرده و تحسین دریافت کرده بود و خودش را بر پرده سینما دیده بود؛ دیگر نیازی به موفقیتهای بیشتر نداشت. اسمش آنقدر بزرگ بود که لازم نباشد برای راضی نگه داشتن بقیه کار خاصی بکند؛ بله، این هم غیراخلاقی است و سوءاستفاده از موقعیت به حساب میآید.
اما براندو در سالهای جوانی و پیش از ستاره شدن هم سر صحنه بدقلق بود. مثلاً کارل مالدن در زمان روخوانی فیلمنامه «در بارانداز» (On the Waterfront) ساخته الیا کازان از دست براندو عصبانی شده بود. او عصبانیش نسبت به رفتار براندو را این چنین ابراز کرده بود: «چرا هیچ کاری اینجا درست انجام نمیشود؟ این صحنه اصلاً ریتم ندارد. یک روز تو خیلی زود میآیی سر کار و یک روز دیگر اصلاً نمیآیی.»
فیلم محصول ۱۹۶۲ «شورش در بونتی» (Mutiny on the Bount) هم یکی دیگر از پروژههایی سینماییای بود که مارلون براندو در آن مشکلساز شده بود. رفتار او همبازیاش تروور هاوارد را بسیار عصبانی کرده بود. او به ستردی ایونینگ پست گفته بود: «این مرد غیرحرفهای و واقعاً مسخره است.» و او تنها بازیگر فیلم نبود که چنین احساسی به براندو داشت.
ریچارد هریس هم براندو را «کابوسی وحشتناک برای خودش» خوانده بود. البته با وجود تمام این اعتراضها و انتقادات، تقریباً همه به براندو به خاطر مارلون براندو بودنش و همه آنچه با خود حمل میکرد، از توانایی بازیگر، ظاهر جذاب، شخصیت کاریزماتیک و هاله سنگینش، ارفاق میکردند. یعنی رفتار ناپسند و به باور بسیاری از همکارانش غیرحرفهای او را به خاطر استعداد، ستاره بودن و کارنامه پربارش میبخشیدند. اما در هر حال، او خیلیها را در مسیر این کارنامه پربار از خود رنجاند و ظاهراً چندان برایش اهمیتی هم نداشت. او مصداق بارز ماهیت خودشیفته هنر بود اما نمیتوان کتمان کرد که بازیگر بزرگی بود.
بسیاری از بازیگران عادات بدی دارند و بسیاری از فیلمسازان هم وقتی کسی کارش را درست انجام نمیدهد، عصبانیت خود را به شکل کلامی یا گاه فیزیکی بروز میدهند. تولستوی در کتاب «هنر چیست؟» از «ماهیت خودشیفته» هنر، بهخصوص هنر نمایشی میگوید و مخالفت و انزجار خود را نسبت به رفتار بد و غیرانسانی بازیگران (اپرا) با دیگر عوامل اعلام میکند.
پذیرش این رسمِ به لحاظ اخلاقی ناشایست برای کسانی که در این دنیا کار نمیکنند و مخاطب آن هستند، بسیار سخت و دور از باور است؛ اما خود اهالی هنر آن را به عنوان بخشی جداناپذیر از هنر میپذیرند. بله، مشکلات و کدورتهایی به وجود میآورد و افراد بسته به حساسیتهای شخصیشان با این مسائل برخورد میکنند. اما به طور کلی، در عالم سینما و نمایش چارهای جز گذر از مسائل این چنینی و تاب آوردن نامهربانیها باقی نمیماند. چون هنر است و هنر و هنرمند ارزش دارند. مثلاً بازیگری همچون مارلون براندو که معروف است به سخت بودن سر صحنه و در همکاری.
بیشتر بخوانید: ردهبندی فیلمهای مارلون براندو به مناسبت تولد ۱۰۰ سالگی او
مارلون براندو را بسیاری از سینمادوستان جهان و خود سینماگران ستایش میکنند و زمینی را که او بر آن راه رفته، مقدس میپندارند. او الگوی بازیگری بسیاری از بازیگران بوده و هنوز هم سبک بازیگری او تقلید میشود. وقتی نام براندو به میان میآید، در وهله نخست تصویر جوانک عاصی «اتوبوسی به نام هوس» (A Streetcar Named Desire) در حال فریاد زدن نام استلا و دون کورلئونه در «پدرخوانده» (The Godfather) به ذهن خطور میکند و بعد میراث ماندگار و کارنامه طویل و درخشان او. سینماگران مهمی همچون جک نیکلسون، آل پاچینو، رابرت دنیرو و مارتین اسکورسیزی وقتی درباره براندو حرف میزنند، یک حال خداگونهای نسبت به او دارند و این نشان از تأثیر مهمی دارد که این بازیگر بزرگ بر تمام مخاطبانش گذاشته است. تصویر او تصویری نیست که به همین سادگی از یاد برود.
با این حال، متأسفانه کار کردن با این بازیگر به گفته و شهادت بسیاری از کسانی که تجربه همکاری با او را داشتهاند، چندان آسان نبوده است.
ظاهراً هرچه سنش بالاتر رفت، بدتر هم شد. اما اینطور که پیداست در مقایسه با بازیگران، کارگردانان بیشتر از او و رفتارش سر صحنه خشمگین میشدند. به عنوان مثال، بداههگویی و حفظ نکردن دیالوگها یکی از عادتهای براندو بود که بسیاری از فیلمسازان را عصبانی میکرد. جان فرانکنهایمر و فرانک آز به عنوان مثال از جمله کسانی بودند که معتقد بودند براندو بسیار غیرحرفهای عمل میکرده و به همین خاطر، کار کردن با او بسیار سخت بوده. چند بازیگر هم که تجربه بازی با او را داشتند، همین نظر را درباره این بازیگر متد اکتینگ داشتند. مثلاً سوفیا لورن که در فیلم «کنتسی از هنگکنگ» (A Countess from Hong Kong) چارلی چاپلین با او همبازی بود، هم تجربه سختی را پشت سر گذاشته بود. ظاهراً براندو در هدایت او دخالت میکرد.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
یا دشمنی مارلون براندو و فرانک سیناترا هم یکی از حواشی جنجالی سینمای هالیوود بود. این دو سال ۱۹۵۵ در فیلم «پسرها و عروسکها» (Guys and Dolls) با هم همبازی شدند. ظاهراً براندو دوست داشت نقش اسکای مسترسون را بازی کند اما نقش به سیناترا رسیده بود. به همین خاطر، براندو بازی سیناترا را زیر سؤال برد و همین سرآغاز دشمنی طولانیمدتی بین دو سوپراستار شد. کریستوفر ریو هم که تجربه بازی با براندو را در فیلم محصول ۱۹۸۷ «سوپرمن» (Superman) داشت، گفته بود که بعد از این فیلم دیگر براندو را ستایش نمیکند. او براندو را به این متهم کرد که در زمان فیلمبرداری «سوپرمن» خیلی غیرمسئولانه رفتار کرده، به گفته ریو، براندو فقط خیلی بیاعتنا سر صحنه حاضر میشد، با کمترین میزان زحمت دیالوگهایش را میگفت و بعد به عنوان گرانترین بازیگر فیلم صحنه را ترک میکرد.
شاید پیش خودتان فکر کنید که فیلم «سوپرمن» متعلق به زمانی بود که براندو دیگر پیشکسوت سینما حساب میشد و تنها حضورش در یک فیلم کافی بود. خود براندو هم با آگاهی از همین حقیقت دیگر زحمت خاصی برای نقشش نمیکشید. براندو به اندازه کافی موفقیت کسب کرده و تحسین دریافت کرده بود و خودش را بر پرده سینما دیده بود؛ دیگر نیازی به موفقیتهای بیشتر نداشت. اسمش آنقدر بزرگ بود که لازم نباشد برای راضی نگه داشتن بقیه کار خاصی بکند؛ بله، این هم غیراخلاقی است و سوءاستفاده از موقعیت به حساب میآید.
اما براندو در سالهای جوانی و پیش از ستاره شدن هم سر صحنه بدقلق بود. مثلاً کارل مالدن در زمان روخوانی فیلمنامه «در بارانداز» (On the Waterfront) ساخته الیا کازان از دست براندو عصبانی شده بود. او عصبانیش نسبت به رفتار براندو را این چنین ابراز کرده بود: «چرا هیچ کاری اینجا درست انجام نمیشود؟ این صحنه اصلاً ریتم ندارد. یک روز تو خیلی زود میآیی سر کار و یک روز دیگر اصلاً نمیآیی.»
بیشتر بخوانید: اگر مارلون براندو جای من بود رد میداد و یکی را میکشت ...
فیلم محصول ۱۹۶۲ «شورش در بونتی» (Mutiny on the Bount) هم یکی دیگر از پروژههایی سینماییای بود که مارلون براندو در آن مشکلساز شده بود. رفتار او همبازیاش تروور هاوارد را بسیار عصبانی کرده بود. او به ستردی ایونینگ پست گفته بود: «این مرد غیرحرفهای و واقعاً مسخره است.» و او تنها بازیگر فیلم نبود که چنین احساسی به براندو داشت.
ریچارد هریس هم براندو را «کابوسی وحشتناک برای خودش» خوانده بود. البته با وجود تمام این اعتراضها و انتقادات، تقریباً همه به براندو به خاطر مارلون براندو بودنش و همه آنچه با خود حمل میکرد، از توانایی بازیگر، ظاهر جذاب، شخصیت کاریزماتیک و هاله سنگینش، ارفاق میکردند. یعنی رفتار ناپسند و به باور بسیاری از همکارانش غیرحرفهای او را به خاطر استعداد، ستاره بودن و کارنامه پربارش میبخشیدند. اما در هر حال، او خیلیها را در مسیر این کارنامه پربار از خود رنجاند و ظاهراً چندان برایش اهمیتی هم نداشت. او مصداق بارز ماهیت خودشیفته هنر بود اما نمیتوان کتمان کرد که بازیگر بزرگی بود.
https://teater.ir/news/62628