تا زمانی که برای دیدن فصل بعدی صبر می‌کنید، می‌توانید سراغ چندین سریال جذاب دیگر بروید که می‌توانند شبیه «خرس» عطش شما برای داستان‌های پرتنش را سیراب کنند؛ داستان‌هایی درباره‌ی روابط خانوادگی، تنش در محیط کاری و البته هنر آشپزی. از «وراثت» تا «مشاجره» در ادامه پانزده سریال شبیه «خرس» آورده شده که می‌توانید پیش از انتشار فصل چهارم این مجموعه تماشا کنید.
چارسو پرس: از سال ۲۰۲۲ میلادی که اولین فصل سریال «خرس» پخش شد، این سریال شبیه توپ در شبکه‌های اجتماعی صدا کرده و توانست تحسین بینندگان و منتقدان را برانگیزاند. داستان آن درباره‌ی یکی از بهترین سرآشپزهای جوان جهان به نام کارمی (جرمی الن وایت) است که به شیکاگو برمی‌گردد تا رستوران روبه‌ورشکستگی برادرش مایکل را نجات دهد؛ فرایندی که این ساندویچ‌فروشی به نام بیف (The Beef) را به یک رستوران لاکچری چندستاره به نام خرس (The Bear) تبدیل می‌کند.

فصل سوم سریال «خرس» پخش خود را از ۲۶ ژوئن امسال میلادی آغاز کرد و بازیگران سرشناس دیگری نیز در آن حضور پیدا کرده‌اند؛ علاوه بر الن وایت در نقش کارمی، آیو ادیبری در نقش سیدنی، ابن ماس بک‌راک به عنوان ریچی، بازیگران مهمی مثل جیمی لی کرتیس، باب اودنکرک، اولیویا کولمن و سارا پالسون نیز در «خرس» حضور داشته‌اند.

طبق اخبار، فصل سوم و چهارم «خرس» پشت سر هم فیلمبرداری شده، ولی فعلا تاریخ قطعی برای پخش فصل چهارم اعلام نشده است. تا آن زمان، طرفداران باید منتظر بمانند تا ببینند «خرس» چه چیز دیگری برای سیدنی، کارمی، ریچی و رستوران آن‌ها در چنته دارد. تا زمانی که برای دیدن فصل بعدی صبر می‌کنید، می‌توانید سراغ چندین سریال جذاب دیگر بروید که می‌توانند شبیه «خرس» عطش شما برای داستان‌های پرتنش را سیراب کنند؛ داستان‌هایی درباره‌ی روابط خانوادگی، تنش در محیط کاری و البته هنر آشپزی. از «وراثت» تا «مشاجره» در ادامه پانزده سریال شبیه «خرس» آورده شده که می‌توانید پیش از انتشار فصل چهارم این مجموعه تماشا کنید.

۱. این درد خواهد داشت (This is Going to Hurt)

  • سال پخش: ۲۰۲۲
  • سازنده‌ی سریال: آدام کی
  • بازیگران: بن ویشاو، میشل آستین، روری فلک برن، آمبیکا مود، الکس جنینگز
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸.۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۵ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۷
«این درد خواهد داشت» مبتنی بر کتاب خاطرات پرفروشی به همین نام نوشته‌ی آدام کی است که همزمان به عنوان نویسنده و تهیه‌کننده‌ی اجرایی هم روی سریال کار کرده. این سریال داستان یک پزشک جوان به نام آدام با بازی بن ویشاو را دنبال می‌کند که چالش‌های کار در حوزه‌ی بهداشت و سلامت در بریتانیا سراغش می‌آید. «این درد خواهد داشت» شبیه سریال «خرس» می‌خواهد آسیب‌های فیزیکی و روانی که یک محیط پرتنش کاری می‌تواند به فرد وارد کند را نشان دهد.

با اینکه ممکن است بگویید انتخاب این سریال برای این فهرست کمی عجیب به نظر می‌رسد، باید گفت که بیمارستان‌ها تنها محیط‌های کاری به حساب می‌آیند که استرس آن‌ها از رستوران بالاتر است و داستان «این درد خواهد داشت» در بخش زنان و زایمان بیمارستان می‌گذرد.
«این درد خواهد داشت» شبیه «خرس» با سرعتی سرسام‌آور داستان خود را پیش می‌برد و لحن روایت آن مدام بین کمدی و درام عوض می‌شود. این سریال بر تراژدی‌های جزئی و هر روزه‌ای تمرکز می‌کند که ممکن است برای یک فرد شاغل در محیط بیمارستان رخ بدهد.

هر دو سریال «خرس» و «این درد خواهد داشت» به تنش‌ها و چالش‌هایی می‌پردازند که قهرمانان داستان در دنیای حرفه‌ای خود با آن مواجه می‌شوند؛ مشخصا قهرمان‌هایی که به شدت کمال‌طلب هستند. کمال‌طلب بودن کارمی و آدام یکی از عناصر تعیین‌کننده‌ی سریال است که جو آن را مشخص می‌کند؛ از این رو، «این درد خواهد داشت» شبیه سریال «خرس» داستانی کاملا شخصیت‌محور دارد و عوارض عاطفی و روانی که این دو به خاطر شغل خود متحمل می‌شوند نشان می‌دهند.

اما شخصیت‌های اصلی به تنهایی در این مجموعه‌ها موضوعیت ندارند. بلکه شبیه سریال «خرس»، «این درد خواهد داشت» نیز گروهی از شخصیت‌های متفاوت را کنار هم قرار می‌دهد و روابط و تعاملات آن‌ها را در این محیط‌ها به تصویر می‌کشد. کادر بیمارستان در سریال بن ویشاو، مثل کارکنان رستوران بیف می‌مانند که مجبورند یاد بگیرند تحت فشار آرامش خود را حفظ و با یکدیگر همکاری کنند.

کارمی پس از کار در محیط پراسترس آشپزخانه‌های لاکچری به یک فرد افسرده تبدیل شده که زندگی‌اش دیگر در کار خلاصه می‌شود و آدام «این درد خواهد داشت» نیز، تصویری واقع‌گرایانه از محیط کاری بیمارستان را تجربه می‌کند که جنبه‌های کمتر دیده‌شده‌ی آن را نشان می‌دهد. کارمی و آدام به خاطر تعهد شدیدی که به شغل خود دارند، در سمت دیگر، یعنی زندگی شخصی‌اشان دچار مشکل شده‌اند و رابطه‌های زیادی را فدای کار می‌کنند.

لحن روایت «این درد خواهد داشت» نیز این سریال را به شدت شبیه به «خرس» کرده است. با اینکه موضوع داستان هیچ کدام بامزه به نظر نمی‌رسد، اما هر دو استادانه از عناصر کمدی سیاه برای عوض کردن حال و هوای اغلب سنگین داستان استفاده می‌کنند. ترکیب این شوخ‌طبعی با موقعیت‌های استرس‌زایی که کاراکترهایی مثل کارمی و آدام در آن قرار می‌گیرند، یک روایت متفاوت می‌سازد که وقتی خودمان هم آن را می‌بینیم، فکر می‌کنیم ذره‌ای از آن زندگی را چشیده‌ایم.

۲. روانشناس عجیب (Shrinking)

  • سال پخش: ۲۰۲۳
  • سازندگان سریال: بیل لارنس، جیسون سیگل و برت گلدشتاین
  • بازیگران: جیسون سیگل، جسیکا ویلیامز، هریسون فورد، کریستا میلر، لی‌لی ریب
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۱ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۱۰
برای کسانی که دنبال سریالی شبیه «خرس» هستند که تا زمان پخش فصل چهارم بتوانند تماشا کنند، سریال «روانشناس عجیب» ساخته‌ی اپل‌تی‌وی گزینه‌ای عالی است. جیسون سیگل (که خود در کنار بیل لارنس و برت گلدشتاین سریال «تد لاسو» از سازندگان مجموعه نیز هست) و هریسون فورد در نقش کاراکترهای اصلی «روانشناس عجیب» حضور پیدا کرده‌اند. این سریال درباره‌ی یک روانشناس افسرده است که آن کاری را می‌کند که هیچ روانشناسی نباید انجام دهد: او دقیقا همان چیزی که فکر می‌کند را موبه‌مو به بیمارانش می‌گوید. کاری که منجر به تحولات مهمی می‌شود؛ هم در زندگی خودش، و هم در زندگی مراجعانش.

جیسون سیگل در نقش جیمی لیرد ظاهر شده، یک روانشناس حرفه‌ای که می‌خواهد با غم مرگ همسرش کنار بیاید. او که غرق در غم و اندوه شده و حتی دخترش، آلیس، از او فاصله می‌گیرد، رویکرد خود به جلسات روان‌درمانی را تغییر می‌دهد. او دیگر حاضر نیست به روش‌های سنتی و قید و بندهای اخلاقی جلسه‌ی مشاوره پایبند باشد.
این رویکرد جدید و صریح جیمی پیامدهای مختلفی برایش دارد؛ اما مهم‌تر از همه ماهیت روابطش را دختر و دوستانش را تغییر می‌دهد. رابطه‌ی او با همکارانش مثل گبی و پل نیز پیچیده‌تر می‌شود؛ مثلا گبی خودش در آستانه‌ی طلاق است و پل یک روان‌درمانگر ارشد که با بیماری پارکینسون دست و پنجه نرم می‌کند. سریال‌های زیادی وجود دارند که شبیه «خرس» هستند، اما «روانشناس عجیب»، که تحت عنوان «روان‌درمانی» نیز شناخته می‌شود، به عمق روان آدم نفوذ می‌کند.

نکته‌ای که پس از دیدن «روانشناسی عجیب» به شدت شما را به یاد «خرس» می‌اندازد، شباهت رویکرد جیمی و کارمی است. همانطور که جیمی رویکردی غیرمعمول نسبت به درمان اتخاذ می‌کند و مستقیما هر چه به ذهنش می‌آید به بیماران می‌گوید، کارمی هم روش عجیب خودش را برای کنترل رستوران دارد که در تضاد با روش‌های سنتی رستوران‌داری قرار می‌گیرد. به ویژه در فصل سوم «خرس» می‌توانید روزهای کارمی از کار در رستوران‌های چندستاره را ببینید که چقدر همه چیز سر جای خودش است و تحت یک سری قوانین سفت و سخت کنترل می‌شود؛ رستوران بیف اما جهانی آشفته است که هر کسی در گوشه‌ای کار خودش را کرده و حاضر به زیر بار مسئولیت رفتن نمی‌شود.

کارمی و جیمی هر دو با یک چالش اصلی مواجه‌اند؛ اینکه چگونه تعهدات شغلی خود را حفظ کرده و همچنان روابطشان با خانواده و دوستان را نیز عادی نگه دارند؛ کاری که هر دو در آن شکست می‌خورند؛ جیمی به خاطر ترامای از دست دادن همسرش دیگر نمی‌تواند به دخترش نزدیک شود، و کارمی هم به خاطر مرگ برادرش و خانواده‌ی روان‌پریشی که دارد، جرئت نمی‌کند به دختر رویاهایش پیام بدهد.

«روانشناس عجیب» شبیه سریال «خرس» یک کمدی سیاه اعتیادآور است که نمی‌توانید از پای آن بلند شوید. گروه بازیگران این سریال عالی هستند، کاراکترها واقعی و عمیق، و همزمان خنده‌دار به تصویر کشیده شده‌اند و داستان‌هایی که با موضوعاتی مثل غم و اندوه و ترس از تغییر گره خورده‌اند با مخاطبان ارتباط بیشتری برقرار می‌کنند. مشخصا این‌ها همه ویژگی‌هایی است که در سریال «خرس» نیز می‌توانید شبیه آن را پیدا کنید.

۳. تلخ و شیرین (Sweetbitter)

  • سال پخش: ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹
  • سازنده‌ی سریال: استفانی دنلر
  • بازیگران: الا پورنل، ایدن اپستاین، تام استاریج، وان جان آکایت
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۵۸ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۱۴
شاید تعجب کنید که تنها تعداد معدودی از سریال‌ها شبیه «خرس» جرئت می‌کنند که دوربین خود را به داخل رستوران‌ها ببرند و از نزدیک این محیط پراضطراب را به تصویر بکشند. این سریال شبکه‌ی استارز اما شبیه «خرس» خودش را وسط استرس شدید رستوران می‌اندازد. «تلخ و شیرین» یک سریال پرهیجان و البته مملو از استرسی اعتیادآور است درباره‌ی کار در یک رستوران سطح بالا.

این مجموعه مبتنی بر کتابی به همان نام نوشته‌ی استفانی دلنر نوشته شده که زمانی خودش پیشخدمت یک رستوران نام‌دار در نیویورک بوده است. الا پورنل، که الان به خاطر بازی در سریال‌هایی مثل «ژاکت‌زردها» (Yellowjackets) و «فال آوت» (Fallout) او را به خوبی می‌شناسید، در «تلخ و شیرین» ایفای نقش کرده است.

کاراکتر او تس نام دارد، یک جوان ۲۲ ساله اهل اوهایو که بدون برنامه‌ریزی تنها می‌داند که می‌خواهد زندگی تازه‌ی خود را در یک شهر بزرگ آغاز کند. او به سرعت در یک رستوران مشهور مرکز شهر به عنوان پیشخدمت مشغول به کار می‌شود؛ رستورانی که به خاطر غذاهای لاکچری و مشتری‌های سطح بالایش مشهور است. دنیای رستوران برای تس تازگی دارد، اما او بلافاصله خود را غرق در آشوب و شلوغی پشت کانتر رستوران می‌بیند.

شبیه کارمی در سریال «خرس»، که به طور ویژه در فصل سوم پیش‌زمینه‌ی او به عنوان آشپزی جوان و چالش‌های او در مواجهه با سیستم سلسله‌مراتبی این محیط را دیدیم، تس نیز با فرهنگ کاری پیچیده و سفت و سختی که در رستوران جریان دارد آشنا می‌شود و مجبور است خود را با محیط وفق دهد تا در این شغل بماند.
همانطور که تس در شغل جدید خود پیش رفته و می‌خواهد با دشواری‌های کار در یک رستوران سطح بالا مواجه شود، روابط پیچیده و پویایی بین کارکنان رستوران دامن او را می‌گیرد و دغدغه‌ی تازه‌ای برایش می‌سازد. کارکنان این رستوران، از مدیر هاوارد بگیر، تا ساشای جذاب، سیمون ترسناک و جیک مرموز، همه شخصیت‌ها و دغدغه‌های خاص خودشان را دارد و تس برای اینکه بتواند با آن‌ها تعامل کند، باید به ساز هر کدامشان برقصد. البته در ادامه تس با جک و سیمون خو می‌گیرد که کارش برای تحمل این محیط پرتنش را راحت‌تر می‌کند.

اگر سریالی شبیه «خرس» می‌خواهید که همان سرعت و چابکی روایت را داشته باشد و همزمان، دوربین را به پشت صحنه‌ی رستوران ببرد، «تلخ و شیرین» بهترین گزینه است. کارگردانی هر دو سریال هرج و مرج آشپزخانه  و سرعت آن را تداعی می‌کند و تمایز مشخصی بین جلوی رستوران و پشت آن وجود دارد؛ مثلا اگر به سریال «خرس» نگاهی بیندازید، می‌بینید که جلوی رستوران و فضای غذاخوری با نورهای گرم روشن شده است که حس صمیمیتی القا می‌کند، در مقابل پشت رستوران و در آشپزخانه نورهای آبی و سرد و لرزش دوربین واقعیت بی‌آلایش این محیط را نشان می‌دهد که دیگر شما را به یاد آن صمیمیت و آرامش نمی‌اندازد، شبیه کاری که «تلخ و شیرین» با کارگردانی صحنه‌های داخل رستوران انجام داده است.

فقط کاش «خرس» هم شبیه سریال «تلخ و شیرین»، که از نماهای شهر نیویورک در طول سریال استفاده می‌کند، شیکاگو را از پس‌زمینه به متن می‌آورد و برای داستان‌سرایی بصری بر عنصر شهری تکیه می‌کرد که یکی از مهم‌ترین جنبه‌های داستان «خرس» است، اما اثر آن از نظر بصری مشهود نیست.

۴. رامی (Ramy)

  • سال پخش: ۲۰۱۹ تاکنون
  • سازندگان سریال: رامی یوسف، جراد کارمایکل، آری کاچر، رایان ولچ
  • بازیگران: رامی یوسف، می قلماوی، محمد عامر، عمرو واکد، هیام عباس
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۴ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۳۰
سریال «رامی» توسط کمدین رامی یوسف ساخته شده است و داستان رامی حسن، یک مسلمان مصری-امریکایی را دنبال می‌کند، از مهاجران نسل اول که در تلاش است تا هویت خود را یافته و بازپس‌بگیرد و بفهمد در این عالم پهناور کجای دنیا را می‌گیرد. او سفر هویت‌یابی خود را از محله‌ای در نیوجرسی آغاز می‌کند که از نظر سیاسی چندپاره شده است. سریال «رامی» با چالش‌های مسلمان بودن در یک امریکای باز از نظر سیاسی دست و پنجه نرم می‌کند که با وجود تنوع فرهنگی بالای آن، همچنان با امواج شدید نژادپرستی مواجه است.

رامی حسن می‌خواهد یک پل منطقی بین فلسفه‌ی مصری و امریکایی پیدا کند؛ یعنی دو نقطه‌ی مقابل هم که یکی می‌گوید دنیا آزمون الهی است و دیگری می‌گوید زندگی هیچ دلیل و معنی ندارد. او می‌خواهد ببیند آیا بین ایمان، فرهنگ و وسوسه‌های زندگی مدرن رابطه‌ای هست و آیا می‌توان در این دنیای تازه آدم خوبی بود.

هر قسمت از سریال «رامی» روی جنبه‌های مختلف زندگی نقش اصلی تمرکز می‌کند و اغلب درگیری‌های او با خانواده و دوستانش را نشان می‌دهد. پدرش فاروق، مادرش مایسا، خواهرش دنا و عمویش نسیم همه دیدگاه‌ها و تجربه‌های مختلفی دارند که زاویه‌ی دید تازه‌ای نسبت به زندگی مهاجران در امریکا به تصویر می‌کشد.

دوستان رامی، مو و استیو نیز هر کدام شخصیتی به‌یادماندنی دارند؛ مو، صاحب یک غذاخوری است و با انتظارات فرهنگ خودش دست به گریبان است و استیو بیماری عضلانی دارد که با دیدگاه‌های متفاوت خود زمینه را برای دیالوگ‌های عمیق و گاه طنز فراهم می‌کنند و این نکته‌ای است که «رامی» را شبیه سریال «خرس» می‌کند. این سریال به خاطر نویسندگی طنز رامی یوسف تحسین شده و حتی جایزه‌ی بهترین بازیگر مرد در یک سریال تلویزیونی کمدی را نصیب یوسف کرده است. لحن کمدی سیاه «رامی» با صحنه‌های جدی‌تر و دغدغه‌های بزرگ‌تری که درباره‌ی جهان مهاجران در امریکا مطرح می‌کند، شما را به یاد «خرس» می‌اندازد که می‌خواهد در زیر دیالوگ‌های سطحی و طنز خود، طعنه‌ای هم به سیستم معیوب اقتصادی و سلسله مراتبی امریکا بیندازد.

البته شاید حتی بیش از داستان «رامی»، آن چیزی که این سریال را شبیه «خرس» می‌کند کارگردانی آن است. شاید اگر هر دوی این مجموعه‌ها را دیده باشید، قاب‌ها و کارگردانی به‌خصوص کریستوفر استورر را تشخیص بدهید که پیش از ساختن «خرس»، روی چندتایی از اپیزودهای «رامی» نیز کار کرده بود. همچنین توانایی ایجاد تعادل بین لحظات کمدی و جدی‌تر کاری است که از هر کسی برنمی‌آید؛ اما استورر با «خرس» ثابت کرد که در آن استاد است و فیلمبرداری داینامیک در اینجا به جای آنکه برای نشان دادن تنش و استرس آشپزخانه به کار برده شود، می‌خواهد فضای ذهنی و احساسی رامی را به تصویر بکشد.

نقش اصلی «رامی» نیز تا حدودی به کارمی سریال «خرس» شبیه است؛ کاراکتری که مدام با خودش و هویتش سر دعوا دارد و نمی‌تواند توانمندی‌هایش را بدون نقابی از شک و تردید ببیند. با این که، «رامی» به سرعت و لحن دیوانه‌وار «خرس» نمی‌رسد؛ اما هنوز هم تمام ریزه‌کاری‌ها و سختگیری‌های استورر در آن دیده می‌شود که روش خاصی برای نشان دادن خانواده، هویت و پویایی مربوط به آن دارد.

بیشتر بخوانید: هرآنچه باید درباره‌ی سریال پرسروصدای «مسئله سه جسم» نتفلیکس بدانید


۵. مشاجره (Beef)

  • سال پخش: ۲۰۲۳
  • سازنده‌ی سریال: لی سونگ جین
  • بازیگران: الی وانگ، استیون یون، یانگ مازینو، دیوید چوئه، ماریا بلو
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۸ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۱۰
اکثر درام‌های خانوادگی به طرق مختلف به سریال «خرس» شبیه می‌شوند؛ اما تعداد اندکی از آن‌ها نویسندگی به خوبی «مشاجره» دارند. این درام سیاه شبکه‌ی نتفلیکس استیون یون و الی وانگ را در مقام کاراکترهای اصلی برنامه قرار داده که بهترین اجراهای تمام دوران حرفه‌ای خود را به تصویر می‌کشند، داستان «مشاجره» درباره‌ی دو نفر است که اجازه می‌دهند خشم در ذهنشان رخنه کرده و به تدریج تمام فکر و ذکر آن‌ها را درگیر کند.

داستان «مشاجره» با حادثه‌ای موقع پارک کردن آغاز می‌شود. دنی چو یک پیمانکار با آرزوهای بزرگ است م امی لاو یک کارآفرین موفق اما ناراضی که مشاجره‌ای بین آن‌ها در می‌گیرد؛ غافل از آنکه این مشاجره قرار است به یک دشمنی تمام عیار تبدیل شود.

دنی چو به عنوان یک پیمانکار بدشانس مدام با فشارهای مالی و شخصی مواجه است، با برادر کوچکترش پل زندگی می‌کند و انتظارات والدینش از او دمار از روزگارش درآورده است. امی لاو اما احساس می‌کند اسیر زندگی شده که خودش برای خودش ساخته است و ازدواج و مادری کردن نیز فشارهای زیادی بر دوشش می‌گذارد. با اینکه هر کدام از آن‌ها دغدغه‌های زیادی در زندگی خودشان دارند، اما باید حتما فرصتی برای انتقام گرفتن از یکدیگر در لیست کارهای روزانه‌اشان بگنجانند و به نظر می‌رسد این دشمنی، راهی است که این دو برای خالی کردن حس سرخوردگی و نارضایتی از زندگی پیش گرفته‌اند.

شبیه این رابطه را می‌توانید در سریال «خرس» هم پیدا کنید؛ به ویژه در رابطه‌ی بین کارمی و ریچی که مدام بر سر هم فریاد می‌زنند و انگار همدیگر را علت اصلی تمام مشکلات دنیا می‌دانند. دشواری‌های زندگی شخصی و شغلی آن‌ها در دعواهای بین ریچی و کارمی نمود پیدا می‌کند.

از سمتی ریچی می‌خواهد به دخترش نزدیک شود، اما طلاق همسرش و شوهر جدید او کار ریچی را سخت کرده است؛ کارمی نیز می‌خواهد با دوست دوران کودکی‌اش تماس گرفته و خود را وارد دنیای روابط کند، اما کمبود اعتماد به نفس مانع این کار می‌شود. آخرسر اما هر دو ریچی و کارمی سرخوردگی‌هایشان در زندگی، چه تقصیر خودشان باشد و چه دیگران، بر سر همدیگر خالی می‌کنند و این محیط کاری‌اشان را نیز پرتنش‌تر از پیش کرده است.

درست است که در سریال «مشاجره» دیالوگ‌های کمدی هم پیدا می‌شود، که بیشترش به خاطر اجرای ستارگان درجه یک آن است، اما همچنان به کاوش عمیق درباره‌ی روح و روان آدم می‌پردازد، درست شبیه «خرس» که شرایط انسانی و پویایی روابط آن را نشان می‌دهد. در هر دو سریال «مشاجره» و «خرس» سلامت روان شخصیت‌ها در بند فشارهای شخصی و حرفه‌ای است که شکست‌ها و موفقیت‌ها کاراکترها به آن وابسته است. جرمی الن وایت با کارمی، یک آدم افسرده را به تصویر کشیده که به خاطر دیوانگی‌های مادرش از خانه فرار کرده و خودش را در کار غرق می‌کند. دنی با بازی استیون یون نیز نارضایتی عمیق خود از زندگی را در دشمنی عجیب‌اش با کاراکتر الی وانگ به تصویر می‌کشد.

در «خرس» ارتباط کارمی با ریچی یا کارمی با سیدنی به نحوی به تصویر کشیده شده که در عین آنکه لحظه‌های خنده‌داری می‌سازد، لایه‌های عمیقی از روانشناسی انسان در بطن آن‌ها نهفته شده است. این بهترین ویژگی سریال «مشاجره» هم است که درست شبیه «خرس»، توانسته یک هماهنگی و تعادل مناسب بین کمدی و درام سیاه برقرار کند.

۶. سگدونی (Reservation Dogs)

  • سال پخش: ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۳
  • سازندگان سریال: استرلین هارجو و تایکا وایتیتی
  • بازیگران: پاولینا الکسیس، دوری جیکوبز، دالاس گلدتوث، کانیهیتو هورن
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۹ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۲۸
تایکا وایتیتی نیوزیلندی اخیرا به خاطر آثار ضعیفش مورد انتقاد بینندگان قرار گرفته است؛ اما این سریال ثابت می‌کند که او همچنان یکی از بهترین و بامزه‌ترین کارگردانانی است که می‌تواند برنامه‌های کمدی بسازد. با اینکه وایتیتی را بیشتر به خاطر کار روی فیلم‌های سینمایی مثل «ثور: رگناروک» (Thor: Ragnarok) و «جوجو خرگوشه» (Jojo Rabbit) می‌شناسند، اما او در تلویزیون عملکرد بهتری داشته. بهترین نمونه‌ی آن سریال «سگدونی»، یک کمدی خنده‌دار درباره‌ی چهار نوجوان بومی امریکایی است که در منطقه‌ای در اوکلاهمای شرقی زندگی می‌کنند.
الورا، بر، ویلی و چیز این چهار نفر هستند که اعضای باند کوچک خودشان را شکل می‌دهند. بر رهبر گروه است و فکر می‌کند یک روح راهنما به او توصیه‌هایی می‌دهد که همه موظف به رعایت کردن آن هستند. الورا خلاف بقیه‌ی اعضای گروه سر در هوا ندارد و البته به خاطر از دست دادن مادرش مجبور شده زود بزرگ شود. ویلی سرسخت است و ارتباط نزدیکی با خانواده و جامعه‌ی کوچک شهرشان دارد. چیز نیز آرام‌ترین عضو گروه است که با برنامه‌های دیگران همراه می‌شود، اما خیلی کاری به بقیه ندارد.

آن‌ها رویای فرار به کالیفرنیا را در سر می‌پرورانند؛ البته این رویای دوست فقیدشان دنیل بود که دیگر به رویای خودشان مبدل شده است. با این حال، آن‌ها در شهر کوچک خود در اوکلاهما گیر افتاده‌اند و به نظر نمی‌رسد بتوانند خودشان را از شر آن خلاص کنند. این چهار نوجوان به مرور درگیر جرم و جنایت می‌شوند تا بتوانند پول لازم برای فرار از شهر را تأمین کنند و این قانون شکنی‌ها از چیزهای کوچک شروع می‌شود، مثل دزدیدن یک کامیون پر از چیپس.
اگر از سریال «خرس» خوشتان آمده، حتما از «سگدونی» نیز لذت خواهید برد؛ زیرا این سریال نیز شبیه «خرس» حس شوخ‌طبعی سیاه خاصی دارد که مانند آن را در مجموعه‌های کمدی دیگر پیدا نخواهید کرد. نویسندگی عالی، اجرای طبیعی بازیگران و به تصویر کشیدن رویکردی تازه نسبت به گروه‌های بومی امریکایی بهترین ویژگی‌های این سریال است. به ویژه «سگدونی» توانسته لحظات دراماتیک‌تر را با کمدی در هم آمیزد و گروهی از کاراکترها را دنبال می‌کند که اغلب اوقات در برنامه‌های مختلف از آن‌ها غفلت شده است.

«سگدونی» هر چقدر هم که از نظر احساسی جدی باشد، همچنان یک برنامه‌ی کمدی است و همین موجب شده با دیدن آن خاطره‌ی خوشی از این چهار دوست در ذهنتان باقی بماند؛ خلاف «خرس» که پس از دیدنش همچنان قلبتان از اضطراب تندتند می‌زند. البته هر قسمت «سگدونی» شبیه سریال «خرس» تنها سی دقیقه است که دیدن این مجموعه را راحت‌تر هم می‌کند.

سریال «سگدونی» از یک تیم تماما بومی، با نویسندگان و کارگردانان بومی استفاده کرده که کمک کرده رویکرد تازه‌ای به شرایط اعضای این جوامع در امریکا به بیننده نشان داده شود؛ در عین حال، این مجموعه، که آخرین فصل آن سال پیش پخش شد، یکی از خنده‌دارترین، دلخراش‌ترین و همزمان امیدوارکننده‌ترین سریال‌های دهه‌ی گذشته است که با درباره‌ی هویت، جامعه‌پذیری و محله به نحوی دردناک اما طنزآمیز حرف می‌زند. کاری که شبیه آن را سریال «خرس» با تاریخ و هویت عمیقا شیکاگویی خود در قالب رستوران بیف و گرداندن یک بیزینس خانوادگی انجام می‌دهد.

۷. غذاخوری شبانه (Midnight Diner)

  • سال پخش: ۲۰۰۹
  • سازندگان سریال: جوجی ماتسوکا، نوبوهیرو یاماشیتا
  • بازیگران: کائورو کوبایاشی، جو اوداگیری، توشیکی آیاتا، ماناساکو فووا
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸.۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۱۰۰ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۵۰
این سریال آنتولوژی ژاپنی شبکه‌ی نتفلیکس شبیه «خرس» داستان خود را به درون یک رستوران می‌برد؛ یا بهتر بگوییم، غذاخوری شبانه. نکته‌ی جالبش این است که این رستوران کوچک و بی‌ادعا در توکیو تنها در طول شب فعالیت می‌کند. این غذاخوری میزبان مشتریانی است که اواخر شب دنبال یک مکان آرام می‌گردند و می‌خواهند برای چند ساعتی هم که شده دغدغه‌های روزمره‌ی خود را فراموش کنند. غذاخوری به تدریج به فضایی تبدیل می‌شود که افراد داستان‌ها و رازهای خود را در آن به اشتراک می‌گذارند و شادی‌ها و غم‌هایشان را به غریبه‌هایی می‌گویند که برای یک شب گوش شنوای آن‌ها شده‌اند.

این غذاخوری متعلق به یک سرآشپز بی‌نام است که در طول سریال تنها با نام استاد خطاب می‌شود. هر اپیزود این مجموعه داستان یک مشتری خاص را روایت می‌کند؛ این مشتری‌ها از هر قشری هستند، از کارمند بگیر، تا زنان خانه‌دار، هنرمندان و حتی گنگسترها. اما وجه مشترک همه‌ی آن‌ها این است که هر کدام داستان و تجربه‌ای منحصربه‌فرد دارد که آن را در غذاخوری شبانه روایت می‌کند. سیستم از این قرار است: استاد غذای مورد علاقه‌ی یک مشتری را می‌پزد و او هم متأثر از این غذا، سفره‌ی دل خود را برای استاد باز کرده و از درام‌های شخصی که در زندگی پشت سر گذاشته می‌گوید.

در «غذاخوری شبانه» غذا نقش مهمی در روایت سریال بازی می‌کند. با اینکه غذاهایی که استاد می‌پزد پیچیدگی بشقاب‌های کارمی در سریال «خرس» را ندارد، اما شبیه به این سریال، در «غذاخوری شبانه» هم عنصر غذا به کاتالیزوری تبدیل می‌شود که داستان را پیش می‌برد؛ مثل صحنه‌هایی که در آن کارمی و سیدنی با هم روی ساخت رسپی‌های مختلف کار می‌کنند و این موجب می‌شود ارتباط عمیقی بین آن‌ها شکل بگیرد.

غذا در «خرس» و «غذاخوری شبانه» دیگر یک عمل ساده برای رفع گرسنگی نیست؛ مثلا وقتی تینا برای اولین بار به رستوران بیف می‌رود، در کنار قهوه‌ای که سفارش می‌دهد یک ساندویچ مجانی هم از دست ریچی می‌گیرد. خوردن این ساندویچ همانا و باز کردن سفره‌ی دل تینا پیش مایکل همانا که در نهایت منجر به استخدام او در رستوران نیز می شود. از این طریق، تینا خانواده‌ی تازه‌ای در میان کارکنان رستوران پیدا می‌کند. همانطور که در «غذاخوری شبانه» مشتری‌های استاد با او احساس صمیمیت داشته و آن قدر او را خودی می‌دانند که محرم اسرارشان شود. برای همین این مجموعه یک برنامه‌ی عالی است برای کسانی که هم به غذا و هم به شنیدن داستان‌های خوب علاقه دارند.

البته لحن سریال و کارگردانی «خرس» و «غذاخوری» اصلا شبیه هم نیست؛ «خرس» با دوربینی که مدام می‌لرزد و آشپزخانه‌ی پرهرج و مرج، دقیقا نقطه‌ی مخالف «غذاخوری شبانه» است که لحنی آرام دارد و بیشتر بر جو داستان گویی ملایم خود تکیه می‌کند.

بیشتر بخوانید: 10 سریال کمدی جنایی برتر؛ از لوسیفر تا ونزدی


۸. آتلانتا (Atlanta)

  • سال پخش: ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۲
  • سازنده‌ی سریال: دانلد گلاور
  • بازیگران: دانلد گلاور، برایان تاری هنری، ززی بیتز، لکیث استنفیلد
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸.۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۸ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۴۱
«آتلانتا» یک مجموعه‌ی تحسین‌شده‌ی تلویزیونی ساخته‌ی دانلد گلاور و اجرای اوست که زندگی دو پسرعمو را دنبال می‌کند: یکی آلفرد مایلز رپر معروف به پیپر پوی (برایان تایری هنری) و دیگری دانشجوی کالج ارنست مارکس معروف به ارن (گلاور) است که به تازگی از کالج پرینستون انصراف داده. در میانه‌ی فرهنگ عجیب هیپ‌هاپ و محیط جورجیا آتلانتا و فرهنگ به‌خصوص آن، آلفرد و ارنست باید با چالش‌های زندگی روزمره دست و پنجه نرم کنند.

درست است که سریال «آتلانتا» شبیه «خرس» روایت خود را حول رستوران یا آشپزی متمرکز نکرده، اما همچنان مردی را در جایگاه شخصیت اصلی قرار داده که به شهر محل تولد خود بازمی‌گردد و می‌خواهد زندگی‌اش را سر و سامان دهد. در این میان ارن درگیر برنامه‌ی یپپربوی می‌شود و تصمیم می‌گیرد مسیر حرفه‌ای او در دنیای رپ را مدیریت کند تا از این طریق، پولی هم دست خودش را بگیرد. سریال سفر این دو را از کلوب‌های زیرزمینی تا زرق و برق دنیای رپرهای مشهور و موفق دنبال می‌کند.

در کنار آن، ارن می‌خواهد رابطه‌اش با پدر و مادر و دوست‌دخترش ون را نیز بهبود دهد؛ کاری که برای ارن حتی از پول درآوردن هم سخت‌تر است. هر چه شهرت پیپربوی بیشتر می‌شود، کار ارن برای کنترل آن سخت‌تر و در طول چهار فصل «آتلانتا» می‌بینیم که ارن با هویت خود به عنوان مدیربرنامه‌های پیپربوی در کلنجار است. او صنعت موسیقی و قوانین خودساخته‌ی آن را نمی‌پذیرد، که متعاقبا بازتابی از جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کند؛ شبیه سریال «خرس» که با به تصویر کشیدن ازهم‌گسیختگی جهان کوچک آشپزخانه، بازتابی از جامعه‌ی روبه‌فروپاشی ایالات متحده به تصویر می‌کشد.

ترکیب شوخ‌طبعی با تفاسیر اجتماعی کاری است که گلاور به خوبی از پس آن برآمده است. او از نقطه نظر شخصی معمولی به دنیای حرفه‌ای نگاه می‌کند که در عین حال که می‌تواند آرزوی او برای پولدار شدن را محقق کند، اما هویت‌اش را زیر سوال برده و روابط او در زندگی شخصی‌اش را از بین می‌برد. حالا سوال اینجاست که ارن حاضر است کدام را فدای دیگری بکند.

این دقیقا «آتلانتا» را شبیه سریال «خرس» می‌کند که در آن هم کارمی با این قضیه دست به گریبان بود که چگونه باید زندگی شخصی و حرفه‌ای‌اش را در کنار هم داشته باشد. اما نکته‌ای که آخرسر به آن می‌رسد این است که با یک ذهن کمال‌گرا، دستیابی به هر دوی این‌ها همزمان ممکن نیست و باید یکی را فدای دیگری بکند که در سریال «خرس» کارمی تصمیم می‌گیرد خودش را وقف رستوران و تبدیل آن به به یک رستوران چندستاره بکند و از خانواده و دوست‌دخترش فاصله می‌گیرد.

علاوه بر این شباهت، آتلانتا دارای یک قالب داستان سرایی به‌خصوص است که هر قسمت آن به تنهایی معنی می‌دهد و می‌توانید آن‌ها را به طور مستقل تماشا کنید؛ ویژگی که برای «خرس» نیز صادق است. بهترین اپیزودهای «آتلانتا» آن‌هایی هستند که به طرز ماهرانه‌ای ژانرهای مختلف را در هم می‌آمیزند و نتیجه‌ی آن یک سریال متنوع شده که گاه عناصر سورئالیسم را با تفاسیر اجتماعی و داستان‌سرایی شخصیت‌محور ترکیب می‌کند؛ کاری که کریستوفر استورر، خالق «خرس» به خوبی آن را در سریال خود پیاده کرده است.

۹. بیزینس خانوادگی (Family Business)

  • سال پخش: ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۱
  • سازنده‌ی سریال: ایگور گوتسمن
  • بازیگران: جاناتان کوهن، ژرارد دارمون، جولیا پیاتون، انریکو ماسیاس
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۷.۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: – از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۱۸
سریال «بیزینس خانوادگی» اولین کمدی فرانسوی نتفلیکس است که داستان آن روی جوزف با بازی جاناتان کوهن متمرکز می‌شود، یک تاجر ورشکسته که می‌بیند زندگی یک فرصت تجاری پرسود پیش پایش گذاشته است که اگر بتواند به موقع نان را به تنور بچسباند، وضعیت‌اش از این رو به آن رو می‌شود. در نتیجه او تصمیم می‌گیرد مغازه‌ی قصابی خانوادگی‌اشان در حومه‌ی پاریس در مونتروی را به یک مغازه‌ی فروش ماری‌جوانا تبدیل کند. خانواده‌ی هازان، شامل پدر و مادر، همسر و برادر جوزف درگیر دنیای کشت و توزیع ماری‌جوانا می‌شوند و در این میان، چالش‌های قانونی و غیرقانونی را از سر راه برمی‌دارند.

«بیزینس خانوادگی» تلاش‌های گاه بی‌نتیجه و اغلب پرهرج و مرج این خانواده برای جذب سرمایه‌گذاری و پیدا کردن منابع لازم برای تأسیس ماری‌جوانا فروشی را دنبال می‌کند و همزمان می‌خواهند عملکرد خود را از بقیه‌ی اعضای خانواده و جامعه مخفی نگه دارند. این داستان شما را به یاد «خرس» می‌اندازد که در آن تمرکز بر یک ساندویچ‌فروشی بیف ایتالیایی در شیکاگو است که به یک خانواده تعلق دارد و برای نجات آن همه باید با هم همکاری کنند.

قهرمان سریال، جوزف، تمام ویژگی‌های شخصیت‌های اصلی «خرس» شبیه روحیه‌ی تجاری کارمی، تمایل ریچی به معاشرت با فروشندگان مواد مخدر را در خودش گنجانده است. او یک آدم کمال‌گراست با بینش و آینده‌نگری که می‌خواهد بیزینسی را که رو به ورشکستگی گذاشته نجات دهد، شبیه کارمی سریال «خرس» که پس از مرگ برادرش به شیکاگو بازمی‌گردد تا رستوران او را، که در شرف نابودی قرار گرفته، نجات دهد و در طول سریال، به خاطر جاه‌طلبی و آینده‌نگری که دارد دیگر به نجات رستوران اکتفا نکرده و تصمیم می‌گیرد رستوران خانوادگی‌اشان را به چیزی فراتر از یک ساندویچ‌فروشی ساده تبدیل کند.

«بیزینس خانوادگی» داستانی درباره‌ی پویایی و روابط خانواده روایت می‌کند و جوزف برای موفقیت در ایده‌ی تجاری‌اش، به مشارکت اعضای خانواده‌اش نیاز دارد؛ شبیه سریال «خرس» که در آن کارمی برای محاسبات دخل و خرج به خواهر خودش روی می‌آورد. او به زودی متوجه می‌شود ریچی هم آچار فرانسه‌ی این رستوران است و نمی‌تواند بدون همکاری او بیف را بگرداند. پس باید به اعضای خانواده‌اش اعتماد کند تا رستوران را از منجلابی که در آن گیر افتاده نجات دهد.

«بیزینس خانوادگی» در کنار دشواری‌های گرداندن یک تجارت نوپا، روی کاراکترهای خود متمرکز می‌شود که روابط آن‌ها با یکدیگر بخش اعظم سریال را می‌سازند. جوزف، کلمنتاین، لئونارد، اولیویه، ژرارد همه شخصیت‌های متفاوتی دارند که برای آنکه بیزینس‌اشان خدشه‌دار نشود، مجبورند با یکدیگر کنار بیایند؛ از این رو می‌توان گفت روایت‌های هر دو «خرس» و «بیزینس خانوادگی» به شدت شخصیت‌محور هستند. دیالوگ‌های بین این کاراکترها البته با طنز و درام آمیخته است که پویایی داستان را بالا نگه می‌دارد.

اگر دنبال یک سریال کمدی خوب هستید که پیش از آمدن فصل چهارم «خرس» سراغش بروید، «بیزینس خانوادگی» می‌تواند شما را به همان دنیای پرهرج و مرجی ببرد که از یک سویش فشارهای مالی و تجارت نوپا فشارها بر قهرمان داستان را بیشتر می‌کند و از سوی دیگر، کار کردن با خانواده امان آدم را می‌برد.

۱۰. فیلادلفیا همیشه آفتابی است (It’s Always Sunny in Philadelphia)

  • سال پخش: ۲۰۰۵ تاکنون
  • سازنده‌ی سریال: راب مک‌الهنی
  • بازیگران: چارلی دی، راب مک‌الهنی، گلن هاورتون، دنی دویتو، کیتلین اولسون
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۴ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۱۷۰
داستان «فیلادلفیا همیشه آفتابی است» در یکی از محلات جنوبی فیلادلفیا اتفاق می‌افتد. گروهی از آدم‌های خودشیفته که در نگاه اول هیچ ربطی به هم ندارند دور هم جمع شده، گروهی درست کرده‌اند و با هم یک میخانه‌ی کوچک و ورشکسته‌ی ایرلندی به نام «پاب پدی» (Paddy’s Pub) را می‌گردانند. با این حال، آن‌ها بیشتر زمان خود را یا در حال خوش‌گذرانی سپری می‌کنند، یا علیه همدیگر نقشه می‌ریزند، دعوا می‌کنند و هرازچندگاهی هم برای سود بیشتر، انتقام یا حتی صرفا محض تنوع، ایده‌های کلاهبرداری روی هم پیاده می‌کنند.

«فیلادلفیا همیشه آفتابی است» طولانی‌ترین سیتکام کمدی لایواکشن در تاریخ تلویزیون است که پخش آن از سال ۲۰۰۵ آغاز شد. داستان «فیلادلفیا همیشه آفتابی است» به عنوان یک سیتکام بیش از هر چیز بر کاراکترهای خود متکی است؛ مهم‌ترین شخصیت مک (راب مک‌الهنی) است، فردی متوهم و اغلب گمراه که خود را مردی سرسخت و مبارزی ماهر تصور می‌کند؛ اما درواقع استعداد هیچکدام را ندارد.

دنیس (گلن هاورتون) فردی خودشیفته و روانی است که اعتقاد دارد مظهر جذابیت است و اغلب از مردم برای رسیدن به منافع خود سوءاستفاده می‌کند. چارلی (چارلی کلی) یک شخصیت دمدمی مزاج و عصبی است که درک درستی از دنیای واقعی ندارد و اغلب خود را درگیر مشکلات عجیب و غریبی پیدا می‌کند و البته مهم‌تر از این‌ها، به شدت از گربه‌ها وحشت دارد.

دی (کیتلین اولسون) خودش را ستاره‌ی گروه می‌داند و اندازه‌ی برادرش دنیس خودخواه و آب‌زیرکاه است؛ البته چون تنها دختر گروه به حساب می‌آید همیشه از سمت پسرها دست انداخته شده و مورد تمسخر قرار می‌گیرد. فرانک (دنی دویتو) دیگر شخصیت برجسته‌ی این سیتکام، پدر ثروتمند و عجیب و غریب دی و دنیس است که شریک تجاری پاب پدی می‌شود و به خاطر رفتارهای عجیب و اغلب نفرت انگیزش بین بینندگان معروف است.

«فیلادفیا همیشه آفتابی است» شبیه سریال «خرس» گروهی از آدم‌ها با رفتارهای خاص خودشان را کنار هم گذاشته و حالا این افراد باید یاد بگیرند چگونه با هم کنار بیایند تا پاب یا رستوران آن‌ها از بین نرود. البته در مقایسه با سریال «خرس»، «فیلادفیا همیشه آفتابی است» لحن طنز بیشتری دارد، اما شبیه «خرس» داستانی بسیار شهری روایت می‌کند.

در «خرس» اینکه رستوران کارمی در شیکاگو واقع شده، جنبه‌ی بزرگی از ماجرا است که به هویت صاحبان رستوران و مشتریان آن بار تازه‌ای می‌دهد. در «فیلادفیا همیشه آفتابی است» نیز شهر فیلادفیا نقش مهمی در داستان سریال بازی می‌کند. همچنین در هر دو یک خانواده‌ی بزرگ دست به تأسیس یک مجموعه‌ی غذاخوری می‌زنند، حالا در یکی این ساندویچ‌فروشی بیف ایتالیایی خانواده‌ی برزاتو است و در دیگری پاب ایرلندی خانواده‌ی رینولدز.
علاوه بر این، «فیلادلفیا همیشه آفتابی است» به دلیل طنز تاریک و تند و همچنین تمایل آن برای پرداختن به موضوعات تابو از سوی بینندگان و منتقدان نیز مورد تحسین قرار گرفته که از بسیاری جهات آن را به سریال «خرس» شبیه کرده است. «خرس» از مضامین جدی و دراماتیک راهی به سوی کمدی سیاه خود پیدا می‌کند. البته بددهانی هر دو سریال هم از عناصر کلیدی است که در دیالوگ هر دو سریال به وفور پیدا خواهید کرد.

۱۱. پایان خوش (Happy Endings)

  • سال پخش: ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۰
  • سازنده‌ی سریال: دیوید کسپ
  • بازیگران: الیزا کوپه، الیشا کاتبرت، زکری نایتون، آدام پالی، دیمون وینس جونیور
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۷۶ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۵۷
«پایان خوش» روی زندگی درهم‌تنیده‌ی شش جوان شهرنشین متمرکز شده که سعی می‌کنند جایگاه خود را در جهان بزرگسالی پیدا کنند؛ این شش نفر هر کدام دغدغه‌های خاص خودشان را دارند و در عین حال، زندگی‌اشان به طرق مختلف به هم گره خورده است؛ الکس (الیشا کاتبرت) و نامزد سابقش دیو (زکری نایتون) که یک رستوران سیار دارند، برد (دیمون وینس جونیور) و جین (الیزا کوپه) زوجی که دیوانه‌وار عاشق هم هستند، مکس (آدام پالی) که همیشه دنبال کار می‌گردد، و پنی (کیسی ویلسون)، زن مجردی که مدام دنبال مرد رویایی‌اش است.

«پایان خوش» داستان خود را روی زندگی روزمره، کار و روابط شخصی این کاراکترها و خانواده‌های آن‌ها متمرکز می‌کند که فراز و نشیب‌های زیادی هم دارند اما در نهایت، «پایان خوش» تمام آن چیزهایی است که با ذکر نام شیکاگو به ذهنتان می‌آید؛ مهم‌ترین آن ساندویچ‌فروشی‌ها و رستوران سیار الکس و دیو است که سریال را به شدت به «خرس» شبیه می‌کند. اگرچه بخش‌هایی در داستان «پایان خوش» وجود دارند که برای عصر امروز کمی قدیمی شده و نیاز به بازنگری دارند، اما لذت دیدن دسته‌ای از افراد عجیب و غریب که با هم زندگی بزرگسالی را کشف می‌کنند چیز دیگری است.

این روابط شخصی و خانوادگی بخش اعظم سریال را شکل می‌دهند که شبیه «خرس» داستان آن را به روایتی تبدیل کرده که کاراکترها در مرکزیت آن قرار می‌گیرند. «پایان خوش» همچنین مثل «خرس» در هر اپیزود داستانی متفاوت را دنبال می‌کند، اما محوریت آن حول شش جوان سریال باقی می‌ماند؛ به جز وقت‌هایی که کاراکترهایی تازه به شهر آن‌ها می‌آیند و یک ماجراجویی تازه آغاز می‌شود. این سیستم را به ویژه در فصل دوم و سوم «خرس» نیز دیده‌ایم که در آن‌ها علاوه بر کاراکترهای اصلی مثل کارمی، ریچی و سیدنی و دیگر کارکنان رستوران، خانواده‌ی کارمی و سرآشپزهایی از گذشته‌ی او هم پایشان به داستان سریال باز شد و برای چند اپیزودی لحن روایت را عوض کردند.

«پایان خوش» این شش نفر را نشان می‌دهد که در طول سریال رشد کرده و تحت تأثیر ماجراهایی که از سر می‌گذرانند متحول می‌شوند؛ حال این ماجراها می‌تواند به حوزه‌ی شغلی آن‌ها بازگردد و شاید به خاطر روابط شخصی‌اشان باشد. اما نکته‌ی نهایی این است که کاراکترهای «پایان خوش» شبیه کارمی و دیگر اعضای رستوران در سریال «خرس»، می‌خواهند دخل و خرج خود را تنظیم کرده و آخر شب سرشان را با آرامش بر بالش بگذارند. حس همکاری و خانواده‌ای که بین این شش نفر جریان دارد، روح شگفت‌انگیز سریال پلتفرم هولو را به تصویر می‌کشد.

بیشتر بخوانید: بهترین سریال ها برای یادگیری زبان انگلیسی


۱۲. جولیا (Julia)
  • سال پخش: ۲۰۲۲
  • سازنده‌ی سریال: دنیل گلدفارب
  • بازیگران: سارا لنکشایر، برتنی بردفرد، فیونا گلسکات، ببه نویورث، فران کرانز
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۶ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۱۶
جولیا چایلد یکی از مشهورترین سرآشپزهای تاریخ است و سریال «جولیا» داستان چگونگی به شهرت رسیدن او را تعریف می‌کند؛ به ویژه به عنوان یکی از اولین سرآشپزهای زن که برنامه‌ی خودش را در تلویزیون داشته و به یکی از غول‌های تلویزیون تبدیل شده است. کتاب او، «تسلط بر هنر آشپزی فرانسوی» (Mastering the Art of French Cooking) و برنامه‌ی تلویزیونی «آشپزی فرانسوی» از جمله آثار چایلد است که امریکایی‌ها او را به خاطرش می‌شناسند.

وضعیت او البته شبیه کارمی سریال «خرس» اسفناک نیست؛ اما هر دوی این سرآشپزها دنبال راه‌هایی هستند تا خودشان را از روز قبل بهتر کنند و هر چه بیشتر به سمت نوک قله سوق دهند؛ چه این داخل آشپزخانه و با رسپی‌های مختلف باشد و چه بیرون از آشپزخانه در محیط کاری و خانوادگی. «جولیا» سریال ساخته‌ی شبکه‌ی مکس کمدی هم به داستان خود می‌آورد و سارا لنکشایر در نقش جولیای شوخ‌طبع و بااستعداد بازی می‌کند.

داستان با کار کردن جولیا در دفتر خدمات استراتژیک در طول جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود و به بررسی روزهای آغازین سفر آشپزی جولیا می‌پردازد که با نقل مکان او و همسرش پل به پاریس، سرنوشت تازه‌ی او را رقم می‌زند. او در پاریس عشق خود به آشپزی فرانسوی را کشف کرده و از این رو، تصمیم می‌گیرد در مدرسه ی آشپزی کوردون بلو ثبت نام کند. در ادامه جولیا را می‌بینیم که با همکاری سیمون بک و لوئیتزت برتول اولین کتاب آشپزی خود را می‌نویسد. این کتاب راهی می‌سازد برای رسیدن جولیا به تلویزیون و داشتن برنامه‌ی آشپزی مخصوص خودش که در آغاز کار، اصلا ساده به نظر نمی‌رسد.

سریال «جولیا» سفر او از فرش تا عرش و رسیدن به قله‌ی رسانه‌ای و تبدیل او به یک چهره‌ی محبوب تلویزیونی را دنبال می‌کند. این سریال همچنین به اشتیاق چایلد برای غذا و عزم او برای معرفی کردن غذاهای فرانسوی به خانواده‌های آمریکایی و همچنین زندگی شخصی و روابط او می‌پردازد؛ به ویژه رابطه‌اش با همسرش پل که در تمام این مسیر، مشوق و حامی او بوده است.

یکی از جنبه‌های برجسته‌ی سریال «خرس» این است که می‌خواهد اشتیاق هر یک از کارکنان رستوران برای آشپزی و آموختن را نشان دهد، چیزی که شبیه آن را در «جولیا» نیز پیدا خواهید کرد. سیدنی با شور زیادی که برای ساخت رسپی‌های تازه دارد آدم را به یاد جوانی‌های جولیا می‌اندازد که اشتیاق زیادی برای نوشتن کتاب آشپزی خود داشت. درواقع، او تأکید زیادی بر رسپی‌هایی دارد که آشپزی فرانسوی را نشان می‌دهند و رستوران «خرس» جنبه‌ی دیگری از فرهنگ غذایی امریکایی را به تصویر می‌کشد و روح شیکاگویی خود را حفظ می‌کند. هر چند از فصل سوم «خرس» شبیه سریال «جولیا» پای رسپی‌های فرانسوی که در رستوران‌های چندستاره سرو می‌شوند به سریال باز شده و کارمی و سیدنی، و گاه سرآشپزهای دیگر توانایی‌های خود در پخت این رسپی‌های پیچیده را به رخ می‌کشند.

همچنین نمی‌توان حس زنانه‌ای که جولیا، مثل سیدنی و تینا در رستوران «خرس»، به محیط کاری می‌آورد نادیده گرفت؛ محیطی که اغلب اوقات کارکنان زن آن در اقلیت هستند. این مسئله به ویژه در «جولیا» نمود بیشتری دارد؛ مخصوصا به عنوان کسی که به عنوان اولین سرآشپز زن تلویزیون باید با رویکرد مردان محیط کارش دست و پنجه نرم کند و خودی نشان دهد.

۱۳. وراثت (Succession)

  • سال پخش: ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۳
  • سازنده‌ی سریال: جسی آرمسترانگ
  • بازیگران: جرمی استرانگ، نیکولاس براون، برایان کاکس، پیتر فریدمن، ناتالی گلد
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۸.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۵ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۳۹
با اینکه یک سال از پخش آخرین فصل «وراثت» گذشته است، این برنامه همچنان نقل محافل و شبکه‌های اجتماعی است و طرفداران آن ساکت ننشسته‌اند. صادقانه بگوییم، جای تعجب ندارد؛ «وراثت» نه تنها از سوی طرفداران پرسروصدایش در اینترنت، که از سوی منتقدان نیز با واکنش‌های عالی مواجه شده و از تعداد جوایزی که برده می‌توانید حدس بزنید که چرا «وراثت» را یکی از بهترین سریال‌های تلویزیونی دهه‌ی ۲۰۱۰ میلادی می‌دانند؛ از چندین جوایز گلدن گلوب بگیر، تا جوایز امی، بفتا و گلیدآواردز و تازه این جوایز بین حوزه‌های مختلف نویسندگی، کارگردانی، بازیگری و تهیه‌کنندگی تقسیم شده‌اند که به شما اطمینان می‌دهند «وراثت» از همه نظر عالی است.

سریال «وراثت» هیچ ربطی به آشپزی یا گرداندن رستوران پیدا نمی‌کند، اما شبیه «خرس» یک مجموعه‌ی کمدی سیاه است که داستان‌اش حول یک تجارت خانوادگی متمرکز شده است. لوگن روی، پدرسالار خانواده‌ای ثروتمند و صاحب یکی از بزرگترین شرکت‌های رسانه‌ای در جهان، شرکت وی‌استار روی‌کو (Waystar RoyCo)، است که می‌خواهد از سمت خود کناره‌گیری کند. اما این تصمیم رقابت شدیدی را بین چهار فرزندش به راه می‌اندازد. درگیری بین اعضای این خاندان امپراتوری رسانه‌ای‌اشان را در معرض نابودی قرار می‌دهد؛ اوضاعی که تا حد نمایشنامه‌های شکسپیر دراماتیک می‌شود.

همانطور که پیش‌فرض داستان سریال دراماتیک به نظر می‌رسد، خود «وراثت» هم دراماتیک است و شخصیت‌های تند و تلخ خود را با طنز پیچیده‌ای در هم آمیخته که البته از جدیت داستان آن کم نمی‌کنند. کانر روی (الن روک) پسر بزرگتر خانواده است که تاحدودی از بیزینس پدرش جدا شده و می‌خواهد در حوزه‌ی سیاست پیشرفت کند. کندال (جرمی استرانگ) فرزند دوم است که با اینکه اعتیاد دارد، پدرش می‌خواهد او را به عنوان وارث خود به تخت ریاست بنشاند. رومن (کیرن کالکین) سومین بچه، گستاخ و دمدمی مزاج است و فقط می‌خواهد رضایت پدرش را به دست آورد. شیو (سارا اسنوک) تک‌دختر لوگن و تنها کسی از میان فرزندان اوست که چیزی از مدیریت و سیاست سردرمی‌آورد و در حوزه‌ی روابط عمومی کار می‌کند.

در «وراثت» هم با یک خانواده‌ی کاملا ازهم‌پاشیده سر و کار داریم؛ خانواده‌ای که منبع بسیاری از آسیب‌های روانی و فشارهایی است که کاراکترهای در طول داستان متحمل می‌شوند. این ویژگی دقیقا شما را به یاد «خرس» می‌اندازد که شبیه سریال «وراثت» داستان خود را حول خانواده‌ی کارمی و روابط پیچیده‌ی آن‌ها متمرکز کرده که اغلب اوقات جواب نمی‌دهند. جاه‌طلبی‌های فرزندان لوگن با جاه‌طلبی کارمی تطابق پیدا می‌کند که در اولی چهار خواهر و برادر می‌خواهند به رأس شرکت برسند و در «خرس»، کارمی ایده‌های بزرگتری برای رستورانی دارد که از دست روزگار، مدیریت‌اش به او واگذار شده است.

دیالوگ‌های هوشمندانه و روایت اعتیادآور سریال «وراثت» آن را به شدت به «خرس» شبیه می‌کند؛ هر دو سریال عناصر طنز را به بهترین شکل در میانه‌ی درگیری‌های جدی داستان می‌گنجانند و تفسیری بر زندگی مدرن ارائه می‌دهند؛ البته رشد شخصیتی کاراکترها در طول داستان نادیده گرفته نشده و بالانس بین لحظه‌های کمدی و جدی‌تر حفظ می‌شود.

اما مهم‌ترین وجه شباهت «وراثت» و «خرس» در روایت پرتنش آن‌هاست. در یکی با محیط کاری پراسترس رستوران سر و کار داریم که از زمان باز شدن تا آخر شب هیچ یک از شخصیت‌ها نمی‌توانند یک لحظه در آن آرام و قرار داشته باشند؛ در «وراثت» نیز دنیای بی‌رحمانه‌ی جنگ قدرت شرکت‌ها و گروه‌های رسانه‌ای به تصویر کشیده شده، جنگ قدرتی که بازتاب‌اش در اعضای خانواده‌ی روی حتی بیشتر مشهود است. برای همین اگر «خرس» را دوست داشته‌اید، غیرممکن است که «وراثت» را دوست نداشته باشید.

۱۴. به هیولا غذا بده (Feed the Beast)

  • سال پخش: ۲۰۱۶
  • سازنده‌ی سریال: کلاید فیلیپس
  • بازیگران: دیوید شویمر، الیجا جیکوب، جیم استرجس، مایکل گلیدیس، لورنزا ایزو
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۶.۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۲۳ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۱۰
اگر فکر می‌کنید دیدن «خرس» استرس زیادی داشت، «به هیولا غذا بده» را امتحان کنید تا ببینید چطور ضربان قلبتان را بالا می‌برد. این مجموعه‌ی تلویزیونی درام مبتنی بر سریال دانمارکی Bankerot ساخته شده و داستان دو دوست صمیمی به نام تامی مورن (دیوید شویمر) و دیون پاتراس (جیم استرجس) را دنبال می‌کند. هر دوی آن‌ها سرآشپزند و می‌خواهند یک رستوران لاکچری در برانکس نیویورک باز کنند.

سال‌هاست که این رویای هر دوی آن‌ها بوده است، البته دلایل هر کدام برای تأسیس آن با دیگری تفاوت دارد؛ تامی پس از مرگ همسرش (که خواهر دیون نیز هست) می‌خواهد دوباره هدف خود را در زندگی پیدا کند و دیون می‌خواهد انگیزه‌ای برای دوری از مواد مخدر داشته باشد. پس از اینکه دیون از زندان بیرون آمده می‌خواهد دوباره زندگی‌اش را به حالت عادی بازگرداند و همزمان، مهارت‌های آشپزی‌اش را هم به کار بگیرد.

ولی به سرعت می‌فهمیم که مشکل اساسی چیز دیگری است و دیون به پول نیاز دارد و با اوباش برانکس سر و کله می‌زند. برای اینکه بتواند بدهی‌هایش را به آن‌ها پس بدهد، دیون راه دیگری ندارد جز اینکه رستورانشان را به یک ماشین پول‌سازی مبدل کند و تمام درآمدش را هم به آن‌ها بدهد.

چیزی که در وهله‌ی اول «به هیولا بده» را شبیه سریال «خرس» کرده است، تراژدی است که به انگیزه‌ای برای پیشرفت مبدل می‌شود. در «به هیولا غذا بده» تامی همسر خود را از دست داده و برای آنکه بتواند از این مرحله‌ی دشوار از زندگی عبور کرده و پدر بهتری برای فرزندش باشد، تصمیم می‌گیرد با همکاری بهترین دوستش یک رستوران بزند. رستورانی که به تمام فکر و ذکر تامی تبدیل می‌شود؛ اما به خاطر انگیزه‌ی قوی که پشت‌اش وجود دارد، تامی حاضر است هر سختی را به جان بخرد.

در «خرس» نیز مرگ مایکل، برادر کارمی، همان تراژدی است که نه تنها کارمی را دوباره به شیکاگو برمی‌گرداند، بلکه او را مجاب می‌کند تا دستی به رستوران خانوادگی‌اشان کشیده و اوضاعش را بهبود دهد. مشخصا درباره‌ی کارمی حرف می‌زنیم که برای دنبال کردن رویای خودش و دور شدن از خانواده‌ی سمی خودش را در دنیای آشپزی غرق کرد. اما این ترازدی او را به طور ناخواسته در مسیری می‌اندازد که بخواهد رستوران بیف را از این رو به آن رو کند.
«به هیولا غذا بده» هم شبیه سریال «خرس» به سراغ جنبه‌های مالی رستوران زدن و مدیریت آن رفته است. در «خرس» کارمی بلافاصله پس از حضور در رستوران متوجه قرض‌های سنگین آن می‌شود. اما می‌فهمد کسی که پشت این ماجراست در واقع عموی خودش است و او مبلغ زیادی از کارمی طلب می‌کند و کارمی هم راه دیگری ندارد جز اینکه رستوران ورشکسته و بی‌دروپیکر برادر فقیدش را به یک رستوران پول‌ساز تبدیل کند.

درگیری‌هایی بین ریچی و اوباش و موادفروش‌های محله نیز وجود دارد که از منظر دیگری سریال «خرس» و «به هیولا غذا بده» را به هم شبیه کرده است. البته بین لحن روایت دو سریال تفاوت‌های زیادی وجود دارد؛ «به هیولا غذا بده» حول تراژدی‌های خانوادگی دو شخصیت تامی و دیون متمرکز شده و از این رو فرصت زیادی برای لحظه‌های کمدی به سریال نمی‌دهد؛ خلاف «خرس» که کمدی سیاه آن بارزترین ویژگی لحن و جو سریال است. شاید همین لحن تیره و تار سریال «به هیولا غذا بده» بود که خیلی به مذاق بینندگان خوش نیامد و دیده نشده و بعد از یک فصل دیگر آن را تمدید نکردند.

۱۵. چیزهای بهتر (Better Things)

  • سال پخش: ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۲
  • سازندگان سریال: پاملا ادلون و لوئی سی. کی
  • بازیگران: پاملا ادلون، هانا الیگود، مایکی مدیسون، اولیویا ادوارد
  • امتیاز کاربران IMDb به سریال: ۷.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به سریال: ۹۸ از ۱۰۰
  • تعداد قسمت‌ها: ۵۲
اگر دنبال سریالی می‌گردید که به همان اندازه که پرهیجان و استرس‌زاست، آرامبخش و احساسی باشد، «چیزهای بهتر» را به شما پیشنهاد می‌کنیم. این سریال کمدی ساخته‌ی پاملا ادلون داستانی تأثیرگذار درباره‌ی حس والدگری و پیری روایت می‌کند.

ادلون خودش در نقش کاراکتر سم فاکس ظاهر شده که یک بازیگر زن مطلقه و شاغل در لس‌آنجلس است که دست‌تنها از سه دخترش نگهداری می‌کند: مکس (نوجوان سرکش)، فرانکی (دختر حیله‌گر) و دوک (کوچکترین خواهر). سم می‌خواهد به نقطه‌ی تعادلی در زندگی‌اش برسد که بتواند همزمان حرفه‌ی شلوغ و پردردسر خود را با مادری کردن برای دخترانش با هم داشته باشد، اما یافتن تعادل بین این‌ها کار راحتی نیست؛ به ویژه وقتی سم با کوله‌باری از بحران‌های وجودی و روابط ناموفق دست و پنجه نرم می‌کند.

سم از این منظر دقیقا مثل کارمی سریال «خرس» است که همزمان چالش‌های روابط شخصی و حرفه‌ای‌اش یکباره بر سرش ریخته و نظم زندگی‌اش را از او می‌گیرد. کارمی هم با انواع مشکلات روانی و افسردگی مواجه شده است؛ اما سرسختی و جاه‌طلبی‌اش اجازه نمی‌دهد خود را تسلیم دشواری‌هایی کند که هر لحظه مثل قارچ جلوی پایش سبز می‌شوند.

البته زاویه‌ی نگاه سم به این بحران‌ها با کارمی تفاوت دارد و شاید با مخاطبان دیگری ارتباط برقرار کند. به این دلیل که «چیزهای بهتر» یکی از تکان دهنده‌ترین بازنمایی‌ها از دنیای مادری است با سختی‌های مادری مستقل. با اینکه «چیزهای بهتر» مبارزات هرروزه‌ی سم در محیط کاری را نیز به تصویر می‌کشد، بخش قابل توجهی از داستان آن به روابط او و دخترانش بازمی‌گردد.

شبیه این موضوع را می‌توانید در رابطه‌ی بین کارمی، خواهر و مادرش در سریال «خرس» ببینید که یکی از اساسی‌ترین جنبه‌های کاراکترهای آن را می‌سازد و به روایت «خرس» عمق و پس‌زمینه می‌دهد. برخی از به‌یادماندنی‌ترین قسمت‌های «چیزهای بهتر» آن‌هایی هستند که پویایی بین اعضای خانواده‌ی سم را به تصویر می‌کشد، دقیقا مثل «خرس» با قسمت‌هایی که در آن روابط اعضای خانواده‌ی برزاتو را نشان می‌دهد؛ برای نمونه می‌توانید به اپیزود ششم فصل دو «خرس» رجوع کنید که در آن به پنج سال قبل و روزی که کارمی برای کریسمس از کپنهاگن به خانه آمده بود بازمی‌گردیم.

در این اپیزود روابط بین خواهر و برادران برزاتو با مادرشان دانا نشان داده می‌شود که مثل آتش‌فشان منفجر می‌شود. در مقابل این اپیزود، قسمت هشتم فصل سوم «خرس» را داریم که در آن ناتالی پای گفتگو با مادر نامتعادلش می‌نشیند و یک دیالوگ صمیمی مادر-دختری بین آن‌ها شکل می‌گیرد. شبیه دانا در سریال «خرس»، در «چیزهای بهتر» سم را داریم که با فرزندانش بحث می‌کند و جوش می‌آورد، اما آخرسر آن چیزی که این زنان را در کنار هم نگه می‌دارد، پیوند خانوادگی آن‌هاست که هر چقدر هم متزلزل شود، قابل بریدن نیست.

«چیزهای بهتر» مثل «خرس» یک لحن کمدی خاص خود با ته‌مایه‌های کمدی سیاه دارد، اما نویسندگی ادلون دیالوگ‌هایی را به سریال آورده که دقیقا به هدف می‌خورند و برای مای بیننده هم ملموس و تکان دهنده‌اند؛ برای مثال، «چیزهای بهتر» رابطه‌ی سم با مادر پیرش را هم نشان می‌دهد که آن طرف خیابان زندگی می‌کند و از مشکلات حافظه رنج می‌برد. با اینکه تعاملات بین کاراکترها بیشتر شبیه لحظات پیش پا افتاده و روزمره‌ی زندگی هستند، اما مثل «خرس»، «چیزهای بهتر» با نویسندگی تأثیرگذار خود این لحظات معمولی را به نقاط عطف داستان خود تبدیل کرده است که پیچیدگی‌های زندگی خانوادگی، روابط، دوستی‌ها و یافتن هدف زندگی در سال‌های بالاتر را نشان می دهد.