بیشتر بخوانید: چگونه اصرار پرویز پورحسینی و مهدی هاشمی، سبب خیر شد؟
مرگ یزدگرد (بهرام بیضایی، ۱۳۶۰)
بر اساس نمایشنامهای به همین نام به قلم بهرام بیضایی که داستانِ یزدگردِ سوّم است که از ترس مسلمانان به مرو میگریزد و در آسیابی پناه میگیرد و در آنجا کشته میشود. موبد و سرکرده و سردارِ سپاهِ یزدگردِ سوّم در آسیاب گرد میآیند تا آسیابان (مهدی هاشمی) و زن و دخترش را به جُرمِ کُشتنِ پادشاه محاکمه کنند. روایتهای آسیابان و همسر و دخترش با هم نمیخواند: یکی میگوید پادشاه را به خاطرِ تجاوز به همسرش کشته و دیگری میگوید جسدی که با جامهٔ پادشاه بر میانهٔ آسیاب افتاده آسیابان است که به دستِ پادشاه کشته شده تا همه باور کنند که پادشاه مرده است. صاحبمنصبان حکم بر برائتِ آسیابان و خانوادهاش میدهند و همزمان سپاه اعراب از راه میرسد. هاشمی در نقش آسیابان توانایی تحسین برانگیزی در تصویر کردن زجر و زبونی و کینه و غیض و ترس و شجاعت و بیرحمی و استیصال دارد.
دو فیلم با یک بلیت (داریوش فرهنگ، ۱۳۶۹)
یک کارگردان سینما بعد از سالها از آمریکا به ایران برگشته تا نخستین فیلم خود را بسازد. هنرپیشه اول مرد فیلم (هاشمی) بر اثر سانحهای نمیتواند به کارش ادامه دهد. فیلم باید به موقع به جشنواره برسد و کارگردان بعد از جستجوی بسیار، فروشنده دورهگردی (هاشمی) را پیدا میکند که شباهت زیادی به هنرپیشه فیلم دارد. کارگردان تصمیم میگیرد از وجود فروشنده دورهگرد در فیلم استفاده کند. از سوی دیگر هنرپیشه اول زن درگیر مسائل خانوادگی است و قصد سفر به آمریکا را دارد. اول «مرگ یزدگرد» و بعد سریال «سلطان و شبان» ساخته داریوش فرهنگ بود که نشان داد هاشمی چه توانایی در بازی کردن دو نقش دارد. این فیلم سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای هاشمی از جشنواره نهم فیلم فجر به ارمغان آورد.
بیشتر بخوانید: داریوش فرهنگ و خاطراتش از همکاری با مهدی هاشمی و بیضایی
ناصرالدینشاه، آکتور سینما (محسن مخلباف، ۱۳۷۰)
میرزا ابراهیمخان عکاسباشی (مهدی هاشمی) که در سفر به فرنگ به سر میبرد در آرزوی ازدواج با معشوقاش، آتیه، پس از بازگشت به وطن است. او در سفر، شیفته سینماتوگراف میشود. رنجوری مظفرالدین شاه او را نگران آینده سینماتوگراف میکند و از شاه کسب تکلیف میکند. شاه به فراشباشی سفارش میکند تا میرزا ابراهیم خان را نزد پسرش (ولیعهد) بفرستد ولی فراشباشی اشتباهاً او را نزد شاهبابا (ناصرالدین شاه) میفرستد! شاه قاجار که مخالف سینما است و خودش فیلمها را سانسور میکند عاشق یکی از هنرپیشههای یک فیلم قدیمی (گلنار در فیلم «دختر لر») میشود و برای آن که به معشوق برسد حکومت را رها میکند و به دنبال سینما میرود. شمایل هاشمی در این فیلم یادآور چارلی چاپلین است که به نوعی خودش برای نسلهای متمادی نماد سینما بود. عکاسباشی در دربار شاهبابا گرفتار سیاست میشود و تاوان عشقشش به سینما را میدهد.
همسر (مهدی فخیم زاده، ۱۳۷۲)
زن و شوهری در شرکتی کار میکنند که رئیس شرکت به جرم اختلاس دستگیر میشود. مرد (مهدی هاشمی) هم که معاونت شرکت را به عهده دارد، مطمئن است وی را به ریاست شرکت انتخاب خواهند کرد، ولی هیئت امنا همسر او را برمیگزیند. مرد که تحمل ریاست همسرش را ندارد مشکلاتی در محل کار و در نتیجه خانواده به وجود میآورد. هنوز ابتدای دهه ۱۳۷۰ است و حرفهایی که در چند سال اخیر در باب برابری زن و مرد به طور گسترده مطرح شده، تازه آن زمان زمزمه هایش بلند شده بود. «همسر» از این نظر فیلمی پیشرو است که مناسبات جنسیتی جامعه را در بستر داستانی جذاب و با بازیهای سرحال به تصویر میکشد. هاشمی به خوبی از عهده ایفای نقش مردی که ذاتا بدقلب یا مستبد نیست، ولی بر اساس هنجارهای اجتماعی تحمل ریاست همسرش را ندارد برآمده است.
بیشتر بخوانید: اگر بازیگر نمیشدم دوست داشتم راننده ترانزیت شوم
آقایوسف (علی رفیعی، ۱۳۸۹)
آقایوسف (هاشمی) کارمندی بازنشسته است که با دخترش رعنا زندگی میکند. پسرش خانه و زندگی خود را رها کرده و به کانادا رفته است. آقایوسف برای برآمدن از مخارج زندگی خود و عروسش از پنج سال پیش، پنهان از چشم دخترش، در خانههای مردم نظافت میکند. حوادثی در این خانهها رخ میدهد که مستقیماً به او ربط پیدا میکند و زندگی او را دگرگون میسازد. هاشمی در این فیلم، برخلاف اغلب نقشهایش، بازیای درونی و مبتنی بر نمایش احساسات و عواطف بهنمایشدرنیامدنی آدمی دارد. آقایوسف چزهایی را از چشم دخترش پنهان میکند و هاشمی بر اساس همین پنهانکاری استراتژی متفاوتی برای ترسیم این شخصیت به کار گرفته است.
منبع: همشهری آنلاین