علیرضا داوودنژاد با ساخت فیلم «کلاس هنرپیشگی» نشان داد بازیگری را هم خوب بلد است گرچه بازی روزگار و قصه زندگی، بد نقشی برایش نوشته بود تا کارگردان «مصائب شیرین»، مصیبت تلخی را تجربه کند. در یک‌سالی که گذشت او نه‌فقط داغ فرزند دید که در سوگ رفیق و همکار قدیمی‌اش «داریوش مهرجویی» هم به غم نشست تا سالی پر درد و رنج را از سر بگذراند. سالی که او هم در نقش یک پدر در یک سریال درخشید، هم در نقش یک پدر واقعی داغ دید و تا انتهای شب این دنیا را به چشم دید.
چارسو پرس: یک‌سال اخیر را باید فراز مهمی در زندگی و کارنامه علیرضا داوودنژاد دانست. سالی که با طعم تلخ تراژدی از دست‌ دادن پسرش ازیک‌سو و مصائب شیرین سینما ازسوی‌دیگر گره خورد. هم «مصائب شیرین ۲» را اکران کرد، هم با بازی چشمگیرش در سریال پرمخاطب «در انتهای شب» در کانون توجه و تحسین قرار گرفت. او در سال‌های اخیر، دشوارترین نقش پدرانه‌اش را بازی و تجربه کرد. در فیلم «شنای پروانه» نقش پدری که دخترش به قتل رسید. در سریال «در انتهای شب» نقش پدری که دخترش طلاق گرفت و به خانه‌اش برگشت و در زندگی واقعی هم پدری که پسر جوانش را از دست داد تا سخت‌ترین نقش پدرانه‌اش را ایفا کند.

گرچه او را به‌عنوان کارگردان می‌شناسند اما او با ساخت فیلم «کلاس هنرپیشگی» نشان داد که بازیگری را هم خوب بلد است گرچه بازی روزگار و قصه زندگی، بد نقشی برایش نوشته بود تا کارگردان «مصائب شیرین»، مصیبت تلخی را تجربه کند. در یک‌سالی که گذشت او نه‌فقط داغ فرزند دید که در سوگ رفیق و همکار قدیمی‌اش «داریوش مهرجویی» هم به غم نشست تا سالی پر درد و رنج را از سر بگذراند. سالی که او هم در نقش یک پدر در یک سریال درخشید، هم در نقش یک پدر واقعی داغ دید و تا انتهای شب این دنیا را به چشم دید.

آیدا پناهنده، کارگردان سریال «در انتهای شب» در دل‌نوشته‌ای درباره علیرضا داوودنژاد نوشت: «متقاعد کردن «علیرضا داوودنژاد» برای بازی در نقش «آقای زرباف» یکی از دشوارترین فرازهای زندگی کاری من بود. شمال زندگی می‌کرد، حال و حوصله‌ی چندانی برای کار، آن هم تازه بازیگری در یک کار بلندمدت در مدیوم سریال نداشت، دل‌خسته بود؛ من را خوب نمی‌شناخت. ولی من خوب می‌شناختمش: از فیلم «نیاز» که بارها در کودکی دیده بودم و دریچه‌ای به روی یک‌جور سینمای تازه و نو به رویم گشوده بود. از «بی‌پناه» که در آن سال‌های دشوار دهه‌ی ۶۰ بارها با مامان دیده بودیم و آنقدر تاثیر عاطفی عجیبی بر من گذاشته بود که موقع نوشتن فیلمنامه‌ی «در انتهای شب» از آن فیلم، قصه‌اش و دیالوگش در اپیزود ۴ یاد کرده بودم. از حیرتم وقت تماشای «مصائب شیرین» و «کلاس هنرپیشگی» بر پرده‌ی سینما. او استاد نادیده‌ی من بود در تمام این سال‌ها. نمی‌خواستم تسلیم شوم.

می‌خواستم آنقدر در بزنم که یا آب پاکی را بریزد روی دستم یا نرم شود. بارها تلفنی گفت‌وگو کردیم، «رضا»ی عزیز، رضای مرحوم را واسطه کردیم تا بالاخره فیلم‌هایم را دید، فیلمنامه‌ی «در انتهای شب» را خواند، آمد تهران، من را دید و ساعت‌ها حرف زدیم و بالاخره دل استاد به شاگردش نرم شد. روزهای فیلمبرداری، ناهار را دوتایی می‌خوردیم. از سینمای پیش از انقلاب، از ورودش به سینما و از مهرجویی که آنطور بی‌رحمانه سلاخی شد حرف می‌زد. می‌گفت راز و رمز مهرجویی، خلق زندگی در سینما بود.

می‌گفت چقدر از مهرجویی بزرگ یاد گرفته است و چه خوب و تحسین‌برانگیز هم یاد گرفته بود؛ فیلم‌های خودش، خود خود زندگی بود و من چه خوشبخت بودم که با هرچه سرسختی در چنته داشتم، ایستادم برای متقاعد کردن و ثبت لحظات درخشان بازیگری‌اش.»


حالا «مصائب شیرین ۲» در حالی به اکران و نمایش عمومی رسیده که او در مصیبت از دست دادن پسرش که با فیلم «مصائب شیرین» به شهرت رسید، سوگوار است.

او در این باره گفت: «هنوز این زخم تازه و گفتن از آن برایم دشوار است. شاید تصورش آسان نباشد ولی حال و روز من بیشتر به فرزندی می‌ماند که پدری رفیق، صمیمی، مراقب و دلسوز را از دست داده است.» این فیلم در همان سال ۱۳۹۸ در تدارک اکران عمومی بود که محقق نشد و بعد از آن هم با شیوع کرونا نتوانست اکران شود. «مصائب شیرین ۲» در ادامه قسمت اول این فیلم، داستان دختری را روایت می‌کند که برای تولد ۱۸ سالگی خود، پدر و مادرش را به جایی ناآشنا دعوت می‌کند. پدر و مادر برای رسیدن به آنجا، سفری را از منچستر به لندن آغاز می‌کنند. در این سفر آن‌ها زندگی‌ گذشته خود را مرور می‌کنند.

به همین بهانه در این گزارش به مرور کارنامه سینمایی «علیرضا داوودنژاد» و مؤلفه‌هایش می‌پردازیم.

جسارت تجربه‌گرایی

اگر بخواهیم یک مؤلفه مهم را محور رویکرد داوودنژاد در کارگردانی بدانیم، باید از جسارت تجربه‌گرایی او بگوییم.  میل شدید علیرضا داوودنژاد به تجربه‌گرایی ازیک‌طرف، ارضای تمایلات ذوقی و سینمایی ازسوی‌دیگر، همچنین پاسخ به دغدغه‌های اجتماعی باعث شده فیلم‌های کارنامه‌اش ترکیبی از سینمای بدنه، گیشه و گاه آثار شگفت‌انگیز باشد. درواقع تجربه‌گرایی او آوانگاردی هنری صرف نیست، بلکه آن را در بستر و ساختار سینمای متعارف بازنمایی می‌کند. او هم ژانرهای گوناگون را تجربه می‌کند، هم در همان ژانر موقعیت‌های تازه و خلاقه خلق می‌کند. حتی آنقدر جسارت دارد که در میانسالی دست به تجربه‌ای نو بزند و با گوشی همراه فیلم بسازد.

«روغن مار» حاصل همین تجربه‌گرایی جسورانه است. او در آثار متأخرش از قصه‌گویی با قواعد کلاسیک فاصله گرفته و سعی کرده تا  شمایل گوناگونی از روایت مدرن را تجربه کند. اما در میان این تجربه‌های متعدد او همواره تلاش کرده تا لنز دوربین‌اش را به سمت زندگی بچرخاند و در روایتی رئالیستی، آن را به تصویر بکشد. این از روحیه پرسشگر و کنشگر او برمی‌خیزد. خودش گفته: «روحیه کنجکاوی و پرسشگری، علت اصلی ورود من به سینما بود. چراکه همیشه و هنوز ذهنم درگیر سوال‌های بی‌شماری است که برای آن‌ها پاسخ می‌خواهم. این سوال‌ها دامنه وسیعی دارند و از کنجکاوی درباره چرایی و چگونگی سینما تا کنجکاوی درباره آدمیزاد، خانواده و جامعه را شامل می‌شود.


بیشتر بخوانید: یادداشت علیرضا داوودنژاد درباره فروش «مصائب شیرین‌۲»


مجموع سوالاتی که در ذهنم وجود دارد باعث شده جست‌وجویم در زمینه‌هایی که درباره آن‌ها کنجکاو هستم، زیاد شود و شاید نتیجه همین جست‌وجوگری مرا به سمت نزدیک کردن سینما به اصل زندگی هدایت کرده است. در این تلاش سعی کرده‌ام به لایه‌های پنهان مناسبات و روابط خانوادگی بیشتر دقت کنم و با دوربینم که معمولاً روشن است نزدیک‌ترین حالت را به اصل آن چیزی که در جریان است به ثبت برسانم.» درواقع این میل به تجربه‌گرایی در داوودنژاد را باید همان میل به پرسشگری در روحیه و رویکرد او دانست که همواره ادامه داشته است و او را از بسیاری از هم‌نسلانش متمایز می‌کند. داوودنژاد همواره از زندگی گفته و آن را در کانون درام‌های خود قرار داده است و برای اینکه زندگی را به تصویر بکشد روابط آدم‌ها را روایت می‌کند.

او معتقد است: «وقتی دنبال ثبت جریان زندگی پیش روی دوربین هستید، باید به‌درستی آدم‌ها و روابط‌شان را بشناسید و با دقت، روندی که مناسبات‌ آن‌ها را رقم می‌زند دنبال کنید. برای برگرداندن زندگی به سینما ناچار هستید به زندگی عمیق‌تر توجه کنید، دقت‌تان به ظرایف آدم‌ها بیشتر شود و برخوردهایشان از زیر ذره‌بین‌تان در نرود. در این صورت شانس این را دارید که روابط را عمیق‌تر درک ‌کنید و موفق به فراهم کردن زمینه‌ای ‌شوید که زندگی مقابل دوربین‌تان اتفاق بیفتد و جریان طبیعی داشته باشد»

داوودنژاد بر این باور است که سینمای تجربی و شخصی در کنار سینمای صنعتی و جمعی معنا پیدا می‌کند و این دو سینما نوعی خویشاوندی با یکدیگر دارند. می‌توان از تجربه‌های سینمای مستقل در سینمایی که برای انبوه مردم فیلم می‌سازد استفاده کرد. چراکه فناوری روز همچون یک نیروی کمکی به داد فیلمسازان مستقل رسیده و امکان فیلمسازی با حداقل هزینه‎‌ها‎‎‌ را برای آن‌ها فراهم کرده است. از این طریق فیلمساز و سینماگر مؤلف می‌تواند سراغ تجربه‌های نو برود و از کلیشه‌هایی که بر بدنه سینمای عمومی‌ مسلط شده است عبور کند. سینمایی که برای انبوه مردم فیلم تولید می‌کند، به‌دلیل قیدهایی که سرمایه سر راه آن قرار می‌دهد و برای به مخاطره نیفتادن این سرمایه، به ناچار گرفتار کلیشه‌ها می‌شود. راه تجربه‌گری و خطر کردن بر این سینما بسته شده و به همین دلیل دائم درصدد استفاده از قواعد امتحان‌پس‌داده ‌است، تا تضمینی برای فروش و نگه‌داشتن گیشه باشد.

خانواده سینما و سینمای خانوادگی

وقتی از سینمای داوودنژاد حرف می‌زنیم درواقع هم از سینمای خانوادگی می‌توان گفت، هم از یک خانواده سینمایی. به‌قول نیما حسنی‌نسب منتقد سینما، اندوه از دست رفتن رضا نشان می‌دهد که علیرضا داوودنژاد خانواده‌اش را به خانواده‌ها الصاق کرده است. درواقع فیلمسازی برای علیرضا داوودنژاد بستری بوده تا خانواده‌اش را دور هم جمع کند و یک کمپانی فیلمسازی خانوادگی راه بیاندازد. نگاهی به فیلم‌هایش هم تاییدی است بر این موضوع. از فرزندان تا مادرش (احترام‌السادات حبیبیان) و برادر کوچکترش (محمدرضا داوودنژاد) در فیلم‌هایش ایفای نقش می‌کنند. او فعالیتش را با فیلمنامه‌نویسی از دهه50  شمسی آغاز کرد.


از شاخص‌ترین فیلم‌های او باید به «مصائب شیرین» اشاره کرد که در دهه ۷۰ ساخته شد. فیلم روایتگر زندگی نوجوانی به‌نام رضاست. او با مادربزرگ مادری و پدرش زندگی می‌کند. رضا و دختر دایی‌اش مونا، دل به هم می‌بندند ولی این وضع خانواده‌ها را دچار نگرانی می‌کند و رضا و مونا از طرف خانواده‌هایشان توبیخ می‌شوند. اختلاف‌ها بالا می‌گیرد. در این بین دوستی مشترک تصمیم می‌گیرد که با دعوت دو خانواده به ویلای خود، مجال بیان ناگفته‌ها را به آنها بدهد. سرانجام خانواده‌ها تصمیم می‌گیرند دست از سختگیری بردارند.

گفته می‌شود با ساخت «مصائب شیرین»، او نوع جدیدی از سینما را به وجود آورد؛ سینمای کم‌خرج خانوادگی. فیلم «بچه‌های بد» از دیگر فیلم‌های خاطره‌انگیز داوودنژاد با ایفای نقش رضا و زهرا داوودنژاد است. این فیلم یکی از فیلم‌های بحث‌برانگیز او بود. در خلاصه داستان این فیلم آمده است رضا ـ که برای گذراندن زندگی مسافرکشی می‌کند ـ دوستش سیاوش را که در دبیرستان همکلاسی او بوده، به‌طور اتفاقی می‌بیند و تصمیم می‌گیرند برای تفریح به شمال بروند. آنها در جاده چالوس دختری به‌نام رویا را سوار اتومبیل خود می‌کنند که پس از یک مشاجره خانوادگی و ارتکاب چند قتل، از خانه گریخته است.

اکران این فیلم با حواشی مختلفی روبه‌رو شد و آن‌زمان چنین فیلمی را حرکت به سوی «ابتذال» خوانده بودند. «نیاز»، یکی دیگر از ساخته‌های تحسین‌شده این کارگردان است. داستان فیلم درباره نوجوانی به‌نام علی است که پس از مرگ پدرش، تصمیم می‌گیرد نان‌آور خانه شود. علی پس از چند روز در چاپخانه‌ای مشغول به کار می‌شود. همزمان نوجوان دیگری به‌نام رضا نیز برای همان کار وارد چاپخانه می‌شود. با وجود درگیری‌های اولیه بین آن دو، به‌تدریج بین آنها پیوند عاطفی برقرار می‌شود.«نیاز» در دهمین جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت پنج جایزه بود و توانست سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از آن خود کند. «مرهم» محصول سال ۱۳۸۹ است. داستان «مرهم» درباره‌ی دختر معتادی است که از خانه فرار می‌کند و مادربزرگش او را تعقیب می‌کند.

بهرام بیضایی در آن خطاب به علیرضا داوودنژاد درباره این فیلم نوشت: «خوشحالم که «مرهم» را به لطف تو دیده‌ام و به آن چنان نزدیکم که گویی از راه دور میان تماشاگران آن در تهران نشسته‌ام. حالا همه می‌دانند که تو همیشه می‌توانستی «مرهم» یا بهتر از آن را بسازی، اگر سینمای مستقل ایرانی را اندکی امنیت مالی بود. در نبودِ شرایط یکسان برای سینمای پشتیبانی‌شده و سینمای مستقل، ساختن «مرهم» خطر است و این خطری است که تو و هر فیلمساز مستقل دیگری به آن دست می‌زنید. زخم‌های بسیاری هست که نیازمند مرهم است.»

این فیلم درباره خانواده‌ای است که گران‌شدن سکه و ارث و میراث، تبدیل به مهمترین دغدغه زندگی‌شان شده ‌است و صمیمیت و احترام به یکدیگر را از خاطر برده‌اند. ازطرف‌دیگر «کلاس هنرپیشگی» داستان یک عشق مثلثی را روایت می‌کند که یک ضلع این مثلث، پسری عاشق‌پیشه اما بی‌پول و ضلع دیگرش، مردی ثروتمند است که هر دو خواهان رسیدن به عشق مشترک‌شان هستند. فیلم «کلاس هنرپیشگی» در سال 1390 ساخته شده است. در این فیلم علیرضا داوودنژاد، رضا داوودنژاد، محمدرضا داوودنژاد، زهرا داوودنژاد، احترام‌السادات حبیبیان، کبری حسن‌زاده و پردیس احمدیه بازی کرده‌اند.

تجربه بازیگری و فیلمنامه‌نویسی

سریال «در انتهای شب» نخستین تجربه بازیگری او نبوده است؛ «سینه سرخ»، «کلاس هنرپیشگی»، «شنای پروانه» و «دو روز دیرتر» با ایفای نقش او همراه بوده‌اند. حالا هم او در سریال «در انتهای شب» با سال‌ها تجربه کارگردانی توانسته نقش پدری ایرانی را به تصویر بکشد که در عین خشمگین‌ بودن، دل‌رحم است و در عین دلسوز بودن از سنت‌هایش عبور نمی‌کند. داوودنژاد به‌جز آثار خود در نگارش فیلمنامه‌هایی چون «در محاصره»،‌ «مزدوران»،‌ «تاراج»،‌ «گردباد»، «عروس»،‌ «طوطیا» و «دختری در قفس» نیز همکاری داشته و در حال حاضر مجری طرح جدیدترین فیلم سینمایی بهرام بیضایی با نام «ما همه خوابیم»‌ است. «نازنین»، «شاهرگ» و «قدغن» آثار قبل از انقلاب این فیلمساز هستند.

دو فیلم اول، براساس فیلمنامه‌های مشترک با رضا عطایی در سال 1354 و فیلم سوم براساس فیلمنامه‌ای مشترک با ایرج مطلبی در سال 1357 ساخته شدند. فیلم‌هایی که در عین وامداری به مضامین رایج در سینمای آن دوران، نگاه خاص داوودنژاد را برجسته کردند و به‌خصوص «نازنین» به‌عنوان فیلمی متفاوت از یک فیلمساز جوان در ذهن همه ماند. «جایزه» براساس فیلمنامه‌ای مشترک با ابراهیم مکی در سال 1361 ساخته شد. فیلمی که با حضور علی نصیریان در نقش یک کارمند آموزش‌و‌پرورش که برنده یک هواپیمای دوموتوره می‌شود و به شهر می‌آید، یادآور حضور خاص این بازیگر در نقش آدم‌های حاشیه‌ای جامعه است که از مهاجرت لطمه می‌بینند.

استیصال و به‌هم‌ریختگی مرد وقتی حیثیت خود و خانواده‌اش را بربادرفته می‌بیند، عواقب آشنای مهاجرت و مدرنیته را در مدلی اینجایی ترسیم می‌کند. «خانه عنکبوت» براساس فیلمنامه‌ای مشترک با مسعود بهنود در سال 1362 ساخته شد. حضور جمشید مشایخی،‌ عزت‌الله انتظامی، داوود رشیدی و محمدرضا داوودنژاد در فیلمی با موضوعی سیاست‌زده، به‌نوعی متفاوت از دیگر آثار این فیلمساز و بیشتر متأثر از فضای موجود در جامعه است. در کشاکش حمله نظامی طبس، چهار وابسته نظام سابق در ویلایی انتظار کودتا را می‌کشند و هر کدام در موقعیتی شکست‌خورده از ترس گرفتاری به جان هم افتاده و یکدیگر را از پا در می‌آورند. «بی‌پناه» براساس فیلمنامه‌ای از خودش در سال 1365 ساخته شد. این فیلم تأثیری مستقیم از ملودرام‌های دهه 60 گرفت و البته حضوری تأثیرگذار از فریماه فرجامی و عبدالرضا اکبری را ثبت کرد. فیلم داستان کشمکش‌های زنی است میان شوهر سابق معتاد و همسر جدیدش که مأمور کمیته است. در ادامه هم به‌نوعی تصویر تخت و مثبت یک مأمور کمیته با بازی عبدالرضا اکبری را تثبیت می‌کند.

«نیاز» براساس فیلمنامه‌ای مشترک با علی‌اکبر قاضی نظام در سال 1370 ساخته شد و نقطه عطف و تکرارنشدنی کارنامه داوودنژاد لقب گرفت. فیلم رابطه و تقابل دو نوجوان را برای به‌دست‌آوردن کار در یک چاپخانه به گونه‌ای تأثیرگذار ترسیم می‌کند. درنهایت آنچه از ورای تلخی این رئالیسم اجتماعی قابل ردیابی است، چیدمان شرایطی است که آدم‌ها را مقابل هم قرار می‌دهد. شهره لرستانی با بازی در این فیلم، اولین گام خود را در سینمای حرفه‌ای محکم برداشت و حضوری خاطره‌انگیز از خود باقی گذاشت. «نیاز»‌ موفق به دریافت پروانه طلایی و دیپلم افتخار بهترین کارگردانی و فیلمنامه از هفتمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان در سال 70، سیمرغ بلورین بهترین فیلم از جشنواره دهم فجر در سال 70 و جایزه ویژه هیئت‌داوران، جوایز نقدی بهترین فیلم و کارگردانی و... از جشنواره سه قاره نانت در سال 71 شد.

«خلع سلاح» براساس فیلمنامه‌ای از خودش در سال 1373 ساخته شد. فیلمی که با وامداری به تاریخ معاصر و واقعه کشف حجاب به شکل‌گیری رابطه عاطفی میان یک رهبر نهضت آزادی نسوان و معاون فرماندار روستایی دورافتاده می‌پردازد. محمدرضا داوودنژاد، برادر این فیلمساز، همچنان به‌عنوان یکی از بازیگران ثابت در این فیلم هم حضور دارد که ادامه منطقی فیلم‌ها به‌نظر نمی‌آید. «هشت پا» عاشقانه‌ای براساس فیلمنامه‌ای مشترک با محمد آفریده و اسماعیل رحیم‌زاده در سال 1374 ساخته شد. فیلمی که با انتخاب زوج جوان و ناآشنا؛ بهاره رهنما و پیمان قاسمخانی حضوری خاص را از آنها ثبت کرد که بعدها هر دو بدل به چهره‌های شناخته‌شده عرصه بازیگری و فیلمنامه‌نویسی شدند.

بیشتر بخوانید: علیرضا داوود نژاد: پنجاه سال پارتیزانی فیلم ساختم


خسرو شکیبایی، سهیلا رضوی و محمدرضا داوودنژاد از دیگر بازیگران این فیلم تلخ با فضا و حال‌وهوای خاص هستند. فیلم، فضای تلخ یک رابطه عاطفی تو در تو را با امتیاز تازه بودن در زمان خودش محور قرار می‌دهد. عشق هوس‌آلود یک مرد پولدار به غزال؛ دختر جوان مباشرش که نامزد دارد و این رابطه غلط، نامزد و مرد را مقابل هم قرار می‌دهد. سکانسی که مرد، نامزد غزال را از بالای برج آویزان می‌کند تا چشمش را بترساند تأثیر خاص خود را در زمانی داشت که هنوز قبح دوهمسری مردان و مثلث عشقی مانند امروز در سینما و جامعه از بین نرفته بود. «مصائب شیرین» براساس فیلمنامه‌ای از خودش در سال 1377 ساخته شد. فیلمی با حضور اعضای فامیل داوودنژاد که به عشق دوران نوجوانی بین یک دختر و پسر می‌پردازد. موضع‌گیری‌های تند خانواده‌ها که آنها را به جان هم انداخته با میانجیگری یک دوست مشترک، منجر به کمرنگ‌شدن سختگیری‌ها می‌شود.

«بهشت از آن تو» با فیلمنامه‌ای از خودش در سال 1379 ساخته شد. فیلم می‌تواند پیام مستقیم کارگردان برای پناه بردن به آغوش طبیعت و زندگی بهتر و بی‌دغدغه‌تر را بر بستری کمرنگ از درام، جذاب روایت کند و در این میان حضور مهتاب کرامتی را که آن زمان به شناخته‌شدگی امروز نبود در کنار تجربه بازیگری علی واجدسمیعی، تهیه‌کننده سینما مورد توجه مخاطب قرار دهد. موسیقی و ترانه‌های فیلم هم توانست با فضای کلی فیلم همخوانی پیدا کرده و تأثیرگذاری آن را بیشتر کند.

«بچه‌های بد» با فیلمنامه‌ای مشترک با پسرش رضا داوودنژاد در سال 1379 ساخته شد. فیلمی جوانانه درباره همراهی اتفاقی دو دوست قدیمی که آنها را در مسیری غیرقابل پیش‌بینی با یک دختر جوان قرار می‌دهد که شخصیتی عجیب و مبهم دارد. نسخه به نمایش درآمده فیلم بسیار مدیون شیوه تدوین متقاطع مصطفی خرقه‌پوش، تدوینگر فیلم بود که ساختار خطی قصه را به‌هم ریخت و از این شیوه لایه‌هایی جدید را به فیلم الحاق کرد. حضور یک دختر جوان با سر تراشیده بدون حجاب هم از موارد خاص فیلم بود که به حاشیه‌های آن افزود. «ملاقات با طوطی» براساس فیلمنامه‌ای از خودش در سال 1382 ساخته شد. یکی از دوگانه غریب کارنامه داوودنژاد که از حضور بازیگران چهره و حرفه‌ای سینمای ایران در فیلمنامه‌ای هجوگون و نامتعارف بهره می‌برد.

محمدرضا فروتن، مهتاب کرامتی، میترا حجار، مرجان شیرمحمدی، ماهایا پطروسیان و ایرج نوذری از بازیگرانی هستند که در قصه‌ای غریب از توطئه، اعدام و آدم‌ربایی گرد هم می‌آیند. شکل‌گیری گروه‌های زنانه که برای حل مشکلات دست به عملیات انتحاری و غیرقابل پیش‌بینی می‌زنند از دیگر نکات این فیلم است که در دل پیچیدگی‌های متظاهرانه‌اش چیزی برای ارائه ندارد. «هوو» با فیلمنامه‌ای از خودش در سال 1384 ساخته شد. فیلم با محور قرار دادن تقابل سنت و مدرنیسم در معضل دوهمسری مردان، نگاهی تا حدی تازه به رابطه‌های این‌چنینی دارد. به‌خصوص حضور رضا عطاران در فیلم موجب می‌شود جنسی خاص از شوخی و کمدی وارد کار شود که سطح این ساخته داوودنژاد را از دو فیلم متأخرش متمایز می‌کند.

سینمای امید

یکی دیگر از مؤلفه‌های سینمای داوودنژاد را می‌توان برجستگی مفهوم و حس «امید» در فیلم‌هایش دانست. درواقع امید؛ یکی از شاخصه‌های اصلی فیلم‌های علیرضا داوودنژاد است. فیلم‌هایی که در محوریت آن جامعه تلخ را به تصویر می‌کشد اما در پایان آنها، امیدواری را به مخاطب القاء می‌کند و با این وجود هرگز به ورطه شعار وارد نمی‌شود. این امید در زندگی شخصی این پیر سینما هم وجود دارد تا آنجا که زندگی را ذاتاً شیرین می‌داند و معتقد است، این ما هستیم که با گرایش‌های افراطی‌مان آن را تلخ می‌کنیم. او که همواره نسبت به بازنمایی زندگی در سینما معتقد بوده، نمی‌تواند از امید نگوید که آدمی و زندگی به امید زنده است. او گفته: «من همیشه در مسیر نزدیک کردن زندگی به سینما تلاش کردم و فکر می‌کنم در این فیلم بهتر عمل کرده‌ام.»

به اعتقاد داوودنژاد، اساساً هنر سینما با اصلی‌ترین ویژگی انسانی که همان فاصله‌گذاری با واقعیت، عقب نشستن از وضعیت و قرار دادن زندگی در قاب صحنه است پیوند دارد؛ همان ویژگی‌ای که به شناخت تمایزات صوتی، ریتم و هارمونی منجر می‌شود و به کشف یا آفرینش زبان می‌انجامد و در طول تاریخ هنر از خلال موسیقی، شعر، هنر‌های تجسمی، ادبیات آیینی، قصه‌نویسی، نقش‌آفرینی، کارگردانی و تئاتر گذر می‌کند و در هنر سینما کمال خود را باز می‌یابد. حالا او هم در کارنامه سینمایی‌اش، مصائب شیرین زندگی را روایت کرده، هم‌ تلخ‌ترین مصیبت زندگی‌اش را بر دوش می‌کشد. باید دید علیرضا داوودنژاد بعد از این اگر فرصت و توانی برای فیلمسازی داشته باشد، زندگی را چطور برای ما روایت می‌کند اما تا همین‌جا او فیلمسازی است که در یک عمر تجربه فیلمسازی، مخاطب را به تماشای زندگی و رمز و رازهایش نشانده است.
منبع: روزنامه هم‌میهن
نویسنده: رضا صائمی