دیوید فینچر از نام بردن فیلمهای خاص دورههای مختلف امتناع کرد، در عوض دهه 1970 را انتخاب کرد که این کارگردان به طور فعال آن دوره را به صورت ویژه دنبال میکرد. اینگونه بود که فهرستی از پنج فیلم دهه 1970 ظاهر شد که زندگی دیوید فینچر را برای همیشه تغییر داد.
چارسو پرس: همانطور که میدانید دیوید فینچر تحصیلات حرفهای در زمینه سینما ندارد. در واقع کارگردان فیلمهای معروفی چون «Fight Club» و «Seven» نیز مانند کوئنتین تارانتینو، دیدگاه سینمایی خود را با تماشای صدها فیلم آموخته است. فینچر از هشت سالگی شروع به فیلمبرداری کرد و از آن زمان تاکنون هرگز دوربین خود را رها نکرده است.
یک روز، روزنامهنگارانی که حریصِ تهیه لیستها و برترینها بودند، با سؤالاتی در مورد اینکه کدام یک از سازندگان بزرگ فیلم اثری پاکنشدنی در زندگی فینچر گذاشتهاند، به او حمله کردند و پاسخی غیرعادی دریافت کردند. فینچر از نام بردن فیلمهای خاص دورههای مختلف امتناع کرد، در عوض دهه 1970 را انتخاب کرد که این کارگردان به طور فعال آن دوره را به صورت ویژه دنبال میکرد. اینگونه بود که فهرستی از پنج فیلم دهه 1970 ظاهر شد که زندگی دیوید فینچر را برای همیشه تغییر داد.
تریلر پلیسی ویلیام فریدکین که بر اساس رویدادهای واقعی (و کمی بر اساس رمانی به همین نام نوشته رابین مور) ساخته شده بود، دیوید فینچر را با صحنههای اکشن دیوانهوار و استادانه خود مجذوب سینما کرد. این رویکرد جذاب درون فیلم به این دلیل است که افسران واقعی پلیس نیویورک، ادوارد ایگان و سالواتور گروسو، نمونههای اولیه شخصیتهای اصلی، به عنوان مشاور برای فیلمبرداری این اثر استخدام شدند.
جین هکمن، بازیگر نقش جیمی «پوپی» دویل، و روی شیدر در نقش بادی روسو، آنها را به طرز درخشانی روی صفحه نمایش تجسم کردند. در داستان این فیلم پلیس با صاحبان یک سندیکای مواد مخدر روبرو میشود که قصد دارند بزرگترین معامله تاریخ آمریکا را انجام دهند. این یعنی تحویل چندین تن هروئین از فرانسه به ایالات متحده. فیلم ماندگار The French Connection برنده پنج جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد شد. اما بیشتر از همه، البته ما آن صحنه تعقیب و گریز معروف را به یاد داریم که فریدکین شخصاً در صندلی عقب
ماشین نشسته بود؛ چرا که فیلمبرداران از شرکت در چنین ماجراجویی میترسیدند.
شیوه انتخاب بازیگران فیلم جادهای کلاسیک دوران رکود بزرگ و افسردگی مردم آمریکا به کارگردانی پیتر بوگدانوویچ ممکن است عجیب به نظر برسد، اما دیوید فینچر بارها «ماه کاغذی» را به دلیل تیم بازیگری عالی، به ویژه بازیگران نقش موزس و دختر، فیلمنامه فوقالعاده انسانی آلوین سارجنت و تداعی خیره کننده روح آمریکای دوران افسردگی تحسین کرده است.
در واقع، داستان اتحاد موزس راس (رایان اونیل) کلاهبردار و دختر نه ساله آدی لاگینز (تاتوم اونیل) در میان فقر خشمگین میتواند حتی سخت ترین قلبها را به سمت خود جذب کند. موزس برای گرامیداشت یاد معشوق فوت شده خود به یک شهر کوچک میآید و در مراسم خاکسپاری با ادی که معلوم میشود دختر اوست ملاقات میکند. ساکنان محلی به سرعت متوجه شباهت دختر و این مرد مهمان میشوند و از موزس دعوت میکنند تا ادی را به میسوری، جایی که خالهاش منتظر اوست، همراهی کند. اما در ابتدا این رابطه پدر و دختری بی اعتماد و متشنج است، ولی رفته رفته رابطه دختر و کلاهبردار عمیقتر میشود و سپس ادی شروع به کمک به موزس در امور غیرقانونی میکند و همزمان این همراهش را بدل به انسانی بهتر میکند و اینجاست که موزش نیز سعی میکند از ادی مانند فرزند خود مراقبت کند.
برخورد نزدیک از نوع سوم فیلمی شاخص است که سینمای علمی تخیلی را به قبل و بعد از خود تقسیم میکند. فیلم استیون اسپیلبرگ رویکرد علمی تخیلی را هم برای بینندگان (نشان میدهد که چنین فیلمهایی میتوانند مورد علاقه مخاطبین وسیعتر باشند) و هم برای تهیهکنندگان (معلوم شد که داستانهای علمی تخیلی هوشمند نیز میتوانند به یک فیلم پرفروش تبدیل شوند) تغییر داد. دیوید فینچر در دوران نوجوانی فیلم برخورد نزدیک اسپیلبرگ را دید و جای تعجب نیست که جلوههای بصری فیلم تاثیر ماندگاری بر او گذاشت.
این فیلم پس از اکران موفق و استقبال مخاطبین و منتقدین، حضوری درخشان و افتخار آفرین در جشنوارههای داخلی و بین المللی معتبر از جمله آکادمی اسکار، بفتا و گلدن گلوب داشت و توانست نامزد دریافت 54 جایزه در بخشهای مختلف شود که در این میان، 15 جایزه همچون «بهتربن فیلمبرداری» آکادمی اسکار و «بهترین کارگردانی هنری/طراحی تولید» بفتا را از آن خود کرده است. داستان این فیلم به یاد ماندنی، از آنجایی آغاز میشود که زندگی آرام و عادی کارگر سادهای به نام «روی نیری»، پس از برخوردی نزدیک با یک بشقاب پرنده، دستخوش تغییر می شود.
فیلم ترسناک جان کارپنتر یک پیشرفت در چندین زمینه به طور همزمان بود. «هالووین» آغازگر زیرژانر اسلشر بود (بله، چند فیلم قبل از فیلم کارپنتر در این گونه سینمایی وجود داشت، اما اکران آن بود که شروع «عصر طلایی» اسلشرها را رقم زد). علاوه بر این، برای تجسم نمای اول شخص دیوانهوار در هالووین، از سیستم تازه معرفی شده استدیکم استفاده شد، که نماهای بسیار پر تنشی بر پایه آن خلق و به مخاطبان نمایش داده شد. در نتیجه دیوید فینچر نیز شیفته ابزار تولید این اثر سینمایی ماندگار شد.
از بازیگرانی که در این فیلم ترسناک و هیجان انگیز به ایفای نقش پرداختهاند میتوان دونالد پلیسنس، جیمی لی کرتیس، نانسی کیز و چارلز سایفرس را نام برد. اما داستان این فیلم درباره قاتلی روانی به نام مایکل مایرز است که قصد کشتن قهرمان داستان، لوری استرود را دارد. سال ۱۹۶۳، در شب جشن هالووین پلیس دختری ۱۷ ساله بنام «جودیت میرز» را میابد که تا حد مرگ توسط برادر ۶ ساله اش، «مایکل» با چاقو ضربه خورده است. اکنون بعد از ۱۵ سال، درست چند روز قبل از جشن هالووین، مایکل از زندان می گریزد و این شروع یک بازی موش و گریه هیجان انگیز است.
فیلم «اینطور چیزها»، به کارگردانی باب فاسی، نماینده کلاسیک موزیکالهای دوره محبوب هالیوود است که در زمان مناسب این ژانر را برای همیشه دگرگون کرد. فاسی این انقلاب فیلمسازی را کاملاً آگاهانه انجام داد و فیلم را بر اساس عناصر نه چندان گلگون زندگینامه خودش، به عنوان مثال، حمله قلبی که متحمل شد، تولید و به سرانجام رساند. داستان فیلم از جایی شروع میشود که شخصیت اصلی داستان برای نمایش جدید خودش در حال انتخاب رقاص است، اما فشار کار و زندگی نه چندان سالم این مرد باعث حمله قلبی او میشود و این همه چیز دا دچار یک شوک میکند.
این اثر به مسئله ذهنی کارگردان یعنی مرگ و ترس از آن میپردازد و به گونهای به آن نزدیک میشود که مخاطب را به درون اثر پرتاب میکند. دیوید فینچر نیز به دلیل همین مدل پرداخت و نمایش شخص اصلی شیفته این فیلم و رویکرد آن به پشت پرده سینما شد. این فیلم در 9 زمینه نامزد اسکار بود که توانست برنده اسکار در رشتههای بهترین دکوراسیون هنری، بهترین طراحی لباس، بهترین تدوین فیلم و بهترین موزیک اورجینال باشد.
یک روز، روزنامهنگارانی که حریصِ تهیه لیستها و برترینها بودند، با سؤالاتی در مورد اینکه کدام یک از سازندگان بزرگ فیلم اثری پاکنشدنی در زندگی فینچر گذاشتهاند، به او حمله کردند و پاسخی غیرعادی دریافت کردند. فینچر از نام بردن فیلمهای خاص دورههای مختلف امتناع کرد، در عوض دهه 1970 را انتخاب کرد که این کارگردان به طور فعال آن دوره را به صورت ویژه دنبال میکرد. اینگونه بود که فهرستی از پنج فیلم دهه 1970 ظاهر شد که زندگی دیوید فینچر را برای همیشه تغییر داد.
The French Connection – 1971
تریلر پلیسی ویلیام فریدکین که بر اساس رویدادهای واقعی (و کمی بر اساس رمانی به همین نام نوشته رابین مور) ساخته شده بود، دیوید فینچر را با صحنههای اکشن دیوانهوار و استادانه خود مجذوب سینما کرد. این رویکرد جذاب درون فیلم به این دلیل است که افسران واقعی پلیس نیویورک، ادوارد ایگان و سالواتور گروسو، نمونههای اولیه شخصیتهای اصلی، به عنوان مشاور برای فیلمبرداری این اثر استخدام شدند.
جین هکمن، بازیگر نقش جیمی «پوپی» دویل، و روی شیدر در نقش بادی روسو، آنها را به طرز درخشانی روی صفحه نمایش تجسم کردند. در داستان این فیلم پلیس با صاحبان یک سندیکای مواد مخدر روبرو میشود که قصد دارند بزرگترین معامله تاریخ آمریکا را انجام دهند. این یعنی تحویل چندین تن هروئین از فرانسه به ایالات متحده. فیلم ماندگار The French Connection برنده پنج جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد شد. اما بیشتر از همه، البته ما آن صحنه تعقیب و گریز معروف را به یاد داریم که فریدکین شخصاً در صندلی عقب
ماشین نشسته بود؛ چرا که فیلمبرداران از شرکت در چنین ماجراجویی میترسیدند.
Paper Moon – 1973
شیوه انتخاب بازیگران فیلم جادهای کلاسیک دوران رکود بزرگ و افسردگی مردم آمریکا به کارگردانی پیتر بوگدانوویچ ممکن است عجیب به نظر برسد، اما دیوید فینچر بارها «ماه کاغذی» را به دلیل تیم بازیگری عالی، به ویژه بازیگران نقش موزس و دختر، فیلمنامه فوقالعاده انسانی آلوین سارجنت و تداعی خیره کننده روح آمریکای دوران افسردگی تحسین کرده است.
در واقع، داستان اتحاد موزس راس (رایان اونیل) کلاهبردار و دختر نه ساله آدی لاگینز (تاتوم اونیل) در میان فقر خشمگین میتواند حتی سخت ترین قلبها را به سمت خود جذب کند. موزس برای گرامیداشت یاد معشوق فوت شده خود به یک شهر کوچک میآید و در مراسم خاکسپاری با ادی که معلوم میشود دختر اوست ملاقات میکند. ساکنان محلی به سرعت متوجه شباهت دختر و این مرد مهمان میشوند و از موزس دعوت میکنند تا ادی را به میسوری، جایی که خالهاش منتظر اوست، همراهی کند. اما در ابتدا این رابطه پدر و دختری بی اعتماد و متشنج است، ولی رفته رفته رابطه دختر و کلاهبردار عمیقتر میشود و سپس ادی شروع به کمک به موزس در امور غیرقانونی میکند و همزمان این همراهش را بدل به انسانی بهتر میکند و اینجاست که موزش نیز سعی میکند از ادی مانند فرزند خود مراقبت کند.
Close Encounters of the Third Kind – 1977
برخورد نزدیک از نوع سوم فیلمی شاخص است که سینمای علمی تخیلی را به قبل و بعد از خود تقسیم میکند. فیلم استیون اسپیلبرگ رویکرد علمی تخیلی را هم برای بینندگان (نشان میدهد که چنین فیلمهایی میتوانند مورد علاقه مخاطبین وسیعتر باشند) و هم برای تهیهکنندگان (معلوم شد که داستانهای علمی تخیلی هوشمند نیز میتوانند به یک فیلم پرفروش تبدیل شوند) تغییر داد. دیوید فینچر در دوران نوجوانی فیلم برخورد نزدیک اسپیلبرگ را دید و جای تعجب نیست که جلوههای بصری فیلم تاثیر ماندگاری بر او گذاشت.
این فیلم پس از اکران موفق و استقبال مخاطبین و منتقدین، حضوری درخشان و افتخار آفرین در جشنوارههای داخلی و بین المللی معتبر از جمله آکادمی اسکار، بفتا و گلدن گلوب داشت و توانست نامزد دریافت 54 جایزه در بخشهای مختلف شود که در این میان، 15 جایزه همچون «بهتربن فیلمبرداری» آکادمی اسکار و «بهترین کارگردانی هنری/طراحی تولید» بفتا را از آن خود کرده است. داستان این فیلم به یاد ماندنی، از آنجایی آغاز میشود که زندگی آرام و عادی کارگر سادهای به نام «روی نیری»، پس از برخوردی نزدیک با یک بشقاب پرنده، دستخوش تغییر می شود.
Halloween – 1978
فیلم ترسناک جان کارپنتر یک پیشرفت در چندین زمینه به طور همزمان بود. «هالووین» آغازگر زیرژانر اسلشر بود (بله، چند فیلم قبل از فیلم کارپنتر در این گونه سینمایی وجود داشت، اما اکران آن بود که شروع «عصر طلایی» اسلشرها را رقم زد). علاوه بر این، برای تجسم نمای اول شخص دیوانهوار در هالووین، از سیستم تازه معرفی شده استدیکم استفاده شد، که نماهای بسیار پر تنشی بر پایه آن خلق و به مخاطبان نمایش داده شد. در نتیجه دیوید فینچر نیز شیفته ابزار تولید این اثر سینمایی ماندگار شد.
از بازیگرانی که در این فیلم ترسناک و هیجان انگیز به ایفای نقش پرداختهاند میتوان دونالد پلیسنس، جیمی لی کرتیس، نانسی کیز و چارلز سایفرس را نام برد. اما داستان این فیلم درباره قاتلی روانی به نام مایکل مایرز است که قصد کشتن قهرمان داستان، لوری استرود را دارد. سال ۱۹۶۳، در شب جشن هالووین پلیس دختری ۱۷ ساله بنام «جودیت میرز» را میابد که تا حد مرگ توسط برادر ۶ ساله اش، «مایکل» با چاقو ضربه خورده است. اکنون بعد از ۱۵ سال، درست چند روز قبل از جشن هالووین، مایکل از زندان می گریزد و این شروع یک بازی موش و گریه هیجان انگیز است.
All That Jazz – 1979
فیلم «اینطور چیزها»، به کارگردانی باب فاسی، نماینده کلاسیک موزیکالهای دوره محبوب هالیوود است که در زمان مناسب این ژانر را برای همیشه دگرگون کرد. فاسی این انقلاب فیلمسازی را کاملاً آگاهانه انجام داد و فیلم را بر اساس عناصر نه چندان گلگون زندگینامه خودش، به عنوان مثال، حمله قلبی که متحمل شد، تولید و به سرانجام رساند. داستان فیلم از جایی شروع میشود که شخصیت اصلی داستان برای نمایش جدید خودش در حال انتخاب رقاص است، اما فشار کار و زندگی نه چندان سالم این مرد باعث حمله قلبی او میشود و این همه چیز دا دچار یک شوک میکند.
این اثر به مسئله ذهنی کارگردان یعنی مرگ و ترس از آن میپردازد و به گونهای به آن نزدیک میشود که مخاطب را به درون اثر پرتاب میکند. دیوید فینچر نیز به دلیل همین مدل پرداخت و نمایش شخص اصلی شیفته این فیلم و رویکرد آن به پشت پرده سینما شد. این فیلم در 9 زمینه نامزد اسکار بود که توانست برنده اسکار در رشتههای بهترین دکوراسیون هنری، بهترین طراحی لباس، بهترین تدوین فیلم و بهترین موزیک اورجینال باشد.
https://teater.ir/news/64876