تصویر کلی مهرجویی در این دوران از شهر و روستا هر دو منفی است. نزد مهرجویی، روستا در سایه بلاهت، انفعال در برابر مدرنیزاسیون و ترس از «دیگری مخوف» فرو رفته است. در آن، نشانی از نظم اخلاقی یافت نمی‌شود.
چارسو پرس: گرایش غالب در روشنفکری ایران در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ را می‌توان گرایش رمانتیک ضدمدرن قلمداد کرد که شاخص‌ترین چهره‌های آن جلال آل‌احمد و علی شریعتی هستند. بازنمایی کارنامه روشنفکران ایرانی در آثار این افراد، عموماً منفی است.

آل‌احمد در این دوران و پس از گذار از تجربه‌های مارکسیستی و ملی‌گرایانه خود در گذشته، در آثاری چون «غرب‌زدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران»، به نقد تمام‌عیار مناسبات مصرف‌زده اجتماعی و نگرش‌های سکولار و مدرنیزه غربی روشنفکران پرداخت و در وهله بعدی به طرزی صریح از حضور اجتماعی دین و روحانیّت شیعه در عرصه سیاسی دفاع کرد.

انتقاد از رسوخ فرهنگ غرب و نقش منفی روشنفکران غرب‌زده، البته حتی پیش از «غرب‌زدگی» آل‌احمد نیز رایج شده بود. سیدفخرالدین شادمان در کتاب «تسخیر تمدن فرنگی» با انتقاد از «فُکُلی‌ها» به‌عنوان مفسران فرهنگ غربی، به‌طرزی مبهم از لزوم تسخیر تمدن نوین غرب با «روش‌های عقلانی، علمی و عملی» و با امعان‌نظر به ظرفیت‌های نهفته در زبان فارسی سخن می‌گوید.

احسان نراقی و داریوش شایگان هم نمونه‌هایی دیگر از روشنفکرانی هستند که در آثارشان می‌توان پژواکی از طنین غالب آن‌روزگار؛ تأکید بر شکاف غرب/ شرق، لزوم بازگشت به ارزش‌های اصیل و امکانات نهفته در سنّت ایرانی و اهمیت تذکر نسبت به غفلت سقوط در چاه ارزش‌های غربی و ابتلا به اسکیزوفرنی فرهنگی را شنید.

بازنمایی روشنفکران در آثار مهرجویی

در میان سینماگران ایرانی آن فیلمسازی که بیش از همه این مضامین را مورد استفاده قرار داد، داریوش مهرجویی بود. در دو فیلم «گاو» و «آقای هالو» دو شخصیت مش‌اسلام و آقای هالو، یادآور روشنفکران سنتی منظور‌نظر گرامشی هستند. آن‌ها از مرجعیت فکری ضمنی و عامیانه در جوامع کوچک خود برخوردار هستند، اما در برخورد با جوامع بزرگ‌تر شهری یا در نسبت با موقعیت‌های نوین، فاقد توش‌و‌توان ذهنی و عملی لازم برای چاره‌جویی‌اند. در «پستچی»، دو الگوی دیگر از روشنفکری تصویر می‌شود. نخست، دامپزشکی که تقی را به موش آزمایشگاهی بدل کرده است.

بیشتر بخوانید: داریوش مهرجویی؛ کارگردانی که فلسفه را به جان سینما انداخت


او با ستایش از حکیم ابوعلی‌سینا، نسخه‌های گیاهی بی‌ثمری می‌نویسد و در صحنه حضور بازرسان، با سخنوری و زبان‌بازی، همه را مسحور فضل و دانش خود می‌کند. از ائتلاف با ارباب علیه مهندس جوان می‌پرهیزد و معتقد است: «خوک، حیوان شریفی است» اما در‌عین‌حال، به‌مثابه روشنفکری سنت‌گرا و دامپزشکی طرفدار طبابت گیاهی، از مدعوین مهمانی اربابی است.

ارباب، او را به‌طرزی مضحک «پیغمبر عصر» می‌داند؛ پیامبری که تنها بلد است آمپول بزند، از دریافتن علاج واقعی دام‌ها عاجز است و تداخل و تجاوز رفتاری او از حوزه دامپزشکی به حوزه پزشکی، نشانه‌ای از استبداد نظری و عملی است که او بر سایرین روا می‌دارد.

مهندس جوان که نقش او را احمدرضا احمدی بازی می‌کند، اما الگوی دوم روشنفکری را در فیلم مهرجویی عیان می‌سازد. او تحصیلکرده غرب و بی‌اعتنا به سنت و آدابِ زیستِ جمعی ایرانیان است. شخصیتی متجاوز و بی‌حیا که دست‌به‌کار ساخت خوک‌دانی در جامعه‌ای مذهبی می‌شود و با کمک لودر و کامیون، به «مهندسیِ انقلابی» در جامعه‌ای بسته، راکد و بی‌زبان مبادرت می‌ورزد.

او در برابر انفعال دو سنت محافظه‌کاری سیاسی و سنت‌گرایی فرهنگی، فعالانه به تغییر براندازانه نظم موجود می‌پردازد و نمادی از مدرنیسم آمرانه و انقلابی حکومت پهلوی در جامعه ایرانی تصویر می‌شود. طبق نظر منتقد مجله «نگین»، ژاله مهدوی، او به‌همراه عمو در هیئت «بورژوازی کمپرادور» نمادی از تسلط «ماشینیسم» است. منتقدی دیگر، وحید قربانی‌مطلق، او را «عامل استعمار» می‌پندارد که با هیئت غربی‌نما و آگاهی اندک از مظاهر فرهنگ غربی، به‌نفع سود سرمایه‌داری «بیرونی‌ها» به جان تولید ملّی افتاده است.

شباهت روشنفکران مهرجویی با توصیفات فخرالدین شادمان

نوع شخصیت‌پردازی دو شخصیت دامپزشک و مهندس، ما را به یاد توصیفات سیدفخرالدین شادمان از «محافظه‌کاران متحجر» (شیخ‌وهب روفعی) و متجددان دروغین (هوشنگ هناوید) می‌اندازد. روفعی‌ها، نظیر دامپزشک، رویکردی جزمی به فرهنگ و مذهب دارند و فکلی‌ها نیز بدون شناخت فرهنگ غربی و جامعه ایرانی، تنها در پی ظواهر امر هستند.

با اعتنا به خود فیلم حتی می‌توان ادعا کرد که مهرجویی با این نظر شادمان که «شیخ وهب روفعی با همه عوام‌فریبی، جهل و غفلتی که دارد اکنون قدرت و بالنتیجه ضررش از هوشنگ هناوید کمتر است، پس امروز بزرگترین دشمن ایران که بیگانه نباشد همان فکلی است»، موافقت اصولی دارد.

بیشتر بخوانید: درباره اقتباس در سینمای مهرجویی؛ هنرمند اصیل


بدین‌ترتیب در آثار مهرجویی، بیش‌از‌پیش وضعیتی پیش چشم مخاطبان می‌آید که یادآور دغدغه‌های روشنفکری چون جلال آل‌احمد است. برای مهرجویی «روستا» و مشکلات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعیِ متعاقب هجومِ امر مدرن بدان، مسئله‌ای بنیادین است. شخصیت‌های سمبولیک فیلم‌های او، یادآور ساده‌بینی‌ها و قضاوت‌های عجولانه جلال است و مهرجویی نیز به «غرب‌زدگی» و از‌جا‌کنده‌شدن هویت انسان ایرانی در چنبره شهرنشینی، استعمار و معضلات ناشی از مدرنیسم پوشالی معترض است.

مهرجویی در «پستچی»، فرهنگ غربی، مباشران وطنی استعمار و روشنفکران منفعل را مورد هجمه قرار می‌دهد و آمیزه‌ای از «غرب‌زدگی» و «در خدمت‌و‌خیانت روشنفکران» را بازسازی می‌کند. همچنین عطف توجه به شکاف غرب/ شرق، روستا / شهر، حاکم / محکوم و پدیده از‌خود‌بیگانگی، مهرجویی را به نزدیکی نظریات مارکسیستی و اگزیستانسیالیستی می‌کشاند و در مقام نتیجه‌گیری می‌توان مهرجویی را «جلالِ سینما» نامید؛ با شباهتی در خصوصیات ویژه عرفی و عطف‌توجه به مضامین طبقاتی، روانشناختی و سنتی نهفته و مؤثر در زیست جمعی مردم ایران. 

اگر جلال فیلم می‌ساخت

جلال در «غرب‌زدگی» می‌نویسد: «غرب‌زدگی مشخصه دورانی‌ است که ما هنوز به ماشین دست نیافته‌ایم و رمز سازمان آن و ساختمان آن را نمی‌دانیم. ماشین که به دِه پا وا کرد، تمام ضمائم اقتصاد شبانی و روستایی را مضمحل خواهد کرد. یعنی هرچه صنعت محلی و دستی ا‌ست. و چه بهتر. تا این‌همه چشم، سینه و دست جوانان روستا پای دار قالی خراب نشود که خانه اشرافیّت (که خراب باد) مزین باشد. بزرگترین حسن پا‌باز‌کردن ماشین به مزارع و دهات، به‌هم‌زدن رسم ارباب و رعیتی ا‌ست و به‌هم‌زدن رسم کوچ‌نشینی و خانه‌بر‌دوشی و ایلاتی و خان‌خانی.» پرسشی که اینجا شاید بتوان پرسید این است که اگر جلال خود، قصد کارگردانی فیلمی با مضامین «پستچی» را داشت؛ با چنین سابقه ذهنی، فیلمنامه‌اش چه تفاوت چشمگیری در کلیت کار داشت؟ 

مهرجویی در این دوران با اغراق نمادگرایانه‌ای به امور می‌نگرد؛ به‌نحوی‌که گاه به پرداختی تصنعی، کاریکاتوریزه و دور از واقعیت می‌رسد و آنچنان غرق غالب‌کردن ایده‌های خویش بر موقعیت می‌گردد که فراموش می‌کند در جامعه‌ ایران، استعمار لزومی به دَر‌افتادن با همه سنن و آداب جا‌افتاده در جامعه ندارد و از‌قضا از مقولات تحریف‌آمیز، رخوت‌انگیز و منفعلانه مردم برای پیشرفت طرح خود کمک می‌گیرد. بدین‌سان، شاید بتوان با نقدی که حسن تهرانی ـ با نقل‌قولی از حسنین هیکل ـ از مهرجویی دارد، همراهی کرد: «روشنفکران جهان سوم همواره از توده مردم سخن می‌گویند، اما هیچ‌گاه با آن‌ها زندگی نمی‌کنند.» با این تفاسیر، مهرجویی خود دچار نقیصه‌ای است که از آن شکایت دارد.

تصویر منفی شهر و روستا

تصویر کلی مهرجویی در این دوران از شهر و روستا هر دو منفی است. نزد مهرجویی، روستا در سایه بلاهت، انفعال در برابر مدرنیزاسیون و ترس از «دیگری مخوف» فرو رفته است. در آن، نشانی از نظم اخلاقی یافت نمی‌شود. خرافات، نقش مذهب را تخدیر کرده است. مردمان از خودبیگانه روستا، در ترسی دائمی از دشمنان پلید، خود را به قضا و قدر و تدبیر شیاطین وا نهاده‌اند. نظام تولیدی آن در حالت رکود مطلق قرار دارد. در «گاو»، کشاورزی و دامداری، وجود خارجی ندارد و تنها گاو دِه، مشمول تیر غیب بلوری‌های بیگانه می‌شود.

بیشتر بخوانید: درباره سینمای داریوش مهرجویی؛ اگزیستانسیالیست نخبه‌گرا در کشاکش سنت و تجدد


در «پستچی»، اضمحلال دام‌داری سنتی و رواج ایده‌های مشاوران آمریکایی و طرح‌های شتاب‌زده کارشناسان ایرانی برای اجرای طرح‌های بزرگ مکانیزه و صنایع تجاری دام‌داری، به سخره گرفته می‌شود. در «آقای هالو» به نقد دلالی رایج در مناسبات شهری ـ به‌معنای موسع کلمه ـ پرداخته شده و راهکار، فرار از شهر انگاشته می‌شود. «دایره مینا»، اوج نگاه منفی مهرجویی به شهرنشینیِ آلوده و تبعات واپس‌گرایانه توسعه ناهماهنگ بوروکراتیک و فاسد است؛ تبعاتی نظیر حاشیه‌نشین‌های رنجوری که به‌راحتی و با یک وعده غذا، نوکر و اجیر هرکسی بشوند و بالقوه به هر وضعیتی، حالتی از هرج‌و‌مرج ببخشند و پدیداریِ طبقه‌ای لمپن که مباشر اربابان بورژوا می‌شود و در استثمار مردمان ضعیف، طبقات بالا را همراهی می‌کند.