آخرین قسمت از سریال داریوش، با تأخیر یک هفته‌ای، چهارشنبه روی پلتفرم قرار گرفت و پرونده این سریال که مدام با پوست شیر مقایسه ‌می‌شد، ‌ اما هیچوقت به اندازه آن موفق نبود، بسته شد.

چارسو پرس: هادی حجازی‌فر علاوه بازیگری سابقه ساخت یک مجموعه طنز (کرکره، ۱۳۹۱)، ‌ یک سریال برای تلویزیون (عاشورا، ۱۴۰۲) و یک فیلم سینمایی(موقعیت مهدی، ۱۴۰۰) را دارد. با این تجربه، او اولین سریالش را برای شبکه نمایش خانگی ساخت. «داریوش» با تهیه‌کنندگی نوید محمودی که پیش‌تر سریال پربیننده «پوست شیر» را با بازی ‌هادی حجازی‌فر ساخته بود، داستان مردی است با نام داریوش که بعد از قتل یک نفر به ترکیه فرار کرده و حالا بعد از ۱۵ سال به شهری که از آن فرار کرده بود، برمی‌گردد و ماجراهای زیادی در پی این بازگشت اتفاق ‌می‌افتد.

حجازی‌فر به دنبال پربیننده شدن پوست شیر از همان گروه سازندگان و بازیگران برای سریالش استفاده کرد. اما ثابت شد موفقیت پوست شیر به دلایلی بیش از بازیگرانش برمی‌گردد. از جمله فیلمنامه‌ای با نقایصی کم‌تر از داریوش. در طول پخش این سریال و با پایانش نظرات مختلفی از سمت منتقدان و مخاطبان در رسانه‌ها و زیر صفحه‌های اینستاگرام این سریال نوشته شد که البته بیشتر آنها منفی بودند.


از بین رفتن ظرفیتی که ‌می‌شد از آن استفاده کرد

منتقدی ‌یکی از بزرگترین نقاط ضعف این سریال را نبود انسجام داستانی آن عنوان کرده است: «به نظر می‌رسد نویسندگان تلاش کرده‌اند چندین ایده جذاب را در کنار هم قرار دهند، اما نتیجه چیزی جز یک روایت بی‌هدف و پراکنده نبوده است. داستان‌کلیشه‌ای و استفاده نادرست از عناصر تعلیق و پیچیدگی باعث شده سریال هر لحظه از جذابیت خود فاصله بگیرد.»


این منتقد شخصیت پردازی‌های ضعیف را هم یکی دیگر از مشکلات سریال ‌می‌داند: «شخصیت‌پردازی در این سریال نیز به شکلی ناامیدکننده ظاهر شده است. شخصیت‌ها به جای داشتن عمق و تحولات قابل درک، در دام کلیشه‌های نخ‌نما گرفتار شده‌اند. برای مثال، شخصیت اصلی که قرار است پیچیدگی‌های روانی و عاطفی خود را به نمایش بگذارد، به شکلی سطحی و قابل پیش‌بینی رفتار می‌کند. هیچکدام از شخصیت‌های سریال، چه مثبت و چه منفی، توانایی جلب همذات‌پنداری مخاطب را ندارند و تغییرات ناگهانی و بی‌منطق آن‌ها در طول داستان بیشتر به سردرگمی‌ می‌افزاید.»


منتقد دیگری هم در باره شخصیت‌های زن این سریال نوشته است: «شخصیت‌های زن سریال «داریوش» یا درست شخصیت‌پردازی نشده‌اند، و یا بازیگران آنها را درست متوجه نشده‌آند، چون هر سه زنی که تا به حال وارد قصه شده‌اند، یعنی لیلا دختر داریوش با بازی ژیلا شاهی، مادر سهراب با بازی نسرین مقانلو و سحر دولتشاهی تا اینجا تغییری در مسیر قصه ایجاد نکرده‌اند. آنها تنها متکی بر مردانی هستند که در کنار آنها حضور دارند و به نوعی با وجود این که حجم زیادی از سکانس‌ها با حضور آنها است، اما در نهایت منفعل هستند و تا قسمت پنجم قصه براساس آنها پیش نمی‌رود.» او همچنین ‌می‌نویسد: «حجازی‌فر برای شخصیت‌پردازی و معرفی کاراکترها به مخاطب مدام در سیکل‌های تکراری می‌افتد. مثلا چندین‌بار ترسو بودن کاظم و داریوش که برادر هستند را به اشکال مختلف نشان می‌دهد این تکرارها ممکن است شناخت مخاطب از کاراکتر را بالا ببرد و با او در شرایطی همذات‌پنداری کند، اما خط روایی اصلی داستان را مختل می‌کند و قصه مدام به عرض می‌رود. این اتفاق «داریوش» را به سریالی با ریتم کند تبدیل کرده که در هر قسمت جز یک اتفاق مهم که درام را پیش می‌برد، در بقیه سکانس‌ها مخاطب باید مدام منتظر معرفی هرچه بیشتر کاراکترها باشد.»


در جای دیگری هم منتقدی مسئله شباهت‌هایی را که بین این سریال و پوست شیر مطرح بود را پیش کشیده و نتیجه گرفته هیچ شباهتی بین این دو سریال وجود ندارد: «ین شائبه در ذهن مخاطبان شکل گرفت که قرار است اثری در حد و اندازه «پوست شیر» منتشر شود. تیزر سریال (این بار به جای ابی با ترانه‌ای از داریوش) به همراه حضورهادی حجازی‌فر، ژیلا شاهی و مهرداد صدیقیان نیز دستاویز شباهت‌سازی دو اثر قرار گرفت. نوید محمودی تهیه‌کننده «پوست شیر» را نباید فراموش کرد که از او به عنوان تکمیل‌کننده پازل «داریوش» برای رقم زدن اتفاقی خاص یاد می‌شد.


زمان گذشت و قسمت اول سریال منتشر شد. حاصل کارهادی حجازی‌فر را با اغماض می‌شد پذیرفت و در عین حال چشم به راه ادامه قصه ماند. حالا و با گذشت شش قسمت با کمال تاسف، «داریوش» از حد متوسط فراتر نرفته و البته در لحظاتی به آثار ضعیف خانگی تنه می‌زند. باید از نوید محمودی پرسید این بود یک «پوست شیر» دیگر؟ فعلا که داد مردم از جنسی بنجل به اسم «داریوش» بلند شده است. فراموش نکنیم که «پوست شیر» به رغم ضعف‌ها و ترفندهای آزاردهنده برای تزریق هیجان مضاعف، طیف زیادی از مخاطبان را با خود همراه کرد و از یاد نبریم که فارغ از قیاس شکل گرفته، باید گفت که «داریوش» حتی در شرایط‌ عادی هم اثری قابل دفاع نیست. پس گزاره قیاس را از ذهن پاک کنیم.»


او در باره ساختار و فیلمنامه سریال هم نوشته است: «داریوش در هر قسمت چند اتفاق دارد؛ اما حرف و روایت خود را با خساست بیان می‌کند. کارگردان به ‌جای عمق بخشیدن به داستان اصلی و فرعی، نوکی به آنها می‌زند تا تعلیق بالا برود. نتیجه اما منجر به دلزدگی مخاطب می‌شود که دوست دارند شاهد یک حکایت پرملات و سرراست باشند. ساختار «داریوش» هم واجد نقدهای جدی است که محض نمونه بخشی از مطلب صفحه اینستاگرامی‌آرت تاکس را مرور می‌کنیم: «اجرای سریال در تمامی‌بخش‌های فنی، کارگردانی و بازیگری بسیار خام‌دستانه و پیش پا افتاده است. اکت‌های اضافی حجازی‌فر، چشم و ابروهایی که در پایان پلان‌ها، حتی موقعی که خودش در صحنه تنها است، می‌اندازد، او را به بازیگری تبدیل کرده که می‌خواهد در لحظاتی به واسطه ترسش از دیگر شخصیت‌ها مثل رضا عطاران حرفش را بزند و همزمان پس بگیرد.»


مسئله بعدی ترس درونی داریوش است که با وجود اشاره‌های فراوان به آن همچنان در اثر بدون کاربرد باقی مانده است.



تماشاگران چه ‌می‌گویند؟

آنها که داریوش را تماشا کرده اند، در صفحه‌های مجازی این سریال گاه نظراتی را یادداشت کرده‌اند. مخاطبی به نام بهنام شفیعی نظرش را اینطور ارائه داده است: «در داریوش در واقع شخصیت اصلی و محور بازیساز بهرام است و نه داریوش. شخصیت‌ها همه حتی افراد زیردست بهرام به نوعی زخم خورده او هستند. برایند کلی این ‌می‌شود که اصولا همه در این سریال بدمن هستند. همه به نوعی در این هجمه اکت‌ها و تعامل‌ها به دنبال منفعت شخصی خود هستند. این به دنبال بودن نفع شخصی خشونت را به همراه دارد. تم اصلی و پیش برنده قصه در واقع نه مساله ای اجتماعی ... بلکه مساله ای روانشناختی است به نام خشونت. آن هم خشونتی بیرحم که بعضی جاها در ذهن بیننده یک مقدار دور از المان‌ها و فرهنگ شرقی و ایرانی میاید. البته جذاب است. این جذابیت خشن بودن سریال را رفتار خود داریوش در مقام یک شخصیت مصلح و محافظه کار و گاهی بذله گو تلطیف میکند و فرصت نفسی دوباره به ریتم ‌می‌دهد.


سریال ‌می‌تواند یک نقد کلی به فضای جامعه پیرامونی و روابط سطحی بین ادم‌ها هم باشد. ولی از آنجا که (البته تا اینجای کار قسمت دهم) قرار نیست یک منجی بیاید و نوید رهایی از این همه بی اخلاقی بدهد قصه در جواب یک مشکل فرهنگی و اجتماعی عقیم مانده. علی‌رغم فیلمنامه که باگ و ضعف‌های منطقی خودش رو داردهادی حجازی فر به نظر من توانسته با بازی خوب خود و البته انتخاب خوب بازیگرها در نقش خودشون یک نمایش خوش ساخت ارائه کند.»


مخاطب دیگری هم با ابراز نارضایتی از سریال نوشته: «داستان بی کشش و تکراری گم شدن طلا و دزد. به نظرم اسم سریال هم که خیلی سر و صدا کرد، کمکی نمیتونه بهش بکنه.»


دیگری هم نوشته تنها نکته خوب سریال بازی محسن قصابیان در نقش بهرام بوده که نشان داده بازیگر بسیار خوبی است.