اگر بخواهیم درباره بهترین فیلم تارانتینو صحبت کنیم، یک گزینه است که خیلی از منتقدها و فیلمبازها روی آن توافق دارند؛ «پالپ فیکشن» یا همان «داستان عامهپسند». همچون خود تارانتینو، داستان عامهپسند (پالپ فیکشن) هم یک فیلم بسیار جذاب و تماشایی است. فیلمی که از زمان اکران خود تا به حال همواره تحسین شده است.
چارسو پرس: کوئنتین تارانتینو شاید سبک خاصی در فیلمسازی داشته باشد، اما فیلمهای متفاوت و متنوعی در کارنامه خود دارد؛ از گونهها و زیرگونههای سینمایی مختلف. به همین دلیل اگر از فیلمبازها بخواهید که فیلم دلخواه خود از سینمای تارانتینو را ذکر کنند، با پاسخهای متفاوتی مواجه میشوید. دلیلش این است که کارنامه تارانیتنو واقعا قابل توجه است. هر چیزی در آن پیدا میشود؛ از یک کالت کلاسیک مثل «سگهای انباری» گرفته تا فیلم اسکاری تحسین شدهای همچون «روزی روزگاری در هالیوود».
اما ما کاری با فیلم دلخواه نداریم، اگر بخواهیم درباره بهترین فیلم تارانتینو صحبت کنیم، یک گزینه است که خیلی از منتقدها و فیلمبازها روی آن توافق دارند؛ «پالپ فیکشن» یا همان «داستان عامهپسند». همچون خود تارانتینو، داستان عامهپسند (پالپ فیکشن) هم یک فیلم بسیار جذاب و تماشایی است. فیلمی که از زمان اکران خود تا به حال همواره تحسین شده است. همان سال نخل طلای کن را برد و بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی را هم در اسکار تصاحب کرد. در فهرست بهترین فیلمهای تاریخ سینما هم این دومین فیلم سینمایی کارنامه تارانتینو، همیشه جایگاه ثابتی دارد. در این مطلب میخواهیم پنج دلیلی را ذکر میکنیم که ثابت میکنند داستان عامهپسند نه تنها بهترین فیلم تارانتینو است، بلکه احتمالا در آینده هم بهترین فیلم او خواهد ماند.
داستان عامهپسند ریسک زیاد میکند. حتما میخواهید بگویید پس فیلمی مثل «بیل را بکش» چه که دو بخش جدا است و هر بخش لحن متفاوت خودش را دارد. یا «ضدمرگ» که شبیه فیلمی در دل یک فیلم دیگر است. از اینها جسورانهتر مگر میشود؟ ولی اگر بخواهیم وارد این مسیر شویم، باید بگوییم بخش کارگردانی شده توسط تارانتینو در فیلم «چهار اتاق» از همهی اینها جسورانهتر است. ولی قبول کنید داستان اینگونه نیست.
بحث ما این است که از نظر مضمون، پیرنگ و شخصیتپردازی، داستان عامهپسند جسورانهترین فیلم کل کارنامه تارانتینو است. این نگاه جسورانه از ابتدا تا انتهای فیلم دیده میشود. از استفاده از زاویه دیدهای مختلف گرفته تا آن طنز عالی و تعلیق؛ نگویید که آن صحنه اوردوز میا بعد از هزاربار تماشا، همچنان نفسگیر نیست. داستان عامهپسند دومین فیلم تارانتینو بود، به همین دلیل از این نظر میتوان آن را یکی از نامتعارفترین و بیپرواترین فیلمهای تاریخ سینما در نظر گرفت. کدام کارگردانی در همان نخستین تجربههای خود در دنیای سینما به سراغ چنین چیزی میرود؟ داستان عامهپسند فیلمی است که ریسک زیاد میکند و بابت آنها هم هیچوقت معذرت نمیخواهد.
ساموئل جکسون در بیشتر فیلمهای تارانتینو حضور داشته است، ولی بیشتر از همه او را با کدام نقش بهیاد میآورید؟ قطعا جولز وینفیلد. جان تراولتا چطور؟ اغراق نیست اگر بگوییم با داستان عامهپسند بود که کارنامه کاری تراولتا دچار تحولی اساسی شد.
ولی این فقط مربوط به این دو بازیگر نیست. همه شخصیتهای فیلم چنین ویژگی دارند. اگر حس میکنیم اوما تورمن در بیل را بکش بازی بهتری دارد، تنها به خاطر این است که در او در آن فیلم نقش اصلی است. ولی نمیتوانیم اوما تورمن داستان عامهپسند با آن کلاهگیس سیاه و بازی درخشان را از یاد ببریم. اوج بازیگری این است که مخاطب در یک فیلم تنها شخصیتها را بهیاد میآورد و اصلا یادش میرود که بازیگرانی آن نقشها را بازی کردهاند. به جرأت میتوان گفت حتی خود تارانتینو هم در فیلم یکی از بهترین بازیهای خودش را ارائه میدهد. همهی بازیگران فیلم اینطوری هستند. همه یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه میدهند و فیلم را به چنین جایگاهی میرسانند.
۳. پالپ فیکشن تعریف کاملی از یک دهه است
به نوعی میتوان گفت داستان عامهپسند، «جنگ ستارگان» دهه ۱۹۹۰ است. «همشهری کین» این دهه است. این فیلم عملا تعریف کاملی از این دهه است. میدانید در سال ۱۹۷۸ کدام فیلم جنگ ستارگان را شکست داد و صاحب اسکار بهترین فیلم شد؟ «آنیهال». قطعا فیلم خوبی است، ولی قبول کنید تأثیرگذاری جنگ ستارگان را ندارد. آیا میدانید در اسکار سال ۱۹۴۲ کدام فیلم موفق شد همشهری کین را شکست دهد؟ «چه سرسبز بود دره من». آن هم یک فیلم عالی است، ولی واقعا جایگاه همشهری کین را دارد؟ حالا میدانید در اسکار ۱۹۹۵ چه فیلمی داستان عامهپسند را شکست داد؟ «فارست گامپ». سؤال من از شما این است که وقتی به دههی ۱۹۹۰ فکر میکنید، به نظرتان کدام فیلم تأثیری بزرگتر و طولانیتر روی آن دهه گذاشت؟ بعید است پاسخ شما فارست گامپ باشد.
چون این داستان عامهپسند است که تعریف کاملی از دهه ۱۹۹۰ است. حتی خیلیها معتقدند داستان عامهپسند بهترین فیلم این دهه است، حتی بهترین هم نباشد، قطعا جزء پنجتای اول هست. داستان عامهپسند شاهکاری است در عصر بیل کلینتون و گروه موسیقی نیروانا.
همهی فیلمنامههای تارانتینو کاملا تارانتینویی و مخصوص خودش هستند، ولی داستان عامهپسند (و تا حد زیادی «سگهای انباری») کلا در یک سطح دیگر هستند. معلوم نیست مشارکت راجر اوری در نگارش این فیلمنامه چقدر در این قضیه تأثیرگذار است، ولی داستان عامهپسند فیلمنامهای بینقص و بینظیر دارد.
ساختار تودرتو و غیرخطی فیلمنامه برای زمان خودش بسیار ساختارشکنانه بود. نمیتوان گفت تارانتینو اولین کسی بود که این ایده به ذهنش رسید. ولی او جزء اولین کسانی بود که از این ایده به شکلی هنرمندانه استفاده کرد. روایتهای موازی چند شخصیت مختلف که در جهانی مشترک به سر میبرند، در دنیای داستان عامهپسند به بهترین شکل ممکن جواب داده است.
داستان عامهپسند همیشه تارانتینوییترین فیلم تارانتینو باقی خواهد ماند. موسیقی، رقص، فضای سرخوشانه آن، ادای دین به آثار قدیمیتر دیگر، همهی عناصر تارانتینویی در فیلم دیده میشود؛ آن هم در سطحی بالاتر از بقیه فیلمها. در این فیلم است که تمام ویژگیهایی که از سینمای تارانتینو میشناسیم، به بهترین شکل ممکن دیده میشوند. شاید دلیلش این است که این عناصر، در داستان عامهپسند است که نوعی بکری و تازگی تجربه نشده در خود دارند. بعدتر در دیگر آثار او دوباره اینها را دیدیم و به شناختی از سینمای تارانتینیو رسیدیم، اما در داستان عامهپسند او با یک جسارت و بیپروایی، در حال آزمون و خطای آنها بود.
30 سال از ساخت فیلم داستان عامهپسند گذشته و در تمام این مدت، در بین نسلهای مختلف فیلمبازان، فیلم همچنان جایگاه دستنیافتنی خود را حفظ کرده است. آیا به جز این پنج دلیل، دلایل دیگری برای بینظیر بودن این فیلم وجود دارد؟ آیا واقعا داستان عامهپسند بهترین فیلم تارانیتنو هست و بهترین هم خواهد ماند؟ باید دید.
اما ما کاری با فیلم دلخواه نداریم، اگر بخواهیم درباره بهترین فیلم تارانتینو صحبت کنیم، یک گزینه است که خیلی از منتقدها و فیلمبازها روی آن توافق دارند؛ «پالپ فیکشن» یا همان «داستان عامهپسند». همچون خود تارانتینو، داستان عامهپسند (پالپ فیکشن) هم یک فیلم بسیار جذاب و تماشایی است. فیلمی که از زمان اکران خود تا به حال همواره تحسین شده است. همان سال نخل طلای کن را برد و بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی را هم در اسکار تصاحب کرد. در فهرست بهترین فیلمهای تاریخ سینما هم این دومین فیلم سینمایی کارنامه تارانتینو، همیشه جایگاه ثابتی دارد. در این مطلب میخواهیم پنج دلیلی را ذکر میکنیم که ثابت میکنند داستان عامهپسند نه تنها بهترین فیلم تارانتینو است، بلکه احتمالا در آینده هم بهترین فیلم او خواهد ماند.
۵. پالپ فیکشن جسورانهترین فیلم کارنامهی اوست
داستان عامهپسند ریسک زیاد میکند. حتما میخواهید بگویید پس فیلمی مثل «بیل را بکش» چه که دو بخش جدا است و هر بخش لحن متفاوت خودش را دارد. یا «ضدمرگ» که شبیه فیلمی در دل یک فیلم دیگر است. از اینها جسورانهتر مگر میشود؟ ولی اگر بخواهیم وارد این مسیر شویم، باید بگوییم بخش کارگردانی شده توسط تارانتینو در فیلم «چهار اتاق» از همهی اینها جسورانهتر است. ولی قبول کنید داستان اینگونه نیست.
بحث ما این است که از نظر مضمون، پیرنگ و شخصیتپردازی، داستان عامهپسند جسورانهترین فیلم کل کارنامه تارانتینو است. این نگاه جسورانه از ابتدا تا انتهای فیلم دیده میشود. از استفاده از زاویه دیدهای مختلف گرفته تا آن طنز عالی و تعلیق؛ نگویید که آن صحنه اوردوز میا بعد از هزاربار تماشا، همچنان نفسگیر نیست. داستان عامهپسند دومین فیلم تارانتینو بود، به همین دلیل از این نظر میتوان آن را یکی از نامتعارفترین و بیپرواترین فیلمهای تاریخ سینما در نظر گرفت. کدام کارگردانی در همان نخستین تجربههای خود در دنیای سینما به سراغ چنین چیزی میرود؟ داستان عامهپسند فیلمی است که ریسک زیاد میکند و بابت آنها هم هیچوقت معذرت نمیخواهد.
۴. پالپ فیکشن بهترین و بهیاد ماندنیترین بازیهای تمام فیلمهای تارانتینو را در خود دارد
ساموئل جکسون در بیشتر فیلمهای تارانتینو حضور داشته است، ولی بیشتر از همه او را با کدام نقش بهیاد میآورید؟ قطعا جولز وینفیلد. جان تراولتا چطور؟ اغراق نیست اگر بگوییم با داستان عامهپسند بود که کارنامه کاری تراولتا دچار تحولی اساسی شد.
ولی این فقط مربوط به این دو بازیگر نیست. همه شخصیتهای فیلم چنین ویژگی دارند. اگر حس میکنیم اوما تورمن در بیل را بکش بازی بهتری دارد، تنها به خاطر این است که در او در آن فیلم نقش اصلی است. ولی نمیتوانیم اوما تورمن داستان عامهپسند با آن کلاهگیس سیاه و بازی درخشان را از یاد ببریم. اوج بازیگری این است که مخاطب در یک فیلم تنها شخصیتها را بهیاد میآورد و اصلا یادش میرود که بازیگرانی آن نقشها را بازی کردهاند. به جرأت میتوان گفت حتی خود تارانتینو هم در فیلم یکی از بهترین بازیهای خودش را ارائه میدهد. همهی بازیگران فیلم اینطوری هستند. همه یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه میدهند و فیلم را به چنین جایگاهی میرسانند.
بیشتر بخوانید: «پالپ فیکشن» ۳۰ ساله شد؛ عشق و تنفر؛ فیلمی که مرزها را در سینما جابهجا کرد
۳. پالپ فیکشن تعریف کاملی از یک دهه است
به نوعی میتوان گفت داستان عامهپسند، «جنگ ستارگان» دهه ۱۹۹۰ است. «همشهری کین» این دهه است. این فیلم عملا تعریف کاملی از این دهه است. میدانید در سال ۱۹۷۸ کدام فیلم جنگ ستارگان را شکست داد و صاحب اسکار بهترین فیلم شد؟ «آنیهال». قطعا فیلم خوبی است، ولی قبول کنید تأثیرگذاری جنگ ستارگان را ندارد. آیا میدانید در اسکار سال ۱۹۴۲ کدام فیلم موفق شد همشهری کین را شکست دهد؟ «چه سرسبز بود دره من». آن هم یک فیلم عالی است، ولی واقعا جایگاه همشهری کین را دارد؟ حالا میدانید در اسکار ۱۹۹۵ چه فیلمی داستان عامهپسند را شکست داد؟ «فارست گامپ». سؤال من از شما این است که وقتی به دههی ۱۹۹۰ فکر میکنید، به نظرتان کدام فیلم تأثیری بزرگتر و طولانیتر روی آن دهه گذاشت؟ بعید است پاسخ شما فارست گامپ باشد.
چون این داستان عامهپسند است که تعریف کاملی از دهه ۱۹۹۰ است. حتی خیلیها معتقدند داستان عامهپسند بهترین فیلم این دهه است، حتی بهترین هم نباشد، قطعا جزء پنجتای اول هست. داستان عامهپسند شاهکاری است در عصر بیل کلینتون و گروه موسیقی نیروانا.
۲. فیلمنامهی پالپ فیکشن بیرقیب است
همهی فیلمنامههای تارانتینو کاملا تارانتینویی و مخصوص خودش هستند، ولی داستان عامهپسند (و تا حد زیادی «سگهای انباری») کلا در یک سطح دیگر هستند. معلوم نیست مشارکت راجر اوری در نگارش این فیلمنامه چقدر در این قضیه تأثیرگذار است، ولی داستان عامهپسند فیلمنامهای بینقص و بینظیر دارد.
ساختار تودرتو و غیرخطی فیلمنامه برای زمان خودش بسیار ساختارشکنانه بود. نمیتوان گفت تارانتینو اولین کسی بود که این ایده به ذهنش رسید. ولی او جزء اولین کسانی بود که از این ایده به شکلی هنرمندانه استفاده کرد. روایتهای موازی چند شخصیت مختلف که در جهانی مشترک به سر میبرند، در دنیای داستان عامهپسند به بهترین شکل ممکن جواب داده است.
۱. پالپ فیکشن تارانتینوییترین فیلم تارانتینو است
داستان عامهپسند همیشه تارانتینوییترین فیلم تارانتینو باقی خواهد ماند. موسیقی، رقص، فضای سرخوشانه آن، ادای دین به آثار قدیمیتر دیگر، همهی عناصر تارانتینویی در فیلم دیده میشود؛ آن هم در سطحی بالاتر از بقیه فیلمها. در این فیلم است که تمام ویژگیهایی که از سینمای تارانتینو میشناسیم، به بهترین شکل ممکن دیده میشوند. شاید دلیلش این است که این عناصر، در داستان عامهپسند است که نوعی بکری و تازگی تجربه نشده در خود دارند. بعدتر در دیگر آثار او دوباره اینها را دیدیم و به شناختی از سینمای تارانتینیو رسیدیم، اما در داستان عامهپسند او با یک جسارت و بیپروایی، در حال آزمون و خطای آنها بود.
30 سال از ساخت فیلم داستان عامهپسند گذشته و در تمام این مدت، در بین نسلهای مختلف فیلمبازان، فیلم همچنان جایگاه دستنیافتنی خود را حفظ کرده است. آیا به جز این پنج دلیل، دلایل دیگری برای بینظیر بودن این فیلم وجود دارد؟ آیا واقعا داستان عامهپسند بهترین فیلم تارانیتنو هست و بهترین هم خواهد ماند؟ باید دید.
https://teater.ir/news/65314