شاید اگر انتشار «برادران» را به دسامبر موکول می‌کردند، تأثیر بیشتری می‌گذاشت. البته برای ما که با سیستم تقویم میلادی پیش نمی‌رویم، «برادران» می‌تواند در حد یک کمدی خانوادگی جمع‌وجور برای تعطیلات باشد که وقتی همه‌ی خانواده دور هم جمع شده‌اند و به یک فیلم خانوادگی بی‌حاشیه نیاز دارند، در کنار هم ببینند و به کسی هم برنخورد.
چارسو پرس: دهه نود میلادی دهه‌ی فیلم‌های اکشن-کمدی بود که دوتایی‌هایی را معرفی کرد که تا سال‌ها بعد صحنه‌ی کمدی هالیوود را قبضه کرده بودند؛ از «احمق و احمق‌تر» بگیر، تا «ساعت شلوغی»، «تامی کوچولو» و «مردان سیاهپوش». جدیدا با بازگشتی به این ژانر به ویژه در فیلم‌های پلتفرم‌های پخش آنلاین مواجه بوده‌ایم که غیرمنتظره‌ترین بازیگران را کنار هم می‌گذارند تا نوستالژی زوج‌های کمدی دهه‌های گذشته را تکرار کنند یا بتوانند ترکیب تازه‌ای بسازند که فرمولش تا چند فیلم جواب بدهد؛ فیلم‌هایی مثل «اتحاد» (The Union)، «مردی از تورنتو» (The Man from Toronto)، «آشوبگران» (The Instigators) و «گرگ‌ها» (Wolfs).

«برادران» (Brothers) تازه‌ترین اکشن-کمدی است که در مسیر همین فیلم‌ها قدم برمی‌دارد. مکس بارباکو پس از فیلم تحسین‌شده‌ی خود، «پالم اسپرینگز» (Palm Springs) حالا با این کمدی پرستاره بازگشته است که با حضور کسانی چون پیتر دینکلیج، جاش برالین، گلن کلوز و برندن فریزر نام‌های بزرگی را در میان بازیگران خود به دوش می‌کشد؛ اما هرچقدر هم که بار این نام‌ها سنگین باشد، فیلمنامه‌ی «برادران» سبک است. در نقد فیلم «برادران» به این می‌پردازم که حتی بهترین بازیگران هم نمی‌توانند یک فیلمنامه‌ی بد را نجات دهند.

هشدار؛ در نقد فیلم «برادران» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

نقد فیلم «برادران»؛ دوقلوهای غیرافسانه‌ای و نبش قبرهای زمردی



داستان با دو برادر دوقلو به نام جیدی (پیتر دینکلیج) و موک (جاش برالین) در دوران نوجوانی‌اشان آغاز می‌شود که هیچ شباهتی به هم ندارند. این دو برادر در خانواده‌ای خلافکار چشم به جهان گشوده‌اند، با مادری (گلن کلوز) که دزدی حرفه‌ای است و در روز عید شکرگزاری با دوست‌پسرش، گلن (جاشوا میکل)، و پلیس‌هایی که به خاطر دزدیدن زمردهایی دنبالشان افتاده‌اند، از راه می‌رسد و وسایلش را برداشته و پسران را غال می‌گذارد. موقع فرار از دست پلیس‌ها گلن این زمردها را می‌بلعد تا مدارک را از بین ببرد، اما می‌میرد و کاترین دست‌تنها جسد او را خاک کرده و از کشور می‌گریزد و تا سی سال بعد هیچکس از او خبری ندارد.

در این سال‌ها پسران او راه مادرشان را در دزدی ادامه می‌دهند؛ اما وقتی یکی از مأموریت‌ها اشتباه پیش می‌رود، جیدی به زندان می‌افتد و موک تصمیم می‌گیرد زندگی خود را دگرگون کند. جیدی پس از پنج سال و با معامله با یک پلیس فاسد به نام فارفول (برندن فریزر) زودتر از موعد از زندان آزاد می‌شود. فارفول یک اسلحه‌ی غیرقانونی با اثر انگشت جیدی را پیش پدر پیرش (ام. امت والش)، که قاضی هم هست، به عنوان مدرک نگه می‌دارد تا دست بالاتر را بر جیدی داشته باشد. جیدی زمینه‌ی اخراج برادرش موک را، که حالا عیال‌وار شده و دخترش هم در راه است، فراهم می‌کند تا موک مجبور شود برای تأمین خانواده‌اش دست به یک دزدی آخر بزند؛ اما او خبر ندارد که این دزدی درواقع نقشه‌ای است که جیدی برای رسیدن به منافع خود چیده است؛ نقشه‌ای که شاید بتواند بالاخره جیدی را از شر سایه‌ی فارفول روی سرش خلاص کند. جیدی به موک پیشنهاد دزدی از گاوصندوق یک لباس‌فروشی معمولی را می‌دهد اما قضیه بودارتر از این‌هاست. موک و جیدی ماشین را برداشته و به مقصد مد نظر به راه می‌افتند، اما پیش از آنکه سراغ زدن گاوصندوق بروند، جیدی لازم می‌بیند که سری به دوست خل و چل خود، بتزدا (مریسا تومی)، بزند که در خانه‌اش یک اورانگوتان به نام ساموئل نگه می‌دارد؛ البته نه هر اورانگوتانی! این یکی به زبان اشاره حرف می‌زند.

موک با سرک کشیدن در وسایل برادرش خبردار می‌شود که اصلا دزدی از فروشگاهی در کار نیست؛ بلکه جیدی چهار ماه است با مادرشان در ارتباط بوده و درباره‌ی تمام ماجراهای دزدی از فروشگاه هم دروغ گفته تا بتواند به زور جیدی را از خانه‌اش بیرون بکشاند. از قرار معلوم، دزدی که مادرشان مد نظر دارد، به یک ماجراجویی قدیمی بازمی‌گردد. از آخرین باری که پسران مادرشان را دیده‌اند، کاترین خارج از کشور سر می‌کرده تا دست پلیس به او نرسد. بالاخره پسران و کاترین یکدیگر را ملاقات می‌کنند و کاترین از سرطان خودش می‌گوید و اینکه برای پیدا کردن زمردهایی بازگشته که سی سال پیش گلن آن‌ها را قورت داد. او حالا می‌خواهد این زمردها را پیدا کرده و به پسرانش بدهد. در آغاز، دل موک با دزدی نیست، اما با اصرار برادرش و ماجرای سرطان مادرش، که شاید یک سال هم دوام نیاورد، بالاخره نرم می‌شود.

جیدی، که از آشوب خانه‌ی بتزدا استفاده کرده و دور از چشم همه کارت پرسنلی بتزدا را قاپیده بوده، از این کارت برای دزدیدن یک بولدوزر استفاده می‌کند و سه‌تایی جیدی، موک و کاترین با این بولدوزر به همان محلی بازمی‌گردند که کاترین سی سال پیش جسد گلن را دفن کرده بود و حالا تبدیل به زمین گلف شده است. آن‌ها زمین را حفاری کرده و در کمال ناباوری جسد را پیدا می‌کنند. البته جسد که نه، استخوان‌های باقی‌مانده از گلن را. موک دستش را در اسکلت فروکرده و زمردها را می‌یابد. اما چون فیلم بدون دنبال‌بازی نمی‌شود، چندتا ماشین دنبال بولدوزر آن‌ها می‌افتند، اما قهرمانان، با وجود سرعت لاک‌پشتی‌اشان، قسر درمی‌ورند. فارفول که تمام این مدت دنبال جیدی و زمردها بوده، اول سراغ بتزدا می‌رود تا رد جیدی را بزند که البته گیر اورانگوتان می‌افتد. فارفول آش‌ولاش‌شده به دست اورانگوتان بالاخره جیدی و موک را پیدا می‌کند، اما مادر زمردها را برمی‌دارد و پسران را با فارفول تنها می‌گذارد.

جیدی و موک از شر فارفول خلاص شده و مادرشان را در حال آب کردن زمردها پیدا می‌کنند. کاترین اما با یک کیسه پر پول از دست پسران خودش می‌گریزد. جیدی، موک و فارفول به کاترین می‌رسند، فارفول با حماقت خودش کله‌پا می‌شود، کاترین آشکار می‌کند که از بچه‌هایش هم سالم‌تر است و پول‌ها را به پسران سپرده و با تحویل خود به پلیس، راه فراری برای جیدی و موک فراهم می‌کند. موک سهم خود از پول را به پدر قاضی فارفول می‌دهد و به‌ازایش اسلحه با اثر انگشت را  تحویل می‌گیرد. او تصمیم می‌گیرد که اصلاح شده و نمی‌خواهد چیزی را از همسر باردارش پنهان کند. جیدی هم سهم خود را به نام دختر هنوز به‌دنیانیامده‌ی موک می‌زند. یک سال بعد به سبک همیشگی تعطیلات خانواده‌ی مانگر تمام خانواده بار دیگر کنار هم جمع می‌شوند، البته این بار در اتاق ملاقات زندان. مامان هم قایمکی زمردهایی که هنوز نفروخته بود را به پسران تحویل می‌دهد.

فیلم «برادران» بازیگرانش را به هدر می‌دهد



«برادران» داستان پرآب و تابی ندارد؛ فیلمنامه‌ی خوبی هم ندارد. حتی نام‌گذاری خوبی هم ندارد. در حالی که کوئن و بلیر، نویسندگان فیلم، خوب می‌دانند چطور نام‌های عجیب و غریبی بر کاراکترهایشان بگذارند که از یاد نروند، حتی عنوان خود فیلم یاد آدم نمی‌ماند. البته در طول فیلم، با دادن توضیحات اضافی برای نام‌های موک و جیدی و داستان پشت آن‌ها، بامزگی‌اشان هم از بین می‌رود؛‌ مثل جوکی که به‌زور برای خنده گرفتن توضیحش بدهند. به‌خاطر همین ایرادات، بارباکو باید به دو واژه‌ی کلیدی «اکشن» و «کمدی» متوسل می‌شد تا کار را درآورد؛ حالا یا صحنه‌های اکشن فیلم را بیشتر می‌کرد، یا کمدی را بهتر. به جز یک سکانس دنبال‌بازی، صحنه‌ی اکشن دیگری در فیلم وجود ندارد. برای جنبه‌ی کمدی فیلم هم بارباکو خواسته بدون اتکا به اسلپ‌استیک و با دعواهای بین کاراکترها بیننده را بخنداند.

همانطور که در نقد فیلم «آشوبگران» اشاره کردم، در فیلم کمدی که به طنز اسلپ‌استیک متکی نیست، دیالوگ و موقعیت باید واقعا بامزه باشند که بیننده با رضایت از پای فیلم بلند شود، نه اینکه‌ جوک‌ها بخواهند به زور از آدم خنده بگیرند. اما «برادران» در زمینه‌ی دیالوگ‌نویسی هم کم می‌آورد. ساده‌ترین راه برای نجات فیلمنامه‌ی پرنقص (یا بهتر بگویم بی‌مایه) «برادران»، این بود که بارباکو بازیگرانی را می‌آورد که خودشان می‌توانند به خوبی بداهه‌پردازی کنند. اما دینکلیج یکی از جدی‌ترین بازیگرانی است که تاکنون دیده‌ام و جاش برالین هم توانایی کمدی ندارد که این سوال را مطرح می‌کند که اصلا چرا این دو بازیگر برای این فیلم آورده شده‌اند. حتی اگر دلیل کنار هم گذاشتن برالین و دینکلیج در «برادران» را بگویم خنده‌اتان می‌گیرد: تنها به این دلیل که هر دو سرشان به تن‌اشان بزرگتر است!

باید قبول کرد که بعضی‌ها برای بعضی کارها ساخته نشده‌اند؛ مثل برالین که برای کمدی ساخته نشده است. اجرای برالین در فیلمی مثل «مردان سیاهپوش ۳» جواب می‌داد چون عملا نیازی نداشت وجهه‌ی متفاوتی از خودش به نمایش بگذارد. در «برادران» اما نقش برادر دلسوز، نازک‌نارنجی و خانواده‌دوست به او داده شده که تحمل دیدن غم اطرافیانش را ندارد. تلاش برالین برای رفتن در پوست چنین کاراکتری بی‌نتیجه مانده است و کاراکتر موک جز یک نام عجیب و سری که بر تن‌اش سنگینی می‌کند، چیز دیگری در چنته ندارد.

فیلم «برادران» حتی اگر بر کمدی اسلپ‌استیک تمرکز می‌کرد می‌توانست نتیجه‌ی بهتری بگیرد؛ مخصوصا که نه داستان دارد، نه اکشن و نه جوک‌های بامزه. بزرگترین مانع اما دو نقش اصلی فیلم هستند. نه برالین می‌خواهد دست‌هایش را کثیف کند، نه دینکلیج. چندتایی صحنه‌ی بامزه هم که در فیلم وجود دارد، مدیون کنار آمدن دو بازیگر با این قضیه است که کمی غرورشان را زیر پا بگذارند. یکی از بهترین سکانس‌های کل فیلم با اورانگوتان است که هیچ منطقی ندارد و معلوم نیست از کجا پیدایش می‌شود و اتفاقا همین به یکی از معدود نقاط قوت فیلم تبدیل شده؛ یعنی کمدی‌های پوچی که لازم نیست از چرا و چگونگی‌اش بپرسید، فقط محض بامزه بودن وجود دارند. صحنه‌ی فرار با ماشین فارفول با دست‌های از پشت بسته شده هم همین حس را تداعی می‌کند. اگر «برادران» برای کل فیلم به همین فرمان می‌رفت احتمالا بهتر جواب می‌گرفت. اما از این دست صحنه‌ها به ندرت در «برادران» پیدا می‌شوند. برای همین تا آخر فیلم هیچکدام از کاراکترها به دل نمی‌نشینند.

درعوض، نگاه کنید به قسمت چهارم «پسران بد» (Bad Boys) که امسال آمد. با وجود سن بالا، مارتین لارنس در «پسران بد ۴» همچنان بامزه است، چون حاضر شده نقش یک احمق ساده‌لوح را بازی کند و این را کسر شأن نمی‌داند که چندتا میم (Meme) هم از قیافه‌اش بسازند. حتی خود گلن کلوز. آن موقع که کروئلا را به نام اما استون نمی‌شناختند، گلن کلوز به خاطر جرئت خود در بازی در «۱۰۱ سگ خالدار» ستوده می‌شد. نه فقط به خاطر اجرای خوب‌اش، بلکه به خاطر جسارتش که با کارنامه‌ای که دارد، حاضر شده خودش را برای یک فیلم کمدی درباره‌ی سگ‌ها کوچک کند. نتیجه‌اش اما چه شد؟ آیا جز این شد که همه از کوچک و بزرگ گلن کلوز را برای کروئلایش می‌شناسند؟ خودتان می‌دانید بهترین مثالش جیم کری است که حاضر است برای خنده گرفتن هر خفتی را متحمل شود. اما امروز همه او را به عنوان اسطوره‌ی کمدی می‌شناسند، نه کسی که خودش را مضحکه‌ی خاص و عام کرد.

اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی


مشکل همینجاست که انگار نسل این کمدین‌ها دارد منقرض می‌شود. شاید هم استودیوها از این دست کمدین‌ها وحشت دارند که جوک‌هایشان ممکن است به اقلیت‌های زیادی بربخورد. برای همین تا اورانگوتان‌ها برای خودشان اتحادیه شکل نداده‌اند ترجیح می‌دهند به دستمالی آن‌ها در فیلم‌ها ادامه دهند.



هرچقدر برالین و دینکلیج نگران وجهه‌ی خودشان هستند، برندن فریزر سنگ تمام می‌گذارد. او چنان نقش فارفول را غلیظ‌شده بازی می‌کند که یاد دوران خوش کمدی‌های دهه نود و کاراکترهای به‌شدت غیرواقعی و به‌شدت خنده‌دارشان افتادم. البته به فارفول هم مهلت زیادی در «برادران» داده نمی‌شود، اما هر موقع روی تصویر می‌آید، می‌توانید انتظار یک خنده‌ی خوب داشته باشید. گفتگوی او با پدر قاضی‌اش یکی از بامزه‌ترین صحنه‌های فیلم است، همچنین وقتی جیدی و موک را در جنگل دستگیر می‌کند یا در فروشگاه با یک شات‌گان دنبالشان می‌افتد و آخرسر زیر درخت کریسمس له می‌شود. تمام این صحنه‌ها به لطف حضور فریزر بامزه‌تر شده‌اند و برالین و دینکلیج عملا هیچ‌کاره‌اند.

از دیگر نام‌های برجسته‌ی «برادران» که پیش از این ذکر خیرش به میان آمد گلن کلوز است؛ اما چطور می‌توان گلن کلوز را به فیلم آورد و هیچ استفاده‌ای از او نکرد! هرچقدر اجرای او در «۱۰۱ سگ خالدار» آدم را به خنده وامی‌دارد، در «برادران» با پس‌زمینه یکی می‌شود. در طول یک ساعت و نیم فیلم، کلوز عملا در پس‌زمینه‌ی صحنه‌ها پرسه می‌زند. در حالی که در همان دقایق کوتاهی که فیلمنامه به او فرصت می‌دهد، می‌درخشد؛ مثل صحنه‌ی آواز خواندن در بار، گفتگوی صمیمی با موک در جنگل یا تعاملش با اعضای خانواده در اتاق ملاقات زندان. اما این صحنه‌ها آنقدر کوتاه هستند که حضور نامی مثل گلن کلوز برای این کاراکتر را بی‌معنی می‌کند. بازیگر برجسته‌ی دیگر ای. امت والش فقید است که نقش پدر فارفول را بازی می‌کند. با اینکه در هشتاد و هفت-هشت سالگی والش توانایی حرکتی زیادی نداشته و با مشکل حافظه دیگر باید دیالوگ‌هایش را برایش می‌خواندند، همچنان روی ویلچر و با تفنگ خود، که نمی‌داند دقیقا باید آن را به کجا نشانه بگیرد، یکی از شخصیت‌های بامزه‌تر فیلم است.

کاراکتر بتزدا (با بازی مریسا تومی) هم، با وجود کلیشه‌ای بودن، می‌توانست زمینه‌ساز خنده‌های زیادی شود؛ البته اگر فیلمنامه بیشتر روی او تمرکز می‌کرد؛ چراکه در همین فرصت کوتاه هم تومی چنان نقش بتزدا را بازی کرده که پس از فیلم نام او از یادتان نمی‌رود. این زن دیوانه با اورانگوتان منحرف خود می‌توانستند موقعیت‌های بامزه‌ی زیادی خلق کنند که برادران و فارفول را به دردسر می‌اندازد؛ اما بتزدا و ساموئل در فیلم تنها در دو سکانس حضور دارند. نکته‌ی جالب درباره‌ی اورانگوتان این است که موقع فیلمبرداری، برالین تنها نبوده و بازیگری نقش ساموئل را بازی کرده که به بازی در قالب میمون‌ها در فیلم‌های «سیاره میمون‌ها» (Planet of the Apes) عادت دارد.

تصویر فیلم به داستان آن می‌چربد



مکس بارباکو فیلمبرداری «برادران» را به کوین ترن سپرده که روی عنوان قبلی خودش یعنی «پالم اسپرینگز» کار کرده بود و ترن در «برادران» هم حسابی کار را درآورده است. توقع نداشتم در یک فیلم صاف و ساده‌ی خانوادگی، که احتمالا تمام بودجه‌اش صرف ستاره‌ها و اورانگوتان‌اش شده، چنین قاب‌های زیبا، فیلمبرداری و نورپردازی خوبی ببینم. حتی مهم‌تر از این، تصحیح رنگ فیلم است. هر کسی که اصلاح رنگ فیلم را بر عهده داشته یادش نرفته که با یک فیلم که برچسب کمدی اکشن بر آن خورده ولی اتفاق زیادی در آن نمی‌افتد، باید رنگ تصویر را تا ته زیاد کرد. در عصری که همه‌ی فیلم‌ها مسیر واقع‌گرایی را پیشه کرده‌اند، «برادران» با تصویر پررنگ و لعاب خود به‌شدت برجسته می‌شود. برای مقایسه، شما را ارجاع می‌دهم به فیلم فانتزی موزیکال «شرور» (Wicked) که با وجود ست‌های خوش‌ساخت، رنگ‌پردازی به‌شدت واقع‌گرایانه‌ای دارد. این ست‌ها حتی در تصاویر پشت صحنه زیبایی بیشتری دارند تا پس از ماه‌ها تدوین و جلوه‌های ویژه و اصلاح رنگ. اینجاست که آدم می‌ماند پس کی هالیوود می‌خواهد از جریان بی‌خاصیت نورپردازی و اصلاح رنگ واقع‌گرایانه در تمام فیلم‌ها، فارغ از جو و ژانر آن‌ها، دست بکشد.

یکی دیگر از نقاط برجسته‌ی فیلم، جلوه‌های ویژه‌ی اورانگوتان است که کیفیت بالایی دارد و به‌خاطر موشن‌کپچر شدن آن، حرکات میمون هم نرم و درست از آب درآمده‌اند. اینکه واقعا کسی در صحنه حضور داشته به بازی طبیعی‌تر برالین هم کمک کرده است. البته انگار که کل بودجه‌ی فیلم روی همین میمون خرج شده باشد، بقیه‌ی جلوه‌های ویژه در «برادران» چنگی به دل نمی‌زند. نه در دنبال‌بازی در زمین گلف، نه در صحنه‌ی پایانی در فروشگاه و افتادن درخت کریسمس. حتی خود دنبال‌بازی هم اضافی است. انگار قانون نانوشته‌ای در فیلم‌های اکشن کمدی وجود دارد که هر فیلمی باید حداقل یک سکانس دنبال‌بازی با ماشین داشته باشد؛ فارغ از اینکه چه ربطی به داستان پیدا می‌کند.

«برادران» این قانون را در زمین گلف و با ماشین‌های کوچک گلف و یک بولدوزر پیاده کرده است. با اینکه سکانس فرار در زمین گلف تنها سکانس پرتحرک فیلم است، اما جلوه‌های ویژه‌ی بد و سن بالای بازیگران کار را خراب کرده؛ زیرا مشخص است که در قاب‌های دور هیچکدامشان در صحنه حضور ندارند و در قاب‌های بسته هم از میزان قابل توجهی جلوه‌های ویژه‌ی بی‌کیفیت استفاده شده است؛ آن هم برای سکانسی که اگر بازیگران آمادگی جسمانی بیشتری داشتند، واقعا نیازی به کامیپوتر و بدلکاری محیرالعقولی ندارد.

نمره: ۲ضعیف
نکات مثبت
  • اجرای فکاهی برندن فریزر
  • جلوه‌های ویژه‌ی خوش‌ساخت اورانگوتان
  • اصلاح رنگ و نورپردازی جذاب و مطابق با حال‌وهوای فیلم
نکات منفی
  • کمدی ضعیف
  • انتخاب بازیگر اشتباه
  • ناهمگونی و جریان اشتباه فیلمنامه
  • داستان خسته‌کننده و کاراکترهای کلیشه‌ای
  • استفاده نکردن از پتانسیل کاراکترهای معرفی‌شده
با فیلم «برادران» از یک طرف داستان دو برادر و مادر خلافکار را داریم که پس از سی سال می‌خواهند پیوندهای خود را از نو بسازند، از طرف دیگر خانواده‌ی تازه‌ی موک و دخترش بلوبری که تا آخر فیلم به دنیا می‌آید. حتی شخصیت‌پردازی فارفول هم مدیون پدر مستبد اوست که پسر مدام می‌کوشد رضایت این پدر را به دست آورد. با این اوصاف، می‌بینید که عنصر «خانواده» بر سراسر فیلم «برادران» سایه انداخته است. برای همین اگر فیلم را با خانواده ببینید بهتر جواب می‌دهد. به جز خانواده، «برادران» حسابی حال و هوای تعطیلات هم دارد. از همان صحنه‌ی اول فیلم که داستان با جیدی و موک در روز عید شکرگزاری آغاز می‌شود، تا صحنه‌ی آخر آن که یک درخت کریسمس روی سر فارفول می‌افتد، مشخص می‌شود که «برادران» یک فیلم مناسب تعطیلات است؛ حالا عید شکرگزاری یا کریسمس. انتشار آن الان، به چیدن میوه‌ی نرسیده‌ای می‌ماند که هنوز شیرین نشده. 

شناسنامه فیلم «برادران» (Brothers)

کارگردان: مکس بارباکو
نویسنده: میکن بلیر براساس داستانی از ایتن کوهن
بازیگران: جاش برولین، پیتر دینکلیج، گلن کلوز، مریسا تومی، برندن فریزر، ام. امت والش
محصول: ۲۰۲۴، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵.۵ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۶٪
خلاصه داستان: جیدی و موک دو برادر دوقلو هستند با خانواده‌ای همگی خلافکار. مادر خلافکارشان هم برای فرار از دست پلیس پسران خود را رها کرده و از کشور گریخته است. پسران جا پای این مادر گذاشته و راه دزدی را پیشه می‌کنند. اما روزی یکی از این دزدی‌ها طبق برنامه پیش نمی‌رود و جیدی به زندان می‌افتد. پنج سال بعد، موک با همسر باردارش و یک شغل آبرومندانه زندگی معمولی دارد؛ اما با آزاد شدن زودتر از موعد برادرش، بار دیگر پای موک به راه خلاف باز می‌شود. جیدی به برادرش، که به تازگی از کار خود اخراج شده، پیشنهاد می‌دهد که گاوصندوق یک فروشگاه معمولی را بزنند. کاری که برای حرفه‌ای مثل موک مثل آب خوردن است. اما وقتی آن‌ها سوار ماشین شده و به ایالت دیگری می‌روند تا با زدن این گاوصندوق پولی به جیب بزنند، موک متوجه می‌شود که این بار کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است و یک آشنای قدیمی هم از راه می‌رسد و با درخواست خود همه چیز را از قبل پیچیده‌تر می‌کند…