شخصیت اصلی نمایشنامه که می‌خواهد از حقیقت و راستی در مقابل جامعه و رفتارهای برآمده از دروغ مقابله کند، دشمن به حساب می‌آید. در چنین موقعیتی است که استوکمان در نمایشنامه ایبسن می‌گوید: «حق با اکثریت نیست، بلکه با فرد است؛ فردی که نه تنها حاضر نیست رفتار برآمده از دروغ را بپذیرد، بلکه علیه آن اقدام می‌کند.»
چارسو پرس: شکم با حقیقت سیر نمی‌شود»؛ این جمله‌ای است که نماینده قشر تحصیلکرده در تئاترِ «هاملن» به زبان می‌آورد. وقتی شیوه زندگی یک جامعه بر پایه‌های دروغ ساخته شده باشد، بسیار طبیعی است که همه از آن ارتزاق کنند -و این به آن معناست که هر کسی به سهم خود به حجم دروغ بیفزاید و همچنین به اندازه خود از حقیقت زندگی انسانی دور و دورتر ‌شود- و رفته‌‌رفته شیوه‌ای از زندگی شکل بگیرد که از خود فاجعه تغدیه می‌کند و سرانجام متوجه ‌شویم که دروغ نیز شکم را به راستی سیر نمی‌کند، چراکه تغذیه از دروغ هرگز آرامش و امنیت به بار نمی‌آورد، بلکه کاملا برعکس.

نمایشنامه و شیوه اجرای هاملن به کارگردانی مژگان معقولی، مدرن و امروزی است و با وجود گفتنی‌های زیادی که دارد، در بسیاری مواقع، همزمان با نورپردازی و موسیقی، از اشارات و نمادهای مینی‌مالیستی بهره می‌برد. قهرمان «هاملن» کار سختی در پیش دارد. به نظر می‌رسد او از آنجایی شروع می‌کند که نمایشنامه «دشمن مردم» اثر هنریک ایبسن به اتمام می‌رسد. در آنجا، دکتر استوکمان، مامور بهداشت حمام‌های عمومی شهر، وقتی متوجه آلودگی کشنده حمام‌ها می‌شود، به جد می‌کوشد مردم و مسوولان را از حقیقت آگاه کند. ولی از آنجا که هزینه تعمیرات «کمرشکن» است و علاوه بر این کار و کاسبی عده‌ای مقتدر نیز کساد می‌شود، حرف‌های او نه تنها پذیرفته نمی‌شود بلکه موفق می‌شوند او را به عنوان «دشمن مردم» معرفی کنند.  معضل جدی در نمایشنامه «هاملن» نوشته علی منصوری، موش‌ها هستند و این معضل راهی می‌شود برای زندگی، کسب درآمد و تولید و بازتولید موش‌ها.  موش‌ها رفته‌رفته چنان بزرگ می‌شوند که نقش آنها را خود بازیگران به عهده می‌گیرند. جواب این پرسش که آیا انسان‌ها در حد موش کوچک شده‌اند یا اینکه موش‌ها به قد و قامت آدم‌ها رسیده‌اند، این است که هر دو به سمت همدیگر رفته و یکسان شده‌اند



شخصیت اصلی نمایشنامه که می‌خواهد از حقیقت و راستی در مقابل جامعه و رفتارهای برآمده از دروغ مقابله کند، دشمن به حساب می‌آید. در چنین موقعیتی است که استوکمان در نمایشنامه ایبسن می‌گوید: «حق با اکثریت نیست، بلکه با فرد است؛ فردی که نه تنها حاضر نیست رفتار برآمده از دروغ را بپذیرد، بلکه علیه آن اقدام می‌کند

 موضوع موش‌ها ما را به یاد «نی‌نواز هاملن» از برادران گریم نیز می‌اندازد. می‌دانیم که برادران گریم این افسانه را از شهری به نام هاملن در شمال آلمان گرفته و با عنوان «بچه‌های هاملن» منتشر کرده‌اند.  تلفظ Hameln که شهری است در شمال آلمان، هامِلن است، ولی مکان وقوع حادثه در این نمایشنامه ایرانی، هاملِن تلفظ می‌شود. نمی‌دانم این کار چقدر آگاهانه صورت گرفته که از یک‌سو اشاره‌ای به منبع اصلی حکایت موش‌هاست و از سوی دیگر، با تلفظی دیگرگون، عمومی‌تر شده و از حالت خاصِ زمانی و مکانی در آمده است. طبق افسانه برادران گریم، نی‌نواز هامِلن با «نواختن نی» موش‌های مزاحم هامِلن را جمع‌آوری و آنها را از شهر دور می‌کند، ولی از آنجا که مسوولان حاضر نمی‌شوند هزینه کارش را بپردازند، او با نی‌نوازی، این ‌بار، کودکان شهر را به خود جلب می‌کند و همه آنها را بی‌خبر با خود می‌برد، به جز دو کودک که از فاجعه جان سالم به در می‌برند. یکی کور است و آن دیگری لال. یکی امکان روایت فاجعه را ندارد و آن دیگری که می‌تواند روایت کند، نشانی وقوع حادثه را نمی‌داند. «هاملِن» تئاتری است تماشایی و هیجان‌انگیز و با وجود این ما شاهد صحنه‌هایی با فضای خاکستری، تاریک و آخرالزمانی هستیم.

بیشتر بخوانید: نقد نمایش‌های روی صحنه


وجودِ دختربچه‌ای با لباس‌های روشن روی سن که هم می‌بیند و هم می‌تواند مشاهداتش از فاجعه را به آیندگان روایت و منتقل کند، شاید کمی الصاقی به نظر برسد؛ ولی در زمانه «موش‌ها و آدم‌ها» اگر امیدی هم نباشد، دیگر همه ‌چیز از دست رفته است. در جایی که «اکنون» نیست، شاید آینده‌ای باشد.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: احمد خلفانی