فرقی نمی‌کرد که دست به قلم باشد یا روی صحنه، برایش مهم این بود که اندیشه‌ای را با مخاطبش در میان بگذارد؛ «محمود استادمحمد» چنین هنرمندی بود.
چارسو پرس: امروز، سوم آبان ماه زادروز هنرمندی است که کار هنر را جولانگاه اندیشه می‌دانست و گرچه زیبایی را خوب می‌دید و می‌پسندید اما همواره می‌کوشید تا تفکر خود را آراسته به مخاطب منتقل کند.

محمود استادمحمد، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر کشورمان در محله‌ای حول و حوش میدان اعدام زاده شده بود و در کودکی و نوجوانی چه بسیار تلخی‌ها و بی‌رحمی‌ها که ندیده بود. پس هیچ دور نبود که گاه زبانش به خشونت کشیده شود و با این همه او که گل‌ها و گیاهان در چشمانش، خواستنی‌ترین موجودات زمین بودند، بخشی از زیباترین نمایشنامه‌ها و ترانه‌های سرزمین ما را نگاشته است.

ترانه‌های عاشقانه‌اش که برخی از آنها بر زبان بخش بزرگی از مردم جاری شده‌اند، به خوبی گواه این هستند که او چه سان اهل عشق‌ورزی بود اما درباره مسائل اجتماعی هم به همان اندازه حساسیت داشت و این چنین بود که دهه ۸۰ که بعد از مدتی گوشه‌نشینی دوباره برای کار تئاتر شور و شوق پیدا کرده بود، در جمع جوانان تئاتری در نشست نمایشنامه‌خوانی «عصری با نمایش» در باب اهمیت نمایشنامه‌نویسی گفته بود: «از نخستین چیزهایی که شاپور بختیار در سازمان امنیت آن زمان منهدم کرد، نمایشنامه‌نویسی بود. زیرا او به خوبی متوجه تاثیرگذاری تئاتر شده بود. نمایشنامه‌هایی مثل آثار «حالتی» موجب برانگیختگی احزاب سیاسی می‌شدند و این چنین بود که تماشاگران از شهرهای گوناگون برای دیدن تئاتر به تهران می‌آمدند.»

جزو نویسندگانی بود که تئاتر را در زرورق نمی‌پچید و اگر از مردمان یا طبقه‌ای سخن می‌گفت قطعا همه مناسبات زیستی آنان را در نظر می‌گرفت و این چنین بود که درباره تئاترهای قهوه‌خانه‌ای که بعد از انقلاب در دوره‌ای مرسوم شده بود، چنین می‌گفت: «آنچه که به عنوان زبان و تئاتر قهوه‌خانه در دهه ۵۰ باب شد، امروز به طور کلی منحرف شده و تنها جنبه‌های ظاهری آن گرفته شده است که به شکل مضحکه مانند اجرا می‌شود. آن فرهنگ گفتاری متعلق به آن زمان بود اما امروز این زبان، تزریقی است. در نمایشنامه‌های قهوه‌خانه‌ای، طبقه‌هایی نمایش داده می‌شدند از نسل عیاران، سرکشان و مخالفان که فرهنگ خاصی در خدمت مردم داشته‌اند اما هنرمندان ما امروزه بدون در نظر گرفتن این موارد، تنها برای جذب تماشاگر و خنداندن او به نمایش صحنه‌های بشکن زدن و ... اکتفا می‌کنند و جنبه‌های رئالیزم زندگی مردم جنوب شهر تهران را نادیده می‌گیرند و تئاتر لاتی امروز ناامیدکننده است.»
و درباره نمایشنامه ماندگارش «آسید کاظم» نیز می‌گفت: «من این نمایشنامه را ننوشته‌ام که تنها جنبه‌های لاتی‌اش را تقلید کنند. آسید کاظم در این نمایشنامه، به عنوان یک ناجی مطرح می‌شود که در سرنوشت مردم محله‌اش دخالت دارد و به ‌نوعی همان مساله «انتظار» در نمایشنامه «در انتظار گودو» را مطرح می‌کند. در آن زمان دکتر شریعتی یکی از تاییدکنندگان این نمایش بود.

بیشتر بخوانید: مطالب مربوط به تئاتر ایران


و غمگین بود که نمایشنامه‌های درخشان کشورمان جایی برای ثبت و نگهداری ندارند: «آسید کاظم» را خود من از کهنه فروش‌ها خریده‌ام اما هیچ سازمانی نیست که به خاطر حفظ تاریخ تئاتر هم که شده، بگوید این نمایشنامه چه شد.»

محمود استادمحمد اگر بود، امروز ۷۴ ساله می‌شد. اما حالا ۱۱ سال است که برای همیشه با تئاتر، گل‌ها، جوانان دوستدارش و همه عشق‌ها و دلبستگی‌هایش خداحافظی کرده است. در این هنگامه غریب که «تولید تئاتر» جای «خلق هنری» را گرفته، شاید او که عشق به تئاتر در رگ و خونش جاری بود، در جهانی دیگر آرام‌تر خفته باشد.