اگر خیلی ساده بخواهیم این سریال را توصیف کنیم، باید بگوییم که یک اثر تعلیقآمیز جاسوسیِ کمتر دیده شده است. همانند فیلم Tinker Tailor Solider Spy، در اینجا هم با یک فضای مربوط به سازمان اطلاعاتی بریتانیا همراه خواهیم شد؛ داستانی نسبتاً پیچیده که گری اولدمن ستارهی اصلی آن میباشد. میتوان گفت Slow Horses دربارهی مأمورهاییست که همواره در کرانهها و حاشیه هستند.
چارسو پرس: کمپانی اپل دنیای کامپیوترهای شخصی را در دههی ۱۹۸۰ میلادی متحول کرد و زمانی که وارد قرن بیست و یکم شدیم تأثیری بی چون و چرا بر دنیای فناوری داشت. مستطیلهای دیجیتالی کوچکی که همهجا با خودمان حمل میکنیم و بر زندگی اجتماعی میلیونها نفر تأثیر گذاشتهاند، توسط همین کمپانی به بالاترین سطح ممکن خود رسیدند. نشان تجاری اپل تبدیل به یک نشان بینالمللی شده است و همهچیز را در فرهنگ عامه، از آسیابکن قهوه گرفته تا ماشینها را تحت سیطرهی خود درآورده. با این همه، تلویزیون چالشی بزرگ برای آنها بوده است!
Apple TV+ حرکت کمپانی به سوی ساختن یک پلتفورم استریم اورجینال بوده است که از زمان آغازش در سال ۲۰۱۹ دست و پا زده. کمپانی اپل حاضر بوده مقادیر عظیمی را برای ساختن سریالهای اورجینال خرج کند؛ مثلاً فصل بعدی سریال دیستوپیایی Severance طبق گزارشها چیزی بیش از ۲۰ میلیون دلار برای هر قسمت خرج داشته است! علاوه بر این، منتقدان سعی در ترویج و تحسین آثار اپل تیوی دارند اما بهنظر نمیرسد هیچوقت واقعاً شاهد موفقیتشان نزد بینندگان و استریمرها باشیم. در ژوئن ۲۰۲۴ طبق گزارشی متوجه شدیم که تنها ۰.۲۴ درصد از بینندگان آمریکایی که از تلویزیونهای هوشمند بهره میبرند به تماشای شبکهی اپل نشستهاند. در مقام مقایسه باید گفت که این میزان در قیاس با نتفلیکس و Hulu بسیار کمتر است؛ میزان بینندگان آنها به ترتیب ۸.۴ درصد و ۳ درصد میباشد. اپل تیوی حتی از استریمرهایی مثل Tubi و Roku Channel که مقیاس بسیار کوچکتری دارند هم عقب است!
شکست کارکنان کوپرتینو (منظور کمپانی اپل است) به Roku City واقعاً دردناک است، چرا که Apple TV+ بیش از هر شبکهی استریم دیگری حاضر به خرج پول میباشد. سریالهایی مثل Foundation و For All Mankind واقعاً با پرستیژ هستند و به موضوعاتی مهم میپردازند، اقتباسهایی مثل Pachinko را در این شبکه داریم که با خرج بالا یک اثر ادبی را به قاب تلویزیون آوردهاند، تهیهکنندگانی مشهور مثل تام هنکس و استیون اسپیلبرگ بر روی سریالها نظارت دارند و بازیگرانی رده بالا مثل ریس ویتراسپون، بری لارسون و کالین فارل در آنها حاضر میشوند. دیگر نیازی نیست که بگوییم ارزش تولید بالا و هزینههای گزاف باعث شدهاند که آثار این شبکه در بالاترین سطح تولید قرار داشته باشند. این شبکه ریسکهایی مثل Dickinson و Ted Lasso را هم پذیرفته و میتوان گفت که برنده شده است. با وجود چنین کارنامهای و تلاشهای مستمر و موثر، به نظر میرسد اپل نمیتواند تعداد بینندگان خام آثار خودش را بالا ببرد و جایی مشخص برای خودش در این رقابت پیدا کند.
نتیجتاً اپل قصد دارد مقیاس تولید خود را تا حدی کاهش بدهد. وقتی که به وضعیت دنیای استریم نگاه میکنیم، اگر آثار تلویزیونی خوب میخواهند باقی بمانند و به تکامل برسند، به غولهایی چون اپل نیاز است که حاضر باشند در مقیاس بزرگ پول خرج کنند. این خبر اسفناک و باعث شرم است! شاید اپل خودش را به عنوان اچبیاوی بعدی در نظر گرفته بود، اما قدرت واقعیاش در سریالهای کوچکتر و فروتنش نهفته است. با وجود آثاری چون Hijack، Silo، Criminal Record و Presumed Innocent میتوان ادعا کرد که اپل بهترین ترکیب سریالهای میانرده را در حال حاضر دارد استریم میکند. مطمئن باشید اگر هر کدام از این سریالها بر روی نتفلیکس پخش میشد تا الان میلیونها نفر شیفتهشان میشدند! چون استریمر آنها در بازاریابی ضعیف عمل کرده است، تنها برای تعداد کمی از بینندگان پخش میشوند که همانها هم رو به کاهش هستند. شاید هیچ سریالی بهتر از Slow Horses این مسئله را به تصویر نکشد؛ سریالی که شاید از وجود آن بیخبر باشید!
اگر خیلی ساده بخواهیم این سریال را توصیف کنیم، باید بگوییم که یک اثر تعلیقآمیز جاسوسیِ کمتر دیده شده است. همانند فیلم Tinker Tailor Solider Spy، در اینجا هم با یک فضای مربوط به سازمان اطلاعاتی بریتانیا همراه خواهیم شد؛ داستانی نسبتاً پیچیده که گری اولدمن ستارهی اصلی آن میباشد. میتوان گفت Slow Horses دربارهی مأمورهاییست که همواره در کرانهها و حاشیه هستند.
در واقع این سریال از سری کتابهایی با همین نام به قلم میک هِرون اقتباس شده است. تهیهکنندگی آن توسط کمدین و نویسندهی انگلیسی معروف یعنی ویل اسمیت انجام شده. داستان دربارهی گروهی از مأموران ضعیفتر است که از The Park (نسخهی فیکشن دفتر مرکزی MI5) تبعید شدهاند و با پوششی مشخص و به شکلی بیسر و صدا در بخشی به نام Slough House مشغول هستند. رهبر این گروه فردی به نام جکسون لمب (با بازی اولدمن) میباشد که کریری طولانی در سازمان جاسوسی داشته و پیشکسوت جنگ سرد هم به حساب میآید. او به دلیل سالها سیاستگذاری نامناسبِ جاسوسی به اینجا تبعید شده و در کنارش هم گروهی از افرادی هستند که به شکلی خرابکاری کردهاند اما اخراج نشدهاند.
همانطور که معلوم است Slough House مکانی برای رستگاری معتادها، نالایقها و عوضیهاست. بخشی از جذابیت سریال در این است که متوجه میشویم این شخصیتها واقعاً در کار خود بد نبودهاند، بلکه بهخاطر نقصهای شخصیتی نتوانستهاند در حرفه پیشرفت کنند و گند بالا آوردهاند. وقتی که یک پرونده با اهمیت کمتر یا با محتوای شرمآور به دفتر اطلاعات میرسد، آن را به اینجا منتقل میکنند تا اسبهای کُندرو به آن رسیدگی کنند و اگر لغزشهای کوچکی پیش آمد مشکلی نباشد.
شخصیت اصلی در این دنیای فاسد که داستان را از زاویه دید او دنبال میکنیم، ریور کارترایت (با بازی جک لودن) نام دارد؛ نوهی خوشتیپ رئیس قبلی MI5. او به Slough House تبعید شده و دلیل آن ایجاد یک توطئه بر علیه اوست که در فصل اول بیشتر به این موضوع پرداخته میشود. او به وضوح فردی باهوش و مأموری بااستعداد است که رازهای زیادی را میداند، با این حال توانایی و لیاقت او برای The Park فاقد اهمیت میباشد. او عموماً حرکاتی که میزند به مذاق رئسا خوش نمیآید و خصوصاً با معاون سازمان که شخصی بیرحم و کاریزماتیک است، یعنی ژنرال دیانا تاورنر به مشکل میخورد.
فصل جدید بیش از قبل کارترایت را از دایرهی The Park دور میسازد؛ پس از اینکه تلاشهایی برای به قتل رساندن پدربزرگش رخ میدهد، او به مسافرتی خارج از دید سازمان به فرانسه میرود تا بداند علل حمله به پدربزرگش چه بوده و چرا. در حالی که او به این سفر پرمخاطره در محیطهای روستایی فرانسه میرود، بقیهی گروه در Slough House سعی میکنند تا او را پوشش بدهند. طی یکسری مانورهای هوشمندانه، آنها تاورنر و کلود ویلا، رئیس جدید سازمان را فریب میدهند و در عین حال کارترایت به حقایق و توطئههایی پی میبرد که برای چندین نسل خطرش آنها را تهدید میکرده و به زودی برای همهشان دردسر ساز میشود.
صحنههای اکشن بخشی مهم از سریال Slow Horses میباشند؛ از تعقیب با پای پیاده در ایستگاه خیابان پانکراس لندن گرفته تا تیراندازیهای تعلیقآمیز با قاتلان شبه ترمیناتور فرانسوی، پروداکشن ولیوی بالای کار به وضوح قابل تشخیص است. علاوه بر این، این سریال یکی از خندهدارترین آثار حال حاضر تلویزیون هم هست؛ اسمیت و نویسندگان همکارش استعداد بالایی در نوشتن رگباری صحنههای کمدی دارند. به عنوان مثال در این فصل زمانی که کارترایت مقابلهای جذاب با تروریست و کارکن سابق سیا دارد، این ویلن پس از صحبتهای فلسفی خود میگوید: «حس میکنم یک تدتاکر هستم» و به شکلی خندهدار جدیت موجود در صحبتهای قبلی خود را خنثی میکند. چنین دیالوگهایی به وضوح در طول سریال قابل مشاهده هستند.
اینکه یک سریال چقدر دوستداشتنی میباشد، اصولاً معیار خوبی برای سنجش کیفیت آن سریال نیست یا نمیتوان آن را برای اعتبار بخشیدن به شخصیتهای یک اثر استفاده کرد. با این حال، سریال Slow Horses واقعاً دوستداشتنیست! شخصیتها خیلی زود خودشان را در دل بیننده جا میکنند، لودن و اولدمن شخصیتهایی شدیداً کاریزماتیک را بازی میکنند و دیگر بازیگران هم با نقشهایی جذاب به روی صحنه رفتهاند. شخصیت دخترباز و بدونفکری مثل رودی را داریم که توسط کریستوفر چانگ بازی شده یا بازی ایمی-فیفون ادروازد در نقش شرلی که شخصیتی زودرنجی و عصبیست هم دیدنیست.
گاهی هماهنگی این گروه از افراد نالایق و فاسد دیدنی میشود! در این فصل مأموری جدید وارد Slough House میشود که از افراد تراما دیدهی جنگیست؛ او که قبلاً متخصص روانی جنگندهها بوده حالا تمام روز را ساکت در گوشهای مینشیند و کار کردن دیگران را تماشا میکند. در میانههای فصل است که شاهد شکسته شدن این سکوت هستیم و یک دعوای دراماتیک با شرلی و کارکنی سابق توسط او سر مسائل جزئی روی میدهد. پس از این مشاجره، میتوان به عنوان یک شخص بیننده متوجه شد که علت اصلی این بحث و جنجالها بین این گروه، به خاطر این است که آنها واقعاً به کار خود و به یکدیگر اهمیت میدهند. Slough House یک خانواده است و بدبختی که آنها درگیرش هستند ویژگی مشترکشان میباشد.
همچنین همانند فصلهای قبلی، Slow Horses نشان میدهد که میتواند تبدیل به سریالی بیرحم بشود و این کار را با کشتن شخصیتهای محبوب انجام میدهد. چنین کاری هم تدبیری برای دراماتیک نگه داشتن پلات است و هم یک فلسفهی روایی. در هر فصل حداقل یک شخصیت موردعلاقه کنار گذاشته شده است! این سریال بین اعتراف به کُشنده بودن حربههای دمدمی خود و خندهدار نشان دادن آن حربهها عمل میکند. هر شخصیت در اینجا یک بیسروپایِ دوستداشتنیست که غرایز کُشنده دارد و همچنین نقصهایی نیز در او دیده میشود. نود درصد مواقع وجود چنین نقصهایی باعث میشود که شاهد سریال جاسوسی سطحبالایی باشیم که به شکل سرگرمکنندهای تق و لق بهم گره میخورد! برای اوقات کمی هم وجود چنین نقصهایی باعث میشود شخصیتهای اصلی به سرنوشت ناگواری دچار بشوند.
اگر بگوییم که در وضعیت پر از تقلای کنونی Apple TV+، سریال Slow Horses مثل یک راه حل میماند کمی اغراق کردهایم، چرا که واقعاً نمیتوان آن را به عنوان یک منجی در نظر گرفت. با این حال، نمیتوان تشابه موجود بین آنها در سطوح مختلف را انکار کرد؛ مثلاً این سریال دربارهی دروغین بودن مفهوم پرستیژ است. اساس Slow Horses در تفاوتهای موجود بین مقر اصلی یعنی The Park و مکان افراد نالایق یعنی Slough House خلاصه میشود؛ در پایان کار همین افراد تبعید شده هستند که سبب نجات سازمان میباشند! اگر تاورنر و سگهایش (گروهی از قلدرها و گندهها که سیاهپوش هستند) قوی بهنظر میرسند دلیل نمیشود که واقعاً ناجی سازمان باشند. در عوض، اگر لمب و گروهش بیعرضه بهنظر میرسند دلیل نمیشود آخرین خط دفاع انگلیس برای مقابله با خشونتهای خاص نباشند!
شخصیتی مثل ریور کارترایت که داستان را از دید او دنبال میکنیم، بهنظر نمیرسد جایش در کنار دیگر تبعید شدههای Slough House باشد و تفاوتهای مشخصی دارد؛ او مأموریست که از طبقات بالای جامعه میآید و تمام مشخصههای مورد نیاز برای تبدیل شدن به یک جاسوس برتر را دارد. از طریق او و جایگاه تنزل یافتهاش، سریال مفهوم پرستیژ موجود در منطقِ سازمان اطلاعات را رد میکند. با کار کردن در کنار همکاران رده پایینش در مکان جدیدش است که متوجه میشویم مقر مرکزی با تمام افراد رزومهدار و سیاستمدارانش، مکانی برای او نیست.
در سال ۲۰۱۶ بود که یک منتقد فرهنگی به نام آنجلینا جید باستین در برابر خطرات شیفتگی تلویزیون مدرن با سبک پرپرستیژ هشدار داده بود. او میگفت: «پرستیژ زیادی باعث خفه کردن خلاقیت در مدیوم تلویزیون میشود». کمپانی اپل سریالهای متعددی ساخته است که این مشکل را دارند و نقد باستین به خوبی در آن مصداق مییابد؛ آثاری پر از مضامینی چون بلندپروازی، بدون طعم واقعی، سرد و بیروح؛ سریالهایی که آنها را بیشتر از روی احساس وظیفه میبایست دید تا علاقه نسبت به آنها. بدین ترتیب، سریالهای میان رده که دراماهای فان هستند تا دراماهایی که ارتباط با آنها سخت است، از این محدودیتهای مربوط به انقلاب تلویزیونی قرن بیست و یک که در سریالهای رده بالا شاهد هستیم، رها میباشند.
اپل تلاش کرد تا وضعیت سرویس استریم خود را با ساختن سریالهای پر زرق و برق، گران و پروژههای بلند پروازانه شکل بدهد. با اینکه، بعضی از آنها ارزش توجه دارند اما تعداد کمی هستند که میتوانند با لذت بیآلایش و فان بودنِ Slow Horses رقابت کنند. دوست داشتن چنین سریالی به معنای پایین آوردن انتظارات نیست، بلکه یادمان میاندازد چطور مدیوم تلویزیون در دههی اخیر یکسری قواعد مشخص برای خودش ساخته که حتماً باید همانها را انتظار داشته باشیم. بدین ترتیب، متوجه میشویم که سریالهای رده بالا یک توهم قاعدهبندیشده ایجاد کردهاند که موضوعیت ندارد! در واقع با نگاهی عمیقتر و خارج از چارچوب به Slow Horses میتوان متوجه شد که این سریال بسیار بامزه و دلنشین است، داستانی پیچیده به نمایش میگذارد و بازیگران در سطحی بالا ظاهر شدهاند. این سریال کار خودش را به خوبی میداند و آن را به خوبی به سرانجام رسانده است.
Apple TV+ حرکت کمپانی به سوی ساختن یک پلتفورم استریم اورجینال بوده است که از زمان آغازش در سال ۲۰۱۹ دست و پا زده. کمپانی اپل حاضر بوده مقادیر عظیمی را برای ساختن سریالهای اورجینال خرج کند؛ مثلاً فصل بعدی سریال دیستوپیایی Severance طبق گزارشها چیزی بیش از ۲۰ میلیون دلار برای هر قسمت خرج داشته است! علاوه بر این، منتقدان سعی در ترویج و تحسین آثار اپل تیوی دارند اما بهنظر نمیرسد هیچوقت واقعاً شاهد موفقیتشان نزد بینندگان و استریمرها باشیم. در ژوئن ۲۰۲۴ طبق گزارشی متوجه شدیم که تنها ۰.۲۴ درصد از بینندگان آمریکایی که از تلویزیونهای هوشمند بهره میبرند به تماشای شبکهی اپل نشستهاند. در مقام مقایسه باید گفت که این میزان در قیاس با نتفلیکس و Hulu بسیار کمتر است؛ میزان بینندگان آنها به ترتیب ۸.۴ درصد و ۳ درصد میباشد. اپل تیوی حتی از استریمرهایی مثل Tubi و Roku Channel که مقیاس بسیار کوچکتری دارند هم عقب است!
شکست کارکنان کوپرتینو (منظور کمپانی اپل است) به Roku City واقعاً دردناک است، چرا که Apple TV+ بیش از هر شبکهی استریم دیگری حاضر به خرج پول میباشد. سریالهایی مثل Foundation و For All Mankind واقعاً با پرستیژ هستند و به موضوعاتی مهم میپردازند، اقتباسهایی مثل Pachinko را در این شبکه داریم که با خرج بالا یک اثر ادبی را به قاب تلویزیون آوردهاند، تهیهکنندگانی مشهور مثل تام هنکس و استیون اسپیلبرگ بر روی سریالها نظارت دارند و بازیگرانی رده بالا مثل ریس ویتراسپون، بری لارسون و کالین فارل در آنها حاضر میشوند. دیگر نیازی نیست که بگوییم ارزش تولید بالا و هزینههای گزاف باعث شدهاند که آثار این شبکه در بالاترین سطح تولید قرار داشته باشند. این شبکه ریسکهایی مثل Dickinson و Ted Lasso را هم پذیرفته و میتوان گفت که برنده شده است. با وجود چنین کارنامهای و تلاشهای مستمر و موثر، به نظر میرسد اپل نمیتواند تعداد بینندگان خام آثار خودش را بالا ببرد و جایی مشخص برای خودش در این رقابت پیدا کند.
نتیجتاً اپل قصد دارد مقیاس تولید خود را تا حدی کاهش بدهد. وقتی که به وضعیت دنیای استریم نگاه میکنیم، اگر آثار تلویزیونی خوب میخواهند باقی بمانند و به تکامل برسند، به غولهایی چون اپل نیاز است که حاضر باشند در مقیاس بزرگ پول خرج کنند. این خبر اسفناک و باعث شرم است! شاید اپل خودش را به عنوان اچبیاوی بعدی در نظر گرفته بود، اما قدرت واقعیاش در سریالهای کوچکتر و فروتنش نهفته است. با وجود آثاری چون Hijack، Silo، Criminal Record و Presumed Innocent میتوان ادعا کرد که اپل بهترین ترکیب سریالهای میانرده را در حال حاضر دارد استریم میکند. مطمئن باشید اگر هر کدام از این سریالها بر روی نتفلیکس پخش میشد تا الان میلیونها نفر شیفتهشان میشدند! چون استریمر آنها در بازاریابی ضعیف عمل کرده است، تنها برای تعداد کمی از بینندگان پخش میشوند که همانها هم رو به کاهش هستند. شاید هیچ سریالی بهتر از Slow Horses این مسئله را به تصویر نکشد؛ سریالی که شاید از وجود آن بیخبر باشید!
اگر خیلی ساده بخواهیم این سریال را توصیف کنیم، باید بگوییم که یک اثر تعلیقآمیز جاسوسیِ کمتر دیده شده است. همانند فیلم Tinker Tailor Solider Spy، در اینجا هم با یک فضای مربوط به سازمان اطلاعاتی بریتانیا همراه خواهیم شد؛ داستانی نسبتاً پیچیده که گری اولدمن ستارهی اصلی آن میباشد. میتوان گفت Slow Horses دربارهی مأمورهاییست که همواره در کرانهها و حاشیه هستند.
در واقع این سریال از سری کتابهایی با همین نام به قلم میک هِرون اقتباس شده است. تهیهکنندگی آن توسط کمدین و نویسندهی انگلیسی معروف یعنی ویل اسمیت انجام شده. داستان دربارهی گروهی از مأموران ضعیفتر است که از The Park (نسخهی فیکشن دفتر مرکزی MI5) تبعید شدهاند و با پوششی مشخص و به شکلی بیسر و صدا در بخشی به نام Slough House مشغول هستند. رهبر این گروه فردی به نام جکسون لمب (با بازی اولدمن) میباشد که کریری طولانی در سازمان جاسوسی داشته و پیشکسوت جنگ سرد هم به حساب میآید. او به دلیل سالها سیاستگذاری نامناسبِ جاسوسی به اینجا تبعید شده و در کنارش هم گروهی از افرادی هستند که به شکلی خرابکاری کردهاند اما اخراج نشدهاند.
همانطور که معلوم است Slough House مکانی برای رستگاری معتادها، نالایقها و عوضیهاست. بخشی از جذابیت سریال در این است که متوجه میشویم این شخصیتها واقعاً در کار خود بد نبودهاند، بلکه بهخاطر نقصهای شخصیتی نتوانستهاند در حرفه پیشرفت کنند و گند بالا آوردهاند. وقتی که یک پرونده با اهمیت کمتر یا با محتوای شرمآور به دفتر اطلاعات میرسد، آن را به اینجا منتقل میکنند تا اسبهای کُندرو به آن رسیدگی کنند و اگر لغزشهای کوچکی پیش آمد مشکلی نباشد.
شخصیت اصلی در این دنیای فاسد که داستان را از زاویه دید او دنبال میکنیم، ریور کارترایت (با بازی جک لودن) نام دارد؛ نوهی خوشتیپ رئیس قبلی MI5. او به Slough House تبعید شده و دلیل آن ایجاد یک توطئه بر علیه اوست که در فصل اول بیشتر به این موضوع پرداخته میشود. او به وضوح فردی باهوش و مأموری بااستعداد است که رازهای زیادی را میداند، با این حال توانایی و لیاقت او برای The Park فاقد اهمیت میباشد. او عموماً حرکاتی که میزند به مذاق رئسا خوش نمیآید و خصوصاً با معاون سازمان که شخصی بیرحم و کاریزماتیک است، یعنی ژنرال دیانا تاورنر به مشکل میخورد.
فصل جدید بیش از قبل کارترایت را از دایرهی The Park دور میسازد؛ پس از اینکه تلاشهایی برای به قتل رساندن پدربزرگش رخ میدهد، او به مسافرتی خارج از دید سازمان به فرانسه میرود تا بداند علل حمله به پدربزرگش چه بوده و چرا. در حالی که او به این سفر پرمخاطره در محیطهای روستایی فرانسه میرود، بقیهی گروه در Slough House سعی میکنند تا او را پوشش بدهند. طی یکسری مانورهای هوشمندانه، آنها تاورنر و کلود ویلا، رئیس جدید سازمان را فریب میدهند و در عین حال کارترایت به حقایق و توطئههایی پی میبرد که برای چندین نسل خطرش آنها را تهدید میکرده و به زودی برای همهشان دردسر ساز میشود.
صحنههای اکشن بخشی مهم از سریال Slow Horses میباشند؛ از تعقیب با پای پیاده در ایستگاه خیابان پانکراس لندن گرفته تا تیراندازیهای تعلیقآمیز با قاتلان شبه ترمیناتور فرانسوی، پروداکشن ولیوی بالای کار به وضوح قابل تشخیص است. علاوه بر این، این سریال یکی از خندهدارترین آثار حال حاضر تلویزیون هم هست؛ اسمیت و نویسندگان همکارش استعداد بالایی در نوشتن رگباری صحنههای کمدی دارند. به عنوان مثال در این فصل زمانی که کارترایت مقابلهای جذاب با تروریست و کارکن سابق سیا دارد، این ویلن پس از صحبتهای فلسفی خود میگوید: «حس میکنم یک تدتاکر هستم» و به شکلی خندهدار جدیت موجود در صحبتهای قبلی خود را خنثی میکند. چنین دیالوگهایی به وضوح در طول سریال قابل مشاهده هستند.
بیشتر بخوانید: مطالب مربوط به سریالهای خارجی
اینکه یک سریال چقدر دوستداشتنی میباشد، اصولاً معیار خوبی برای سنجش کیفیت آن سریال نیست یا نمیتوان آن را برای اعتبار بخشیدن به شخصیتهای یک اثر استفاده کرد. با این حال، سریال Slow Horses واقعاً دوستداشتنیست! شخصیتها خیلی زود خودشان را در دل بیننده جا میکنند، لودن و اولدمن شخصیتهایی شدیداً کاریزماتیک را بازی میکنند و دیگر بازیگران هم با نقشهایی جذاب به روی صحنه رفتهاند. شخصیت دخترباز و بدونفکری مثل رودی را داریم که توسط کریستوفر چانگ بازی شده یا بازی ایمی-فیفون ادروازد در نقش شرلی که شخصیتی زودرنجی و عصبیست هم دیدنیست.
گاهی هماهنگی این گروه از افراد نالایق و فاسد دیدنی میشود! در این فصل مأموری جدید وارد Slough House میشود که از افراد تراما دیدهی جنگیست؛ او که قبلاً متخصص روانی جنگندهها بوده حالا تمام روز را ساکت در گوشهای مینشیند و کار کردن دیگران را تماشا میکند. در میانههای فصل است که شاهد شکسته شدن این سکوت هستیم و یک دعوای دراماتیک با شرلی و کارکنی سابق توسط او سر مسائل جزئی روی میدهد. پس از این مشاجره، میتوان به عنوان یک شخص بیننده متوجه شد که علت اصلی این بحث و جنجالها بین این گروه، به خاطر این است که آنها واقعاً به کار خود و به یکدیگر اهمیت میدهند. Slough House یک خانواده است و بدبختی که آنها درگیرش هستند ویژگی مشترکشان میباشد.
همچنین همانند فصلهای قبلی، Slow Horses نشان میدهد که میتواند تبدیل به سریالی بیرحم بشود و این کار را با کشتن شخصیتهای محبوب انجام میدهد. چنین کاری هم تدبیری برای دراماتیک نگه داشتن پلات است و هم یک فلسفهی روایی. در هر فصل حداقل یک شخصیت موردعلاقه کنار گذاشته شده است! این سریال بین اعتراف به کُشنده بودن حربههای دمدمی خود و خندهدار نشان دادن آن حربهها عمل میکند. هر شخصیت در اینجا یک بیسروپایِ دوستداشتنیست که غرایز کُشنده دارد و همچنین نقصهایی نیز در او دیده میشود. نود درصد مواقع وجود چنین نقصهایی باعث میشود که شاهد سریال جاسوسی سطحبالایی باشیم که به شکل سرگرمکنندهای تق و لق بهم گره میخورد! برای اوقات کمی هم وجود چنین نقصهایی باعث میشود شخصیتهای اصلی به سرنوشت ناگواری دچار بشوند.
اگر بگوییم که در وضعیت پر از تقلای کنونی Apple TV+، سریال Slow Horses مثل یک راه حل میماند کمی اغراق کردهایم، چرا که واقعاً نمیتوان آن را به عنوان یک منجی در نظر گرفت. با این حال، نمیتوان تشابه موجود بین آنها در سطوح مختلف را انکار کرد؛ مثلاً این سریال دربارهی دروغین بودن مفهوم پرستیژ است. اساس Slow Horses در تفاوتهای موجود بین مقر اصلی یعنی The Park و مکان افراد نالایق یعنی Slough House خلاصه میشود؛ در پایان کار همین افراد تبعید شده هستند که سبب نجات سازمان میباشند! اگر تاورنر و سگهایش (گروهی از قلدرها و گندهها که سیاهپوش هستند) قوی بهنظر میرسند دلیل نمیشود که واقعاً ناجی سازمان باشند. در عوض، اگر لمب و گروهش بیعرضه بهنظر میرسند دلیل نمیشود آخرین خط دفاع انگلیس برای مقابله با خشونتهای خاص نباشند!
شخصیتی مثل ریور کارترایت که داستان را از دید او دنبال میکنیم، بهنظر نمیرسد جایش در کنار دیگر تبعید شدههای Slough House باشد و تفاوتهای مشخصی دارد؛ او مأموریست که از طبقات بالای جامعه میآید و تمام مشخصههای مورد نیاز برای تبدیل شدن به یک جاسوس برتر را دارد. از طریق او و جایگاه تنزل یافتهاش، سریال مفهوم پرستیژ موجود در منطقِ سازمان اطلاعات را رد میکند. با کار کردن در کنار همکاران رده پایینش در مکان جدیدش است که متوجه میشویم مقر مرکزی با تمام افراد رزومهدار و سیاستمدارانش، مکانی برای او نیست.
در سال ۲۰۱۶ بود که یک منتقد فرهنگی به نام آنجلینا جید باستین در برابر خطرات شیفتگی تلویزیون مدرن با سبک پرپرستیژ هشدار داده بود. او میگفت: «پرستیژ زیادی باعث خفه کردن خلاقیت در مدیوم تلویزیون میشود». کمپانی اپل سریالهای متعددی ساخته است که این مشکل را دارند و نقد باستین به خوبی در آن مصداق مییابد؛ آثاری پر از مضامینی چون بلندپروازی، بدون طعم واقعی، سرد و بیروح؛ سریالهایی که آنها را بیشتر از روی احساس وظیفه میبایست دید تا علاقه نسبت به آنها. بدین ترتیب، سریالهای میان رده که دراماهای فان هستند تا دراماهایی که ارتباط با آنها سخت است، از این محدودیتهای مربوط به انقلاب تلویزیونی قرن بیست و یک که در سریالهای رده بالا شاهد هستیم، رها میباشند.
اپل تلاش کرد تا وضعیت سرویس استریم خود را با ساختن سریالهای پر زرق و برق، گران و پروژههای بلند پروازانه شکل بدهد. با اینکه، بعضی از آنها ارزش توجه دارند اما تعداد کمی هستند که میتوانند با لذت بیآلایش و فان بودنِ Slow Horses رقابت کنند. دوست داشتن چنین سریالی به معنای پایین آوردن انتظارات نیست، بلکه یادمان میاندازد چطور مدیوم تلویزیون در دههی اخیر یکسری قواعد مشخص برای خودش ساخته که حتماً باید همانها را انتظار داشته باشیم. بدین ترتیب، متوجه میشویم که سریالهای رده بالا یک توهم قاعدهبندیشده ایجاد کردهاند که موضوعیت ندارد! در واقع با نگاهی عمیقتر و خارج از چارچوب به Slow Horses میتوان متوجه شد که این سریال بسیار بامزه و دلنشین است، داستانی پیچیده به نمایش میگذارد و بازیگران در سطحی بالا ظاهر شدهاند. این سریال کار خودش را به خوبی میداند و آن را به خوبی به سرانجام رسانده است.
https://teater.ir/news/65697