چارسو پرس: در ادامه متن گفتوگوی آنها و برخی از عوامل كار همچون عبدالخالق مصدق، طراح نور اثر میآید.
جلال تهرانی، كارگردان:
منظورم از «تئاتر آماتور» همان تئاتر تجربی است
بعد از 7 سال غیبت، چه شد كه برگشتید و در این مدت چه میكردید؟
در این 7 سال كارهایی كردهام كه در سالن مكتب تهران اجرا شدهاند. مثل لاموزیكا سوم. كارهایی هم در حد تمرین باقی ماندند و به اجرا نرسیدند. مثل مخزن یا همین بونكر.
در مكتب تهران چه خبر است؟
مكتب تهران یك محیط است كه در آن هنرجویان رشتههای مختلف یكدیگر را پیدا میكنند با هم كار میكنند و با هم رشد میكنند. و هر یكی دو سال هم فستیوالی برگزار میشود كه بچهها آموختههایشان را به نتیجه اجرایی میرسانند. با هم همكاری میكنند و در عین حال مسابقه میدهند. یك جور كار پایاندورهای محسوب میشود. اگر چه هستند بچههایی كه پس از پایان دورههایشان دو یا سه بار در این فستیوالها رقابت میكنند. طی 13 سال گذشته، 11 فستیوال داشتهایم در كنار دهها همایش موضوعی و خلاصه مجموعه رفتارهایی كه از یك مدرسه تئاتری انتظار میرود.
مثل سایر مدرسان با هنرجویان خود نیز كاری اجرا كردهاید؟
بله؛ همین الان و به موازات بونكر، تئاتر «۱۲ مرد خشمگین» را با هنرجویان وفادارتر و با انگیزهتر و چهبسا تئاتریتر مكتب تهران تمرین میكنیم. لاموزیكا سوم، مخزن، دو دلقك و نصفی، دور دنیا و نقرهای همه با بچههای خودمان كار شدهاند در سالن مكتب تهران یا سالنهای حرفهای اجرا شدهاند.
بالاخره بگوییم جلال تهرانی مدرس یا جلال تهرانی كارگردان؟
شاید هیچكدام؛ درامنویسی همواره محور فعالیتهایم بوده است.
برگردیم به كار اخیرتان «بونكر»؛ این كار را میتوان در ادامه كارهای قبلیتان دانست یا یك شیوه و ساختار جدیدی دارد؟
نمایشنامه بونكر به متن مخزن تقدیم شده است. بنابراین میان این دو متن نسبتهای جدی ساختاری وجود دارد.
جالب است كه یك كار تقدیم به یك «متن» میشود.
بله؛ اینها اگرچه با شخصیتهای كاملا متفاوت و در موقعیتهای متفاوت میگذرند، ساختار یكسانی دارند.
پس میتوان حدس زد مخاطبانی كه «مخزن» را پسندیدند، از این كار نیز خوششان میآید.
امیدوارم چالش جذابی برای همه باشد.
با توجه به این شباهتی كه گفتید، چه تجربه جدیدی در این كار هست؟
تكرار یك ساختار با دو قصه متفاوت میتواند این نكته را به خودم اثبات كند كه قصهها اصلا مهم نیستند. ضمن اینكه خیلی اهل تكرار خودم نیستم.
حتی موفقیتهایتان؟
بله؛ موفقیت را دوست دارم ولی تكرار یك مدل موفقیت جواب پسداده را دوست ندارم.
پس به یك معنا كارهای شما در رده «تئاتر تجربی» قرار میگیرند.
من تئاترم را آماتور صدا میكنم. این واژه را از همان رویكرد تئاتر تجربی استنباط كردهام. در تئاتر آماتور كسی خودش را تكرار نمیكند. نه خودش را نه مهارتهایش را نه حتی تجربههایش را. این یك تلاش است نه یك دستاورد كامل. در این رویكرد آماتور به معنی كارنابلد و غیرحرفهای بودن عوامل نیست. اینجا همه حرفهایاند؛ اما این شهامت را دارند كه اندوختههایشان را كنار بگذارند و همه چیز را از نو آغاز كنند.
بازیگران كار شما هر دو حرفهای هستند. در مواجهه با این شیوه و پذیرش «تئاتر آماتور» چالشی نداشتید؟
چالش فراوان و البته مثبت و رو به جلو. گرچه از خودشان اگر بپرسید، بهتر است.
حمیدرضا آذرنگ، بازیگر:
دیوار تئاتر آزاد بر تئاتر حرفهای آوار شده است
شما در سینما و تئاتر تجربه كار كردن با كارگردانهای متفاوتی را داشتهاید. چه چیزی باعث شد وارد پروژه «بونكر» جلال تهرانی شوید؟
روال رایج در سینما چنین است كه بازیگر با قصه قرارداد میبندد. یعنی با هر سطح سلیقه و تفكری كه دارد، قصه را میخواند و اگر موردپسند بود، مراحل بعدی كه گفتوگو با كارگردان و تهیهكننده و... است، آغاز میشود. اما در تئاتر، كمی این روند متفاوت است. اسم جلال تهرانی و كارهایی كه قلم زده و مسیری كه در تئاتر رقم زده، كافی است تا به پیشنهاد او برای بازی در كارش، با اشتیاق جواب مثبت بدهی. كسی كه صاحب اندیشه است و بخشی از نتایج درخشان آن در كارهایش یا در «مكتب تهران» ظهور و بروز دارد. آنقدر وضع تئاتر ما آشفته و بیسروسامان است كه حضور افرادی چون آقای تهرانی ارزشمند است و من هم دوست داشتم به سهم خود در شكلگیری چنین آثاری نقش داشته باشم. چون احساس میكنم سردمداران فرهنگ و هنر كشور، اساسا چنین دغدغههایی ندارند و خودمان باید به فكر احیای هنر این كشور باشیم.
مشخص هست كه از وضعیت فعلی تئاتر ایران راضی نیستید.
بله، همینطور است. واقعا معتقدم نفس جریان اصیل و با اندیشه تئاتر كشور به شمارش افتاده است. شما وضعیت تئاتر امروز را با دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ مقایسه كنید؛ متاسفانه نتیجه خوبی نمیگیرید. نه فقط در تئاتر، بلكه بلندای سینما و ادبیات و هنر ما به طور كلی، كوتاه و كوتاهتر شده است.
بیایید تصنعی هم شده كمی امیدوارانهتر گفتوگو را دنبال كنیم.
اتفاقا در این صحبتهای من میل مطلق به زندگی وجود دارد. دنبال امید میگردم. اگر كمی از آن را بیابم، سعی میكنم بزرگش كنم و امید را گسترش بدهم. اساسا همین كه وقتی درباره تئاتر و هنر كشورمان صحبت میكنم، بغض میكنم؛ یعنی امیدوارم. یعنی ماندهام تا برای هنر این كشور كاری بكنم. من كمترین در عالم هنر ایران، اما از كوشش نایستادهام. كارهایی مثل «بونكر» هم میتواند مثل یك تلنگر باشد، برای كار و امید بیشتر.
«بونكر» كجای كارهای جلال تهرانی قرار میگیرد؟
این كار در ادامه كارهای قبلی ایشان است با همان ارتفاعی كه از ایشان سراغ دارید. فكر میكنم «بونكر» تكمیلكننده آثار قبلی و پیشبرنده آثار بعدی جلال تهرانی باشد. به همین دلیل امیدوارم این نوع نگاه به تئاتر ادامه یابد و شاهد كارهای بعدی ایشان باشیم.
بیشتر بخوانید: مطالب مربوط به تئاتر ایران
از كار كردن با این تیم راضی هستید؟ چون در گفتوگو با خود جلال تهرانی قرار شد درباره فرآیند تمرین بیشتر از شما بپرسیم.
بله حتما؛ مدل تمرینهای آقای تهرانی بسیار لذتبخش بود. من به طور كلی از همكاری با هر كسی و هر تیمی كه كه فهم و اندیشه را قدر بشناسد، خوشحال میشوم. چون مسیر رشد خود را در آنجا میبینم، شبیه شكوفه زدن حتی در كویر. در تمام این سالها فرصتی پیش نیامده بود كه در كنار جلال تهرانی عزیز قرار بگیرم و وقتی این اتفاق رخ داد و در جریان تمرینها قرار گرفتم، اتفاق درخشانی بود. چون حضور كنار فهم، درخشان است.
فكر میكنید از كار استقبال خواهد شد؟
نمیدانم؛ با توجه به شرایطی كه از تئاتر امروز ایران گفتم كه البته نیاز به یك گفتوگوی مستقل دیگری دارد و هیچ چیز قابل پیشبینی نیست. در گذشته این گونه نبود. یك تئاتر آزاد داشتیم و یك تئاتر حرفهای. اصلا قصد قضاوت و یا توهین به تئاتر آزاد را ندارم. هیچ كدام هم بر دیگری ارجحیتی ندارند. دو تئاتر هستند با دو مخاطب متفاوت و دو كاركرد مختلف. یكی دنبال فضای شاد و ایجاد نشاط و فرح در جامعه است و برای عموم مردم كاربرد دارد، دیگری به دنبال ارتقای فرهنگ و هنر كشور بود. بین این دو هم دیواری وجود داشت كه متاسفانه در حال حاضر این دیوار فرو ریخته است و تاسف بیشتر اینكه آوار دیوار به سمت تئاتر حرفهای ریخته است و عملا چیز چندانی از آن باقی نمانده. من یك سوال ساده از شما میپرسم؛ این طبیعی است كه در سایتهای فروش بلیت تئاتر حرفهای، قید شود كه از آوردن چیپس و پفك و تخمه خودداری كنید؟
عبدالخالق مصدق:
نور در این نمایش تبدیل به دیالوگ میشود
با توجه به اینكه «بونكر» نمایش افتتاحیه این سالن بوده، چالشی به لحاظ فنی نداشتید؟
از آن نظر خیر؛ ولی چون صحنه این كار به صورت دایره و تماشاگر هر چهار طرف مینشیند، گاهی نور برای تماشاگر، ضدنور برای تماشاگر مقابل است. اما به هر ترتیب این مشكل را با صحبتهایی كه داشتیم، برطرف كردیم.
نور در این كار چه جایگاهی دارد؟
نور تبدیل به دیالوگ میشود، دیالوگهای نانوشته. من سعی كردهام وقتی نور میدهم تبدیل به جملهای در ذهن تماشگر شود. مخصوصا تماشاگری كه جدیتر و حرفهایتر است. چون من در چهار رده مخاطب را طبقهبندی میكنم. سطح اول همان مخاطب عادی است كه عموم مردم را شامل میشود. سطح بعدی، دانشجویان تئاتر است و لایه سوم منتقدان هستند و لایه آخر كسانی هستند كه منطبق با نویسنده و كارگردان میشوند. فكر میكنم نور با لایه دوم به بعد میتواند دیالوگ برقرار كند.
سابقه همكاری شما و جلال تهرانی در طراحی نور زیاد است.
بله، این پنجمین همكاری من و ایشان است. به طوری كه سر این كار، كاملا حرف یكدیگر را میفهمیدیم، چون ایشان درك درستی از تئاتر دارند و هدفمان هم از كار تئاتری مشترك است. به همین دلیل تجربه این كار همچون كارهای گذشته، لذتبخش بود و هر بار كه با یكدیگر گفتوگو میكردیم، به یك ایده جدید میرسیدم و سعی شده است رنگ و زاویه و شكل نور در راستای متن و كلیت كار باشد. چون موضوع این كار، به نوعی انسانهای ماشینی است و انسانی كه درگیر هوش مصنوعی و این پدیدههای نوظهور شده است، نور نیز پر از شكست است، البته اكسپرسیونیستی نیست، اما پر از سایه و روشن است. همان طور كه كار قضاوتی ندارد، نور نیز بدون داوری و طرفداری از یك نظر و شخص، طراحی شده است.
شما از جمله طراحان نور صاحبسبك در تئاتر ایران هستید و كتاب «نور در تئاتر» شما به عنوان مرجع در دانشگاهها تدریس میشود. در این كار و دیگر كارهایتان، دستیاری دارید كه تجاربتان منتقل شود؟
بله؛ خوشبختانه غیر از كتابی كه نام بردید، یك كتاب دیگر منتشر شد با عنوان «مبانی فنی و هنری سالنهای تئاتر» كه مكمل كتاب «نور در تئاتر» است و حاصل تجارب ۵۰ ساله طراحی نور در پروژههای مختلف است و همچنین زمانی كه مسوول فنی تالارهای نمایشی معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد و طراح و مجری و ناظر پروژههای تالارهای نمایشی در سراسر كشور بودم. خلاصه به شما بگویم من اساسا به تئاتر آمدم تا بتوانم نور بدهم.
سارا رسولزاده:
جلال تهرانی و علی رفیعی شباهتها
و تفاوتهای آشكاری دارند
شروع كار حرفهای شما از تئاتر بوده و احتمال زیاد نام جلال تهرانی را شنیده بودید. چه ذهنیتی داشتید و چه ذهنیتی دارید؟
بله، من سه كار از آقای تهرانی دیده بودم. سیندرلا، فصل شكار بادبادكها و مخزن. هر سه را خیلی دوست داشتم و از همان زمان علاقهمند به همكاری با ایشان بودم و حالا كه این فرصت با «بونكر» مهیا شد، آن ذهنیتی كه داشتم تقویت شد و فهمیدم كاملا درست بوده است.
چه چیز كارهای ایشان را دوست داشتید؟
یك بسته كامل از متن و كارگردانی و طراحی صحنه و بازی جذاب بازیگران و... در كارهای آقای تهرانی اتفاقات عجیبی رخ میدهد و آن بخشی كه مربوط به بازیگران است و من میتوانم بگویم این است كه وجوهی از بازیگر را استخراج میكند كه برای خود بازیگر و مخاطبانش كاملا ناشناخته است.
این اتفاق در مورد شما و این پروژه تكرار شد؟
بله، طوری كه در حال حاضر احساس میكنم یكی از لذتبخشترین و سختترین تجارب بازیگری خود را پشت سر گذاشتم و امیدوارم مخاطب نیز به همین برداشت خودم نزدیك باشد و شاهد یك سارا رسولزاده متفاوت در «بونكر» باشد.
این تجربه جدید، احتمالا ناشی از یك شیوه تمرینی جدید است. راجع به فرآیند تمرینهای «بونكر» كمی توضیح میدهید؟
خیلی مفصل است، اما سیاست كلی تمرینها در مدل تئاتر آقای تهرانی اینچنین است كه شما مجبور میشوید به عنوان بازیگر، هرچه بلد هستید و یاد گرفتهاید، كنار بگذارید و از نو شروع كنید. به همین دلیل این مسیر هم لذتبخش است و همان طور كه گفتم، سخت. چون هیچ تجربهای از گذشته به كار نمیآید و باید كشف و شهود كرد و خلق جدید داشت. همه اینها با تمرینهای منحصر به كارگردان و شیوه متفاوت بیان و بدن و... به وجود میآید.
از اولین مواجههتان با متن بگویید.
من وقتی اولین بار «بونكر» را خواندم، بسیار آن را پسندیدم و متوجه تفاوت جدی آن با سایر كارها شدم. به هر ترتیب آقای تهرانی نویسندهای صاحبسبك، با ادبیاتی مخصوص به خود است. البته خیلی خوشحال بودم كه برای این كار انتخاب شدم. چون شخصیت زن این كار، دارای پیچیدگیهای قابل توجهی است كه فكر كنم در اجراها نیز كشف و تكامل آن ادامه مییابد و اساسا این شیوه كاری آقای تهرانی است كه كار در تمرینها بسته نمیشود و روند شناخت و بهبود شخصیت در اجراها هم ادامه مییابد. به عبارتی هیچ اجرایی، تكراری نمیشود و هر شب اجرا، اولا برای بازیگر و بعد برای تماشاگر یك اتفاق جدید و بكر است.
شما سابقه بازی در كارهای مهمی چون «یرما»ی دكتر رفیعی را نیز در كارنامه هنری خود دارید. بین جلال تهرانی و علی رفیعی شباهتی وجود داشت؟
فراوان بین این دو استاد تئاتر ایران، شباهت حس میكردم. زیباییشناسی این دو، وجوه اشتراك زیادی دارد. اگر چه راههای رسیدن به نقش در مدل كاریشان، كاملا از هم متفاوت است. تجریه همكاری با آقای تهرانی و دكتر رفیعی، هر دو فرصت مغتنمی بوده برای یادگیری و تجربه كردن.
چقدر تمرین داشتید؟
نزدیك ۸ ماه به طور منظم و مستمر تمرین داشتیم و به همین دلیل به تماشاگران نیز این اطمینان را میدهم كه كمكاری نكردهایم و همه سعی و توان خود را تقدیم آنها كردهایم. حتما بخشی از كار، سلیقهای است و ممكن است با ذائقه و سلیقه عدهای همخوان نباشد. اما حتما وقت و شعور مخاطب محترم فرض شده است و همه عوامل حداكثر انرژی و دانش و توانشان را به كار گرفتهاند تا اثری درخور فكر و سلیقه و اندیشه مخاطب تئاتر ایران، شكل بگیرد و روی صحنه بیاید.