اجرای «ناصدا»، نویدبخش یک آینده روشن برای مهدی برومند است، اگر که جسارت بیشتری کند و به سوی نمایشنامههایی برود که بیش از کلام به فضاسازی میدان میدهند.
چارسو پرس: همکاری «عباس جمالی» بهعنوان نمایشنامهنویس و «مهدی برومند» در جایگاه کارگردان، به نمایش «ناصدا» منتهی شده که رویکردی تجربی به مقوله فرم دارد و به میانجی پرداختن به عنصر «صدا» بر این نکته تاکید میورزد که چگونه در هستی اجتماعی ما انسانها، صدا میتواند از طریق زبان، بدل به امری سرکوبگر شود یا آنکه بهدلیل خارج بودن از حواس بشری، «ناصدا» تلقی شده و کنار گذاشته شود.
بنابراین وجه دیالکتیکی نمایشنامه، تضاد و تنشی است که مدام مابین «صدا» و «ناصدا» و مواجههای که بین «وضوح» و «عدم وضوح» است، در جریان است. قصه نمایش به رابطه پرتنش زن و مردی میپردازد که این روزها هرکدام برای سامان امور زندگی خانوادگی، تلاش و تقلای خودشان را به پیش میبرند. مرد در پی ضبط و آرشیو کردن صداهایی است که فکر میکند برای او اهمیت دارد و به زندگیاش معنا میبخشد. زن اما در یک جشنواره هنری در اروپا پذیرفته شده و شوربختانه هزینه سفر را ندارد.
این آغاز شدتیافتن تنشها و آشکار شدن معایب پنهان زندگی است. با آنکه از نظر پرنسیب کاری، مشارکت در یک تیزر تبلیغاتی، امری مذموم تلقی میشود اما اضطرار وضعیت و سفر اروپا، باعث شده زن شرایط تازه را پذیرا شود و برای تامین هزینه سفر، به امکانهای مختلف فکر کند. جالب آنکه این روزها از یک شرکت بینالمللی تولید خمیر دندان ایتالیایی، پیشنهاد همکاری دریافت کرده و در قبال لبخند زدن مقابل دوربین و در آغوش کشیدن یک مرغ دریایی، میتواند دستمزد خوبی دریافت کند. نکته اینجاست که زن هنگام لبخند زدن، ناگهان احوالش دگرگون شده و بیاختیار گریه میکند.
عباس جمالی در مقام نمایشنامهنویس، عنصر «زبان» را در اغلب ساحت زندگی ما ایرانیان، وسیلهای در خدمت سرکوب و انقیاد میداند و میل مرد در ضبط صداهایی که نامتعارف و بعید بهنظر میرسند، تلاشی بیثمر اما ارزشمند در رسیدن به «پیشازبان» فرض میگیرد. نماینده بلامنازع این زبان سرکوبگر، پدری است که بهتازگی از دنیا رفته و روزگاری معلم زبان فارسی بوده است.
کسی که مانند کتاب «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی، دانشآموزان را از خطاهای دستوری زبان آگاه میکرده و آنان را بر حذر میداشته که اشتباه کنند. پایان محتوم این مسیر پر از دستورالعمل، نهیب دادن، خشونت کلامی و قیاس مابین درستی و نادرستی زبان دانشآموزان بوده است. پدر که زمانی معلم پسرش یا همان مرد مشغول ضبط صدا بوده، حس ناکافی بودن و تحقیر را به فرزند خویش انتقال داده و کمالگرایی در استفاده از زبان معیار را از فرزندش انتظار میکشیده است.
ماحصل این تربیت، برآمدن فرزندی است که این روزها برای غلبه بر اقتدار پدر، میخواهد از طریق ضبط «ناصدا» به جنگ صدای پدر برود و مدام در این جنگ مغلوب شود. خبر میرسد که پدر مرده است اما نام پدر همچنان زنده و سایهاش بر زندگی پسر، همچنان مستدام است. گویا گریزی از بازتولید این سرکوبشدگی نیست و مرد در خوابهایش، بهمثابه یک غریبه به همسرش حمله میکند و او را مورد ضربوشتم قرار میدهد.
مهدی برومند در جایگاه کارگردان، رویکردی فضامحور به متن نمایشنامه دارد و تلاش کرده با طراحی صحنه چندلایه و کمینهگرایانه، رابطه پرتنش این زن و مرد را در محیط خانه، از طریق ویدئومپینگ، استفاده از صداهای نامتعارف و فضاسازی رؤیتپذیر کند. به هر حال درام روانکاوانه عباس جمالی، با این شیوه اجرایی، از ساحت روانشناختی تا حدودی فاصله گرفته و فضامندی را تجربه میکند.
اجرای «ناصدا»، نویدبخش یک آینده روشن برای مهدی برومند است، اگر که جسارت بیشتری کند و به سوی نمایشنامههایی برود که بیش از کلام به فضاسازی میدان میدهند. بازی مرتضی تقیزاده و نازنین کیوانی، به نسبت قابل قبول است. اما بهنظر میآید گاهی اوقات بازی این دو نفر، بیش از اندازه بر مدار بروز احساسات شکل مییابد و سکوت و خلأ محیط خانه را قرار است به هر نحو پر کند. ازقضا این اجرا به سکون و ایستایی بیش از حرکت و کنشورزی احتیاج دارد.
درنهایت میتوان گفت که «ناصدا» بر تجربهگرایی و فضاسازی استوار است اما در فضای تئاتری کشور، بهدلایلی چند، آنچنان که باید قدر نمیبیند. به هر حال «ناصدا» بودن در زمانی که همه در پی صدای واضحاند، امری است خلافآمد.
نویسنده: محمدحسن خدایی
بنابراین وجه دیالکتیکی نمایشنامه، تضاد و تنشی است که مدام مابین «صدا» و «ناصدا» و مواجههای که بین «وضوح» و «عدم وضوح» است، در جریان است. قصه نمایش به رابطه پرتنش زن و مردی میپردازد که این روزها هرکدام برای سامان امور زندگی خانوادگی، تلاش و تقلای خودشان را به پیش میبرند. مرد در پی ضبط و آرشیو کردن صداهایی است که فکر میکند برای او اهمیت دارد و به زندگیاش معنا میبخشد. زن اما در یک جشنواره هنری در اروپا پذیرفته شده و شوربختانه هزینه سفر را ندارد.
این آغاز شدتیافتن تنشها و آشکار شدن معایب پنهان زندگی است. با آنکه از نظر پرنسیب کاری، مشارکت در یک تیزر تبلیغاتی، امری مذموم تلقی میشود اما اضطرار وضعیت و سفر اروپا، باعث شده زن شرایط تازه را پذیرا شود و برای تامین هزینه سفر، به امکانهای مختلف فکر کند. جالب آنکه این روزها از یک شرکت بینالمللی تولید خمیر دندان ایتالیایی، پیشنهاد همکاری دریافت کرده و در قبال لبخند زدن مقابل دوربین و در آغوش کشیدن یک مرغ دریایی، میتواند دستمزد خوبی دریافت کند. نکته اینجاست که زن هنگام لبخند زدن، ناگهان احوالش دگرگون شده و بیاختیار گریه میکند.
عباس جمالی در مقام نمایشنامهنویس، عنصر «زبان» را در اغلب ساحت زندگی ما ایرانیان، وسیلهای در خدمت سرکوب و انقیاد میداند و میل مرد در ضبط صداهایی که نامتعارف و بعید بهنظر میرسند، تلاشی بیثمر اما ارزشمند در رسیدن به «پیشازبان» فرض میگیرد. نماینده بلامنازع این زبان سرکوبگر، پدری است که بهتازگی از دنیا رفته و روزگاری معلم زبان فارسی بوده است.
کسی که مانند کتاب «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی، دانشآموزان را از خطاهای دستوری زبان آگاه میکرده و آنان را بر حذر میداشته که اشتباه کنند. پایان محتوم این مسیر پر از دستورالعمل، نهیب دادن، خشونت کلامی و قیاس مابین درستی و نادرستی زبان دانشآموزان بوده است. پدر که زمانی معلم پسرش یا همان مرد مشغول ضبط صدا بوده، حس ناکافی بودن و تحقیر را به فرزند خویش انتقال داده و کمالگرایی در استفاده از زبان معیار را از فرزندش انتظار میکشیده است.
ماحصل این تربیت، برآمدن فرزندی است که این روزها برای غلبه بر اقتدار پدر، میخواهد از طریق ضبط «ناصدا» به جنگ صدای پدر برود و مدام در این جنگ مغلوب شود. خبر میرسد که پدر مرده است اما نام پدر همچنان زنده و سایهاش بر زندگی پسر، همچنان مستدام است. گویا گریزی از بازتولید این سرکوبشدگی نیست و مرد در خوابهایش، بهمثابه یک غریبه به همسرش حمله میکند و او را مورد ضربوشتم قرار میدهد.
بیشتر بخوانید: نقد نمایشهای روی صحنه
مهدی برومند در جایگاه کارگردان، رویکردی فضامحور به متن نمایشنامه دارد و تلاش کرده با طراحی صحنه چندلایه و کمینهگرایانه، رابطه پرتنش این زن و مرد را در محیط خانه، از طریق ویدئومپینگ، استفاده از صداهای نامتعارف و فضاسازی رؤیتپذیر کند. به هر حال درام روانکاوانه عباس جمالی، با این شیوه اجرایی، از ساحت روانشناختی تا حدودی فاصله گرفته و فضامندی را تجربه میکند.
اجرای «ناصدا»، نویدبخش یک آینده روشن برای مهدی برومند است، اگر که جسارت بیشتری کند و به سوی نمایشنامههایی برود که بیش از کلام به فضاسازی میدان میدهند. بازی مرتضی تقیزاده و نازنین کیوانی، به نسبت قابل قبول است. اما بهنظر میآید گاهی اوقات بازی این دو نفر، بیش از اندازه بر مدار بروز احساسات شکل مییابد و سکوت و خلأ محیط خانه را قرار است به هر نحو پر کند. ازقضا این اجرا به سکون و ایستایی بیش از حرکت و کنشورزی احتیاج دارد.
درنهایت میتوان گفت که «ناصدا» بر تجربهگرایی و فضاسازی استوار است اما در فضای تئاتری کشور، بهدلایلی چند، آنچنان که باید قدر نمیبیند. به هر حال «ناصدا» بودن در زمانی که همه در پی صدای واضحاند، امری است خلافآمد.
نویسنده: محمدحسن خدایی
https://teater.ir/news/66561