ارزیابی کارنامه این بازیگر شناخته شده را از نظر می‌گذرانید.
چارسو پرس: امید جوانبخت در روزنامه اعتماد نوشت:  وقتی در سال‌های اخیر «مهدی هاشمی» را می‌بینم که تقریبا پای ثابت کمدی‌های سبک شده و درمیان کم‌مایه‌گانی قرار گرفته که به هر شکل سعی در خنداندن و جذب مخاطبین دارند، دلم می‌گیرد و اینکه شرایط سینما باری به هر جهت این سال‌ها چگونه استعدادهای درخشان را در تنگنای روزمرّگی‌ها و نیازها، تقلیل داده و مستهلک می‌کند.

« مهدی هاشمی »از اواخر دهه چهل و دوران دانشجویی در دانشکده هنرهای زیبا دلبسته تئاتر و نمایش شد و با هم‌کلاسش «داریوش فرهنگ» که او نیز همین علایق را داشت گروه تئاتری تشکیل دادند و همه سال‌های پیش از انقلاب را به اجرای تئاتر و تجربه‌اندوزی گذراند. پس از انقلاب زنده‌یاد «خسرو سینایی» با انتخاب او برای نقش جوان پرشور و انقلابی اولین فیلم بلند داستانی‌اش «زنده باد/58» بانی ورودش به سینما شد و به دنبال آن نقش آسیابان در «مرگ یزدگرد» ساخته برجسته استاد سابقش «بهرام بیضایی» دومین خوش اقبالی او در ورود به سینمای حرفه‌ای بود هر چند که فیلم پس از چند نمایش محدود در محاق توقیف افتاد و آنچنان دیده نشد.

شرایط نامعین سینما و فیلمسازان فرهنگی، پس از انقلاب او و دوستش «فرهنگ» را برآن داشت تا ساخت سریال افسانه سلطان و شبان را در تلویزیون پی بگیرند.

داستان این سریال هرچند جهت گریز از ممیزی‌ها با تاکید بر افسانه بودن آن، اشاره به زمان و مکان خاصی نداشت اما پوسته طنز موقعیت آن در فضای عبوس آن سال‌ها و حضور گرم و گیرای هاشمی در کنار گروهی از مستعدترین هنرمندان همچون محمدعلی کشاورز، گلاب آدینه، احمد آقالو، علیرضا مجلل، محمد مطیع، سیاوش طهمورث و…
سبب شد تا کار بسیار دیده شده و هاشمی نیز تبدیل به چهره آشنا و محبوبی برای تماشاگران شود. او جهت تثبیت و دیده شدن بیشتر حضور در ملودرام «بگذار زندگی کنم/شاپور قریب» را پذیرفت که با فروش بسیار خوب فیلم، راه برای هاشمی به عنوان بازیگری خوش آتیه هموارتر شد.
حضور در سه فیلم اجتماعی خوب «خارج از محدوده و زرد قناری (رخشان بنی اعتماد)» و «غریبه (رحمان رضایی)» و بازی در نقش یک آدم معمولی برخلاف سلطان و شبان، جنس دیگری از بازی را می‌طلبید که هاشمی به خوبی از پس آن برآمد. در تنها فیلم طنز کیومرث پوراحمد «شکار خاموش» نیز در نقش شکاربان تعامل خوبی با خمسه داشت. نقش جدی دکتر حشمت یکی از یاران میرزا با ریش و هیبت جنگلی‌ها در سریال «کوچک جنگلی/بهروز افخمی» و نقش غول جنگل با گریمی کاملا متفاوت در فیلم کودکانه-فانتزی «علی و غول جنگل/بیرنگ و رسام» جنبه‌های دیگری از توانایی‌هایش را به رخ کشید.

مسیر تجربیات متفاوت هاشمی با ایفای دو نقش (بازیگر معروف اصلی و جوانی گمنام که برای اولین‌بار جلوی دوربین می‌رود) در فیلم «دو فیلم با یک بلیت/فرهنگ»، نقش عکاسباشی در فیلم خاص «ناصرالدین شاه اکتور سینما/مخملباف» و شوهر لجباز فیلم «همسر/فخیم‌زاده» به خوبی ادامه یافت و او در کنار محبوبیت مردمی درنگاه منتقدین نیز بازیگری توانا بود که در جشنواره نهم فجر نیز توانست جایزه بهترین بازیگری را از آن خود کند.

بیشتر بخوانید: مطالب و اخبار سینمای ایران


دو همکاری بعدیش با «داریوش فرهنگ» (بهترین بابای دنیا و دیپلمات) به موفقیت دو تجربه قبلی نبودند و خیلی در یادها نماندند. در دهه‌های هفتاد و هشتاد کمتر نقش متفاوتی نصیبش شد که یکی از آنها دکتر فیلم معجره خنده (یدالله صمدی) بود او در این سال‌ها از تلویزیون نیز غافل نشد و در سریال‌های خوش ساختی چون هزاران چشم (عیاری) ورقص پرواز (مرادپور) نقش‌آفرینی کرد.اما نقطه عطف تجربیات تلویزیونی‌اش همکاری مجدد با فیلمسازی چون عیاری در «روزگار قریب» بود که میدان عمل بسیاری برای هاشمی ایجاد می‌کرد تا اوج و فرودهای نقش پزشکی چون دکتر قریب را به مدد کارگردانی واقع‌گرای عیاری با جزییات ترسیم نماید.

او در آن سال‌ها در دو سریال دوستش «فرهنگ» نیز حضور یافت: «راه شب و طلسم ‌شدگان». در اواخر دهه هشتاد دوباره شانس و اقبال در سینما به او رو کرد و چند فیلم و نقش خوب دیگر را به کارنامه‌اش افزود. نقش نگهبان پرخوری که 3 کلیه داشت در فیلم بسیار خوب کاهانی «هیچ» با بازی ظریف هاشمی بسیار دیده شد.

نقش مرد تنهایی که جهت گذران زندگی خود و دخترش برای کار به خانه‌ها می‌رود در فیلم خوش ساخت «آقا یوسف» دومین ساخته «علی رفیعی» (کارگردان بسیار باسلیقه و قدیمی تاتر که متاسفانه بعد از این فیلم نتوانست فیلم دیگری بسازد)، نقش فردی که دچار فراموشی شده در فیلم «آلزایمر/معتمدی» نیز هر چند کمی به نقشش در «هیچ» پهلو می زد اما زمینه خوبی برای بازی او داشت. «خانه پدری» همکاری دیگر او با عیاری بود که همچون قبلی‌ها نتیجه درخشانی داشت ولی متاسفانه نتوانست به نمایش عمومی درآید. «ضد گلوله/کیایی» نیز فیلم بی‌ادعا و خوبی بود که ازنظر خط داستان نزدیکی‌هایی با «لیلی با من است» داشت و هاشمی نیز همچون اغلب موارد حضوری دوست داشتنی درآن داشت.

«یک دزدی عاشقانه/رضویان» و «سیانور/شعیبی» در میانه دهه نود تقریبا آخرین نقش‌های قابل تأمل هاشمی بودند و با فیلم «رژیم طلایی» پای او به فیلم‌های سبکی باز شد که متاسفانه در شأن بازیگری چون هاشمی نیستند.

 فیلم‌هایی چون تگزاس‌ها، انفرادی، طبقه یک و نیم، یقه سفیدها، پول و پارتی و… هر چند پوسته کمدی دارند اما فرسنگ‌ها با کمدی‌هایی که زمانی هاشمی نیز گاهی در آنها بازی می‌کرد فاصله دارند. هر چند فشارهای اقتصادی اغلب آدم‌های حسابی را نیز به مسیری می‌کشاند که با انتخاب‌های‌شان به تدریج تصویر کارنامه پربار خود را در ذهن مخاطبان کمرنگ‌تر کنند.هرچند هاشمی با حضور دوست داشتنی‌اش همیشه تلاش می‌کند گلیم خود را از آب بکشد اما زیاد شدن تعداد این‌گونه آثار مضراتش بیش از فوایدش است و به تدریج ارزش‌های یک کارنامه پرتلاش و پربار و به سختی به دست آمده را مخدوش می‌کند. امید که هنرمند خلاق و خوشرویی چون مهدی هاشمی که خاطرات به یادماندنی زیادی در نقش‌های متفاوت فیلم‌های چند دهه اخیر از او به یاد داریم در آستانه 78سالگی به سلامت باشد و مراقبت بیشتری از این کارنامه ارزشمند داشته باشد.