علیخانی برای بار دوم است که این نمایش را به‌روی صحنه می‌آورد؛ یکبار در سال1379 و بار دوم در روزهای گرم مرداد سال 94 در تماشاخانه‌ی باران. این بازگشت از یک‌سو پرده از اهمیت موضوع و تمام‌نشدن آن برای مولف برمی‌دارد و از سوی دیگر نشان می‌دهد که نمایش کماکان پتانسیل اجرا و بازگوکردن برخی از مسائل را دارا است. در همین ابتدا باید گفت که پیرنگ اصلی سعادت لرزان مردمان تیره‌روز، متمرکز بر چالش‌های درونی یک خانواده‌ی ایرانی است؛ چالش‌هایی که منبع و منشاء مشخصی ندارند و تنها وجود دارند برای آنکه وجود داشته باشند.

 

اختصاصی سایت خبری تئاتر/هاله میرمیری: فروید در مقاله‌ی کوتاه خود با عنوان « ماتم و ماخولیا» سعی می‌کند تا به نحوی از انحاء وجه تمایز میان ماتم/ سوگواری و ماخولیا را نشان دهد. به عقیده‌ی او، ماتم معادل واکنش از دست‌دادن یک عزیز، موقعیت خوشایند و یا حتی ایده‌های مجردتری چون از دست‌دادن سرزمین پدری، آرمان، آزادی و غیره است، حال آنکه ماخولیا دربردارنده‌ی نوعی حس عمیق و دردناک اندوه است که فرد در آن هیچ علاقه‌ای نسبت به جهان پیرامون خود ندارد و درصدد است تا به نحوی از انحاء ارتباط خود را با آن قطع کند.

در واقع ماتم متضمن نوعی گسست از نگرش عادی و طبیعی نسبت به زندگی است که می‌تواند به مرور زمان از زندگی افراد رخت ببندد و در نهایت به دست‌ فراموشی سپرده شود. حال آن‌که ماخولیا اندوهی عمیق و ماحصل شرایطی است که در آن افراد دچار نوعی حس خسران و محرومیت‌اند بی‌آنکه بدانند چه‌چیز را از دست داده‌اند؛افراد یا حتی جامعه‌ی ماخولیایی می‌تواند به‌اندازه‌ی تمام یک عمر و زندگی نداشته در آن اندوهگین باشند و به گذشته‌ی خود با حسرت چشم بدوزند، بی‌آنکه بدادند دقیقا از چه روی غمگین‌اند. ماخولیااما خود را به سادگی نشان نمی‌دهد؛ باید هوشیار بود و ردپایش را بیرون از چهارچوب خودآگاه ذهن- جایی که عمدتا نفی می‌شود- و در میان ویرانه‌های « ناخودآگاه» جست.

صحن تئاتر یکی از بهترین این جاها است؛ جایی‌ست که ناخودآگاه یک مولف در آن لو می‌رود و شما به عنوان مخاطبان آن می‌توانید چند و چون امیال ماخولیایی وی- به‌مثابه‌ی عضوی از یک جامعه- را دریابید. با این مقدمه می‌توان گفت که نمایش « سعادت لرزان مردمان تیره‌روز» به کارگردانی« محسن علیخانی» که در تماشاخانه‌ی باران به‌روی صحنه می‌رود، اثری است به‌شدت ماخولیایی که در آن حسرت ایده‌ی از دست‌رفتن زندگی میان چندین نسل به‌خوبی به اجرا درمی‌آید.

 

 

علیخانی برای بار دوم است که این نمایش را به‌روی صحنه می‌آورد؛ یکبار در سال1379 و بار دوم در روزهای گرم مرداد سال 94 در تماشاخانه‌ی باران. این بازگشت از یک‌سو پرده از اهمیت موضوع و تمام‌نشدن آن برای مولف برمی‌دارد و از سوی دیگر نشان می‌دهد که نمایش کماکان پتانسیل اجرا و بازگوکردن برخی از مسائل را دارا است. در همین ابتدا باید گفت کهپیرنگ اصلی سعادت لرزان مردمان تیره‌روز، متمرکز بر چالش‌های درونی یک خانواده‌ی ایرانیاست؛ چالش‌هایی که منبع و منشاء مشخصی ندارند و تنها وجود دارند برای آنکه وجود داشته باشند. صحنه‌ فضای داخلی خانه‌ای محقر، کوچک و خالی را بازنمایی می‌کند که سراسر با پارچه‌های سیاه پوشیده شده است و این سیاهی و همنوایی پوشش‌های اعضای خانواده با آن، نشان‌دهنده‌ی سوگواری روحی نامشخصی است که در بطن زندگی روزمره‌ وجود دارد و انگار علت آن هیچ‌گاه مشخص نمی‌شود.

توگویی تمام اعضای این خانواده به نوعی نگران از دست‌رفتن چیزی هستند؛ هر کدام به یک نحوی. جوش‌زدن دائم مادر ( با بازی درخشان پونه عبدالکریم‌زاده) هنگامی که مدام گر می‌گیرد و گرمش است، از روی نگرانی و صرفا در جهت سعادت فرزندانی است که هرکدام به نحوی بخت‌برگشته هستند؛ چه نصرالله هنگامی که برای به‌دست آوردن یک شغل به این در و آن در می‌زند و کمابیش خلاف می‌کند، چه روح‌انگیز، زنی که شوهرش وی را از خانه بیرون رانده و حالا به خانه‌ی پدری‌اش بازگشته است، چه حمیرا هنگامیکه آرزوی رفتن به خانه‌ی بخت را در سر می‌پروراند، رخت و لباس عروسی به تن می‌کند و در نهایت با دری بسته روبه‌رو می‌شود، جملگی حاکی از نوعی ناکامی هستند. درواقع، « خانه» در نمایش علیخانی مرکز ثقل و مکانی برای بازگشتن به تمامی فلاکت‌ها است؛ تمام افراد این خانواده به شکلی دایره‌وار از این خانه به بیرون می‌روند و باری دیگر به آن بازمی‌گردند.

 

 

هرچند که خانه در معنای کلی‌اش محلی برای آسودن و کسب آرامش است، خانواده‌ی حاضر در این نمایش  در خانه‌ی خود همه‌چیز کسب می‌کنند به غیر از آرامش! سعادت آنان – چونان که از عنوان نمایش پیدا است- آن‌قدر لغزان است که به محض به دست‌آمدن از دست می‌رود. با این وجود، هرچند که ناکامی‌ و تنش‌های موجود در بدنه‌ی نمایش منشاء مشخصی ندارند و دائم از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شوند، اما با کمی هوشمندی می‌توان متوجه‌ی مولفه‌هایی شد که بر همیشگی‌شدن این تنش‌ها دامن می‌زنند. اولین و آشناترین این مولفه‌ها مانند همیشه حول مساله‌ی اقتصاد می‌گردد؛ فقر و ناداری است که پدر را وا می‌دارد روح‌انگیز را به عقد شوهری رقت‌انگیز درآورد و یا مادر را مجبور می‌کند که به دختر مجرد خود بگوید با شوهرکردن می‌تواند یک لقمه نان بخورد و از زندگی فلاکت‌بار خانه‌ی پدری‌اش فرا رود.

شخصیت‌های پسر نمایش نیز سرنوشت بهتری نسبت به دختران ندارند. آنها نیز از برای به‌دست‌آوردن لقمه نانی از خانه بیرون زده‌اند و هر کدام به نحوی با درهای بسته روبه‌رو شده‌اند. شکل‌گیری پرسوناژ رعب‌آلود پدر- با تمام اعتراض‌هایی که به خداوند دارد-  از سر همین ناداری است؛ شخصیت او نیز به مانند اسکناس‌های کهنه و چروکی که به خانه می‌آورد و کفاف هیچ‌چیز را نمی‌دهد، خموده و خسته است؛ فقر و فلاکت حاصل یک عمر تلاش او بوده و حالا شاید حق داشته باشد که با فریاد عدالت خداوند را به چالش بکشد و از او بخواهد که جان وی را بستاند. البته رفتار پدر و رعب و وحشتی که در دل سایر اعضای خانواده ایجاد می‌کند، از دیگر مولفه‌ها در ایجاد تنش و ناآرامی در خانواده است.

 

 

پدر شخصیت متناقضی است که در عین اهمیت‌داشتن، مسبب بسیاری از فلاکت‌ها است و واکنش‌های سایر پرسوناژهای نمایش را می‌توان ذیل همین رفتار روکش کرد؛ شخصیت‌های زن نمایش جملگی برای رهایی از این ترس و تنها از آن رو که رضایتش را به‌دست بیاورند به سجاده‌شان پناه می‌برند. سجاده برای این زن‌ها تنها به دو علت پهن می‌شود؛ گریختن از قدرت پدر و نگاه‌هایی که بر سر اکثر اهالی خانه سنگینی می‌کند- آنها می‌خواهند که خود را مشغول کاری نشان دهند که مورد تایید پدر است-  و دیگری رهایی از شر رنچ و فلاکتی که زندگی‌شان را انباشته است.

 در واقع، سجاده نشانه‌ای است برای پنهان‌کردن ترس‌ها و غم‌هایی که در سراسر زندگی این خانواده وجود دارد و هر کسی به نحوی به آن چنگ می‌زند تا خود را از آن‌ها رهایی بخشد. چیرگی قدرت پدر بر خانواده و البته درد و رنج‌هایی که همواره بر زندگی این خانواده مستولی است، نتیجه‌ی مسلم دیگری نیز دارد؛ آنچه در این خانه به‌صورت مطلق غایب است « شادی»است؛ شادی در نمایش علیخانی همان طفلِ کوچکِ همواره خوابی است که فاقد هرگونه صدا است؛ خموش و ساکت در گوشه‌ای افتاده بی‌آنکه کسی فرصت آن را داشته باشد تا نیم‌نگاهی به او بیاندازد.

 

 

در واقع، اوج بار دراماتیک این نمایش درست در همین نقطه، زمانی که متوجه‌ی حضور زودگذر و ناپایدار شادی می‌شویم ایجاد خواهد شد. گویاتر آنکه، در پس تماشای نمایش علیخانی در خواهیم یافت که ماخولیا و غم و اندوه احتمالی موجود در ناخودآگاه جمعی ما، تنها برای از دست‌دادن زندگی شادمانه‌ای و سعادت لرزانیاست که در هجمه‌ی مصیبت‌های زندگی روزمره از دست داده‌ایم و حال به نحوی از انحاء به دنبالش می‌گردیم.

این نمایش تا 6 شهریور ساعت 19:45 در تماشاخانه باران بر روی صحنه است.

 

گزارش تصویری نمایش «سعادت لرزان مردمان تیره‌روز»

 

اخبار مرتبط:

در «سعادت لرزان مردمان تیره روز» به اجرای به‌ روزتری رسیده ایم

«آژی دهاک» در حضور بهرام بیضایی خوانش شد

معرفی هیات انتخاب جشنواره بین‌المللی تئاتر خیابانی مریوان

نمایش «خانم» به زبان ایتالیایی روی صحنه می‌رود

زندگی سه زن جنایتکار ایرانی در «باران»

معرفی نامزدهای انجمن منتقدان خانه تئاتر

پیش فروش نمایش «پا برهنه در پارک» آغاز شد

افتتاح نمایش «پیرمرد و ببر» با حضور بهاره رهنما

نکوداشت فرهاد آئیش و فرید قاسمی در جشن انجمن منتقدان تئاتر

شهرداری ورودی کارگاه تئاترشهر را مسدود کرد

کوشک جلالی با 4 نمایشنامه در بازار کتاب

فراخوان «سمینار پژوهشی» جشنواره تئاتر فجر منتشر شد

«زیرزمین» تا پایان هفته روی صحنه است.

آغاز اجرای نمایش «گاومیش» با حضور هادی مرزبان

«شب‌به‌خیر جناب کنت» در سالن گوشه نیاوران روی صحنه می‌رود

سیامک صفری و فرزین صابونی در نمایشنامه‌‌خوانی «عنکبوتی در زخم»

برپایی بخش قهوه‌خانه‌ای جشنواره آیینی و سنتی در تالار وحدت

درباره‌ نمایش «سال ثانیه» / جایت را با من عوض کن