یکی از معضلات عمده سینمای ایران در سال‌های اخیر، فقر مضمونی و تکرار بی‌رویه الگوهای داستانی است. بسیاری از فیلم‌ها، چه در ژانر اجتماعی، چه در حوزه کمدی و حتی سینمای هنری، گرفتار کلیشه‌هایی هستند که در گذر زمان، جذابیت خود را از دست داده‌اند.
چارسو پرس: سعید هنرمند در روزنامه اعتماد نوشت: از نخستین سال‌های شکل‌گیری سینمای ایران تا دوران پس از انقلاب و ورود به قرن بیست‌ویکم، این رسانه دستخوش تغییرات عمده‌ای شده که نه‌تنها در فرم و ساختار، بلکه در ساحت محتوایی نیز تاثیرات عمیقی برجای گذاشته است. در دهه‌های گذشته، سینمای ایران توانسته است در برخی مقاطع، هویتی مستقل برای خود بیافریند و با بهره‌گیری از عناصر فرهنگی، اجتماعی و ادبی، آثاری را خلق کند که مورد توجه طیف وسیعی از مخاطبان داخلی و در برخی موارد بین‌المللی قرار گرفته است. اما این مسیر همواره با چالش‌ها و موانع متعددی همراه بوده و سینمای ایران را با افت‌وخیزهای فراوانی مواجه کرده‌ است. با این‌ حال، یکی از اساسی‌ترین مشکلات سینمای ایران که در سال‌های اخیر بیش‌ازپیش خود را نمایان ساخته، بحران محتواست. از فیلمنامه‌های ضعیف و روایت‌های سطحی گرفته تا گسترش ابتذال در برخی ژانرها و از فقدان خلاقیت در بازنمایی مسائل اجتماعی تا تولید آثاری که صرفا در پی جذب مخاطب از طریق کلیشه‌های تکراری‌اند، همه و همه نشان‌دهنده نوعی خلأ محتوایی در این سینماست. این مساله در کنار برخی گرایش‌های جشنواره‌گرایانه و تاثیرپذیری سطحی از الگوهای خارجی، موجب شده است که سینمای ایران در بسیاری از موارد نتواند جایگاه تثبیت‌ شده‌ای در میان مخاطبان جدی سینما داشته باشد و در مسیر تکامل و توسعه روایی، با مشکلات عدیده‌ای مواجه شود.

یکی از معضلات عمده سینمای ایران در سال‌های اخیر، فقر مضمونی و تکرار بی‌رویه الگوهای داستانی است. بسیاری از فیلم‌ها، چه در ژانر اجتماعی، چه در حوزه کمدی و حتی سینمای هنری، گرفتار کلیشه‌هایی هستند که در گذر زمان، جذابیت خود را از دست داده‌اند. در سینمای اجتماعی، محوریت بیش ‌از حد بر روایت‌های تلخ و ناامیدکننده، بدون ارایه نگاه تحلیلی یا گره‌گشایی دراماتیک باعث شده است که بسیاری از این آثار، از سطح غر زدن‌ در واکنش‌های به معضلات اجتماعی فراتر نروند و در نهایت، صرفا به نمایش مجموعه‌ای از مشکلات روزمره جامعه اکتفا کنند. در سینمای کمدی، گرایش به شوخی‌های سطحی، فقدان طنز عمیق و انتقادی، تکیه بر موقعیت‌های دم‌دستی، نهادن بار طنز فیلم بر دوش بازیگران، موجب شده است که این ژانر از جایگاه تاثیرگذار خود فاصله بگیرد. حتی در سینمای هنری و جشنواره‌ای، برخی آثار به‌ جای تمرکز بر روایت‌های اصیل و خلاقانه، درگیر نوعی فرمول‌گرایی شده‌اند که آنها را از ارزش‌های زیبایی‌شناختی تهی کرده است. بسیاری از این فیلم‌ها، صرفا بر مبنای تصویری یک‌سویه و تک‌بعدی از جامعه ساخته می‌شوند و در نهایت، نه در داخل و نه در سطح بین‌المللی، موفق به خلق ارتباطی عمیق با مخاطب نمی‌شوند.

بیشتر بخوانید: مطالب و اخبار سینمای ایران


در بسیاری از کمپانی‌های بزرگ فیلمسازی جهان، اقتباس ادبی یکی از مهم‌ترین روش‌های تولید آثار باکیفیت است. اما در سینمای ایران، این پیوند به ‌شدت کمرنگ بوده است. ادبیات فارسی با پیشینه‌ای غنی و سرشار از داستان‌هایی با ظرفیت‌های دراماتیک بالا می‌توانست منبعی الهام‌بخش برای فیلمسازان ایرانی باشد، اما ‌جز مواردی معدود، این ارتباط هرگز به‌طور جدی برقرار نشده است. حتی در مواردی که اقتباس‌هایی از آثار ادبی صورت گرفته، این اقتباس‌ها اغلب با نادیده گرفتن جوهره اصلی داستان، به نسخه‌هایی سطحی و غیرقابل ‌قبول تبدیل شده‌اند. نمونه‌های موفقی همچون گاو یا شازده احتجاب که نشان‌دهنده توانایی سینمای ایران در بهره‌گیری از متون ادبی بودند، امروزه جای خود را به فیلمنامه‌هایی داده‌اند که در بسیاری از موارد، از ضعف‌های ساختاری رنج می‌برند و به داستان‌هایی بدون پشتوانه فکری و ادبی بسنده کرده‌اند.

در سال‌های اخیر، نوعی گرایش افراطی به جشنواره‌های خارجی در سینمای ایران مشاهده می‌شود که تاثیرات عمده‌ای بر محتوای آثار گذاشته است. برخی فیلمسازان، به‌ جای پرداختن به روایت‌هایی که از دل زیست‌بوم فرهنگی و اجتماعی ایران برآمده باشند، به تولید آثاری روی آورده‌اند که صرفا بر اساس معیارهای جشنواره‌ای ساخته می‌شوند. این رویکرد، علاوه بر ایجاد نوعی فاصله میان سینمای هنری و مخاطب داخلی، به از بین رفتن اصالت محتوایی نیز منجر شده است. برخی از این فیلم‌ها، به‌ جای پرداختن به واقعیت‌های چندلایه جامعه، تصویری یک‌سویه و اغلب اغراق ‌شده از مشکلات اجتماعی ارایه می‌دهند که بیشتر مناسب ارایه در جشنواره‌هاست تا تاثیرگذاری واقعی در سطح جامعه.

محدودیت‌های ممیزی و سیاست‌های نظارتی که گاه به ‌شکل مداخلات سلیقه‌ای در روند تولید و نمایش فیلم‌ها اعمال می‌شود، باعث شده است که بسیاری از فیلمسازان در بیان ایده‌های خود با موانع جدی مواجه شوند. در چنین فضایی، بسیاری از فیلم‌ها یا دچار خودسانسوری می‌شوند یا برای عبور از خطوط قرمز، روایت‌هایی خنثی و کم‌اثر را جایگزین روایت‌های جسورانه و عمیق می‌کنند.

سینمای ایران، برای رهایی از بحران محتوایی، نیازمند بازنگری جدی در سیاست‌های تولید، فیلمنامه‌نویسی و ارتباط با مخاطب است. پرهیز از سطحی‌نگری در روایت، بهره‌گیری از ظرفیت‌های ادبی، بازگشت به روایت‌های اصیل، بومی و ریشه‌های غنی فرهنگی، ایجاد فضایی آزادتر برای بیان خلاق و حفظ تعادل میان سینمای هنری و مخاطب‌پسند می‌توانند گام‌هایی مهم در مسیر احیای این سینما باشند. در غیر این صورت، سینمای ایران بیش‌ازپیش در دام تکرار و سطحی‌گرایی خواهد افتاد و جایگاه خود را به عنوان یک رسانه تاثیرگذار فرهنگی، از دست خواهد داد.