سالی که گذشت برای کمپانی فیلم نئون سال مهمی بود. آنها موفقترین فیلم سال را در اختیار داشتند؛ فیلم «آنورا» که در جشنواره کن درخشیده بود و نخل طلا را با خود به خانه برد و بعد در بسیاری از فهرستهای منتقدان در صدر یا یکی از ده فیلم برتر سال قرار گرفت، خود و بازیگرانش در مراسمهای مختلف درخشیدند تا نوبت به اسکار برسد و چهار جایزهی اصلی بهترین فیلم ، بهترین کارگردانی برای شان بیکر، بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای مایکی مدیسون و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را از آن خود کند.
چارسو پرس: کمپانی فیلمسازی و پخش فیلم نئون در سال 2017 توسط تام کوئین و تیم لیگو تاسیس شد. آنها خیلی زود دست به کار شدند و پخش فیلم «غولآسا» (Colossal) را به عنوان اولین اثر خود در سال 2017 به دست گرفتند و توانستند فیلم مستقلی را که در سال 2016 ساخته شده بود، در سرتاسر آمریکا پخش کنند. باید این نکته را در نظر داشت که کمپانی فیلم نئون هنوز بیشتر در قالب پخش کننده فعالیت میکند تا تولیدکنندهی فیلم اما این کار را چنان هوشمندانه انجام میدهد که نامش نه تنها در آمریکای شمالی، بلکه در اکثر نقاط دنیا سر زبانها است و به نمادی از سینمای قابل بحث و فیلمهای قابل دفاع تبدیل شده و هماکنون هم پرافتخارترین کمپانی فیلمسازی در دههی 2020 میلادی است.
برای فهم این نکته (افتخارات کمپانی) فقط توجه کنید که آنها موفق شدهاند امتیاز حق پخش پنج فیلم برندهی نخل طلای کن را از سال 2019 تاکنون به شکل متوالی به دست آورند؛ فیلمهای «انگل» (Parasite) در سال 2019، سال 2020 که به دلیل شیوع بیماری کرونا جشنواره کن برگزار نشد، «تیتان» (Titane) در سال 2021، «مثلث اندوه» (Triangle Od Sadness) در سال 2022، «آناتومی یک سقوط» (Anatomy Of A Fall) در سال 2023 و در نهایت فیلم «آنورا» (Anora) در سال 2024. علاوه بر این دو فیلم «آنورا» و «انگل» تاکنون موفق به دریافت جایزهی بهترین فیلم سال و بهترین کارگردانی در مراسم اسکار شدهاند و فیلمهای دیگر آنها هم در شاخههای مختلف در جشنوارهی متعدد درخشیدهاند تا کمپانی فیلم نئون از همین امروز کنجکاویبرانگیزترین تشکیلات پخش فیلم در دنیا در نظر گرفته شود.
نکتهی بعد به حوزهی فعالیت آنها بازمیگردد؛ کمپانی فیلم نئون بیشتر بر فعالیت در آمریکای شمالی متمرکز است و فیلمهایش را بیشتر در خاک کشور آمریکا پخش میکند. البته آنها در زمینهی ساخت فیلم هم فعالیت داشتهاند. اما این بخش از کار آنها تاکنون توفیق چندانی نداشته و فیلمهای تولید شده توسط آنها چندان در دنیا سر و صدا نکردهاند، گرچه سرمایهگذاری چندانی هم در این بخش نکردهاند. به همین دلیل هم در این فهرست سراغ فیلمهایی از آنها رفتهایم که در کشور آمریکا توسط آنها پخش شدهاند و موفق شدهاند نام خود را به دلیل همکاری با کمپانی نئون در سرتاسر دنیا سر زبانها بیاندازند.
در سیاههی فیلمهای پخش شده توسط کمپانی فیلم نئون فیلم «انگل» با فروش بیش از 262 میلیون دلار، موفقترین فیلم در باکس آفیس است و پس از آن فیلمی چون «لنگدراز» قرار دارد که یک ترسناک جمع و جور با شرکت نیکلاس کیج است که تا حدودی توانست نظر مخاطب جدی سینمای وحشت را جلب کند اما در جلب نظر منتقدان سینما موفقتر بود. کمپانی نئون از آن سو در سالهای گذشته هم با پخش فیلمهای موفقی چون «فراری» (Ferrari) ساختهی مایکل مان یا «جنایات آینده» (Crimes Of The Future) توانسته بود نامی برای خود دست و پا کند. این گونه داستان این تشکیلات در کنار کمپانی a24 تبدیل به مهمترین قصهی کمپانیهای مستقل در آمریکا تبدیل شد.
البته تفاوتی میان این دو کمپانی وجود دارد؛ کمپانی a24 به همان اندازه که در پخش فیلم موفق بوده، در تولید فیلم هم موفق شده و امروزه بیشتر به عنوان یک تولیدکننده در سرتاسر دنیا شناخته می شود تا پخش کننده. کار پخش کننده پس از ساخته شدن هر فیلم شروع میشود و اگر پخش کننده در کارش مهارت داشته باشد، موفق میشود بهترین شرایط را برای اکران، تبلیغات، برندسازی و همچنین رضایت سازندگان فیلم فراهم کند و کاری کند که آن فیلم به بهترین شکل دیده شود و دست مخاطب هدف برسد و در نهایت کاری کند که هم سازندگان در جشنوارههای مختلف دیده شوند و هم کمپانی با پولی که از طریق فروش فیلم و تبلیغاتش به دست میآورد، حیات شکوفاتری داشته باشد.
سالی که گذشت برای کمپانی فیلم نئون سال مهمی بود. آنها موفقترین فیلم سال را در اختیار داشتند؛ فیلم «آنورا» که در جشنواره کن درخشیده بود و نخل طلا را با خود به خانه برد و بعد در بسیاری از فهرستهای منتقدان در صدر یا یکی از ده فیلم برتر سال قرار گرفت، خود و بازیگرانش در مراسمهای مختلف درخشیدند تا نوبت به اسکار برسد و چهار جایزهی اصلی بهترین فیلم ، بهترین کارگردانی برای شان بیکر، بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای مایکی مدیسون و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را از آن خود کند. حال دیگر باید کمپانی فیلم نئون را جدی گرفت. چرا که میتوان مطمئن بود هر فیلمی که آنها مسئول پخشش در آمریکا باشند، دست کم قابل تماشا و قابل دفاع است. این امید برای آنها وجود دارد که بتوانند در زمینهی تولید فیلم هم تا همین میزان موفق عمل کنند.
بهترین فیلمهای کمپانی نئون
نکته این که افراد کمپانی فیلم نئون به خوبی میدانند که برای بهتر دیده شدن هر فیلمی، آن اثر بیش از هر چیزی باید در کشور آمریکا بدرخشد؛ چه فیلمی آمریکایی باشد و چه از هر سوی دنیا، برای موفقیت و خوب دیده شدن اول باید سر از سینماها و سپس رسانههای این کشور درآورد و بعد چرخش هدفمند و هدایت شدهی اطلاعات کمک خواهد کرد که آن فیلم در سرتاسر دنیا نامی برای خود دست و پا کند. در این بخش باید اعتبار ویژهای برای این تشکیلات قائل شد؛ چرا که کار خود را به خوبی انجام میدهند.
13. پرتره بانویی در آتش (Portrait Of A Lady On Fire)
کارگردان: سلین سیاما
بازیگران: نوئمی مرلان، آدل آنل
محصول: 2019، فرانسه
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 97٪
ببنید کمپانی فیلم نئون تاکنون مسئول پخش چه فیلم هایی بوده که نام «پرتره بانویی در آتش» در این مکان از فهرست دیده میشود. اثری که زمان اکرانش حسابی درخشید و در فهرست بسیاری از منتقدان در جایگاه یکی از برترینهای سال قرار گرفت. اعضای کمپانی فیلم نئون هم بلافاصله پس از درخشش در جشنواره فیلم کن سال 2019 سراغش رفتند و امتیاز پخش آن در سرتاسر آمریکا را به دست آوردند. نکته این که اگر به شیوهی پخش آنها توجه کنید، متوجه نکتهای خواهید شد؛ این تشکیلات موفق شده چنان برندی حول فیلمش بسازد که مخاطب هدفش خیلی راحت نام اثر را مدام بشنود و به تماشایش بنشیند. به این شکل فیلمی مناسب مخاطب خاص به درستی و به خوبی دیده شد و هرز نرفت.
داستان «پرتره بانویی در آتش» در قرن هجدهم و در فرانسه میگذرد اما فیلمساز سراغ یک روایت تاریخی کلیشهای نرفته است. شیوهی داستانگویی بسیار وامدار سینمای هنری اروپا است و البته سبکپردازی و تصویربرداری هم تحت تاثیر هنر نقاشی قرار دارد. این درست که گاهی کار فیلمساز کمی بیش از حد خود نمایانه به نظر میرسد اما سلین سیاما، کارگردان فیلم اثری ساخته که در هر صورت میتوانست چندان دیده نشود و خیلیها حتی نانش را هم نشنوند؛ چرا که «پرترهی بانویی در آتش» مناسب هر کسی نیست اما افراد کمپانی فیلم نئون کاری کردند که این اثر به دست مخاطب هدفش برسد.
«قرن هجدهم. فرانسه. ماریان به شاگردانش نقاشی چهره آموزش میدهد. روزی یکی از هنرجوهای وی نام تابلویی را که همواره در کارگاه او وجود دارد میپرسد و ماریان آن را پرتره بانویی در آتش مینامد. داستان به چند سال قبل بازمیگردد و ماریان جوان را میبینیم که سوار بر قایق به سمت جزیرهای میرود. او از سوی زنی ثروتمند برای نقاشی پرترهی چهرهی دختر آن زن انتخاب شده است اما …»
12. انگل (Parasite)
کارگردان: بونگ جون هو
بازیگران: سونگ کانگ هو، لی سون کیون و پارک سو دام
محصول: 2019، کره جنوبی
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 98٪
اوج هنرنمایی افراد تشکیلات کمپانی فیلم نئون در حین پخش همین فیلم در آمریکا رقم خورد؛ آنها چنان فیلم را عرضه کردند که گویی اثری هنرمندانه در ابعادی غولآسا ساخته شده بود و میرفت که تاریخ سینما را به قبل و بعد از خود تقسیم کند. البته تاریخ سینما را به قبل و بعد از خود تقسیم کرد ولی نه آن گونه که وعده داده شده بود. این تاثیرگذاری بیشتر در راستای ارائهی فرمولی برای موفقیت مقطعی بود که میتوانست نام فیلم را چند صباحی سر زبانها بیاندازد و جوایزی را هم درو کند و بعد هم فراموش شود. از آن پس تا به امروز فیلمهای بسیاری طبق الگوی ارائه شده در «انگل» ساخته شدهاند و متاسفانه جوایز را هم درو کردهاند.
«انگل» بازگو کنندهی قصهی قدیمی اختلاف طبقاتی و بیگانگی فرهنگی است. اما این کار را به شیوهای انجام میدهد که گویی با داستانی تو در تو و رازآمیز طرف هستیم. از سوی دیگر در گوشه گوشهی اثر نمادها و نشانههای مختلف قرار میدهد تا هر مخاطبی با کشف آن دست به تفاسیر فرامتنی بزند و این گونه کیفور شود. یک قصهی جنایی هم آن میانهها جریان دارد که قرار است تعلیق ایجاد کند اما متاسفانه تعلیقی نه تنها شکل نمیگیرد، بلکه اتفاقات مهم قصه از طریق پیچشهای داستانی پیش میرود تا این گونه مخاطب مدام احساس کند که از فیلمساز در حال رو دست خوردن است.
در این میان شخصیتپردازی دو طرف قصه هم چندان جذاب و قابل باور نیست. به ویژه زن و مرد ثروتمند قصه که آدمهایی کم عقل و عقب مانده تصویر شدهاند تا باز هم دست تماشاگر را برای تفاسیر فرامتنی باز بگذارند اما این پرسش باقی میماند که چگونه چنین مردان احمقی ثروتمند شدهاند؟ در نهایت میماند استفاده از خشونت در فیلم که تیر آخر ترکش فیلمساز برای نمایش تقابل میان طبقات اجتماعی است تا فیلمش حالتی هشدارگونه هم پیدا کند. میبینید که کمپانی فیلم نئون چه فیلمی را به عنوان یکی از برترین آثار قرن تازه قالب کرده است؛ هنر پخش فیلم چنین چیزی است.
«اعضای یک خانوادهی بسیار فقیر تصمیم میگیرند که هر طور شده از فقر فرار کرده و خود را ثروتمند کنند. آنها خود را به جای افراد دیگری جا میزنند و وارد خانهی خانوادهای ثروتمند میشوند تا مثلا به آنها کمک کنند. هدف نهایی آنها این است که به نحوی بتوانند بخشی از ثروت آن خانواده را به دست آورند اما خبر ندارند که این خانواده رازی دارد که باعث به هم ریختن همه چیز خواهد شد و …»
بیشتر بخوانید: معرفی فیلمهای سینمایی
11. لنگدراز (Longlegs)
کارگردان: آزگود پرکینز
بازیگران: مایکا مونرو، بلیک آندروود، آلیسیا ویت و نیکلاس کیج
محصول: 2024، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 6.9 از 10
امتیاز سایت راتون تومیتوز به فیلم: 86٪
فیلم «لنگدراز» از آن دسته فیلمهای ترسناکی بود که ناگهان اجماعی اطرافش مبنی بر خوب بودنش شکل گرفت. به ویژه منتقدان حسابی تحویلش گرفتند و آن را نمونهی یک فیلم ترسناک موفق و قابل قبول و هنرمندانه معرفی کردند. تاریخ سینما چنین چیزی را چندان به خود ندیده است و عموما اجماعی حول یک فیلم ترسناک مبنی بر خوب بودنش شکل نمیگیرد. آیا باید باز هم این موفقیت را به خاطر بازاریابی خوب کمپانی فیلم نئون دانست؟ احتمالا پاسخ این پرسش مثبت است.
البته میتوان دلیل این همراهی منتقدان با فیلم را متوجه شد؛ «لنگدراز» نمیخواهد یک فیلم ترسناک معمولی باشد و دوست دارد نقبی هم به اطراف خود بزند. دوست دارد راه به تفاسیر فرامتنی بدهد و البته دوست دارد المانها و کلیشههای ژانرهای مختلف سینمایی را با هم ادغام کند. از آن سو قاتلی هم در قابش قرار داده که هیچ چیز معمولی دربارهاش وجود ندارد. کمی هم وامدار داستانهای فیلمهایی چون «سکوت برهها» (The Silence Of The Lambs) است و از همهی اینها مهمتر قهرمان داستان زنی است که تواناییهای بسیاری دارد.
نکته این که تمام این موارد باعث نشده که با یک اثر سراسر ترسناک طرف باشیم. میتوان فیلم «لنگدراز» را به راحتی به هر تماشاگری، حتی تماشاگر غیردوستدار سینمای وحشت هم پیشنهاد کرد. میزان تعلیق فیلم هم چندان زیاد نیست. دلیل این امر البته کاملا واضح است و فیلم بیشتر بر ساختن یک ریتم بطئی تمرکز دارد تا اثری پر ضرباهنگ. در چنین قابی است که «لنگدراز» با یک بازاریابی خوب توسط افراد کمپانی فیلم نئون به یکی از پرفروشترین فیلمهای آنها تا به امروز در آمریکای شمالی تبدیل شد.
«مردی که خود را لنگدراز خطاب میکند و به نظر دیوانه است، چند روز پیش از روز تولد دختری نزدش میرود. داستان فیلم به دو دهه بعد میرود. پلیس نزذیک به سی سال است که به دنبال حل تعدادی پروندهی عجیب و غریب است که در آنها خانوادهای به قتل رسیدهاند. هیچ سرنخی از هیچ صحنهی جرمی به دست نیامده و معلوم نیست چرا آنها مردهاند. حال نیروهای پلیس متوجه حضور دختری در تشکیلات خود شدهاند که نیروهایی فراطبیعی دارد. پس سراغش میروند تا شاید او بتواند کمکی به حل پروندهها کند اما …»
10. من، تونیا (I, Tonya)
کارگردان: کریس گیلپسی
بازیگران: مارگو رابی، سباستین استن، جولیان نیکلسون و آلیسون جنی
محصول: 2017، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 90٪
«من، تونیا» هم یک درام ورزشی است و هم یک اثر زندگینامهای. داستان تونیا هاردینگ، قهرمان ورزشهای زمستانی که در جریان المپیک زمستانه سال 1996 خوش درخشید اما زندگی بسیار سختی داشت و خون دلها خورد تا هم بتواند از پس مشکلات زندگی برآید و هم به ورزش و تمرین بپردازد. از این منظر فیلم «من، تونیا» اثر تلخی است. البته مانند هر فیلم خوب دیگری با موضوعی این چنین، در نهایت در باب زندگی است؛ بدون آن که به دام ابتذال بغلتد و به مخاطب خود باج بدهد. از سوی دیگر «من، تونیا» یکی از فیلمهای آمریکایی خوبی است که کمپانی فیلم نئون مسئولیت پخشش را بر عهده گرفت و توانست نامش را سر زبانها بیاندازد.
کمپانی فیلم نئون تازه پا گرفته بود که فیلم «من، تونیا» از راه رسید. این از اولین فیلمهایی است که آنها مسئولیت پخشش را بر عهده گرفتند و برای موفقیتش سنگ تمام گذاشتند. البته که با فیلم خوبی طرف هستیم اما در نهایت این اثری است مستقل که برای دیده شدن و راه یافتن به بخشهای مختلف مراسمی چون اسکار نیاز به تبلیغات و ارائه خوب دارد. در نهایت هم در نودمین دورهی مراسم اسکار موفق شد جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به خاطر بازی آلیسون جنی از آن خود کند و به فیلم موفقی تبدیل شود.
یکی دیگر از دلایل موفقیت فیلم استفاده از نوعی کمدی سیاه در جای جای اثر است. این موضوع باعث شده که گاهی زهرخندی بر لبان تماشاگر نقش ببندد. بالاخره فیلم زمینهی تلخی دارد و گاهی تحمل این تلخی ممکن است سخت شود. فیلمساز هم به همین دلیل کاری کرده که این موضوع را به بهترین شکل خلق کند تا کمپانی فیلم نئون از همان بدو کارش با فیلم سرحالی روبه رو شود.
«در سال 1974 دختری چهار ساله به نام تونیا هاردینگ تحت کنترل مادر سلطهگرش در حال یاد گرفتن ورزش اسکیت روی یخ است. این سلطه تا به آن جا است که خانوادهاش او را در نوجوانی از مدرسه خارج میکنند تا به طور تمام وقت روی ورزشش کار کند. در این میان پدر تونیا نمیتواند رفتار همسر بیمارش را تحمل کند و هر دو را رها میکند و میرود. در این میان تونیا مدام در رشتهی خود موفقتر و موفقتر میشود اما هیچگاه از این موفقیتها خوشحال نیست. تا این که او راهی المپیک میشود و …»
9. میمون (The Monkey)
کارگردان: آزگود پرکینز
بازیگران: تئو جیمز، تاتیانا ماسلانی و الایجا وود
محصول: 2025، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 6.4 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 79٪
آزگود پرکینز رابطهی خوبی با کمپانی فیلم نئون دارد. از او فیلم «لنگدراز» هم در این فهرست حضور دارد. نکته این که این بار هم با فیلمی از ژانر ترسناک به کارگردانی پرکینز روبه رو هستیم و باز هم مانند آن فیلم اجماعی حول خوب بودن فیلم شکل گرفته است. «لنگدراز» که مانند نقدهای سراسر ستایش نوشته شده برایش چندان فیلم خوب و ترسناکی نبود. متاسفانه «میمون» هم چنین است و اثر ترسناکی از کار درنیامده است. گرچه فیلمساز تلاش داشته المانهایی از سینمای کمدی به قصه اضافه کند و در مواردی از مخاطب خود خنده بگیرد اما اگر به یاد داشته باشیم که هر ترسناک خوبی در وهلهی اول اثری است کمدی، سادهسازی موضوع توسط کارگردان مشخصتر خواهد شد. البته این موضوع بسیار مفصلی است و الان فرصتی برای پرداختن به آن وجود ندارد.
داستان فیلم «میمون» شباهت بسیاری به همان داستانهای کلیشهای فیلمهای ترسناک با محوریت یک عروسک طلسم شده دارد. اصلا این عروسکها جان میدهند برای ساختن آثار کمدی و حقیقتا در بیشتر مواقع به درد حال و هوای کمیک میخورند. اما کسی پشت قصهی فیلم وجود دارد که دست کم استاد خلق تعلیق است و میتواند هر چیز دم دستی و سادهای را به ابزاری برای خلق وحشت تبدیل کند. این فرد هم استیون کینگی است که فیلم بر اساس قصهای از او ساخته شده است. اتفاقا ردپای استیون کینگ را میتوان در جا به جای اثر دید و همین هم آن را به اثر بهتری از «لنگدراز» تبدیل میکند.
چرا که استیون کینگ چندان خود را جدی نمیگیرد و میداند که اول باید مخاطب را سرگرم کرد و «میمون» هم به این اصل پایبند است. متاسفانه این اتفاق در فیلم «لنگدراز» نیفتاده و با اثری عصاقورتداده طرف هستیم که از سر و رویش تفرعن میبارد. در هر صورت کمپانی فیلم نئون در هر دو پروژه توانسته کارش را به خوبی انجام دهد و اثرش را به دست مخاطب برساند.
«هال و بیل دو برادر دو قلو هستند. آنها میمون اسباببازی پدر خود را در اتاق زیرشیروانی مییابند. پس از این موضوع یک سری اتفاق وحشتناک و مرگهای غیرقابل توضیح در اطراف این دو برادر شکل میگیرد. به نظر میرسد که این میمون مشکلی دارد و درگیر یک طلسم ترسناک است و مرگها زیر سر او است. دو برادر پس از آن میمون را دور میاندازند و هر کدام به راه خود میروند اما این پایان ماجرا نیست و …»
8. مثلث اندوه (Triangle Of Sadness)
کارگردان: روبن استلند
بازیگران: شارلبی دین، هریس دیکینسون، وودی هارلسون و ویکی برلین
محصول: سوئد، آلمان، فرانسه، انگلستان، مکزیک، دانمارک، یونان، سوئیس، آمریکا و ترکیه
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 72٪
«مثلث اندوه» یکی دیگر از فیلمهای غیرآمریکایی (گرچه آمریکاییها در ساختنش نقش دارند) است که در خارج از مرزهای این کشور ساخته شده، سپس در جشنوارهی کن درخشیده و نخل طلا برده و پس از آن توسط کمپانی فیلم نئون در سرتاسر آمریکا چرخیده و نامزد دریافت جایزهی اسکار هم شده است. کمپانی فیلم نئون در این سالها دستاورد مهمی داشته که نمیتوان از کنارش رد شد؛ آن هم مهیا کردن شرایطی است که فیلمهای غیرآمریکایی فرصتی برای قرار گرفتن در شاختهی بهترین فیلم اسکار داشته باشند و فقط در بخش فیلمهای بینالمللی قرار نگیرند. گرچه این یکی زبانی عمدتا انگلیسی دارد اما وقتی به فیلم بعدی فهرست برسیم، قضیه کمی روشنتر خواهدشد.
داستان فیلم «مثلث اندوه» سه بخش دارد. بخش اول به زندگی دو جوان میپردازد که رابطهای امروزی با هم دارند. این دو در فضای مجازی و البته صنعت مد فعالیت دارند و همین هم پای آنها را به یک کشتی لوکس باز میکند و بخش دوم آغاز میشود. در بخش سوم قصه رنگ و بوی متفاوتی پیدا میکند و شبیه به آثار موسوم به ژانر بقا میشود. در چنین چارچوبی است که کارگردان فیلم اثرش را به بیانیهای علیه نظام سرمایهداری تبدیل میکند.
یکی دو بازی خوب هم در این جا وجود دارد. به عنوان نمونه حضور وودی هارلسون غافلگیر کننده است. شارلبی دین هم که بازیگر نقش اصلی فیلم است، حضور قابل قبولی دارد. متاسفانه مرگ امانش نداد وگرنه میشد بازیهای پختهتری از او دید. همهی این موارد دست به دست هم داد که کمپانی فیلم نئون بتواند از «مثلث اندوه» که اثری موفق خارج از آمریکا بود، در این کشور هم اثری موفق بسازد.
«کارل و یایا زوجی جوان هستند که توسط یک کمپانی مطرح دعوت میشوند که در سفری دریایی کشتی تفریحی آنها را همراهی کنند. کشتی تفریحی مورد نظر یک کشتی لوکس است و فقط مسافرانی ثروتمند دارد. این زوج هم به عنوان اینفلوئنسرهایی موفق کار میکنند، باید دست به تبلیغ امکانات این سفر بزنند. اما سفری که قرار است سفری دلانگیز باشد رفته رفته حال و هوای کاملا متفاوتی پیدا میکند و …»
7. آناتومی یک سقوط (Anatomy Of A Fall)
کارگردان: ژوستین تریه
بازیگران: زاندرا هولر، اسوان هارلو و ساموئل تیث
محصول: 2023، فرانسه
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96٪
«آناتومی یک سقوط» هم مانند «مثلث اندوه» ابتدا در جشنواره کن درخشید و سپس توسط کمپانی فیلم نئون به آمریکا برده شد تا در آن جا هم بدرخشد. پس از درخشش در جشنواره کن، در اسکار هم درخشید و علاوه بر نامزدی در رشتهی بهترین فیلم، در رشتهی بهترین بازیگر نقش اصلی زن هم نامزدی کسب کرد. حقیقتا زندارا هولر در آن سال بهترین بازیگر سال بود اما دستش از اسکار کوتاه ماند و جایزه به بازی معمولی اما استون در فیلم نه چندان خوب «بیچارگان» (Poor Things) رسید. در هر حال زمان همه چیز را مشخص خواهد کرد اما آن اسکار بازنخواهد گشت.
«آناتومی یک سقوط» یک درام دادگاهی است. مردی مرده و حال همسرش باید در دادگاه جواب پس دهد که کار او نبوده و این مرگ ارتباطی به وی ندارد. قصه بین دادگاه و حرفهای وکلا و متهم و فلاشبک به گذشته و زمان حال در رفت و آمد است و این میان داستان و روابط بین افراد هم ساخته میشود. حقیقتا سر و شکل فیلم «آناتومی یک سقوط» به گونهای است که فریاد میزند کارگردانش با اثر سختی روبه رو بوده و ساختن فیلم با این میزان از متریالهای مختلف کار ساختی بوده است. چرا که داستان نه تنها در چند بعد زمانی تعریف میشود، بلکه قرار است روابط پیچیدهای هم خلق کند که به راحتی نمیتوان به قضاوت هر کدام نشست. در مجموع کارگردان موفق شده سربلند بیرون آید و فیلم قابل قبولی بسازد.
اعضای کمپانی فیلم نئون هم روی همین موضوع مانور دادند و کاری کردند که مخاطب اهل سینما بداند با فیلم پیچیده و در عین حال درگیرکنندهای روبه رو است. به همین دلیل هم باید به تماشای اثر نشست. دست کم تماشای بازی خانم زاندارا هولر ارزش یک بار تماشا را دارد.
«زاندرا یک نویسندهی سرشناس آلمانی است. او به همراه شوهر و فرزندش در فرانسه و در جایی به دور از شهر زندگی میکند. روزی پس از مصاحبه با یک دانشجو، همسر زاندارا از ارتفاع سقوط میکند و میمیرد. حال شواهدی وجود دارد که ممکن است زاندارا باعث مرگ شوهرش شده باشد اما …»
6. آپولو 11 (Apollo 11)
کارگردان: تاد داگلاس میلر
بازیگران: مستند
محصول: 2019، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 99٪
«آپولو 11» اثر معرکهای است. فیلمی مستند که به عملیات محیرالعقول ناسا در دههی 1960 میلادی جهت فرستادن آدمی به فضا و فتح کرهی ماه میپردازد. کمپانی فیلم نئون هم وقتی کیفیت کار سازندگان را دید و متوجه شد که از قصهای هزاران بار گفته شده، چه اثر تازه و منحصر به فردی ساخته شده، بلافاصله حق پخش این فیلم مستند را تصاحب کرد تا شانسی برای دیده شدن داشته باشد. نتیجه تبدیل شد به موفقیتی که کمتر فیلم مستندی میتواند به آن دست یابد.
مهمترین نکتهی جذابیت فیلم «آپولو 11» همین ویژگی منحصر به فرد بودنش است. داستان افرادی چون ادوین آلدرین، نیل آرمسترانگ و دیگرانی که در پروژهی آپولو 11 شرکت داشتند بارها و بارها گفته شده است. همهی ما چه در قالب فیلمهای مستند و خبری، چه در قالب فیلمهای داستانی مختلف و چه در قالب مقاله و نوشته و کتاب بارها با قصهی مردان و زنان درگیر در آن پروژهی عظیم برخورد داشتهایم و حتی گاها از روابط خانوادگی و دوستانهی آنها اطلاعاتی داریم و به نظر نمیرسد که بتوان روایت نفسگیر و در عین حال تازهای از آن روزگار ارائه داد. خوشبختانه سازندگان «آپولو 11» موفق شدهاند دست به این کار بزنند کو فیلمی ساختهاند مه مخاطب را از ابتدا تا انتها میخکوب میکند.
«در سال 2017، وقتی تاد داگلاس میلر کار بر روی مستند آپولو 17 را تمام میکند، از سوی کسانی تشویق میشود تا همین کار را روی عملیات آپولو 11 هم انجام دهد و فیلم مستندی دربارهی آنها بسازد. نتیجه این میشود که بلافاصله شرکای تجاری مختلف از راه میرسند و هزینهی ساختن فیلم را متقبل میشوند و پروژه کلید میخورد و …»
5. تمام زیبایی و خونریزی (All The Beauty And The Bloodshed)
کارگردان: لورا پویترس
بازیگران: مستند
محصول: 2022، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 94٪
این دومین فیلم مستند موفقی است که کمپانی فیلم نئون اقدام به پخشش در سرتاسر آمریکا کرد. سوژهی فیلم به گونهای است که اگر «تمام زیبایی و خونریزی» به درستی ارائه نمیشد، خیلی راخحت میتوانست در بین انبوه فیلمهای سال گم شود و کسی اصلا موفق به تماشایش نشود. گرچه این مستند بسیار خاصی است و مناسب همهی مخاطبان سینما نیست. باید دغددغهی سینما و البته و تاریخ و مستند نزد فرد زیاد باشد که به تماشای چنین اثری بنشیند. بالاخره با اثری سر و کار داریم که دیدگاهی نقادانه به روزکاری دارد و این نقد را هم به شیوهای بدیع در قالب یک فرم سینمایی ارائه میدهد.
داستان فیلم هم داستان بدیعی است و مبارزات تاذیخی برای عدالت اجتماعی را از زاویهای تازه به تصویر میکشد؛ از طریق نمایش زندگی یک هنرمند. فیلم «تمام زیبایی و خونریزی» از این بابت چنین عنوانی دارد که در بخشی از آن فیلمساز به هنرمند مورد علاقهاش و آثار او میپردازد و در واقع زیبایی را در قاب میگیرد و در بخشی دیگر تعهد وی در برابر جامعه و مبارزه برای ساختن جامعهای بهتر را به تصویر میکشد. متاسفانه این مبارزه هم مبارزهای عادلانه و منصفانه نیست. چرا که در برابر این هنرمند، یک کمپانی داروسازی بزرگ و البته سیستمی وجود دارد که نمیخواهد خود را اصلاح کند.
«ند گلدین عکاس و کنشگری است که سالها از خرده فرهنگها و جنبشهای در حاشیه عکاسی کرده و تصاویر زندگی آنها را مستند کرده است. از سمت دیگر او به دنبال آن است که صنایع داروسازی را متوجه عاقبت کارهای اشتباهاتشان کند. به همین دلیل زندگی پر دردسری دارد. در این میان خودش هم به اعتیاد دچار میشود. اما شاید مهمترین مبارزهی او در زندگیاش مبارزه با خانوادهی سکلر باشد. خانوادهای ثروتمند و داروساز که در ظاهر حامی هنر و گالریهای هنری و مراکز فرهنگی هستند اما پولهایشان از طریق ساخت دارواهای مسکنی به دست میآید که شدیدا اعتیادآور است. تلاشهای این زن سبب شد که این خانواده در نهایت سقوط کند و امپراطوری آنها از هم بپاشد …»
4. روزهای عالی (Perfect Days)
کارگردان: ویم وندرس
بازیگران: کوجی یاکوشو، توکیو اموتو و آریسا ناکانو
محصول: 2023، ژاپن و آلمان
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.9 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96٪
ویم وندرس با ساختن فیلم «روزهای عالی» که در ژاپن کار شده بود، یکی از بهترینهای سال 2023 میلادی را روانهی پردهی سینما کرد. کمپانی فیلم نئون هم از فرصت استفاده کرد و سریع سراغش رفت و امتیاز حق پخش آن را در آمریکا به دست آورد. این گونه فیلمی که میتوانست فقط برای مخاطب جدی سینما جذاب باشد صاحب هویتی شد که آن را به یکی از پرفروشهای کمپانی فیلم نئون هم تبدیل کرد.
داستان «روزهای عالی» دربارهی مردی است که به یک آشتی با درون خود دست یافته و سعی میکند از دنیا با تمام مصائبش لذت برد. این جنبهی شاعرانه به فیلم هویتی یکه داده که آن را از بسیاری از فیلمهای این روزها متمایز میکند. تماشای مردی که با وجود داشتن شغلی سخت از چیزهای به ظاهر کوچکی چون گوش دادن به موسیقی در مسیر رفت و برگشت به کار لذت میبرد، میتوان کاری کند که مخاطب هم کمی دنیای اطرافش را تحمل کند و بداند که هنوز هم چیزهای کوچکی در دنیا برای لذت بردن و دوام آوردن وجود دارند.
اصلا کمپانی فیلم نئون روی همین وجه اثر سرمایهگذاری کرد و از «روزهای عالی» به عنوان فیلمی یاد کرد که پس از پایانش میتواند حال مخاطب را کمی بهتر کند.
«هیرایاما در یک توالت عمومی در محلهای مرفه در توکیو به عنوان نظافتچی کار میکند. او مجبور است هر روز از خانهی خود که در مکانی فقیرنشین است به محل کارش برود. هیارایاما کارش را از صبح خیلی زود آغاز کرده و دیرهنگام هم به خانه بازمیگردد. علی رغم این زندگی سخت او هنوز هم دلخوشیهای کوچکی برای ادامه دادن دارد تا این که …»
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
3. فراری (Ferrari)
کارگردان: مایکل مان
بازیگران: آدام درایور، پنه لوپه کروز، شیلین وودلی و گابریل لئون
محصول: 2023، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 6.6 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 71٪
مایکل مان با ساختن «فراری» دوباره به همان جهان آشنایش بازگشته؛ به جهان مردانی که دوست ندارند شبیه دیگران زندگی کنند. شیوهی کارگردانی بیقرارش بازهم مانند آن آثار در جستجوی راهی ست که هویت یگانه قهرمان داستان را نه فقط از طریق کلام، بلکه از طریق رفتار دوربین، قاببندیها، کاتهای ناگهانی بازتاب دهد. مانند آثار باشکوه گذشته دوباره دوربین روی پیکره سرد و فلزی اتوموبیلها سُر میخورد یا ناگهان از پشت میزی مخاطبش را به پشت پنجرهای پرتاب میکند که شخصیت مردش پشتش ایستاده و به ناکجا خیره شده است.
در جایی دوربین ناگهان از چهره مرد به «سیب گلوی» او برش میزند و قابی را نمایش میدهد که معمول نیست؛ گویی مایکل مان در جستجوی راهی است که سرمای چهره بیرونی شخصیتش را به آتش سوزان درونش پیوند بزند تا مخاطب را متوجه کند که گرچه مرد برگزیدهاش ظاهری سرد دارد اما عمیقا از چیزی رنج میبرد که روح و روانش را در انزوا میخراشد؛ رنجی که در تقابل با همسر، در سکانسی منقلبکننده به فریاد تبدیل میشود.
این چنین مایکل مان به زندگی مردی پرداخته که احتمالا مهمترین فرد تاریخ مسابقات اتوموبیلرانی و یکی از بزرگترین مردان تاریخ اتوموبیلسازی است؛ انزو فراری موسس کارخانه بزرگ اتوموبیلسازی فراری. کمپانی فیلم نئون هم با اکران این فیلم توانست پول خوبی به جیب بزند.
«سال 1957. انزو فراری هم در زندگی خصوصی خود با مشکلاتی روبهرو است و هم در زندگی کاری. کمپانی وی در آستانه ورشکستگی است و همسرش هم از خیانت او باخبر شده. این در حالی است که وارثی هم برای تاج و تختش وجود ندارد …»
2. آنورا (Anora)
کارگردان: شان بیکر
بازیگران: مایکی مدیسون، یوری بوریسف، مارک ادلستین و لیندسی نورمینگتون
محصول: آمریکا، روسیه و ارمنستان
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.9 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 95٪
اصلا بهانهی نوشتن این مقاله همین فیلم «آنورا» است که دیگر حسابی نام کمپانی فیلم نئون را سر زبانها انداخته است. درخشش آنها همین چند شب پیش در مراسم اسکار خیره کننده بود. شان بیکر اسکار بهترین کارگردانی را به دست آورد؛ مایکی مدیسون بر مجسمهی بهترین بازگر زن نقش اصلی بوسه زد و تهیه کنندگانش هم اسکار بهترین فیلم را به خانه بردند. شب اسکار 2025 برای سازندگان «آنورا» شبی به یادماندنی بود و برای کمپانی فیلم نئون یادآور شبی چون شب پیروزیهای پر تعداد «انگل». تفاوتی این میان اما وجود دارد؛ «آنورا» واقعا فیلم خوبی است.
«آنورا» قصهی دختری به ته خط رسیده است که ناگهان تمام آرزوهایش را در دسترس میبیند اما او متوجه نیست که دارد وارد دنیایی میشود که آن را نمیشناسد و عملا خود را بازیچهی دست پسری مرفه میکند. در ادامه فیلمساز بساطی از جنون و دیوانگی پهن می کند که گریبان همه را میگیرد؛ هم گریبان شخصیتهای اصلی قصه چون آنورا و هم گریبان اطرافیانش را. حتی پای یک مرد الیگارش روس هم به این جنون باز میشود. در چنین چارچوبی است که شیوهی کارگردانی شان بیکر بیش از همه به چشم میآید.
یکی از نقاط قوت «آنورا» این است که هیچگاه به ورطهی شعار نمیغلتد. هر جا به نظر میرسد فیلمساز در جستجوی راهی است که اثرش به تفاسیر فرامتنی راه دهد، بلافاصله جلوی این کار توسط خودش گرفته میشود. گویی فیلمساز در حال بازی با مخاطب خود است و اجازه نمیدهد که او با تفاسیر سطحی اثرش را خراب کند. در این جا با قصهی شخصیتهایی طرف هستیم که فیلمساز آنها را میشناسد و دوستشان دارد: همین.
«نیویورک. آنورا در باشگاههای شبانه میرقصد و از این طرق روزگار میگذراند. درآمد او چندان نیست و در خانهی خواهرش زندگی میکند. روزی او توسط کارفرمایش سر میز جوانکی اهل روسیه که به شدت ثروتمند است، فراخوانده میشود. این جوانک از آنورا خوشش میآید و ناگهان در کمال شگفتی به وی پیشنهاد ازدواج میدهد و …»
1. جنایات آینده (Crimes Of The Future)
کارگردان: دیوید کراننبرگ
بازیگران: ویگو مورتنسن، اسکات اسپیدمن، لئا سیدوس و کریستین استیوارت
محصول: کانادا، فرانسه، انگلستان و یونان
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 5.9 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 78٪
اگر بگوییم که فیلم «جنایات آینده» در این چند سالی که از دههی 2020 گذشته بهترین اثر پخش شده در دنیای سینما بوده، حرف گزافی نگفتهایم. پس طبیعی است که در فهرست آثار کمپانی فیلم نئون در صدر قرار بگیرد. داستان فیلم، در آینده میگذرد. در یک دنیای پساآخرالزمانی که همه چیز در آن از بین رفته و آدمیزاد حتی در پیدا کردن مواد غذایی هم به مشکل برخورده. حال سر و کلهی کسانی پیدا شده که ظاهرا بدنشان میتواند به شیوهای تازه تغذیه کند. این موضوع میتواند تمام بنیان نظم چند هزارسالهی بشر را نابود کند.
دیوید کراننبرگ بزرگ با ساختن فیلم «جنایات آینده» دوباره به همان دوران اول فیلمسازی خود بازگشته است. همان روزهایی که با ساختن فیلمهایی طبق الگوهای زیرگونهی هراس جسمانی دنیا را به شگفتی وا میداشت و آثاری میساخت که هر کدام آنها به نوعی نقدی بود بر زندگی انسان مدرن. نکته این که دیوید کراننبرگ برخلاف بسیاری از فیلمسازان آن زمان این مسیر انسان را نتیجهای طبیعی میدانست و علیرغم وجود مشکلات بسیار در ادامهی راه، گاهی کسانی را به باد انتقاد میگرفت که تلاش دارند جلوی این طی طریق سدی ایجاد کنند.
«جنایات آینده» هم در ادامهی مسیر همان فیلمها قرار میگیرد. در ضمن فیلم دو بازی معرکه هم دارد؛ ویگو مورتنسن مانند همیشه در فیلمی از دیوید کراننبرگ میدرخشد و لئا سیدوس هم کارش را به خوبی انجام میدهد.
«در زمانی در آینده، زنی فرزند خود را شبانه میکشد. او تصور میکند که پسرش انسان نیست؛ چرا که چیزهایی مثل پلاستیک میخورد و بدنش راحت آنها را هضم میکند. در ادامه میبینیم که دو هنرمند، یک زن و یک مرد، از طریق نمایش اعضای بدن یکی از آنها زندگی تقریبا مرفهی دارند. مرد شبها روی تختی غریب میخوابد، چرا که بدنش به بیماری عجیبی مبتلا است؛ بدن مرد توانایی ساخت اندامی را دارد که هیچ شباهتی به اندامهای طبیعی انسان ندارند و زن هم آنها را نقاشی میکند. برخورد این دو با پدر آن بچه همه چیز را به هم میریزد …»
منبع: دیجیمگ
https://teater.ir/news/69927