اینگمار برگمان برای ساختن فیلم جای چندان دوری نمی‌رفت. نیاز نبود که دنبال منابع الهام عجیب و غریب بگردد. همه چیز در ذهن خودش وجود داشت. او تمام عمرش از تلواسه‌هایش فیلم ساخت. تمام عمرش درگیری‌های ذهنی خود را تبدیل به سینما کرد و تمام عمرش از آن چیزی گفت که آزارش می‌داد. همین موضوع در کنار چیره‌دستی او در استفاده از فرم سینمایی آثارش را نزد مخاطب و سینمادوستان محبوب کرده است؛ چرا که هر اثرش در باب تمام چیزهایی است که هر انسانی در هر گوشه‌ی دنیا آن را درک می‌کند.
چارسو پرس: در فهرست تاثیرگذارترین کارگردانان تاریخ سینما همواره نامش جایی آن بالا بالاها است؛ نزدیک به صدر. کنار بزرگان دیگری چون آلفرد هیچکاک، ارسن ولز، جان فورد، فدریکو فلینی، هوارد هاکس، سرگی آیزنشتاین و دیگران. اینگمار برگمان برای مردم سوئد صرفا کارگردانی درخشان نیست، او یکی از نمادهای فرهنگی مردمان این کشور است؛ کسی که با سینمای درخشانش جایی برای آن‌ها در عالم هنر قرن بیستم رزرو کرد و نام سوئد را به عنوان کشوری که برخی از بهترین آثار سینما در آن جا ساخته شده، به تاریخ سینما سنجاق کرد. در چنین چارچوبی فهرست کردن بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان کار چندان ساده‌ای نیست، به ویژه که او کارگردان پرکاری بود و بیش از 60 فیلم بلند داستانی و مستند ساخت.

علاوه بر تمام این موارد برخی اینگمار برگان را از بهترین فیلمسازان تاریخ سینما می‌دانند. فهرست کارگردانانی که از او تاثیر گرفته‌اند، سر به فلک می‌کشد و نام هی بزرگی را دربرمی‌گیرد. از وودی آلن گرفته تا جیم جارموش، از فرانسیس فورد کوپولا تا مارتین اسکورسیزی، از فدریکو فلینی تا اتوره اسکولا، از وس کریون تا رابرت اگرز. از تمام این موارد گذشته او کارگردان تئاتر برجسته‌ای هم بود و هرگاه در حال ساختن فیلمی سینمایی نبود، سری به تئاتر می‌زد و در آن جا مشغول می‌شد. تمام این موارد نشان می‌دهد که او تا چه اندازه به خلاقیت هنری در زندگی وابسته بود و تا چه اندازه در زندگی خود کار کرد و آثار مختلف برجا گذاشت.

نکته این که اینگمار برگمان برای ساختن فیلم جای چندان دوری نمی‌رفت. نیاز نبود که دنبال منابع الهام عجیب و غریب بگردد. همه چیز در ذهن خودش وجود داشت. او تمام عمرش از تلواسه‌هایش فیلم ساخت. تمام عمرش درگیری‌های ذهنی خود را تبدیل به سینما کرد و تمام عمرش از آن چیزی گفت که آزارش می‌داد. همین موضوع در کنار چیره‌دستی او در استفاده از فرم سینمایی آثارش را نزد مخاطب و سینمادوستان محبوب کرده است؛ چرا که هر اثرش در باب تمام چیزهایی است که هر انسانی در هر گوشه‌ی دنیا آن را درک می‌کند.

بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان که باید ببینید
از این گذشته نمی‌توان برگمان را از فرم آثارش جدا کرد. او عمیقا کارگردان فرم‌گرایی بود و تمام محتوای آثارش از دل همین فرم زاده می‌شد. چیره‌دستی او در استفاده از ابزار سینما باعث می‌شد که عمیق‌ترین دغدغه‌هایش را با تصاویری بی‌نظیر در هم آمیزد و چنان ما را مفتون و شیدا کند که کمتر فیلم‌سازی می‌تواند چنین کند. از سوی دیگر بسیاری برگمان را مهم‌ترین فیلم‌ساز در زمینه برساخت جهان زنانه می‌دانند. شاید این موضوع به نظر با ساختن فیلم‌هایی وام گرفته از جهان شخصی مردی چون او در تناقض به نظر برسد. اما ابدا این گونه نیست؛ چرا که اینگمار برگمان در تمام عمرش در جستجوی راهی بود که زنان و دنیای آن‌ها را بهتر بشناسد تا بتواند به درکی از رفتار زنان زندگی خود برسد. همین کنجکاوی است که سینمای او را چنین غنی می‌کند.

از سوی دیگر اینگمار برگمان عمیقا دغدغه‌های اگزیستانسیالیستی دارد. در تمام آثارش می‌توان این تلواسه‌های وجودی را دید. شخصیت‌هایش گویی دم دروازه‌های جهنم ایستاده‌اند. اما این جهنم عمدتا درون آن‌ها برپا است. درگیری‌های ذهنی آن‌ها باعث شده که چون انسان‌هایی مسخ شده یخ‌زده به نظر برسند و توان حرکت نداشته باشند. بنابراین سفر شخصیت‌های برگمان عمدتا درونی است، حتی اگر مانند اثری چون «توت فرنگ‌های وحشی» جلوه‌ای بیرونی هم داشته باشد. پس باید از او و سینمایش گفت و سری به بهترین فیلم‌های اینگار برگمان زد.

اینگمار برگمان تلاش می‌کرد تا می‌تواند از افراد ثابتی در کارش استفاده کند. فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان نشان می‌دهد که حلقه‌ای محدود از بازیگران در بسیاری از آثارش وجود داشتند. مکس فون سیدو، گونار بیورنستراند، لیو اولمان، بیبی اندرسون، اینگرید تولین و … از این فیلم به آن یکی می‌رفتند. گاهی بیبی اندرسون نقش اصلی بود و لیو اولمان فرعی و گاهی برعکس. گاهی مکس فون سیدو بر پرده حضور مهم‌تری داشت و گاه بیورنستراند. این همکاری طولانی با تعدادی بازیگر ثابت باعث شد که فیلم‌هایش از جایی به بعد علاوه بر برخورداری از یک جهان ذهنی منسجم و وابسته به هم، از تصاویری آشنا هم بهره‌مند شوند؛ به گونه‌ای که اگر مخاطبی تعداد زیادی از بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان را دیده باشد، بلافاصله با دیدن اثری دیگر از او، سازنده‌اش را می‌شناسد و احساسات گذشته در وجودش زنده می‌شود.

نمی‌توان این مقدمه را تمام کرد و از جزیره‌ی فارو نگفت. جزیره‌ای که برگمان اکثر آثار درخشان خود را در آن جا ساخت و امروز فقط به خاطر همین موضوع به مکانی توریستی تبدیل شده است.

15. ساراباند (Saraband)

بازیگران: لیو اولمان، ارلاند یوسفسون و بوریه آلشتت
محصول: 2003، سوئد، ایتالیا، آلمان، دانمارک، اتریش و فنلاند
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 91٪

«ساراباند» آخرین فیلم اینگمار برگمان است و دنباله‌ای بر فیلم «صحنه‌هایی از یک ازدواج» محسوب می‌شود. داستان فیلم 30 سال پس از اتفاقات آن فیلم می‌گذرد. حال شخصیت‌های آن اثر پیر شده‌اند و نوه دارند. برگمان دوربینش را برمی‌دارد و سری به روابط این مردمان در دوران تازه می‌زند و از وابستگی‌های آن‌ها می‌گوید. از این که هر کدام هر چه کرده‌اند، راهی برای خوشبختی نیافته‌اند و در نهایت کار به جایی رسیده که جز رنجش خاطر نصیبی نبرده‌اند. در چنین قابی فیلم‌ساز تلاش می‌کند از نمایش روابط بین افراد، راهی برای ورود به درون آن‌ها و ذهنیاتشان پیدا کند. این چنین است که یکی از بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان ساخته می‌شود.

آن سوتر بازی بازیگران فیلم و تلاش برای سنگ تمام گذاشتن در پروژه‌ای که آخرین کار مهم‌ترین فیلم ساز تاریخ کشورشان است، ستودنی است. لیو اولمن و ارلاند یوسفسون در نقش‌های خود درست همان کسانی هستند که باید؛ همان زوج فیلم «صحنه‌هایی از یک ازدواج» که حال پا به سن گذاشته‌اند. اما می‌توان این فیلم را عرصه بازیگری متعلق به بازی درجه یک بوریه آلشتت دانست؛ او عهده‌دار نقش مردی واداده است که پس از درگذشت همسرش نتوانسته خود را جمع کند و تمام زندگی خود را از دست رفته می‌داند. خلاصه که این کارگردان بزرگ سوئدی در آخرین فیلم خود نشان می‌دهد که هنوز کارگردانی توانا است و می‌تواند اثری خلق کند که به فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان راه یابد.

«ماریان وکیلی موفق است که پس از 30 سال سری به یوهان، همسر سابق خود می‌زند. حال یوهان با هندریک و کارین که به ترتیب پسر و نوه‌ی او هستند، زندگی می‌کند. هندریک پس از مرگ همسرش بسیار به کارین وابسته شده و همین هم کارین را بسیار ناراحت کرده است. کارین به ماریان می‌گوید که مادرش قبل از مرگ به هندریک هشدار داده بوده که به کارین اجازه دهد که مستقل زندگی کند. این در حالی است که یوهان هم رابطه‌ی چندان خوبی با پسرش یعنی هندریک ندارد و …»

14. ساعت گرگ و میش (Hour Of The Wolf)

بازیگران: مکس فون سیدو، لیو اولمان و گرترود فرید
محصول: 1968، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.6 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 92٪

از عجایب کار فیلم‌سازی چون اینگمار برگمان این است که هم در ژانری نظیر کمدی فیلم دارد و هم در ژانری نظیر ترسناک. به موقع به فیلم کمدی کارنامه‌ی او در فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان می‌رسیم. «ساعت گرگ و میش» اثر ترسناک نامتعارفی است؛ چرا که برگمان تلاش می‌کند تلواسه‌های ذهنی یک هنرمند مضطرب را به تصویر درآورد، تلواسه‌هایی که در هیبتی ترسناک خود را به مخاطب نمایش می‌دهند. در واقع درونیات ذهنی شخصیت اصلی ترجمانی تصویری و عینی پیدا می‌کنند و تصویری ترسناک بر پرده می‌سازند. این گونه شاید بتوان فیلم «ساعت گرگ و میش» را وابسته به زیرگونه‌ی وحشت روانشاختی دانست. گرچه این موضوع چندان بیراه نیست اما حق مطلب را ادا نمی‌کند.

دلیل این امر هم به ژانرگریز بودن سینمای برگمان بازمی‌گردد. اساسا ذهن کسی مانند اینگمار برگمان این گونه کار نمی‌کند که در حین ساختن یک اثر به کلیشه‌ها فکر کند. او کار خودش را می‌کند و می‌رود و اصلا به چیزی جز تفکرات خودش نمی‌اندیشد. از منظری می‌توان داستان شخصیت اصلی فیلم «ساعت گرگ و میش» را داستان زندگی تمام هنرمندان هم تصور کرد. چرا که او از افکارش واهمه دارد؛ از این که نتواند خلق کند، از این که چگونه آن چه را که در ذهن دارد به تصویر درآورد و از این که چرا تا این حد همه چیز آزارش می‌دهد؟ همه می‌دانیم که ذهن خود برگمان چنین بود و او تمام عمرش مانند یک هنرمند راستین از آن چه در ذهنش می‌گذشت، واهمه داشت.

«هنرمندی به همراه همسر باردار خود برای گذراندن تعطیلات به مکانی دورافتاده در یک جزیره می‌رود. این دو قصد دارند مدتی را دور از شهر بگذرانند و استراحت کنند اما هنرمند به محض رسیدن به جزیره با کابوس‌هایی روبه‌رو می‌شود که ریشه در امیال و ترس‌های سرکوب شده‌اش دارد و …»

13. لبخندهای یک شب تابستانی (Smiles Of A Summer Night)

بازیگران: یولا یاکوبسون، هریت اندرسون و ایوا دالبک
محصول: 1955، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100٪

این یکی اثری کمدی در کارنامه‌ی فیلم‌سازی برگمان است. اما باز هم مانند «ساعت گرگ و میش» در فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان، با کمدی‌های متعارف فاصله‌ی بسیار دارد. برگمان برای ساختن این اثر خود از نمایش «رویای نیمه ‌شب تابستان» ویلیم شکسپیر الهام گرفته که یک نمایش‌نامه کمدی است. در این جا او هزارتویی از روابط پیچیده خلق کرده و شخصیت‌هایی ساخته که همه با چیزی یا کسی دست درگریبان هستند و گویی با هیولایی که نادیدنی است سر جنگ دارند. نکته این که مضمون اگزیستانسیالیستی فیلم‌های برگمان در این جا هم وجود دارد.

میزان کمدی فیلم هم آن گونه نیست که مخاطب را به قهقهه وادارد بلکه کاری می‌کند در سرتاسر اثر لبخندی ملایم بر لبان او نقش ببندد. در فیلم «لبخندهای یک شب تابستانی» برگمان موفق شده از کمدی به تراژدی برسد و دوباره به کمدی بازگردد. در ضمن ممکن است که حین تماشای فیلم به یاد وودی آلن و سینمایش هم باشید. چرا که وودی آلن بسیار این اثر را دوست دارد و از آن تاثیر پذیرفته. فیلم‌سازان اندکی در دنیا موفق شده‌اند که سویه‌های تاریک آدمی را در دل داستانی کمدی جا دهند و کاری کنند که مخاطب توامان هم به فکر فرو رود و هم کمی بخندد. این کاری است که در این جا انجام شده و فیلم «لبخندهای یک شب تابستانی» را شایسته‌ی قرار گرفتن در فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان کرده است.

«مردی میان‌سال که از ازدواج خود پسری بیست ساله دارد، با دختر جوان نوزده ساله‌ای ازدواج کرده است. ازدواج آن‌ها از سر عشق و علاقه نیست و دختر به پسر مرد علاقه‌مند است و این در حالی است که پسرک هم به او علاقه دارد. اما پسر به جای ابراز علاقه وقت خودش را با چیزهای دیگری پر می‌کند. مرد برای درد دل کردن و گفتن از مشکلات زندگی خود به سراغ یکی از دوستانش می‌رود و همین سرآغاز ماجراهایی تو در تو و غریب می‌شود …»

12. چشمه باکره (The Virgin Spring)

بازیگران: مکس فون سیدو، بریجیتا پترسون و بیرگیتا والبری
محصول: 1960، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 88٪

«چشمه باکره» هم اثر دیگری در فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان سوئدی است که از المان‌های سینمای وحشت بهره می‌برد. قصه‌ی اثر قصه‌ی بسیار تلخی است. داستان هم مانند بسیاری از فیلم‌های برگمان در دوران قرون وسطی جریان دارد. جامعه‌ای عقب مانده در پس زمینه‌ی قصه وجود دارد که مردمانی وحشی در آن زندگی می‌کنند. این مردمان دست به جنایتی می‌زنند و سپس برگمان به نمایش مکافات این جنایت می‌پردازد. البته مکافات عمل آن‌ها گریبان همه را خواهد گرفت و این گونه جنایت واقع شده راه به تفاسیر فرامتنی می‌دهد.

«چشمه‌ی باکره» یکی از فیلم‌های الهام‌بخش برگمان است. کارگردانان سینمای وحشت بسیار از آن الهام گرفته‌اند. کسی چون وس کریون گفته که داستان فیلم «آخرین خانه سمت چپ» (The Last House On The Left) را با الهام از آن نوشته است. البته تفاوتی وجود دارد که از همان روحیات برگمان می‌آید؛ برگمان تاثیر جنایت را بر آدم‌ها به کنکاش می‌نشیند و کاری به نمایش پر جزییات خشونت ندارد. برای او دغدغه‌های آدم‌های درگیر قصه مهم هستند؛ به ویژه مردی که باید دست به قضاوت بزند. اگر به تماشای فیلم نشستید خواهید فهمید که برگمان چگونه مصائب انتقام گرفتن را به تصویر کشیده است. کمتر در سینما پیش آمده که تصویر انتقام این قدر مهیب باشد.

«قرن سیزدهم. کارین دختر وجوان زیبایی است که پدر ثروتمندی دارد. پدر کارین را بسیار دوست دارد و زمانی که او قصد رفتن به کلیسا می‌کند، لباسی تازه برایش تدارک می‌بیند. در راه چند چوپان کارین را ربوده و پس از تعرض، وی را در کلبه‌ای می‌کشند. پس از قتل آن‌ها به مسیر خود ادامه داده اما گرفتار طوفان می‌شوند. از سر ناچاری درب خانه‌ای را می‌زنند. این خانه، منزل پدر کارین است …»

11. شعبده‌باز (The Magician)

بازیگران: مکس فون سیدو، اینگرید تولین، گونار بیورنستراند و بیبی اندرسون
محصول: 1958، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100٪

سوئدی‌ها فیلم «شعبده‌باز» را با نام «چهره» می‌شناسند. داستان فیلم هم پیرامون عده‌ای شعبده‌باز است که با قدم گذاشتن در جمعی تازه، باورهای آن‌ها را به چالش می‌کشند. قصه که ادامه پیدا می‌کند، این تاثیر ابتدایی راهی وارونه طی می‌کند و حال خود و باورهایشان را دستخوش تغییر می‌بینند و این روند رفت و برگشت تا پایان ادامه دارد. در چنین قابی است که فرم یگانه‌ی سینمایی این کارگردان سوئدی یکی از بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان را در برابر ما قرار می‌دهد. فیلم‌های برگمان کم تصاویر خیره کننده ندارند. اصلا نمی‌توان چیره دستی او در تصویرپردازی را نادیده گرفت.

اما فضای تاریک و سردی که در این جا وجود دارد، چنان درجه یک از کار درآمده و چنان یقه‌ی ما را می‌چسبد که نمی‌توان تا پایان با اثر همراه نشد. از خلال این تصاویر است که قصه‌ی مردان و زنانی دربند که با روح و روانی آشفته دست در گریبان هستند و نمی‌دانند از کجا آمده‌اند و به دنبال چه می‌گردند، به داستانی جادویی تبدیل می‌شود که هم ایمان ما را به باورهایمان به چالش می‌کشد و هم در برابر این میزان از توانایی به تحسین وامی‌دارد. «شعبده‌باز» مکث کوتاهی بر زندگی آدمی است؛ مکث بر باورها، ایستادن و دوباره و دوباره فکر کردن. چه چیزی بهتر از قصه‌ی تعدادی شعبده‌باز و بازیگر که عادت به تغییر چهره دارند، برای رسیدن به این مقصود.

«در قرن نوزدهم عده‌ای شعبده‌باز به روستایی در کشور سوئد وارد می‌شوند. مردمان این روستا هیچ باوری به متافیزیک و جادو ندارند و هیچ کدام از کارهای شعبده‌بازها را باور نمی‌کنند. اما جدال بین مردم و دار و دسته‌ی شعبده‌بازها و کشمکش بین آن‌ها  رفته رفته باورهای هر دو را به چالش می‌کشد تا این که …»

بیشتر بخوانید: معرفی فیلم‌های سینمایی


10. صحنه‌هایی از یک ازدواج (Scenes From A Marriage)

بازیگران: لیو اولمان، ارلاند یوسفسون و بیبی اندرسون
محصول: 1973، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.3 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 88٪

«صحنه‌هایی از یک ازدواج» یکی از معروف‌ترین فیلم‌های اینگمار برگمان سوئدی است. قصه‌ای در چند اپیزود که داستان ازلی ابدی از کشمکش‌های زوج‌ها در سرتاسر دنیا است. این درست که شکل و شمایل فیلم و سر و وضع افراد مقابل دوربین بیش از هر چیزی متعلق به مردمانی در کشوری پیشرفته است اما مفاهیم جا خوش کرده در داستان تا حدود زیادی جهان شمول محسوب می‌شوند. به همین دلیل هم نمی‌توان فیلم را دید و با آن همراه نشد. به ویژه که از دو بازی معرکه هم سود می‌برد. هم لیو اولمان و هم ارلاند یوسفسون در اجرای خود موفق هستند که اگر چنین نبود باید «صحنه‌هایی از یک ازدواج» را اثری از دست رفته محسوب می‌کرد نه فیلمی که شایسته‌ی قرار گرفتن در فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان است.

«صحنه‌هایی از یک ازدواج» در ابتدا یک سریال شش ساعته‌ی سوئدی بود که در سال 1972 بر صحفه‌ی کوچک تلویزیون نقش بست. برگمان داستان یک زوج را در بازه‌ی زمانی 10 ساله تعریف می‌کند که بسیاری از آن با الهام از زندگی شخصی خود با لیو اولمان ساخته شده است. در سال 1973 نسخه‌ای سینمایی از آن آماده می‌شود و در دنیا بسیار قدر می‌بیند. آن ساختار اپیزودیک در فیلم سینمایی هم وجود دارد و هر بخشش با عنوانی جداگانه به نمایش در می‌آید. فیلم‌سازان بسیاری از آن تاثیر پذیرفته‌اند؛ از وودی آلن و ریچارد لینکلیتر گرفته تا جیم جارموش و البته سریالی آمریکایی هم ساخته شده؛ با همین نام که بازسازی نه چندان درجه یکی از این شاهکار برگمان است. در نهایت این که فیلم «ساراباند» هم که در فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان به آن پرداختیم، ادامه‌ی داستان همین فیلم است.

«داستان زوجی در یک بازه‌ی زمانی ده ساله که به بخش‌های مختلفی تقسیم می‌شود. بخش اول با عنوان بیگناهی و وحشت: ماریان و یوهان در مقاله‌ای از یک نشریه با عوان زوج ایده‌آل، نامزد دریافت جایزه‌ای تحت همین عنوان هستند اما با یک مهمانی دوستانه همه چیز عوض می‌شود و …»

9. شرم (Shame)

بازیگران: مکس فون سیدو، لیو اولمان و گونار بیورنستراند
محصول: 1968، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 67٪

در «شرم» اینگمار برگمان به تاثیر جنگ بر زندگی آدمی می‌پردازد. در این جا زوجی در میانه‌ی یک جنگ داخلی، بدون طرفداری از هیچ گروه و دسته‌ی خاصی گرفتار آمده‌اند. نکته این که از همان ابتدا تحت تاثیر این جنگ قرار گرفته‌اند؛ نه رادیو دارند و نه تلفن. اما این تاثیر فقط به جلوه‌های بیرونی زندگی منحصر نمی‌ماند و مصائب هستی‌شناسانه هم آهسته آهسته یقه‌ی شخصیت‌ها را می‌گیرد و زندگی زوج رفته رفته عوض می‌شود. نکته این که این عوض شدن به خاطر هیولایی است که جنگ در درون آن‌ها بیدار می‌کند، نه به خاطر انفجار بمب یا شلیک گلوله‌ای از یک سلاح.

بسیاری شرم را به لحاظ تماتیک وابسته به دو فیلم دیگر برگمان و در یک راستا می‌بینند؛ این دو فیلم «ساعت گرگ و میش» و «مصائب آنا» (The Passion Of Ana) نام دارند. در هر سه تاثیر یک اتفاق بیرونی بر زندگی شخصیت‌های اصلی زیر ذره‌بین فیلم‌ساز می‌رود. نکته این که می‌شد «مصائب آنا» را هم راحت وارد فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان کرد. اما بالاخره از کارگردانی که بیش از 60 فیلم در کارنامه‌ی خود دارد و قرار است فقط 15 فیلمش وارد یک فهرست شوند، تعدادی اثر شاخص بیرون می‌مانند و این به معنای نادیده گرفتن آن‌ها نیست.

«جان و ایوا دو ویولونیست هستند که در دوران جنگ‌های داخلی در یک مزرعه دورافتاده زندگی می‌کنند. تحت تاثیر جنگ، رادیو و تلفن آن‌ها کار نمی‌کند. به لحاظ سیاسی این زوج وابسته به هیچ کدام از طرفین درگیر جنگ نیستند اما رفته رفته جنگ تاثیرش را بر آن‌ها می‌گذارد و زندگی این دو را دستخوش تغییر می‌کند و …»

8. همچون در یک آینه (Through A Glass Darkly)

بازیگران: هریت اندرسون، گونار بیورنستراند و مکس فون سیدو
محصول: 1961، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.9 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100٪

«همچون در یک آینه» اولین فیلم از مهم‌ترین سه‌گانه‌ی اینگمار برگمان و یکی از مهم‌ترین سه‌گانه‌های تاریخ سینما است که با فیلم‌های «نور زمستانی» و «سکوت» تکمیل می‌شوند. به موقع در فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان به آن دو فیلم هم می‌رسیم. در این سه گانه برگمان به چند مساله به شکل همزمان می‌پردازد؛ یکی مصائب زندگی انسان مدرن است که در پرتو درک عدم وجود یک قدرت برتر مردمانش دچار فروپاشی روانی شده‌اند و خود را بی‌پناه می‌بینند. دوم درباره‌ی معجزه‌ی عشق است که می‌تواند تمام خلاهای وجود آدمی را پر کند و آن احساس پوچی را مرهم گذارد و سوم هم درباب مردمانی یخ زده است که به دنبال راهی برای رهایی می گردند.

شخصیت‌های هر سه فیلم به مردگانی متحرک می‌مانند. در «همچون در یک آینه» این بی‌پناهی چهره‌ای عینی دارد. قهرمان داستان زنی به نام کارین است که از یک بیماری رنج می‌برد و اطرافیانش توانایی مرهم گذاشتن بر رنج او را ندارند. در چنین قابی است که برگمان بر عظمت رنج شخصیت اصلی خود اضافه می‌کند تا سنگینی فضا یقه‌ی مخاطب را بچسبد. نکته این که دیگر شخصیت‌ها هم هر چه دست و پا می‌زنند، بیشتر خود را در مرداب اطراف خود فرورفته می‌بینند. یکی از نکات مهم این سه‌گانه در کنار تصویربرداری چرک و یخ‌زده‌ی برگمان، بازی بی‌نظیر بازیگر نقش اصلی یا همان قهرمانان زن قصه است. هریت اندرسون در این جا بینظیر است.

«زنی به نام کارین پس از مرخص شدن از یک آسایشگاه روانی به همراه خانواده‌ی خود به مکانی آرام می‌رود. او مدام احساس می‌کند که کسی از پشت دیوار اتاقش صدایش می‌زند. کارین تصور می‌کند که به زودی خداوند با او صحبت خواهد کرد. روزی با دیدن و خواندن دفتر خاطرات پدرش حالش بدتر می‌شود چرا که …»

7. فریادها و نجواها (Cries And Whispers)

بازیگران: اینگرید تولین، لیو اولمان، هرین اندرسون و کاری سیلوان
محصول: 1972، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.9 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 91٪

فیلم غریبی است این «فریادها و نجواها». برگمان فیلم‌های غمبار کم ندارد؛ از آن فیلم‌هایی که نمی‌توان هیچ نور امیدی در پایانشان مشاهده کرد. از آن فیلم‌ها که غم و غصه‌ی شخصیت‌ها مدام ابعاد بزرگتری به خود می‌گیرد و اگر کمی نور در انتهای تونل زندگی آن‌ها سوس شو می‌زند، به واسطه‌ی درک تازه‌ای است که از روابط بین خود به آن رسیده‌اند. اما همین‌ها هم تضمینی برای یک زندگی بهتر نیست، چه رسد به خوشبختی. اصلا گاهی چنین تصور می‌شود که برگمان به چیزی به نام خوشبختی باور ندارد. اما در میان این سیاهه «فریادها و نجواها» گوی سبقت را از دیگران می‌رباید و می‌توان آن را تلخ‌ترین اثر برگمان در کنار فیلم دیگری چون «سونات پاییزی» (Autumn Sonata) نامید که آن هم در فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان حضور ندارد اما شما از دیدنش غافل نشوید.

نکته‌ای که در حین تماشای فیلم «فریادها و نجواها» به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان جلب نظر می‌کند، تصویربرداری پر از رنگ و نور آن است. تصاویر زیبا و دلربای برگمان با آن رنگ‌های تند در ظاهر در تناقض با آن قصه‌ی غمبار قرار دارد اما از تناقض همین رنگ‌های گرم و جاندار است که برگمان کنجکاوانه به دنبال معنای زندگی می‌گردد و در پایان آن را جایی پیدا می‌کند که کسی توقعش را ندارد. «فریادها و نجواها» فرصتی برای بازیگران ثابت زن سینمای برگمان هم هست که تا می‌توانند توانایی‌های خود را به رخ بکشند.

«اگنس دو خواهر با نام‌های کارین و ماریا دارد. او به سرطان مبتلا است و به نظر چیزی به پایان عمرش باقی نمانده است. آنا خدمتکار وفادار خانه مادرانه از اگنس مراقبت می‌کند. این چهار زن تلاش دارند که روزهای پایانی زندگی اگنس را در کنار هم بگذرانند اما …»

بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان


6. مهر هفتم (The Seventh Seal)

بازیگران: مکس فون سیدو، بیبی اندرسون، گونار بیورنستراند و بنگت ایکروت
محصول: 1957، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 93٪

احتمالا «مهر هفتم» معروف‌ترین فیلم اینگار برگمان است؛ حتی سرشناس‌تر از «صحنه‌هایی از یک ازدواج». این شهرت هم بیش از هر چیزی به واسطه‌ی آن تصویر درجه یک از مرگ به دست آمده. همان تصویری که او ناگهان از راه می‌رسد و تصمیم می‌گیرد که شوالیه‌ای را با خود ببرد اما با درخواست عجیب شوالیه روبه رو می‌شود. شوالیه از مرگ می‌خواهد که با هم شطرنج بازی کنند. مخاطب اهل نقاشی بلافاصله پس از دیدن این تصویر به یاد نقاشی معروف «کیش و مات» می‌افتد. نقاشی که توسط فردریش موریتز آگوست رتز کشیده شده و در آن شیطان با جوانی شطرنج بازی می‌کند و ظاهرا فقط یک حرکت باقی مانده تا مرگ پیروز شود.

از سوی دیگر می‌توان تاثیر بسیاری دیگر از جریانات هنری را بر فیلم دید؛ به عنوان نمونه تاثیر رمان «دن کیشوت» بر شخصیت‌پردازی. یا تاثیر مذهب و نگاه ویژه‌ی اینگمار برگمان به آن. اما از همه‌ی این‌ها مهم‌تر همان دغدغه‌ی اگزیستانسیالیستی همیشگی برگمان است که جلب نظر می‌کند. همان ترس از مرگی که همواره در آثار او وجود دارد. در ضمن «مهر هفتم» برای همیشه تصویر مکس فون سیدو را به تاریخ سینما سنجاق کرد و راهی گشود تا او پایش به هالیوود هم باز شود. گرچه او در دیگر فیلم‌های برگمان هم درخشیده اما حضورش در این فیلم بیشتر دیده شد. همه‌ی این‌ها ما را وا می‌دارد که برای «مهر هفتم» جایی در فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان رزرو کنیم.

«شوالیه‌ای بازگشته از جنگ در حال استراحت است. ناگهان شبحی بر او ظاهر می‌شود و ادعا می‌کند که مرگ است و آمده تا شوالیه را با خود ببرد. شوالیه تقاضا می‌کند که چنین نکند اما مرگ که به التماس عادت دارد، توجهی به این موضوع نمی‌کند. ناگهان شوالیه درخواستی غیرمعمول از مرگ می‌کند. شوالیه شرطی می‌گذارد و تقاضایی می‌کند. تقضا این است: این دو با هم شطرنج بازی کنند و اگر شوالیه پیروز شد، زنده خواهد ماند اما اگر باخت، مرگ او را با خود خواهد برد. مرگ می‌پذیرد و وقتی از شوالیه می‌پرسد که از کجا می‌داند او اهل شطرنج است، پاسخ می‌شنود که در نقاشی‌ها دیده است …»

5. سکوت (The Silence)

بازیگران: اینگرید تولین، گونل لیندبلوم و بریجر مالمستن
محصول: 1963، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.7 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 85٪

«سکوت» فیلم دیگری از سه‌گانه مهم اینگمار برگمان در کنار «همچون در یک آینه» و «نور زمستانی» است که به فقدان عشق و احساس در زندگی شخصیت‌ها می‌پردازد و یکی از بهترین فیلم‌های سوئدی تاریخ در نظر گرفته می‌شود. در این جا دیالوگ‌های چندانی وجود ندارد. دو خواهر در مرکز قاب قرار گرفته‌اند و ظاهر کاری ندارند جز این که یکدیگر را آزار دهند. سلطه‌جویی یکی و خمودگی دیگری این جنگ را به جنگی یک سویه تبدیل کرده اما برگمان مانند همیشه دوربینش را متوجه درونیات شخصیت‌های خود می‌کند. او از ظاهر و رفتار آن‌ها عبور می‌کند تا تصویری بی پرده از کسانی بر پرده ظاهر کند که چیزی آزارشان می‌دهد؛ همان چیزی که می‌توان آن را یاس و ناامیدی دانست. همان مصیبت انسان، همان تنهایی بی‌انتها.

باز هم با فیلم بسیار تلخی طرف هستیم. این تلخی تا به آن جا است که در زمان اکران فیلم بسیاری به آن تاختند اما اصلا این موارد مهم نبود. باید زمانی می‌گذشت تا درخشش اثر و صداقت برگمان با تماشاگر خودش را نشان دهد. برای برگمان روابط انسانی می‌توانست همینقدر بی‌رحم باشد که در فیلم می‌بینیم. شاید برای ما هم چنین باشد، فقط کافی است روحی لطیف چون این فیلم‌ساز داشته باشیم تا به این درک برسیم. اما برگمان تجویزی هم در تمام این سه‌گانه برای ما دارد؛ عشق و محبت می‌تواند همان نقطه‌ی رهایی باشد اما به این سادگی به دست نخواهد آمد. باید تا آستانه‌ی ورود به جهنم سفر کرد و بازگشت تا این درک صورت بگیرد.

«استر و آنا دو خواهر هستند. یوهان ده ساله هم با آن‌ها است. در مسیر بازگشت به سوئد قطار در شهری نامشخص توقف می‌کند. همه به هتلی غریب می‌روند. استر بنا به دلیلی از آنا رنجیده است و او را آزار می‌دهد. در این میان پای مردی هم به قصه باز می‌شود و همه چیز را پیچیده‌تر می‌کند …»

4. فانی و الکساندر (Fanny And Alexander)

بازیگران: پرنیلا آلوین، گون ولگرن و پارل کوله
محصول: 1982، سوئد، فرانسه و آلمان غربی
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100٪

بسیاری «فانی و الکساندر» را آخرین شاهکار اینگمار برگمان می‌دانند. اینگمار برگمان با ساختن فیلم «فانی و الکساندر» به نوعی دست به نوشتن وصیت‌نامه‌ی هنری خود زده است. داستانی اتوبیوگرافیک که در آن بسیاری از مولفه‌های سینمای او را می‌توان دید. تصاویر فیلم با آن رنگ‌های هوش‌ربا، بسیار خیال‌انگیز از کار در آمده است. داستان فیلم حول زندگی بچه‌های کم سن و سالی می‌گذرد که بعد از مرگ پدر، مجبور هستند که تحت سرپرستی ناپدری سخت‌گیر خود بمانند و همین باعث اقدام پدربزرگ و مادربزرگ جهت خلاصی آن‌ها می‌شود. در چنین چارچوبی باید در فهرست بهترین فیلم‌های اینمگار برگمان جایی نزدیک به صدر فهرست برای خود دست و پا کند.

در این جا بسیاری از المان‌های ثابت سینمای برگمان حضور دارند. از کنکاش در خاطرات تا حضور پر قدرت خیال و البته معنا و مفهوم گذران عمر و گذر زمان که آدمی را لحظه به لحظه به مرگ نزدیک می‌کند. سر زدن به خاطرات کودکی برای یادآوری دوران گذشته و البته مرور آن چه بر فرد گذشته، در بسیاری از آثار او وجود دارد اما در این جا به موتور محرک اصلی فیلم تبدیل شده است. از طرف دیگر فیلم به آن معنا شخصیت اصلی ندارد و برگمان بیشتر در تلاش است که به زندگی به شکل بی واسطه نگاه کند. فراز و فرودهای دراماتیک هم چندان جایی در درام ندارند و اگر هم این جا و آن جا سر و کله‌ی هر کدام پیدا می‌‌شود، برگمان چندان با آب و تاب به نمایش آن‌ها دست نمی‌زند. این چنین اثر نهایی به درک برگمان از زندگی نزدیک است.

«فانی و الکساندر روزگار خوبی در کنار پدر و مادر خود دارند. بعد از فوت پدر به خاطر سکته‌ی قلبی، مادر که اهل هنر و تئاتر است با مردی خشک و مقرراتی ازدواج می‌کند و همین بچه‌ها را در موقعیت سختی قرار می‌دهد. رفته رفته آن‌ها افسرده می‌شوند و نشاط خود را از دست می‌دهند. تا این که پدربزرگ و مادربزرگ بچه‌ها برای رهایی آن‌ها اقدام می‌کنند و سعی می‌کنند که فانی و الکساندر را نزد خود بیاورند …»

3. پرسونا (Persona)

بازیگران: لیو اولمان، بیبی اندرسون
محصول: 1966، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 91٪

گفته شد که اینگمار برگمان توانایی بسیاری در ساختن جهان زنانه دارد. یکی از نقاط اوج کارنامه‌ی او در این زمینه همین فیلم «پرسونا» است. در این جا با دو زن سرگشته و گمشده روبه‌رو هستیم که نمی‌دانند از زندگی خود چه می‌خواهند. آن‌ها در محیطی دورافتاده و به دور از دیگران، با ترس‌های درونی خود درگیر هستند و سعی می‌کنند به علت وجودی خود پی ببرند. در چنین چارچوبی اینگمار برگمان بساط درام روانشناسانه‌ی خود را پهن می‌کند و کاری می‌کند که مخاطب با گذر کردن از لایه‌ی سطحی وجود شخصیت‌ها به درون آن‌ها نفوذ کند. پس حتما باید شخصیت‌هایی وجود داشته باشند که به درستی پرداخت شده‌اند و آن قدر عمیق باشند که بتوان فیلم «پرسونا» را یک شاهکار نامید.

اما «پرسونا» عرصه جلوه‌گری دو بازیگر اصلی آن هم هست. اصلا وجود این دو است که به فیلم تا این حد وجاهت می‌دهد. هم لیو اولمان و هم بیبی اندرسون سنگ تمام گذاشته‌اند و درست همان چیزی هستند که باید باشند. در چنین چارچوبی است که «پرسونا» فراتر از یک فیلم صرفا سرگرم کننده به اثری در کنکاش روحیات شخصیت‌هایش تبدیل می‌شود و این جلوه‌ی انسانی مردان را هم با خود درگیر می‌کند تا «پرسونا» یک راست وارد فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان شود.

«بازیگری به نام الیزابت تصمیم به روزه‌ی سکوت می‌گیرد. او قصد دارد که دیگر حرف نزند تا مشغول به بازیگری در نقش‌های مختلف نباشد؛ چرا که دیگر نمی‌داند کیست و دچار بحران هویت شده است. او در یک مرکز درمانی بستری می‌شود. پرستاری به نام آلما مسئول نگهداری از الیزابت است؛ دختری که بر خلاف الیزابت هنوز شور زندگی دارد یا در ظاهر این گونه وانمود می‌کند. رفته رفته دو زن چنان به هم نزدیک می‌شوند که گویی یک شخص واحد هستند …»

2. توت فرنگی‌های وحشی (Wild Strawberries)

بازیگران: ویکتور شوستروم، اینگرید تولین و بیبی اندرسون
محصول: 1957، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 94٪

گفته شد که یکی از دغده‌های همیشگی اینگمار برگمان، روبه رو شدن با مرگ بوده. او ترسی اگزیستانسیالیستی داشته و مدام از اضطرابی درونی رنج می‌برده است. در هیچ کدام از فیلم‌هایش به اندازه‌ی «توت فرنگی‌های وحشی» نمی‌توان این دغدغده را دید. البته باید توجه داشت که تصویر بی‌نظیر برگمان از پیرمردی که خود را در آستانه‌ی مرگ می‌بیند چنان درخشان است که بسیاری این فیلم را بهترین اثر کارنامه‌ی این فیلم‌ساز سوئدی می‌دانند و معتقد هستند که با بهترین فیلم او طرف هستیم. شخصا تصور نمی‌کنم که اگر جای آن با فیلم اول فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان عوض شود، اتفاق خاصی بیفتند.

نکته‌ی بعد به شیوه‌ی قصه‌گویی فیلم بازمی گردد. از آن سکانس ابتدایی و نمایش آن کابوس بی‌نظیر که بگذریم، تمام فیلم به یک سفر می‌پردازد. اما سفر اصلی در درون شخصیت‌ها رقم می‌خورد و آن‌ها رفته رفته به درکی از زندگی می‌رسند که تا آن زمان نداشته‌اند. در واقع اینگمار برگمان از تجربه‌ای عینی به تجربه‌ای ذهنی می‌رسد تا نه تنها یکی از بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان، بلکه یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما ساخته شود. حضور ویکتور شوسترم، فیلم‌ساز بزرگ سوئدی در قالب نقش اصلی درجه یک است.

«پروفسور بورگ در پنجاهمین سالگرد فارغ‌التحصیلی‌اش از دانشگاه، به شهر بولد دعوت شده تا دکترایی افتخاری دریافت کند. شب قبل از سفر کابوسی می‌بیند که در آن مرگ حضوری قدرتمند دارد. صبح به همراه عروسش که در زندگی زناشویی دچار مشکل شده به سمت شهر حرکت می‌کند. در این راه در ابتدا سه جوان را سوار می‌کنند و در ادامه یک زوج هم با او همسفر می‌شوند؛ این در حالی است که جناب پروفسور در تمام مدت با اضطراب ناشی از آن کابوس سر می‌کند …»

1. نور زمستانی (Winter Light)

بازیگران: گونار بیورنستراند، اینگرید تولین و مکس فون سیدو
محصول: 1963، سوئد
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 74٪

اگر دو فیلم «همچون در یک آینه» و «سکوت» را دیده‌اید، با تماشای این یکی، که قطعا نه تنها یکی از بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان، بلکه یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما است، موفق می‌شوید که تماشای مهم‌ترین سه‌گانه ‌او را به پایان برسانید. در این جا برگمان به دنبال کشیشی راه افتاده که خودش هم نمی‌داند به چه چیزی اعتقاد دارد و مدام بی هدف از این سو به‌ آن سو می‌رود. در کنار او آدم‌های دیگری زندگی می‌کنند که هیچ‌کدام وضع بهتری ندارند. عده‌ای مرده‌ی متحرک که هیچ هدفی ندارند؛ جز یک نفر که وی هم از ترس یک حمله‌ی اتمی می‌خواهد خودکشی کند.

در این میان تکاپویی در دل همه راه می‌افتد و آهسته آهسته آن جمود ذهنی و عملی تغییر شکل می‌دهد. کشیش گرچه هنوز هم نمی‌داند باید چه کند اما همان تلنگر او را متوجه زنی در اطرافش می‌کند. تصاویر فیلم‌ساز بی‌نظیر هستند. برگمان توانسته از طریق یک سینماتوگرافی کم‌نظیر به خلق محیطی دست بزند که با وجود سرمای شدیدش دست کمی از برزخ ندارد؛ با مردمانی که منتظر هستند تا روز داوری فرا رسد. این شاید بهترین بازی تمام اینگرید تولین و گونار بیورنستراند در کل کارنامه‌ی کاری آن‌ها باشد. در چنین قابی است که «نور زمستانی» در صدر فهرست بهترین فیلم‌های اینگمار برگمان قرار می‌گیرد. نکته‌ی پایانی این که حتما در حین تماشای فیلم به یاد فیلم‌سازان دیگری آندری تارکوفسکی و روبر برسون و حتی پل شریدر خواید افتاد.

«توماس در یک روستای دورافتاده کشیش است. مارتا معلمی در آن روستا است که به توماس علاقه دارد اما توماس هیچ توجهی به درخواساهت مارتا ندارد. توماس اعتقادات مذهبی خود را از دست داده و سرگردان است. در این میان زنی از راه می‌رسد و از او طلب کمک می‌کند چرا که شوهرش از ترس حمله‌ی اتمی تصمیم به خودکشی دارد …»

منبع: دیجی‌مگ