چارسو پرس فیلمهای خونآشامی از آغاز تاریخ سینما حضور داشتهاند، و با این حال، بهترینِ آنها همچنان حس جاودانگی دارند. از موجودات سایهمانند دوران صامت تا خونآشامهای اگزیستانسیالیست، این هیولاها بارها و بارها دگرگون شدهاند: استعارهای برای بیماری، هوس، اعتیاد و تنهایی. درست است که در دههی ۲۰۰۰ کمی بیخطر شدند، اما فیلمهایی مثل «نوسفراتو» و «گناهکاران» ثابت کردند که این موجودات هنوز هم نیشی در آستین دارند.
فیلمهای این فهرست تنها بهخاطر جنبههای ترسناک یا اغواگرشان برجسته نیستند، بلکه نشان میدهند چطور این افسانهها آینهای از دوران خودشان هستند. هرکدام از این ۱۰ فیلم از زاویهای متفاوت به اسطورهی خونآشام نزدیک میشود — گاهی بامزه، گاهی تراژیک، گاهی بیرحمانه، یا عاشقانه — اما همهشان اثری ماندگار بر ذهن میگذارند.

۱۰. «تشنگی» (2009) — ساختهی پارک چان-ووک
«من برای زنده ماندن مجبورم این کار رو بکنم. اما معنیش این نیست که دیگه کشیش نیستم.»
«تشنگی» مثل یک خواب تبآلود است؛ خونین، اغواگر و از نظر اخلاقی بهشدت منحرف — البته به بهترین شکل ممکن. داستان دربارهی یک کشیش کاتولیک (با بازی سونگ کانگ-هو) است که طی یک آزمایش پزشکی به خونآشامی مبتلا میشود و عطش تازهاش او را وارد رابطهای خطرناک با زنی خانهنشین (کیم اوک-وین) میکند. از آنجا به بعد، داستان هر لحظه خشنتر، خندهدارتر و تراژیکتر میشود.
این فیلم با لذت کلیشههای خونآشامی را بازتعریف میکند تا به مفاهیم خود برسد. در اینجا، میل و گناه از هم جدا نیستند؛ در گردابی از شهوت، ایمان و خشونت در هم تنیده شدهاند. سبک خاص پارک (خشونت باشکوه، طنز تاریک، شدت اپرایی) کاملاً مشهود است. اما آنچه «تشنگی» را به یک شاهکار تبدیل میکند، امتناعش از قضاوت اخلاقی است. شخصیتها را در تاریکی رها میکند، درگیر بین عشق و نابودی. داستانی دربارهی وسوسه است، بدون راه نجات آسان؛ نزولی به درون گناه که حتی شهادت هم در آن رنگ و بوی اغواگری دارد.

۹. «بلید» (1998) — ساختهی استیون نورینگتون
«بعضیها همیشه سعی میکنن رو یخ سر بخورن.»«بلید» فیلمی بود که خونآشامها را دوباره باحال کرد و شاید بتوان گفت نقطهی شروع دنیای مدرن ابرقهرمانان بود. وسلی اسنایپس در نقش شکارچی روزروشن، با شمشیر، میخ چوبی و عینک آفتابی به جان خونآشامهای اشرافزاده میافتد و با اعتماد به نفس بینظیری آنها را تار و مار میکند. داستان کمی کلیشهای است، جلوههای ویژهاش شاید کمی قدیمی به نظر برسد، اما انرژی فیلم؟ بینظیر.
فیلم پر از خشونت، استایل و جسارت است. زوایای دوربین عجیب، تدوین سریع، و نورپردازی خاص در جایجای فیلم دیده میشود. چیزی که «بلید» را به یک شاهکار تبدیل میکند، تعهد کاملش به دنیای کمیکبوکی خود است، در حالی که آن را با واقعگرایی رزمی و عناصر ترسناک آمیخته. در کلوبها موسیقی تکنو پخش میشود، از سقف خون میبارد و در هر صحنهی مبارزه کتهای بلند چرمی پرواز میکنند. مدتها پیش از آنکه مارول امپراتوریاش را بسازد، بلید نقشهاش را با خون نوشت — و هنوز هم عالی است.
بیشتر بخوانید: رتبه بندی خاصترین و بهترین خونآشامهای زن سینما

۸. «نوسفراتو» (2024) — ساختهی رابرت اگرز
«شانس بیاری قبل از اینکه خونتو بمکه بمیری.»
«نوسفراتو» نامهی عاشقانهی رابرت اگرز به اکسپرسیونیسم آلمانی است؛ بازآفرینی بیرحمانه و بااحترام از کلاسیک ۱۹۲۲. این یک بازسازی صرف نیست، بلکه یک احیای افسانهای است. بیل اسکارسگارد در نقش کنت اورلاک ظاهر میشود — موجودی افسانهای، عامل بیماری و هوس، و تجسم گرسنگی اولیه. واقعاً ترسناک است.
از نظر بصری، اگرز هر قاب را مثل یک نقاشی قدیمی خلق کرده؛ تیره، متروک، با بافتهای تاریخی و سکوت سنگینی که گهگاه با اوجهای اپرایی شکسته میشود. دکورها پوسیدهاند، نورپردازی مذهبی و کبود است. اینجا وحشت نه در جیغ و خون، بلکه در فضای سنگین و وهمآلود است. فیلم ترسی است از تهاجم، فساد، و از دست دادن روح در برابر چیزی کهن و صبور. در نهایت، «نوسفراتو» مثل طاعون است: بیچهره، بیکلام، و اجتنابناپذیر. اثری شجاعانه، هولناک و جاودانه — در عین حال کاملاً متعلق به زمانهی خودش.

۷. «فقط عاشقان زنده میمانند» (2013) — ساختهی جیم جارموش
«زندگی کوتاهه. اما هنر ماندگاره.»
«فقط عاشقان زنده میمانند» فیلم خونآشامی است برای دلمردگان؛ رؤیایی، آرام، و غرق در موسیقی. تام هیدلستون و تیلدا سوئینتن در نقش آدام و ایو، دو خونآشام باستانی، در میان ویرانههای دنیای مدرن سرگرداناند. یکی موسیقیدانی افسرده در دیترویت، دیگری کتابدوستی آرام در مراکش. آنها نه برق میزنند، نه شکار میکنند. بلکه سرگرداناند؛ کتاب، صفحهی گرامافون و نگاههای غمگین را میان شهرهای خالی رد و بدل میکنند.
جارموش در این فیلم ترس را کنار میگذارد و آن را با حالوهوا جایگزین میکند — اتمسفر خالص. این فیلم دربارهی مرگ نیست؛ دربارهی زندگی بعد از مرگ است و اینکه جاودانگی تضمینی برای معنا نیست. مکالمهها در فلسفه، فیزیک و شعر غرق میشوند. بازیها گیرا هستند، فیلمبرداری حالوهوای موسیقی جاز قدیمی دارد، و خون در اینجا بیشتر نوشیده میشود تا ریخته. «فقط عاشقان...» فیلمی است که بیشتر میسوزاند تا میگزد؛ شعری است برای مردگان متحرک.
بیشتر بخوانید: قویترین خونآشامهای تاریخ

۶. «دراکولای برام استوکر» (1992) — ساختهی فرانسیس فورد کوپولا
«من اقیانوسهای زمان را درنوردیدم تا تو را بیابم.»
«دراکولای برام استوکر» فیلمی است مجلل، دیوانهوار و بینهایت زیبا. اقتباس فرانسیس فورد کوپولا به رمان وفادار است، اما با شدت اپرایی بالاتری روایت میشود. گَری اولدمن در نقش کنت دراکولا، در آنِ واحد یک عاشق تراژیک، یک هیولا و یک جنگجوی افسانهای است. فیلم تنها به بازگویی داستان اکتفا نمیکند، بلکه آن را با هوس و اندوه اشباع میکند.
هر قاب این فیلم دستساز است، پر از تئاتری بودن و جلوههای عملی جادویی. سایهها غیرطبیعی کشیده میشوند. لباسها شبیه کابوساند. وینونا رایدر، آنتونی هاپکینز و کیانو ریوز با درجات مختلفی از تعهد ایفای نقش میکنند (در مورد لهجهی کیانو بهتر است سکوت کنیم)، اما این اولدمن است که در هر صحنه میدرخشد. دراکولای او تجسم افسانه است؛ عاشقی خسته و مجازاتی بیرحم. این فیلم شاهکار است چون جرئت میکند به همان اندازه که خود خونآشام عظیم و فاجعهبار است، خودش هم چنین باشد.
۵. مصاحبه با خونآشام (Interview with the Vampire – 1994)
کارگردان: نیل جردن
«مردن یعنی آزاد بودن.» مانند Only Lovers Left Alive، فیلم Interview with the Vampire نیز در غرق شدن در ملودرام جاودانگی لذت میبرد، اما با لبهای سختتر و خشنتر. داستانی که طی قرنها روایت میشود، درباره لویی (برد پیت) است؛ یک خونآشام مردد که زندگیاش را برای یک خبرنگار بازگو میکند. خالق او، لستات (تام کروز)، شکارچیای اغواگر و دیوانهوار است که از خون و آشوب لذت میبرد. حاصل کار یک حماسه گوتیک غرق در مخمل، نور آتش، و سرنوشتگرایی است.
کروز و پیت تضاد الکتریکی دارند: یکی اغواگر و رها، دیگری محزون و خوددار. کارگردانی نیل جردن با وجود شکوه و زیبایی، هرگز هزینه آن را فراموش نمیکند. حضور یک کودک خونآشام (با بازی ترسناک کرستن دانست) لایهای تراژیک دیگر به فیلم میافزاید و نشان میدهد که جاودانگی چگونه میتواند معصومیت را تباه کند. تعداد کمی از فیلمهای خونآشامی تا این حد خوب پیر شدهاند (حتی اگر سریال اسپینآفش چندان موفق نبود). این فیلم عاشقانه، مشمئزکننده و به طرز عجیبی صمیمی است—یک اعتراف که در قالب ترس بیان شده.
۴. دراکولا (Dracula – 1931)
کارگردان: تاد براونینگ
«من هرگز... شراب نمینوشم.» فیلم Dracula محصول 1931 شاید با استانداردهای امروزی ابتدایی باشد، اما تأثیر آن بیاندازه است. اجرای بلا لوگوسی در نقش کنت، تعریفکننده خونآشام به عنوان موجودی باوقار، تهدیدآمیز و اغواگر بود. لهجه، شنل، نگاه خیره؛ همه چیز از اینجا شروع شد—و هنوز هم در ذهن مردم مانده است. این یکی از نمادینترین اجراهای موجودات هیولاگونه در تاریخ است.
بله، کل فیلم حالتی تئاتری و ساکن دارد، اما همین باعث گیرایی آن شده. مانند یک نمایش روی صحنه است، با سکوتی شوم که در فیلمهای ترسناک مدرن کمتر دیده میشود. تقریباً موسیقی ندارد، و همین سکوت، خود به نوعی وحشت تبدیل شده. Dracula یک اثر باستانی است، اما سنگ بنای همه خونآشامهای سینماست. بدون آن، لستات، بلید، بارلو یا اورلوک وجود نداشتند. فقط سایههایی بودند که منتظر تولد بودند. فیلمی که هنوز هم نیش میزند، حتی پس از نزدیک به یک قرن.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم «سیلمز لات»؛ بازگشت به شهر خونآشامها
۳. چه میکنیم در سایهها (What We Do in the Shadows – 2014)
کارگردانان: تایکا وایتیتی و جرمین کلمنت
What We Do in the Shadows احتمالاً خندهدارترین فیلم خونآشامی است و بیشک یکی از دوستداشتنیترینها. در قالب مستندنما ساخته شده و ماجرای چند خونآشام همخانه در ولینگتون نیوزیلند را دنبال میکند که در مورد نظافت، لباس پوشیدن و آداب غذا خوردن بحث میکنند. مضحک است، اما تمسخرآمیز نیست. تایکا وایتیتی و جرمین کلمنت ژانر را میشناسند و به آن احترام میگذارند، حتی در حین شوخی با آن.
فیلم، از کسالت جاودانگی لذت میبرد و هیولاها را به همخانه تبدیل میکند. درگیری با گرگنماها، بیرون رفتنهای خجالتآور شبانه، و اشتباهات هیپنوتیزمی از نکات بامزهی آن هستند. شوخیها هوشمندانهاند، دنیاسازی بینقص است، و در عین حال فیلم بهطرز عجیبی صمیمی است. زیر خون و جر و بحثها، فیلمی است درباره رفاقت، تطبیقپذیری، و یافتن هویت، حتی اگر چند صد سال بد عمل کرده باشی. این فقط یک شوخی نیست، بلکه یک مهمانی گرم و خونآلود برای مردگان است. (و سریال بعدی آن، حتی بهتر هم هست.)
۲. بگذار وارد شوم (Let the Right One In – 2008)
کارگردان: توماس آلفردسون
Let the Right One In به اندازهای که ترسناک است، لطیف و احساسبرانگیز هم هست. در حومهای برفی در استکهلم، پسربچهای ۱۲ ساله به نام اسکار (کاره هدیبرانت) که دائماً مورد آزار و اذیت قرار میگیرد، با الی (لینا لئاندرسسون)، دختربچهای عجیب که فقط شبها ظاهر میشود، آشنا میشود. دوستی آنها که عمیقتر میشود، فیلم نیز وارد قلمرویی از تنش و اندوه میگردد. الی فقط یک خونآشام نیست. او یک تراژدی است—درنده، بله، اما همراه نیز هست.
این فیلم داستانی عاشقانه است که ترس و آرامش را در کنار هم قرار میدهد. کارگردانی توماس آلفردسون بسیار ساده و در عین حال تاثیرگذار است. خشونتها در لحظاتی که انتظارش را ندارید، ناگهان فوران میکند. هر نما سرد و ملایم است. اما چیزی که این فیلم را متفاوت میکند، همدلی آن است. نه هیولا بودن را تحسین میکند و نه اشتیاق را انکار. Let the Right One In تعریف جدیدی از فیلم خونآشامی ارائه داد: صمیمی، اگزیستانسیالیستی، و بیرحمانه زیبا. شاهکاری آرام.
۱. نوسفراتو (Nosferatu – 1922)
کارگردان: اف. دبلیو. مورناو
نسخه اصلی Nosferatu ریشه تمام خونآشامهای سینمایی است. اقتباسی غیرمجاز از Dracula، این فیلم کنت اورلوک را جایگزین شخصیت دراکولا کرده—موجودی موشدندان، غیربشری، و با بازی بینظیر ماکس شرک. گریمش فراموشنشدنی است. سایهاش که از پلهها بالا میرود، نمادین است. و حتی پس از یک قرن، هنوز هم ترسناک است.
این فیلم صامت، ترکیبی است از اکسپرسیونیسم آلمانی و اسطورههای عامیانه. ترس بهآرامی و مانند کابوسی که نمیتوان از آن بیدار شد، آشکار میشود. تصاویر دانهدانه و لرزان، تدوینهای عجیب و فضاسازی سوررئال، آن را بیشتر شبیه یک رویا (یا کابوس) میکنند. در اینجا خبری از اغواگری نیست—فقط مرگ، بیماری و گرسنگی. Nosferatu یادآور زمانی است که خونآشامها جذاب نبودند، بلکه فقط سایههایی بودند پشت پنجره. یک اثر بنیادین در تاریخ ترس، و نجواکننده تاریکیهایی که روزی وجود داشتند.
در دنیایی که هیولاها بهراحتی فراموش میشوند، خونآشامها همچنان پابرجا ماندهاند—زیرا چیزی از جنس انسان در آنهاست: ترس از تنهایی، عطش برای معنا، و میل جاودانگی. این ۱۰ فیلم ثابت میکنند که اسطورهی خونآشام نهفقط زنده است، بلکه هنوز هم میتواند ما را تکان دهد، بترساند یا حتی دلربایی کند.
در پایان، فرقی نمیکند طرفدار داستانهای عاشقانهی گوتیک باشید یا خونآشامهای خشن و بیرحم؛ در این فهرست، چیزی برای همه وجود دارد. فقط کافی است اجازه دهید وارد شوند.
منبع: collider
نویسنده: نسرین پورمند