در میان اجراهای متنوع هشتمین جشنواره ملی تئاتر دانشجویی «اردیبهشت» دامغان، نمایش «خط چشم» به کارگردانی نازنین سالاریفر، با اقتباسی خلاقانه و رادیکال از «کودک مدفون» سام شپارد، به اثری متفاوت بدل شد. نمایشی که با درآمیختن گروتسک، ابزورد، و طنزی سیاه، فروپاشی یک خانواده ایرانی را در فضایی بارانی و جفنگ، با لحنی جسورانه و اجرایی خوشریتم به تصویر کشید.
چارسو پرس هشتمین جشنواره ملی تئاتر دانشجویی «اردیبهشت» دامغان به کار خود پایان داد و با اعلام نتایج و برگزاری اختتامیهای باشکوه، بار دیگر اهمیت تئاتر دانشگاهی را به تمامی علاقهمندان هنر نمایش گوشزد کرد. شهر دامغان با آن تاریخ باستانی و وزش بادهای تند فراموشنشدنی، مدتی است که به میانجی دانشگاه هنرش توانسته جای خالی جشنواره بیبدیل تئاتر دانشگاهی را تا حدودی پر کند و از یادها نبرد که در فقدان جشنواره سرتاسری دانشجویی تئاتر، چه چیزها که از دست میرود و چه امکانها که در فضای رخوتناک کنونی، از ما دریغ میشود. دانشجویان ادبیات نمایشی دامغان به کمک استادان دلسوز و همت عالی خویش، هر سال در فصل بهار، تلاش میکنند مقدمات برگزاری یک جشنواره جمعوجور ملی را فراهم کرده و پلی باشند به فضای تجربهگرایانه تئاتر کشور. با آنکه دانشجویان این دانشگاه در طول تحصیل فرصت چندانی نمییابند که به تماشای اجراهای حرفهای بشتابند و در کوران آخرین رویدادهای تئاتری قرار بگیرند، اما در استفاده از فرصت مناسبی که جشنواره اردیبهشت برای آنان فراهم میکند و شکلی از زیست جمعی و ساختن یک اجتماع پیشرو انسانی را وعده میدهد، کوتاهی نکرده و کوشا هستند. خصلت جشنبودگی این رخداد هنری، در کنار مواجهه با اجراهای دانشجویی که مبتنی است بر آماتوریسم و جسارت جوانی، تا حدودی توانسته نوعی از سنت تئاتری را در این دانشگاه دور از پایتخت شکل بدهد و مقدمه اتفاقات خوب آینده باشد.
بیشتر بخوانید: درباره نمایش «امشب به صرف بورش و خون به روایت نازنین»: روایتی زنانه از داستایوفسکی با کارگردانی صابر ابر و بازی الهام کردا
همچنانکه مشارکت در این جشنواره ارزشمند، چه در جایگاه داوری و چه به عنوان منتقد، یک فرصت دلنشین و تکرارنشدنی است. از این منظر، داوران و منتقدان حاضر در «اردیبهشت» بیش از آنکه به جشنواره اعتبار ببخشند خود از این فضای دانشجویی اعتبار گرفته و سپاسگزار این اجتماع پر شور دانشگاهیاند. به هر حال در زمانه گسترش انزوای فردی دانشجویان و برآمدن بعضی ایگوهای متورم آکادمیک، شرکت در یک جمع دانشجویی تئاتر که ادعای چندانی ندارد و رقابت و رفاقت را به یک اندازه قدر مینهد، امری است ستودنی که نباید به تغافل با آن روبهرو شد. جشنواره «اردیبهشت» دامغان، نوید دوستی است و اتصال جوانی و اروس. اینکه ما چگونه به آن نظر کنیم و چه از آن بخواهیم، فرع ماجراست و به قول معروف «کشتی به راه خود ادامه میدهد.»
در جشنواره امسال، آثار متعددی حضور داشتند که بعضی از آنان به واقع امیدبخش بود. اجراهایی که از دانشگاههای دور و نزدیک تئاتری به دامغان آمده و به لحاظ شیوه اجرایی، تا حدودی توانستند نشانهای از گسست نسبت به فضای رسمی و رخوتناک تئاتر بدنه باشند. با آنکه شوربختانه اغلب گروههای جوان دانشجویی چندان که باید روی خوش به نمایشنامههایی که خود نوشتهاند نشان نمیدهند و ترجیحشان این است که با دراماتورژی نمایشنامههای قابل اعتنای تاریخ ادبیات دراماتیک ایران و جهان، خود را گرفتار خامی متون دانشجویی نکنند و به اصطلاح بیگدار به آب نزنند اما به لحاظ اجرایی شاهد جسارتها، آماتوریسم پیشرو و امیدهایی به یادماندنی هستیم.
بیشتر بخوانید: درباره نمایش «زندانی در دانمارک»؛ هملت محمد مساوات و طغیان شاعرانه علیه تاریکی زمانه
در این میان اجرای نمایش «خط چشم» از دانشگاه فردوسی مشهد به کارگردانی نازنین سالاریفر در چهارمین روز جشنواره یکی از همان غافلگیرهای کوچکی بود که میتوان گاهی انتظارش را کشید و هنگام تماشایش، کیفور شد. صد البته اجراهایی چون «آوازخوان طاس»، «مساوات»، «تاریخ، درگیر شایعات ما»، «تجربه نهمردن!»، «تاثیرات»، « کاموای قرمز» و...که در این دوره حضور داشتند رگههایی از خلاقیت و جسارت را بازتاب داده و تماشایشان کمابیش لذت آفرید و نویدبخش هوایی تازه بود. اما نمایش «خط چشم» در این جمع پرتعداد توانست با شوخطبعی مثالزدنیاش و بهکارگیری یک سیاست اقتباسی رادیکال، فضایی متفاوت و تماشایی را از دل نمایشنامه تحسینشده «کودک مدفون» سام شپارد، بر صحنه آورد و یکی از آثار تماشایی امسال تئاتر کشور را رقم زند. کودک مدفون را «ابزورد خانوادگی» میدانند که ارجاعات بیواسطهای به زندگی گذشته شپارد دارد و افشاگر روابط عجیب و غریب یک خانواده امریکایی در حال زوال. رازی مدفون که به تدریج آشکار شده و مناسبات اخلاقی اعضای خانواده را بحرانی میکند. به دیگر سخن، ساختار مردسالارانه خانواده بعد از آشکار شدن واقعیت تلخ گذشته و بحرانی شدن وضعیت کنونی، نمیتواند همچنان ادامه یابد و فروپاشی، سرنوشت محتوم این خانواده مستاصل است. گروه اجرایی نمایش «خط چشم» با خلاقیت، روایت را از فضای امریکایی شپارد منفک کرده و به یک اتمسفر شبهایرانی آورده که تا حدودی میتوان گفت غریبآشنا است.
بیشتر بخوانید: نقد نمایش «نکراسف» به کارگردانی مصطفی کوشکی: کمدی موقعیت با طعم جفنگ سیاسی
جغرافیای نمایش اینگونه بازنمایی میشود که گویا شمال سرسبز ایران است و گرفتار بارش همیشگی و تحملناپذیر باران. اسامی شخصیتها فارسی شده و خبری از فیگور کشیش نمایشنامه شپارد نیست. بازیگران با گریمهای متمایز صورت و بازیهای اغراقشده مکانیکی، به شکل درخشانی، دلقکمابی شخصیتها را به رخ کشیده و بر جفنگی این موقعیت به اصطلاح منطقی صحّه میگذارند. پدر با بازی خوب نیما زندهدل روی صندلی نشسته و منفعلانه، حقایق تلخ خانواده را افشا یا پنهان میکند، درست در همان زمانی که بیوقفه مینوشد و تباهی را به نمایش درمیآورد. او مردی است پا به سن گذاشته که مضمحل به نظر میآید و شکست زندگیاش را در افراط در شادخواری و حرافیهای مدام، جبران میکند. مادر با نقشآفرینی ریحانهسادات حسینی، زنی است میانسال و اغواگر، در حال کشیدن خط چشم و حرکات تند سر و گردن. این زن که رفتاری ملانکولیک دارد، حسی از بیثباتی اطمینانبخش را منتقل کرده و همانطور که بر یک چارپایه ایستاده، تلاش دارد بر فراز همهچیز و همه کس باشد و اوضاع را تحت کنترل خویش درآورد. همچنانکه پسر خانواده که یوسف نام دارد با حضور امیر نجاتی، چارپایهای بر سر گرفته و مدعی است که در زیرزمین خانه، هویج پاک میکند. او را میتوان فردی کندذهن دانست و رفتار نامتعارفش را به پای وضعیت سلامت عقلیاش نوشت. پیدا شدن سروکله دختری جوان به نام مریم با بازی غزل زهرایی به همراه دوستش که طاهره نام دارد و نقشش را مهلا علیزاده بازی میکند به واقع فضای جفنگ خانه را به سرحداتش میرساند.
دختر مدعی است فرزند پسر خانواده بوده و میخواسته به شهری چون ساری برود تا با پدر خویش یوسف ملاقات کند. مواجهه شخصیتهایی اینچنین مشکوک که یکدیگر را به جا نمیآورند و مدام بر سوءتفاهمات موجود میافزایند، فضای ابزورد نمایش را بیش از پیش غلظت میبخشد و موقعیتهای طنزآمیزی از فلاکت و بیمعنایی را به نمایش میگذارد. این قضیه با ورود شخصیت یاسمن که افلیج است و نقشش را ستاره کارگر ایفا میکند حتی شدت مییابد. بازیگران جوان نمایش خط چشم با مهارت از پس سیاست اجرایی نمایش برآمده و توانستهاند با ریتمی مناسب، اغراقهایی به اندازه، فروپاشی محتوم یک خانواده در حال اضمحلال ایرانی را بازتاب دهند. صحنه از اشیا خالی است اما تماشاگران به خوبی در حال و هوای یک فضای دلگیر خانگی قرار میگیرند.
بیشتر بخوانید: نقد نمایشهای روی صحنه
در نهایت میتوان گفت نمایش خط چشم، نوعی بازگشت به آن شکل از کنش اجرایی است که از رئالیسم صحنه رویگردان است و چندان مقهور منطق بازنمایی واقعیت زندگی روزمره شخصیتهای نمایشنامه شپارد نمیشود. بهکارگیری فضایی گروتسک و نمایشی تمامعیار از جفنگی وضعیت، با آن شیطنت خلاقانه پسامدرنیستی و شوخطبعی تماشایی یک ابزورد ایرانی، استراتژی نمایش خط چشم را با موفقیت اجرایی کرده و تجربهای دلنشین از یک ماجراجویی تئاتری را برای تماشاگران حاضر در سالن «متن» دانشگاه هنر دامغان رقم میزند. امید که شاهد اجراهای این گروه در تهران باشیم و دوستداران هنر نمایش، این امکان را بیابند که با اثری اندازه و خودبسنده، ملاقاتی فراموشنشدنی داشته باشند و بار دیگر بهت و شگفتی را در مواجهه با یک اثر دانشجویی تجربه کنند.
منبع: محمدحسن خدایی
https://teater.ir/news/71658