در روزگاری که تئاتر رسمی کشور در گرداب ابتذال، سانسور و سرمایهسالاری فرو رفته، اجرای نمایشی ساده اما تأملبرانگیز از گروهی دانشجوی مشهدی در تالار مولوی، بار دیگر نشان داد که تئاتر دانشگاهی هنوز نفس میکشد. نمایش «کولر» با نگاهی بیپیرایه اما عمیق، تصویری از تنهایی، شکست روابط اجتماعی و گسست انسان معاصر از مفهوم دوستی ارائه میدهد؛ آن هم در بلندترین نقطه یک خانه، جایی که کولر از کار افتاده اما «بامداد خمار» هنوز در پی نسیمی از رفاقت است.
چارسو پرس اجرای نمایش «کولر» در سالن کوچک تالار مولوی یادآور حال و هوای تجربی تئاترهای دانشگاهی است. جالب آنکه این نمایش جمعوجور در سال ۱۴۰۳ حضوری موفق در جشنواره «اردیبهشت» دانشگاه هنر دامغان داشت و جوایز متعددی را به خانه برد، بنابراین تماشای این اثر دانشجویی از دانشجویان تئاتر مشهد، بار دیگر اهمیت تئاتر دانشجویی و رویکرد نوجویانهاش را به مسائل اجتماعی گوشزد کرده و این مطالبه ملی را طرح میکند که چرا برگزاری جشنواره تئاتر دانشگاهی یکی از ضرورتهای بیبدیل این روزهای تئاتر کشور است و میتواند پادزهری راهگشا در مقابله با ابتذال فراگیر فضای تئاتر بدنه باشد. پاسخ به این پرسش که چرا چند سالی است جریان دانشگاهی تئاتر به محاق رفته و بهطور تاسفباری از افق هنری کشور ناپدید شده، میتواند روشنگر بسیاری از مسائل پیدا و پنهان در رابطه با نسبت تئاتر و آکادمی باشد.
تئاتر دانشگاهی فرصتی است تا دانشجویان با زیست جمعی بهطور طبیعی بیاموزند چگونه در کنار هم زندگی کنند و مشغول ساختن تئاتر باشند بیآنکه دغدغه گیشه، زندگی هنریشان را از نفس انداخته و جسارتشان را کمرنگ کند. بیشک بدون یک جریان مستدام دانشجویی تئاتر، در آینده شاهد زوال عمومی در عرصه تئاتر کشور خواهیم بود و آدمهای کوتاه قامت، این فرصت را خواهند یافت که با وقاحتی مثالزدنی پا به میدان تئاتر کشور گذاشته و با تکیه بر رانت و سرمایههای نامعلوم، مشغول تولید آثاری بیکیفیت شوند که هر چه باشد بیشک، تئاتر خوب و شایسته نخواهد بود. این واقعیتی است تلخ در رابطه با مناسبات تولید تئاتر که هماکنون در قبال اجراهای روی صحنه قابل مشاهده است و همچون بدنی متاستاتیک در حال سرایت به تمامی اندامهای حیاتی تئاتر کشور. بدون بازگشت به اتمسفر رادیکال و خلاق تئاتری دانشگاهی، امید چندانی به گشایش فضاهای شایسته تئاتر بدنه نخواهد بود و باید به انتظار هجوم بیامان ابتذال و سرمایهسالاری به تار و پود نحیف تئاتر بود. خوشبختانه راه میانبری در این زمینه وجود ندارد و بازگشت به تئاتر دانشگاهی ضرورتی است بیبدیل.
بیشتر بخوانید: نقد نمایش «زندانی در دانمارک»: برخاستن شبح هملت از تابوت تاریکی در خوانش محمد مساوات
حال با توضیحاتی که رفت به اجرای نمایش کولر بپردازیم که در این وانفسای اجراهای باکیفیت، حضورش امری است مبارک. فرمی که گروه اجرایی بهکار گرفته مبتنی است بر رئالیسمی ساده و بیپیرایه. نمایش کولر چنان بیتکلف بر پشت بام یک خانه چند طبقه آغاز میشود که گویی همهچیز به تمامی واضح و آشکار است و درخواست شخصیت اصلی نمایش از تعمیرکار کولر در شب سال تحویل برای راه انداختن کولر، امری معمول و مرسوم. اما هر چه به پیش میرویم و بر پیچیدگی روابط و عجیب بودن موقعیت افزوده میشود میتوان حدس زد که وضعیت موجود نامتعارف است و نمیتوان به راحتی از کنار این قضیه عبور کرد که این آدمها به دلیلی نه چندان ساده بر بلندترین نقطه این ساختمان گرد هم آمده و در حال بحث و گفتوگو و مطایبهاند.
نمایش کولر را میتوان بازتابی از تنهایی و تکافتادگی یک انسان مستاصل دانست که فرجام کارش به بیباوری رسیده و تمنای برقراری روابط اجتماعیاش با غریبهها به دیوار سخت واقعیت موجود برخورد کرده است. جالب آنکه نام این مرد مستاصل و عجیب که به تعمیرکار زنگ زده و درخواست تعمیر کولر را دارد «بامداد خمار» است و به شکل آیرونیک یادآور یکی از رمانهای عامهپسند بیست سال اخیر فضای ادبی کشور. شوخیهایی که با نام «بامداد خمار» مابین تعمیرکار و دوستانش رد و بدل میشود به واقع طنازانه است و نشانهای از فراگیری این رمان پرفروش در بین جوانان کشور. حال با یک «بامداد خمار» زنده روبهرو هستیم که به عنوان یک موجود زنده انسان که احساس میکند زندگیاش به ته خط رسیده، تصمیم گرفته از فضای پشتبام خانه در شب سال تحویل، وضعیت رقتبارش را برای همسایگان دور و نزدیک به نمایش گذارد. بنابراین افرادی که در سالن کوچک تالار مولوی به عنوان تماشاگر حضور دارند میتوانند با تخیل، خود را یکی از همسایگان «بامداد خمار» فرض کرده و با نگاهی خیره، مشغول چشمچرانی اتفاقات پیشِ رو باشند.
از یاد نباید برد که حضور مرد تعمیرکار و دوستانش بر پشت بام خانه و آشنایی با «بامداد خمار» به وقت تعمیر کردن کولری که سالهاست از کار افتاده، یک مواجهه ناگزیر با «دیگری» است. این مرد «خودتنهاانگار»، از پس تنهایی و انزوا، به این نتیجه رسیده که دست به کنشی رادیکال زده و زندگی ملالتبارش را به سرانجامی بدون بازگشت رساند. در این میان حضور تعمیرکار و دوستانش که با علایق و نیازهای متفاوت، به مثابه «دیگری» حاضر شدهاند، فرصت و تهدیدی است توأمان برای خروج از بنبست زندگی. جالب آنکه دوستان تعمیرکار به تدریج از موقعیت «دیگری» بودن فاصله گرفته و با نمایشی ظاهری از دوستی و رفاقت، از موقعیت مالی مناسب «بامداد خمار» سوءاستفاده میکنند. این قضیه با اعتراض مرد تعمیرکار مواجه شده و پول گرفته شده در نهایت پس فرستاده میشود.
اجرا ترجیح داده فضای غریبآشنای پشتبام را همچون محل منازعه نیروهای حاضر در صحنه در نظر بگیرد و مانند هر جمع کوچک انسانی بر این نکته تاکید کند که روابط انسانی میتواند واجد همدلی، تضاد و بیتفاوتی باشد و آن چیزی که نجاتبخش خواهد بود بیشک مفهوم کمیاب دوستی است. همان خصلت خوب انسانی که «بامداد خمار» با تمامی امکانات و ثروت مادیاش، این روزها فقدانش را حس میکند و در مراوده با تعمیرکار و دوستان جوانش، آن را طلب میکند و نمییابد. به هر حال در زمانهای بهسر میبریم که فاصلههای انسانی به راحتی پر نشده و امکان دوستی و رفاقت چندان که باید مهیا نمیشود. با آنکه «بامداد خمار» حاضر است تمامی امکانات مادی زندگی را در سفر به شمال دراختیار تعمیرکار و دوستانش بگذارد اما رفتار و تصمیم نامتعارفش، مانع از همسفری با آنان در شب سال تحویل میشود. این شخصیت «خودتنهاانگار»، از خانوادهاش ثروت فراونی به ارث برده اما فاقد سرمایه اجتماعی است و در نتیجه نمیتواند به راحتی رفاقت کند و وارد جمعهای دوستانه شود. پس جای تعجب نخواهد بود که بعد از مدتها تنهایی، حتی شده با پیشنهادی وسوسهکننده به لحاظ مادی، در پی یافتن دوست باشد و دست خالی بماند.
بیشتر بخوانید: نقد نمایش «نکراسف» به کارگردانی مصطفی کوشکی: کمدی موقعیت با طعم جفنگ سیاسی
طراحی صحنه نمایش کولر را مهنوش جوادی انجام داده است. یک فضای فشرده در پشتبام خانه که با کولری فرسوده، چند جعبه نوشابه و دبه مواد شیمیایی پر شده است. اگر بپذیریم که فضای پشتبام در شهرهای بزرگ، امکانی است برای ساکنان ساختمان که در لحظات ملال و اندوه به آنجا مراجعه کرده و از هوای تازه و چشمانداز مطلوب استفاده کنند تا حال و هوایشان عوض شود، میتوان دسترسی راحت به پشت بام را نوعی رانت برای افراد دانست که نصیب همه کس نمیشود. با آنکه اجرا در فضاسازی خوب عمل میکند اما در اجرای کولر یک مشکل بنیادین در رابطه با پشتبام وجود دارد. این قضیه معطوف به این مساله است که وقتی تعمیرکار و دوستانش به این مکان وارد میشوند آنچنان که باید تحت تاثیر فضاهای اطراف خانه قرار نمیگیرند. به عبارت دیگر آنان بهطور همزمان در این وضعیت پارادوکسیکال قرار دارند که تماشا کنند و تماشا شوند، اما بهجای پشتبام گویی در یک فضای بسته در کف زمین یا حتی میشود گفت زیرزمین خانه قرار دارند. از این منظر اجرا نتوانسته از ظرفیت دراماتیک فضای پشتبام به نحو احسن استفاده کند و قسمتی از تضادها و تلاطمات موجود را معطوف به محیط غیرقابل کنترل اطراف پشتبام خانه در نیمهشب کند. البته در ابتدا و انتهای اجرا، «بامداد خمار» رو به همسایگان ایستاده و آنان را خطاب میکند که به وضعیت اسفناک او بنگرند و همدلی نشان دهند تا شاید اندکی از غم زندگیاش کاسته شود.
بازیگرانی چون معین رواقی، نیما دانش منوچهری، علیرضا فکور یوسفیان، امیررضا عرب و حسام منصوری در این نمایش حضور داشته و در خدمت اجرا هستند، اما همچنان به نظر میآید کیفیت بازیها فراز و فرود دارد و بعضی بازیگران در اجراپذیر کردن نقشهای خود، گرفتار شکلی از بازنماییاند که باورپذیری را مشکل میکند. در این رابطه میتوان گفت که در صحنههایی از اجرا کیفیت بازیها میان تقلید یا تالیف در نوسان است و بازیگران احتیاج به تمرین و ممارست بیشتری دارند تا کاملا باورپذیر شوند. اما با تمامی این نکات ذکر شده، کلیت نمایش کولر، در خلق یک فضای پر تنش انسانی آنهم در شب سال تحویل که اغلب افراد در کنار خانواده هستند، کمابیش موفق عمل کرده و توانسته به یکی از آثار رئالیستی با رویکرد نقد اجتماعی بدل شود. صد البته به لحاظ روایت در صحنههایی از اجرا، شاهد تکرار و پرگویی شخصیتها هستیم که میبایست با دراماتورژی تعدیل شود. همچنانکه انگیزه «بامداد خمار» در پایان دادن به زندگی و برنامهریزیهایش در این رابطه به لحاظ منطق دراماتیک، دچار نابسندگی و عدم انسجام است.
بیشتر بخوانید: نقد نمایشهای روی صحنه
اجرا میتوانست بیش از این به «امر غریب» گشوده باشد و از وفاداری به رئالیسم و کمدی موقعیت عبور کند. همچنانکه میتوانست «دیگری» بودن شخصیتها را نسبت به «بامداد خمار» رنگ و بوی بیشتری بخشد. همان رویکردی که در آثار نمایشنامهنویسانی چون آرتور میلر و هارولد پینتر مشهود است و غریبهها به راحتی بدل به آشنایان نمیشوند. به هر حال با توجه به جوان بودن گروه اجرایی و فضای تجربی نمایش کولر میشود تا حدی از ضعفها چشم پوشید و از مسالهمندی اجرا در رابطه با تنهایی انسان در زمانهای اینچنین خشن و بیعطوفت قدردان بود. روشن کردن کولر به وقت زمستان کاری است که تنها از پس یک بامداد که خمار باشد برخواهد آمد.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی
https://teater.ir/news/71663