چارسو پرس: ترس، یکی از احساسیترین و تأثیرگذارترین هیجاناتی است که سینما میتواند آن را منتقل کند. دهههاست فیلمهای ترسناک با بازی بر ترسهای بنیادین ما از عنکبوتها، تاریکی، خانههای متروک و صداهای مرموز، مخاطبان را به خود جذب کردهاند. بعضی تماشاگران برای یافتن آرامش به سینما میروند، اما برخی دیگر به دنبال هیجان، ضربان قلب بالا و داستانهایی هستند که آنها را تا مغز استخوان بلرزانند.
ما عادت داریم در حین تماشای فیلمهای ترسناک، پیشبینی کنیم که چه اتفاقی خواهد افتاد. فکر میکنیم میتوانیم قواعد ژانر را بشکنیم و پیشاپیش بفهمیم چه کسی میمیرد یا لحظه پرش چه زمانی خواهد بود. اما شاید تنها یک کارگردان بود که واقعاً میتوانست مخاطبانش را غافلگیر کند و با تکیه بر ترس از ناشناختهها، اثری خلق کند که هنوز هم یکی از عجیبترین و تأثیرگذارترین فیلمهای ترسناک تاریخ به شمار میرود، حتی اگر جرقه این فیلم با یک گربه زده شده باشد.
بیشتر بخوانید: چرا استنلی کوبریک نمیخواست با رابرت دنیرو کار کند؟
استنلی کوبریک استاد تنوع و چندوجهی بودن بود. او در طول دوران حرفهایاش روی پروژههایی کار کرد که هر کدام دنیایی متفاوت و منحصربهفرد داشتند و توانایی بینظیر او در روایتگری در تمام ژانرها را نشان میداد.
چه فیلمی حماسی در بستر تاریخ باشد، چه داستانی درباره هوش مصنوعی و خطرات آن، آثار کوبریک همیشه چند قدم جلوتر از زمان خود بودند. این پیشنگری را بهوضوح میتوان در فیلم ترسناک کلاسیک او، The Shining (درخشش)، دید، فیلمی که تسلط کامل او بر زبان ترس را به نمایش میگذارد.
پیش از ساخت این فیلم، کوبریک دیدگاه مشخصی نسبت به جهان ماورایی و پدیدههای فراطبیعی داشت. او در مصاحبهای گفته بود:
«همیشه به تلهپاتی و پدیدههای ماورایی علاقه داشتم. گذشته از آزمایشهای علمی که تقریباً وجود این پدیدهها را اثبات کردهاند، فکر میکنم همه ما تجربههایی از این دست داشتهایم، مثل وقتی که دقیقاً کتاب را روی همان صفحهای باز میکنیم که دنبالش بودیم، یا لحظهای پیش از زنگ زدن دوستمان، به او فکر میکنیم.»
اما نکته جالب اینکه جرقه الهام اصلی کوبریک برای ساخت The Shining، گربه خانگیاش، پالی بود. کوبریک در اینباره گفته بود:
«من گربهای پشمالو به نام پالی دارم. او همیشه گرههایی در موهایش دارد که مجبورم شانه یا قیچیشان کنم. از این کار متنفر است، و بارها پیش آمده که وقتی در حال نوازش کردنش هستم و فقط در ذهنم تصمیم میگیرم که وقت شانه زدنش رسیده، بدون اینکه کوچکترین حرکتی از من دیده باشد، فوراً زیر تخت میپرد. طبیعتاً احتمال دادم که شاید طرز نوازش کردنم در آن لحظه خاص تغییر کند و او آن را حس کند، ولی مطمئنم که دلیلش این نیست.»
بیشتر بخوانید: چگونه فیلم «دکتر استرنجلاو» کوبریک به کمدی تبدیل شد؟
این شیفتگی اولیه به تواناییهای ذهنی گربهاش و علاقه شخصیاش به پدیدههای ماورایی، بهنوعی بذر خلق فیلم «درخشش» را کاشت، فیلمی که دقیقاً همین عناصر را در فضایی وهمآلود و متروکه چون هتل اورلوک به تصویر میکشد.
هر آنچه در این هتل نفرینشده اتفاق میافتد، بازتابی از همین وسواس ذهنی است، پیوندهایی مرموز و ماورایی بین وقایع، که مخاطب را سردرگم، وحشتزده و در عین حال مجذوب نگه میدارد. این همان چیزی است که The Shining را به یکی از ناراحتکنندهترین و فراموشنشدنیترین آثار ترسناک تاریخ سینما تبدیل کرده است.
منبع: faroutmagazine
نویسنده: نسرین پورمند