افسانه چهره‌آزاد و مهرداد ضیایی پس از سال‌ها دوری از صحنه، با نمایش اجتماعی و تابوشکن «یتیمچه» در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر به کارگردانی ضیایی بازگشته‌اند. در این گفتگو، چهره‌آزاد خاطرات شیرینی از دوران کودکی در پشت صحنه تئاتر و همکاری با بزرگانی چون خسرو شکیبایی و هادی اسلامی را روایت کرد. در سوی دیگر، مهرداد ضیایی ضمن یادآوری دوران طلایی تئاتر دهه هفتاد، از «زوال دردناک» تئاتر امروز و بی‌توجهی به وظیفه اندیشمندانه این هنر برای مطرح کردن معضلات اجتماعی انتقاد کرد.
چارسو پرس: عجیب نبود که افسانه چهره‌آزاد مجذوب بازیگری شود. تمام دوران کودکی او در پشت صحنه تئاتر گذشته بود؛ دوره‌ای که با همراهی مادربزرگش، زنده‌یاد رقیه چهره‌آزاد در تمرین تئاترها حاضر می‌شد و جالب‌تر اینکه مادربزرگ، نظر او را درباره بازی بازیگران می‌پرسید.

قرار بود با افسانه چهره‌آزاد و مهرداد ضیایی درباره نمایش «یتیمچه» صحبت کنیم، نمایشی که این روزها در تئاتر شهر روی صحنه است ولی بخشی از گفتگوی ما به خاطره‌بازی گذشت؛ خاطره‌هایی از سال‌های دور و حتی دورتر؛ خاطره‌هایی از جوانی خسرو شکیبایی و هادی اسلامی، فریماه فرجامی و آزیتا لاچینی و خاطره‌های دیگری از حمید امجد و محمد رحمانیان، محمد چرم‌شیر و علیرضا نادری و البته علی رفیعی و بهرام بیضایی.

نمایش «یتیمچه» نوشته کهبد تاراج و کار مهرداد ضیایی این روزها در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است.

با اجرای این نمایش مهرداد ضیایی پس از ۲۰ سال به فضای کارگردانی تئاتر بازگشته و افسانه چهره آزاد هم بعد از ۱۲ سال دوری، دوباره روی صحنه می‌رود.

آنچه در ادامه می‌خوانید، گفتگوی ایسنا با این دو هنرمند است که بخشی از آن به نمایش «یتیمچه» بازمی‌گردد، بخشی به وضعیت تئاتر اجتماعی و در خلال آن خاطره‌هایی هم روایت می‌شود از دوران خوش تئاتر.  

افسانه چهره آزاد درباره بازی‌اش در تئاتر می‌گوید: من از هفت هشت سالگی پشت صحنه تئاتر بزرگ شده‌ام. از بچگی سر تمرین تئاتر می‌رفتم و حتی به یاد دارم در هفت سالگی من، مادربزرگم نمایش «روسری قرمز» را تمرین می‌کردند و خانم آزیتا لاچینی نقش اول زن این نمایش را داشتند. جالب است که مادر بزرگ بعد از تمرین می‌پرسید از بازی چه کسی خوشت آمد و مثلا می‌گفتم آن آقای لاغر قد بلند و بعدا متوجه شدم که ایشان آقای خسرو شکیبایی بوده است که آن زمان بیست ساله بوده‌اند. بعدها که در فیلم«یک بار برای همیشه» چند سکانس با هم کار کردیم، این خاطره را برایشان تعریف کردم. یعنی این علاقه از آن سن شروع شده بود.

او با به یاد آوردن خاطرات اجرای این نمایش ادامه می‌دهد: یادم هست در آن نمایش، زنده‌یاد آقای هادی اسلامی، نقش یک شیرین عقل را داشت. در یکی از صحنه‌ها، یکسری بچه در قهوه‌خانه او را هو می‌کردند و من در کنار دو بچه دیگر از پشت صحنه این کار را می‌کردیم. یعنی روی صحنه دیده نمی‌شدیم و فقط صدایمان شنیده می‌شد. با این همه خیلی از این اتفاق خوشحال بودم و دقیقه‌شماری می‌کردم تا آقای هادی اسلامی را ببینیم و کار ما شروع شود. از دو بچه دیگر قدبلندتر بودم و آنان را کنار می‌زدم که صدای هو من بیشتر به گوش برسد! در آن سن بدون اینکه متوجه باشم، با تئاتر آشنا شدم. اسم آن نمایش «روسری قرمز» بود و سال ۴۷، ۴۸ اجرا می‌شد.

افسانه چهره آزاد

چهره‌آزاد با اشاره به سال‌های آغازین بازیگری‌اش در تئاتر یادآوری می‌کند: هرچند آغاز فعالیتم از سال ۶۶ بوده ولی شروع حرفه‌ای کارم را از سال ۷۰ می‌دانم با نمایش «پیروزی در شیکاگو» به کارگردانی استاد عزیزمان زنده‌یاد آقای داود رشیدی. در این نمایش با بزرگانی چون آقای مهدی هاشمی، زنده‌یاد خانم فریماه فرجامی ... همبازی شدم. قبل از آن چند کار تصویری داشتم و دو سالی هم در آموزشگاه استاد سمندریان آموزش دیدم. بعد هم «دیوان تئاترال» را با زنده‌یاد محمود استادمحمد کار کردم که افتخار همکاری با آقای اکیر عبدی و خانم‌ لاچینی و ... را داشتم. سال ۸۵ نمایش «پنجره‌ها» را با آقای فرهاد آییش کار کردم. در آن مقطع، بسیار مشتاق بودم که صرفا بازیگر تئاتر باشم ولی شرایط، اجازه نداد. پیشنهادهایی هم داشتم ولی چندان راضی‌کننده نبودند یا شرایط‌ پروژه‌ها با دیگر برنامه‌های من هماهنگ نمی‌شد. به هر حال سال ۹۲ آخرین کار تئاترم را بازی کردم و تا امسال از صحنه دور بودم.

او درباره بازی‌اش در نمایش «یتیمچه» می‌گوید: اولین چیزی که جذبم کرد، متن کار بود، بخصوص دیالوگ‌هایش، مرا به وجد آورد. برایم یک چالش بود که بتوانم این دیالوگ‌ها را از آن خود کنم. موضوع نمایش هم که نوعی تابوشکنی بود، دیگر عامل جذابیت این کار بود. ضمن اینکه حضور خود آقای ضیایی هم به عنوان بازیگر و کارگردان برایم مهم بود. البته اولین بار که متن را خواندم، به دلیل موضوع نمایش، اذیت شدم و در نهایت با صحبتی که با آقای ضیایی داشتیم، پیشنهاد بازی در این کار را پذیرفتم چون معتقدم خیلی مهم است که خانواده‌ها نسبت به مسایلی که این نمایش مطرح می‌کند، آگاهی داشته باشند.

افسانه چهره آزاد

چهره‌آزاد که با این نمایش، بازی در یک نمایش اجتماعی را تجربه می‌کند، در پاسخ به اینکه دست هنرمندان در پرداختن به موضوعات اجتماعی چقدر باز است، توضیح می‌دهد: طبیعتا حساسیت‌ها و سانسورهایی که درباره موضوعات اجتماعی وجود دارد، سبب می‌شود که هنرمندان، کمتر سراغ این موضوعات بروند. در برخورد با این نمایشنامه، اولین پرسش خود من از آقای ضیایی درباره مجوز کار بود.

او تاکید می‌کند: طبیعتا وقتی فضا باز باشد، اتفاقات خوبی می‌افتد. در سه هفته‌ای که در حال اجرا هستیم، بازخوردهای خیلی زیادی از مخاطبان داشتیم. در میان تماشاگران ما خانمی بود که بعد از اجرا، در آغوش من چندین دقیقه، هق هق می‌زد و من او را دلداری می‌دادم تا کمی آرام شود. این بازتاب‌ها نشان‌گر تاثیرگذاری کار است و تئاتر این قدرت را دارد که چنین مسائلی را مطرح کند و چه خوب که از این ویژگی آن استفاده کنیم.ضمن اینکه موضوعاتی مانند موضوع نمایش ما می‌تواند برای خانواده‌ها هشداردهنده و آگاهی‌بخش باشد تا بیشتر مراقب فرزندان خود باشند.

او که معتقد است اجرای نمایش‌های اجتماعی که دغدغه‌های روز مردم را مطرح می‌کند در جذب تماشاگر تئاتر بسیار موثر است، در این باره تاکید می‌کند: هر شب این بازتاب را از تماشاگران می‌گیریم. ما الان داریم این نمایش را اجرا می‌کنیم و درگیر بخش‌های اجرایی کار هستیم ولی وقتی به موضوع آن فکر می‌کنم، پشتم می‌لرزد.

افسانه چهره آزاد

از چهره آزاد می‌پرسیم حالا که بعد از ۱۲ سال به صحنه بازگشته‌اید، فضای تئاتر را چگونه می‌بینید؟ و او پاسخ می‌دهد: در تئاتر، گروه خیلی مهم است. خیلی خوشحالم با گروهی کار می‌کنم که همه حرفه‌ای هستند. خیلی خوشحالم که مردم از تئاتر استقبال می‌کنند و این خیلی خوب است. استقبال مردم از تئاتر، نشان‌گر رشد فرهنگی آن جامعه‌ است. همین که مردم ما با این همه مشکلات، زمان می‌گذارند و از هر جای تهران و با این حجم ترافیک، برای تماشای تئاتر به مرکز شهر می‌آیند، خیلی ارزشمند است.

او که حالا از اجرای این نمایش حس خوشایندی گرفته، می‌گوید: خیلی دوست دارم دوباره روی صحنه بروم. اوایل که به این گروه پیوستم، به آقای ضیایی گفتم که تا پایان مهر می‌توانم در گروه بمانم و بعد به پروژه دیگری تعهد دارم ولی بعد از ۱۰ اجرا دیدم دلم برای کار تنگ می‌شود و تصمیم گرفتم پروژه بعدی را به تاخیر بیندازم و هر شب با عشق به اجرا می‌آیم که نقش عمه نمایش را بازی کنم.

افسانه چهره آزاد

اما مهرداد ضیایی، کارگردان این نمایش که خود در شماری از آثار درخشان تئاتر ایفای نقش کرده و با بزرگانی چون علی رفیعی و بهرام بیضایی سابقه همکاری دارد، حالا پس از ۲۰ سال بار دیگر به فضای کارگردانی بازگشته است.

او در آغاز سخنان خود از دوران طلایی تئاتر یاد می‌کند: تئاتر ما از نیمه دهه هفتاد تا اوایل دهه نود، دوره‌ای شکوهمند داشت و هر سال دست‌کم ۱۰، ۱۲ کار درخشان داشتیم که همچنان بسیاری از تماشاگران به خوبی از آنها یاد می‌کنند و خوشحالم که دست‌کم در نیمی از کارهای درخشان این دوره حضور داشته‌ام.

ضیایی آخرین بار نمایش «بی‌شیر و شکر» نوشته حمید امجد را به طور مشترک با خود امجد کارگردانی کرده بود؛ نمایشی که سال ۸۳ در جشنواره تئاتر فجر اجرا شد و سال ۸۴ در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر اجرای عمومی خود را به انجام رساند.

او درباره همکاری خود با امجد توضیح می‌دهد: همکاری من و حمید امجد از نمایش «مهر و آینه‌ها» آغاز شد. پیش از آن با دکتر رفیعی همکاری مداومی داشتیم ولی دوره‌ای که دکتر کار نکردند و فرانسه رفتند، با گروه‌های دیگری شروع به کار کردم و این شانس را داشتم که وارد گروه «پرچین» شدم که آقایان رحمانیان و امجد، آن را راه‌اندازی کرده بودند. من هم عضو شدم و دوره خیلی خوبی سپری کردیم. یکی از سنت‌های آن گروه، نمایشنامه‌خوانی، بود و آقای چرم‌شیر هم به واسطه دوستی با آقایان رحمانیان و امجد، همیشه در گروه حضور داشت. برای شکل‌گیری جلسات نمایشنامه‌خوانی، هر سه دوست نویسنده، سوژه‌هایی انتخاب می‌کردند و در مدت زمان مشخص‌شده، نمایشنامه خود را می‌نوشتند که به نظرم این دوره‌ای بسیار درخشان و تاثیرگذار بود و انصافا جای همه آنان بسیار بسیار خالی است؛ کسانی که بی‌برو برگرد، در شکل‌گیری آثار درخشان تئاتر ما سهم موثری داشتند و چه دردناک است که الان نیستند و به هر دلیلی کار نمی‌کنند.

مهرداد ضیایی

ضیایی ادامه می‌دهد: مشغول بازی در «مهر و آینه‌ها» بودم که آقای امجد نمایشنامه «زائر» را نوشت و نقشی که در این نمایش داشتم، برایم ماندگار شد و جزو بهترین کارهایم است. همان دوره «بی‌شیر و شکر» را هم نوشت که بسیار جذاب بود. سال ۸۳ که قرار بود نمایش را در جشنواره اجرا کنیم، هنوز نمایشنامه کامل نشده بود و آقای امجد درست صبح اجرا، دو اپیزود پایانی را نوشت. خوشبختانه اجرای دوم‌مان که اجرای داوری بود، خیلی درخشان شد و برای خود امجد مایه شگفتی بود که در شرایطی که باید نور و دکور و میزانسن‌ها را مشخص می‌کردیم، این دو اپیزود را تمرین و آماده کردم. هنوز هم خیلی دلم می‌خواهد این نمایشنامه را اجرا کنم چون معتقدم الان هم زمان اجرای آن است، پیگیرش هم شده‌ام ولی آقای امجد هنوز آمادگی ندارد که کاری از او اجرا بشود و خیلی حیف است.

این بازیگر و کارگردان تئاتر می‌افزاید: بعد از آن، من و افشین هاشمی دو نمایشنامه دیگر امجد را برای اجرا ارایه کردیم که پذیرفته شدند ولی فرصت اجرا دست نداد و همین مساله موجب شد ۲۰ سال از کارگردانی تئاتر دور بمانم اما این بخت را داشتم که در همکاری با دکتر رفیعی، نیاز خود را به کارگردانی برطرف کنم. از نمایش «عروسی خون» به این سو دستیار دکتر بودم و ایشان با بزرگ‌منشی خود همواره اجازه می‌داد که حس کارگردانی‌ام را پاسخ گویم. در همه کارهایی که بازی کرده‌ام، همیشه پیشنهادهای کارگردانی خود را بی‌پروا ارایه کرده‌ام و کارگردان‌ها هم با روی باز پذیرفته‌اند.

مهرداد ضیایی

ضیایی با اشاره به دوری چند ساله‌اش از تئاتر اضافه می‌کند: شش هفت سالی از صحنه دور بودم. آخرین کارم «شهر شطرنجی» به کارگردانی رضا حامدی‌خواه بود و کار دیگری که درست قبل از کرونا، سال ۹۷ روی صحنه رفت تا شهریور سال گذشته که نمایش «شاه‌لیر» کاوه مهدوی پیشنهاد شد؛ شاه لیر، نقش وسوسه‌برانگیزی بود و با اینکه ۲۰ روز به اجرا مانده بود، پذیرفتم به جای وحید نفر که دچار مشکل حنجره شده بود، در این نمایش بازی کنم. آنجا هم ایده‌های کارگردانی‌ام را ارایه می‌کردم و بعد از چند سال دوباره عشق به تئاتر وسوسه‌ام کرد. بلافاصله بعد از این کار، مجید رحمتی و کهبد تاراج نمایش «خالی» را پیشنهاد کردند که پذیرفتم و از آذر همان سال دنبال متنی برای کارگردانی بودم. تا سال گذشته خیلی با کهبد تاراج آشنایی نداشتم اما بعد از نمایش «خالی» چند نمایشنامه‌اش را برایم آورد که جذاب بودند و گفت متنی دارم که چندین بار رد شده. از روزی که «یتیمچه» را خواندم، گفتم قطعا آن را اجرا می‌کنم. چون معضلی را مطرح می‌کند که جهانی است که البته در شرق و به ویژه در ایران، حادتر است.

او درباره این موضوع نیز توضیح می‌دهد: در کشورهایی که درگیر موضوعاتی مانند آبرو، شرم، تابو ، مراقبت و ... هستند، در زمینه‌هایی مانند کودک‌آزاری همیشه اتفاقاتی دردناک‌تر از دیگر کشورها رخ می‌دهد. زیرا  سایر کشورها، جور دیگری با این معضلات برخورد می‌کنند. آنان این گونه مسائل را خیلی راحت‌تر مطرح می‌کنند و از کودکی آموزش‌های لازم را می‌دهند. ضمن اینکه به هنگام بروز چنین معضلاتی، تراپیست‌ها و روانشناسان‌ مجربی دارند که در زمینه این معضلات کار می‌کنند و تبعات آن را کاهش می‌دهند ولی در کشور ما و همسایگان‌مان، این تجربه‌ها خیلی دردناک‌تر می‌شود.

مهرداد ضیایی

ضیایی با اشاره به موضوع نمایش «یتیمچه» که درباره یک معضل اجتماعی است، اضافه می‌کند: بعد از اینکه برای اجرای این نمایش قرار گذاشتیم، تحقیقی کردم و متوجه شدم ماهانه هزار پرونده ثبت‌شده درباره این موضوع داریم که مطمئنم چندین برابر آن ثبت نشده و این خیلی دردناک‌تر است در حالیکه اگر قربانیان این جرایم، حرف می‌زدند، جلوی جرایم بعدی گرفته می‌شد.

او ابراز تاسف می‌کند: وقتی کسی در کودکی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد، معمولا خود او در بزرگسالی، به عامل جرمی مشابه تبدیل می‌شود در حالیکه با آموزش و برنامه‌ریزی و فرهنگ‌سازی درست، می‌توان این گونه جرایم را کاهش داد. چون پنهان کردن این مسائل، باعث خودخوری در آن فرد می‌شود و در آینده، همه وجوه زندگی او را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد تا این حد که آن فرد جرات ندارد در آینه به بدن خود نگاه کند و این بسیار غم‌انگیز است و دردناک‌تر این که این اتفاق توسط کسانی برای کودکان رخ می‌دهد که جزو افراد نزدیک خانواده و مورد اعتماد هستند.

ضیایی با اشاره به زنجیروار بودن تبعات آزار جنسی کودکان می‌گوید: هرچند در دو صحنه پایانی نمایش ما، برای تماشاگران به نوعی تزکیه به وجود می‌آید ولی این هم دردناک است که فاعل این جرم هم خود قربانی جرمی دیگر است و اگر درمان و تراپی می‌شد، این سلسله مراتب اتفاق نمی‌افتاد.

این بازیگر و کارگردان تئاتر در ادامه این گفتگو درباره ارزیابی خود از وضعیت تئاتر اجتماعی ایران در سال‌های اخیر می‌گوید: ۳۵ سال است که به طور حرفه‌ای دارم تئاتر کار می‌کنم. از دو سال پیش که دوباره بازگشته‌ام، با کمال شگفتی متوجه شدم هیچ یک از مناسبات تئاتر ما، مانند گذشته نیست. گویی آدم صفر کیلومتری هستم که دارم تئاتر کار می‌کنم چون هیچ چیز مانند قبل نیست؛ نه روابط نه ضوابط و نه اصول کار و همه اینها عوض شده و با این‌که ادعا می‌کنم آدم با تجربه‌ای هستم،حتی نمی‌توانم سلیقه تماشاگر را پیش‌بینی کنم. گاهی می‌بینم نمایشی پر تماشاگر می‌شود و با خودم می‌گویم حتما کار خوبی است ولی از دیدن آن بهت‌زده می‌شوم و درک نمی‌کنم چرا مردم به تماشای آن می‌روند و در مقابل، تئاترهای خوبی را می‌بینم که هیچ بازخوردی ندارند. متاسفانه تئاتر هم مانند سینما، تلویزیون و پلتفرم‌هایمان دچار یک زوال به شدت دردناک شده است.

مهرداد ضیایی

او یادآوری می‌کند: از قدیم شعار تئاتر این بوده که آیینه‌ای از زندگی مردم باشد ولی الان از ۱۰۰ نمایش، حتی دو کار هم این ویژگی را ندارد. نمی‌گویم عین زندگی را انعکاس بدهیم ولی دست‌کم وظیفه تئاتر را به عنوان یک هنر اندیشمند که قرار است معضلات را مطرح کند، می‌دانیم مهم هم نیست که این طرح موضوع، در قالب کمدی یا جدی باشد.

ضیایی با اشاره به تعاریفی که پیش از این در تئاتر کشور مرسوم بود، می‌افزاید: پیش از این عنوان‌هایی به نام تئاتر لاله‌زاری یا گلریزی و ... داشتیم که قرار نبود فرهیخته باشند بلکه وظیفه‌شان سرگرم کردن و خنداندن تماشاگر بود و جای اجرایشان هم مشخص بود ولی اتفاقا الان تئاترهای جدی و متفکر ما از نظر سطح کیفی، خیلی پایین‌تر از تئاترهای گلریز شده‌اند و گاه روی صحنه اتفاقاتی غریب رخ می‌دهد که تنها هدف آن جذب تماشاگر است در حالیکه عنوان «هنرمند تئاتر» خیلی پرستیژ دارد.

او سپس خاطره‌ای از دوران نوجوانی خود روایت می‌کند و می‌گوید: خیلی جوان بودم و هنوز از اصفهان به تهران مهاجرت نکرده بودم. یکی از اقوام‌مان، مهمانی ایتالیایی داشت که به اصفهان آمده بود و روزی مهمان خانه ما شد و وقتی متوجه شد کار تئاتر می‌کنم، همان‌طور که نشسته بود، ناگهان ایستاد و با همسرش تماس گرفت و گفت مهمان کسی هستم که تئاتر کار می‌کند. منظورم احترامی است که برای تئاتر قایل هستند ولی متاسفانه ما بیشترین ضربه را از خود تئاتری‌ها می‌خوریم.

ضیایی اضافه می‌کند: گاهی همکاران ما کارهایی می‌کنند که شایسته نیست در حالیکه خدا را شکر کار تئاتر را بلدند و می‌توانند تهیه‌کننده و سالن هم بگیرند و کاش لااقل کمی هم اندیشه و تفکر به کارشان اضافه کنند چون خوشبختانه این چرخه پول که دارد می‌چرخد ولی وظیفه داریم جایی هم برای اندیشه تئاتری در نظر بگیریم.

مهرداد ضیایی

او با یادآوری جایگاه مهم و اثرگذار تئاتر اجتماعی در دهه‌های گذشته ادامه می‌دهد: چند شب پیش یکی از تماشاگران گفت که با دیدن تئاتر ما یاد نمایش «سعادت لرزان مردمان تیره‌روز» نوشته علیرضا نادری و کار محسن علیخانی افتاده است. برایم خیلی خوشحال‌کننده بود. نمی‌خواستم از کسی تقلید کنم ولی به عنوان یک فرد دغدغه‌مند، وظیفه خود دانستم نمایشی کار کنم که حرفی داشته باشد هرچند همه ما بلدیم با شامورتی بازی و خنداندن تماشاگر کار کنیم ولی ادعا می‌کنم که نمایش من وقتی اتفاق می‌افتد که تماشاگر از در سالن بیرون می‌رود و این خیلی امتیاز بزرگی است و من دست‌کم وظیفه تئاتری خود را انجام می‌دهم.

او در پایان با بیان اینکه با اجرای این نمایش حال خوشی را تجربه می‌کند، می‌گوید: خوشبختانه گروهی درکنار هم قرار گرفتیم که حال‌مان با هم خوب است و حضور تماشاگران هم بسیار انرژی‌بخش است و هر شب این شوق را در بچه‌های گروه حس می‌کنم که با اشتیاق سر اجرا می‌آیند. بزرگ‌ترین مزیت تئاتر، همین حس لذت است و خوشحالم این حال خوش را به تماشاگر هم منتقل می‌کنیم.

نمایش «یتیمچه» نوشته کهبد تاراج و کار مهرداد ضیایی هر شب ساعت ۱۸:۳۰ و به مدت ۷۵ دقیقه در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می‌رود و مهدی صباغی، الهه ‌شه‌پرست، کهبد ‌تاراج، نازنین ‌حشمدار و هوشنگ ‌قوانلو و بازیگر خردسال:عطا رفعت‌خواه، دیگر بازیگران آن هستند.

منبع: ایسنا