عادل تبریزی، کارگردان سریال پرمخاطب «اجل معلق»، در گفتگویی صریح به نقد جریان نقد سینمایی، دلایل موفقیت سریال خود و حواشی کمکاری ناصر تقوایی پرداخت. تبریزی با اشاره به بازگشت به مؤلفههای کمدی دهههای ۷۰ و ۸۰ (مانند «ساعت خوش» و «بزنگاه») در «اجل معلق»، تأکید کرد که کار با رضا عطاران (که او را «کریستیانو رونالدوی سریال» میخواند) بزرگترین دستاوردش بوده است.
چارسو پرس: «اجل معلق» در جنگ پخش شد. درست در زمانی که آخرین کمدی پخش شده در نمایش خانگی مغضوب مخاطبان شد و دچار قحطی کمدی در نمایش خانگی بودیم. از جهت دیگر سینما هم حرف تازهای در کمدیها ندارد و قصهها و شوخیها به تکرار افتادهاند. درست در همین زمان «اجل معلق» ساخته شد با سوژهای شبیه «اخلاقتو خوب کن »یا «روز فرشته». سوژهای که پیش از این در سینما دیده شده بود و به مسئله مرگ از زاویه کمدی نگاه میکرد. سریال که چند قسمت ابتدایی آن برخیها را ناامید کرد اما با گذشت چند هفته از پخش آمار مخاطبانش میلیونی شد. به همین مناسبت به سراغ عادل تبریزی کارگردان اجل معلق رفتیم، کارگردانی که یکی از متفاوتترین تولیدات نمایش خانگی در سالای اخیر را ساخته است.
روی صفحه تلویزیون قسمتی از اجل معلق متوقف شده بود، یکی از دهها برداشتی که داوود (رضا عطاران)، غلام (عباس جمشیدیفر) و اجل (بهزاد خلج) نشسته بودند. معلوم نیست این سکانس متوقف شده برای کدام قسمت است. این ویژگی عادل تبریزی است که سریالهایش را بیش از ده بار ببیند و قسمت به قسمتش را حفظ کند. حالا او جایش را حداقل در سریالسازی پیدا کرده، آن هم با استفاده از مؤلفه موفق کمدیهای دهه هشتاد و هفتاد شمسی. به کتابخانه دفترش نگاه کنید - یا جایی که شبیه دفتر اوست، درست نمیدانم - حضور ساعت و خوش و سریالهای موفق آن دوران را میبینید.
همانطور که به خاطر دو فیلم قبلیاش یعنی مفتبر و گیجگاه اثر دهه پنجاه و شصت را در همان کتابخانه و روی پوسترهای دیوار اتاق میبینیم. تبریزی خودش را در قدیم حبس میکند تا به چیز جدیدی در امروز برسد. یا به قول خودش دنبال گذرگاه تاریخی است. گذرگاهی که حالا به نقطه مرگ و اجل رسیده. حوالی ساعت 11 قرار مصاحبه را با کارگردان اجل معلق میگذاریم و راه پیدا میکنیم به دفتر یا خلوتگاهش، جایی که قرار است کارگردان اجل معلق از موفقترین اثر کنونی نمایش خانگی بگوید.
عادل تبریزی اول با «گیجگاه» مطرح شد و اسمش بر سر زبانها افتاد. بعد «جنابعالی» را ساخت و هنوز واکنشهای منفی نگرفته بود؛ اما با «مفتبر» بیشترین نقدهای منفی را دریافت کرد. گفتند فیلمفارسی است و مشکل روایت دارد. همین نقدهای منفی کشیده شد به دو سه قسمت اول اجل معلق و برخی منتقدان گفتند عادل تبریزی دیگر به پایان رسید؛ اما هرچقدر قسمتهای بیشتری از سریال پخش شد موضعهای مثبتتری گرفتند. چه شد؟ از «گیجگاه» تا «اجل معلق» چه اتفاقی برای عادل تبریزی افتاد؟
بر چه اساسی گفتند عادل تبریزی تمام شده؟ اصلاً بیا همین بحث را باز کنیم؛ چرا کمین میکنیم برای آنکه بگوییم چه کسی شروع یا تمام شد؟! چطور میتوانیم چنین حکمی را بدهیم؟ زمانی که آقای فرهادی سریال «در شهر» را برای تلویزیون میساخت کسی پیشبینی میکرد که کارگردان آن اسکار ببرد؟ زمانی که حمید نعمتالله، تلهفیلم برای تلویزیون میساخت چه کسی چنین درخششی را از ایشان پیشبینی میکرد؟ به نظر من حرف کسانی را که گزاره «تمام شد یا شروع شد» را مطرح میکنند نباید جدی گرفت، به دلیل آنکه کارنامه هر فیلمسازی میتواند فراز و فرود داشته باشد. سعادت یک فیلمساز همین است که بتواند در جریان باشد.
من از تاریخ سینمای ایران برایتان مثال میزنم؛ مثلاً آقای جیرانی وقتی درام شاهکار قرمز را یا آبوآتش و شام آخر را میسازد، بعد میآید فیلم صورتی را میسازد، حالا باید بهخاطر صورتی، بگوییم فریدون جیرانی تمام شد یا مثلاً وقتی سعید سهیلیزاده مردی شبیه باران، مردی از جنس بلور یا سهراب را میسازد، بعد میآید و چارچنگولی و ازدواج در وقت اضافه را میسازد باید بگوییم سعید سهیلی تمام شد؟ آلفرد هیچکاک پنجاه و چند فیلم ساخته، چند نمونه از فیلمهای هیچکاک در تاریخ سینما نام برده میشود؟ جان فورد بالای 70 فیلم ساخته، چند تا از اینها جان فورد واقعی را نشان داده است؟ یک نکته اینجا اهمیت پیدا میکند؛ بگذار برای توضیح حرفم یک مثال بزنم؛ همین خدابیامرز آقای تقوایی، خیلیها میگویند فیلم نساختنش بهتر از فیلم ساختنش بوده، اتفاقاً نه.
ایکاش بعد از کاغذ بیخط باز هم اسم ناصر تقوایی را میدیدیم! همانطور که اسم آقایان کیمیایی و مهرجویی را دیدیم، همانها یک تلنگر شد؛ اما جریان نقد چه کار کرد؟ هو کردند بعضی فیلمهای آقای کیمیایی را در جشنواره فجر و فراموش کردند که چه شاهکارهایی آنها ساختند. دیگر عادل تبریزی که کنار آن نامها کوچک است.
خب این خصلت سینماست. خود سینما بیرحم است.
بله؛ اما چرا باید مقایسه شوم با فیلم بعدی و قبلیام و حکم صادر کنند که تبریزی تمام شد یا شروع شد؟ اصلاً چه کسی میتواند چنین چیزی را تعیین کند؟ من مسیر فیلمسازی و سلیقه خود را پیش میبرم. درباره فیلم مفتبر هم بگویم که اگر صد بار دیگر برگردم به عقب و صد فیلم دیگر بسازم و از این صد فیلم بیست نمونه خیلی موفق باشد، باز هم مفتبر را میسازم. ساختن فیلم مفتبر را عاشقانه ستایش و از آقای فرحبخش قدردانی میکنم که این فرصت را دادند که موتورم روشن شود و یک فیلم دیگر بسازم. در ایران فیلم اول ساختن مصیبت است. خیلیها هستند که فیلم اولشان را ساختند و تمام شدند. افتادن در جریان سینما مثل رود است. یک وقتهایی تو از کنار درخت و گنجشک و منظرههای زیبا رد میشوی بعضی اوقات هم میافتی به گل و لای. وقتی یک رود میافتد در گل و لای، چرا میگوییم این رود هم تکلیفش روشن شد؟ آقایی که میآیی میگویی عادل تبریزی تمام شد یا شروع شد، تو اصلاً در چه جایگاهی هستی که چنین چیزی را بگویی؟
ولی از قسمت سوم به بعد نگاهها به اجل معلق هم تغییر کرد.
بگذارید اینطور بگویم که اگر بخواهم بهترین قسمتهای اجل را انتخاب کنم، انتخابم؛ قسمت 1، 5، 8، 14 و 20 است. مگر ما حرف کمدی دغدغهمند و دردمند نمیزنیم؟ قسمت اول اجل خودش یک کمدی دغدغهمند اجتماعی است و پر از تلخی و کمدی با هم است، یعنی گروتسک است. اصلاً چطور میتوانیم یک سریال کمدی را تنها با قسمت اولش قضاوت کنیم؟! این را هم بگویم که مفتبر برایم یک گذرگاه بود، تجربهای کردم و این تجربه به شدت از نظر تولید به من کمک کرد. شک نکنید اگر مفتبر را نمیساختم امکان نداشت اجل را بسازم. الان اگر بعد از اجل کاری پایینتر بسازم باز باید بگویند عادل تبریزی تمام یا شروع شد؟ من اصلاً برای خودم نقشهای نمیکشم که بگویم فیلم بعدیام در چه ترازی باشد. برای من مهم است که در جریان و در مسیر فیلمسازی باشم. فیلمسازهایی از جنس من که از طبقه متوسط رو به پایین و کارگری آمدهاند و با شرایط مادی به شدت بدی از سن کم در تهران تلاش کردهاند و فیلم ساختهاند، این وضعیت ایدئال را ندارند که 5 سال روی یک کار متمرکز شوند و بعد یک اثر تازه بسازند. نه! من باید زندگی کنم. شاید خیلیها فکر کنند که در چند سال اخیر از پرکارها بودهام؛ اما من درآمد زیادی از سینما یا همین سریال اجل نداشتم. فقط روزی زندگی معمولیام مدیریت شده. من اول باید بتوانم با ساختن فیلم خودم و زندگیام را بسازم و سلامتی جسم و روحم را تأمین کنم. حالا در این گذرگاه ممکن است فیلمهای بد و خوبی هم بسازم ولی چه کسی به خودش جرئت میدهد که بگوید فلان فیلمساز تمام یا شروع شد؟ بذارید یک مثال دیگر بزنم؛ آقای منوچهر هادی چند وقت قبل با هوش مصنوعی کلیپی درست کردند که انگار اسکار گرفتهاند، بعد امیرحسین قیاسی. اسمشان را درست میگویم؟
بله.
دیدم که این ویدئو را مسخره کردهاند که منوچهر هادی چطور میتواند فکر کند که اسکار میگیرد؟ اگر منوچهر هادی از اول برود موسیقی را شروع کند شاید بتواند خواننده خوبی باشد؛ اما نمیتواند فیلمساز خوبی باشد. من جوابم این است که چطور میتوانی حتی در قالب شوخی چنین حرفی را بزنی؟ مگر زمانی که آقای هادی به عنوان نیروی تدارکات در سینما کار میکرد، کسی میتوانست فکر کند که او میتواند فیلمی بسازد که گیشه را به دست بگیرد؟ به چه حقی امیرحسین قیاسی چنین ویدئویی را از منوچهر هادی مسخره میکند؟ اصلاً تو چطور میتوانی به گذرگاه آینده آدمی نگاه و پیشبینی کنی؟!
همانطور که آقای هادی به عنوان الگو در سینما از تدارکات و کف میرسد به ساختن فیلم شاهکاری مثل زندگی جای دیگری است، همان تکفیلم نشان میدهد اتفاقاً این آدم توان رسیدن به اسکار را هم دارد. چرا از هم کشف و شهودهای خوب نمیکنیم؟ چرا دنبال زدنیم؟ چرا دنبال این هستیم که سر همدیگر را زیر آب کنیم؟ خدا رو شکر که من در کارنامه کوچکم هم فیلمی داشتهام که مورد توجه بوده و هم دو سریال و هم کاری که مورد توجه نبوده است. از الان هم این را بگویم مسیر کارنامه کاری من همینطور خواهد بود. قول میدهم و در همین مصاحبه اعلام میکنم که اگر از نظر خیلیها مفتبر فیلم بدی است، من از آن بدتر هم میسازم. اتفاقاً میخواهم بسازم که بگویند مفتبر عالی بود! باید بسازم و خودم را کشف و شهود کنم. از آن طرف اگر زنده باشم و خدا هم بخواهد فیلمهایی را خواهم ساخت که مورد توجه قرار بگیرد.
ما تولیدات ماورایی مختلفی طی سالهای گذشته در تلویزیون و سینما داشتهایم ولی شما زاویه نگاهتان در «اجل معلق» را متفاوت کردید. چه شد که این کار متمایز شد؟
اولازهمه باید از حمزه صالحی بابت فیلمنامه تشکر کنم. برای آنکه ردی از خودم و حالم را به سریال اضافه کنم باید تلاش میکردم به یکزبان تصویری برسم. در پیشتولید نشستم تمام فیلمهایی را که با این فضا ساخته شده دیدم؛ هم در سینمای جهان و هم ایران. من روز فرشته آقای افخمی را چهار پنج بار نگاه کردم. در فیلم اخلاقتو خوب کن خود آقای عطاران در نقش اجل است. آن را هم دیدم. به این نتیجه رسیدم که یا نباید شباهتی به آن فیلمها داشته باشد یا اگر قرار است شباهتی داشته باشیم باید به آنها ادای دینی بکنیم. برای همین از روز فرشته آقای افخمی وامهایی در اجل گرفتم، چون من عاشق آن فیلم هستم. حالا با اعتمادی که بین من و حمزه صالحی به وجود آمد به این نتیجه رسیدیم که در صحنه به شکل متفاوتی عمل کنیم.
خیلی هم کار سختی است. جامعه ما هر چقدر هم تغییر کند باز هم مذهبی است. اگر بخواهید در چنین جامعهای یک سریال کمدی درباره همان اعتقادات بسازید، این بهخودیخود و به لحاظ وجودی ایجاد تعارض میکند.
وحشتناک سخت است. روی لبه تیغ هستی. یک بخش ربط دارد به متن و فیلمنامه که باید روی لبه تیغ راه رفت که کار سخت حمزه صالحی بود. یک بخش دیگر هم اجراست؛ در دکوپاژ، بازیگری و...، این میتواند از فیلمنامه سختتر باشد، چرا؟ چون تو هم باید روی لبه تیغ محتوا راه بروی و هم روی لبه تیغ فیلمنامه که نه کار زبانش لوس برخورنده و توهینآمیز نشود و هم اینکه فیلمنامه یک پله در اجرا بالاتر برود و چیزی به آن اضافه کند. اگر همان فیلمنامه بخواهد ساخته شود و زبانی به لحاظ بصری پیدا نکند سریال از بین میرود. واقعاً راهرفتن روی تیغ بود، چون ما داریم درباره یک موضوع حساس حرف میزنیم که هم دارد به مذهب اشاره میکند و هم به سیاست اشاره میکند و روی تیغهای عجیبوغریبی راه میرود. اتفاقاً خیلیها تلاش کردند سریال را به حاشیه بیندازند، مثلاً قبل از پخش سریال کیهان یک حملهای کرد به اجل معلق و خیلیها هم تا همین لحظات آخر پخش سریال به دنبال این بودند که با ساخت یکسری ویدئو و بیانیه دادن مردم را تحریک کنند که آقا این سریال امکان دارد که به عقاید توهینی کند؛ اما خوشبختانه مردم و هم معتقدین مذهبی؛ آنهایی که در تأثیرگذاری دین در جامعه نگاه عمیق و هوشمندانهای داشتند، متوجه شدند که این سریال چهکار مهمی دارد در جامعه انجام میدهد. دارد چه فرهنگسازی دینی و اخلاقیای انجام میدهد. شاید اگر با دیدن این سریال یک نفر تلنگر روحی بخورد و حسابوکتاب زندگی را بفهمد، چقدر مهم و تعیینکننده است. در همین لحظات آخر هم ویدئوهایی دارد وایرال میشود که سریال دارد توهین میکند؛ اول گفتند به قشر کارگر دارد توهین میکند، بعد گفتند که دارد به دین توهین میکند. میخواستند بچسبانند اجل معلق را حاشیهها و بعد دیدند که نمیتوانند.
خود سریال هم خیلی این فضا را نداده بود.
متوجه شدم چقدر مردم آگاهند، چون اگر کوچکترین چیزی بخواهد اعتقاداتشان را به سخره بگیرد خودشان جوابش را میدهند. عدهای تلاش کردند مردم را به جریان خودشان بچسبانند؛ اما نتوانستند. همانطور که عدهای گفتند عادل تبریزی تمام شد. این حرفها همیشه بوده، مثلاً همان آغاز پخش سریال آمدند این را بولد کردند که مشاور کارگردان رضا عطاران است و سریال را ساخته است. اولاً باید بگویم این افتخار است برای من که خورشیدی مثل عطاران بالای سر آدم باشد یا آمدند گفتند این اولینبار است که عطاران مشاور کارگردان بوده. آنقدر ناآگاهند که نمیدانند آقای عطاران از زیر آسمان شهر مشاور کارگردان بوده، قیف و صددام هم نهتنها مشاور کارگردان بوده، بلکه در فیلمنامه هم حضور داشته است. انگار که به کشف جدیدی میرسند. من اگر صدبار دیگر اجل را کار کنم امکان ندارد که در تیتراژ اسم آقای عطاران را بهعنوان مشاور کارگردان نیاورم. اصلاً چقدر مگر فرصت پیش میآید برای عادل تبریزی که بتواند با رضا عطاران کار کند، مثلاً وقتی در تیم پرتغال در یک بازی کریستیانو رونالدو را نداشته باشد، در کیفیت آن بازی اثر میگذارد. همین اجل معلق را اگر بدون رضا عطاران (کریستیانو رونالدوی سریال)، عباس جمشیدیفر یا بهزاد خلج میساختم، چقدر شانس موفقیت داشتیم یا اگر حامد بهداد گیجگاه - که او هم رونالدوی فیلم بود - نباشد، گیجگاه چقدر امکان موفقیت دارد؟! چقدر بازیگر دیگر میتواند خوب عمل کند؟ نمیگویم بازیگرهای دیگر بد هستند؛ اما کریستیانو رونالدو نیستند! آنهایی که میآیند میگویند تبریزی تمام یا شروع شد؛ چرا نمیآیند بررسی کنند که اجل معلق با عطاران و باقی بازیگرها و به این سختی، در چند وقت فیلمبرداری و چقدر برایش هزینه شده است؟ ما فقط در چهارماه، 20 قسمت را فیلمبرداری کردیم. من مگر چقدر برای این کار دستمزد گرفتم؟ من در چه لیگی بازی کردم؟ بروید بررسی کنید، فلان سریال در چند وقت فیلمبرداری شده. آن وقت است که میفهمید ما چقدر ارزان کار کردیم و لیگ کاری که ما کردیم با باقی سریالها چقدر فرق داشته است.
نکتهای که وجود دارد این است که کمدی ساختن در نمایش خانگی ایران بهشدت سخت است، همین حالا آخرین سریالهای مهران مدیری و رامبد جوان در نمایشخانگی زمین خوردهاند.
اصلاً وحشتناک است! اگر سریال اجتماعی بسازی و بد باشی باز مردم قصه را دنبال میکنند و میگویند داستانش چه شد؟ فلان دختر دنبال که بود؟ آن یکی با که رابطه داشت؟ چه کسی فلان آدم را کشته؟ اما الان ببینید اگر اجل معلق تا قسمت 10 مخاطب را جلب کرد و میخندیدند اگر قسمت 11 مخاطب را نمیخنداند، باز میگویند عادل تبریزی تمام شد و خراب کرد. 10 قسمت مخاطب را کشاند، آن هم به لطف رضا عطاران. بهراحتی تو را میکوبند. بچههای رسانه باید مقابل این نگاهها و ارزیابیهای شتابزده بایستند. خیانت است به سینما! همین حرفها را درباره مسعود کیمیایی و مهرجویی زدند و گفتند دورهشان تمام شده. آقای مهرجویی که فیلم آخرش را ساخت گفتند مهرجویی تمام شده. چه تمام شده؟! هنوز آلپاچینو و فیلمسازهای بزرگ جهان که سنی از ایشان گذشته صندلی کارگردانی و بازیگریشان را حفظ میکنند. بگذارید عادل تبریزی که تازه فیلمسازی را با رنج و بدبختی شروع کرده و تاوان داده کارش را بکند. آقا از مفتبر بدتان آمده؟ نقد بنویسید؛ اما حکم برای من صادر نکنید، چون وقتی میگویید عادل تبریزی تمام شد، شما برای من تمام میشوید.
انگار دیالوگ با منتقد و رسانه قطع میشود.
چون با خودم میگویم او که گفته من تمام شدهام، پس من دیگر با آن منتقد و رسانه چه کار دارم؟ یک منتقدی قسمت یک یا دو اجل معلق پخش شده بود که گفت: «این سریال که مخاطب ندارد. این سریال که گندزده است. اسکار بدترین کار را میدهیم به عادل تبریزی، اسکار بدترین بازیگری را میدهیم به رضا عطاران، اسکار بدترین فیلمنامه را به حمزه صالحی و... او رویش میشود که در جامعه دوباره آن حرفها را بزند؟ این شد اسمش نقد؟ این چه نقدی بود؟ تو چطور گفتی مخاطب ندارد؟ پس چطور از تمام قشرها نشستند و سریال را میبینند؟ دکتر، مهندس، کارگر، مترجم، روحانی. آقای منتقد خجالت نمیکشی از اینکه آمدی یک پیشگویی غلط انجام دادی؟ تو منتقدی، نویسنده سینمایی هستی، نمیتوانی پیشگویی غلط داشته باشی. تو باید آگاهانه بررسی کنی. باید صبر کنی، ببینی و بسنجی. اگر آقای جیرانی فیلمی مثل صورتی را ساخت و به او حمله کردند، بعدش دوباره آثار خوبی را ساخت آنهایی که به جیرانی حمله کرده بودند شرمنده نشدند؟ اگر روزی همین آقای هادی اسکار بگیرد، امیرحسین قیاسی شرمنده نمیشود؟ چطوری میخواهد آن را پاک کند؟ چه طور میخواهی از حافظه تاریخی خودت پاک کنی؟ حکم صادر نکنید! من همین حالا میگویم عادل تبریزی فیلمهای بهشدت بدی میسازد و خواهد ساخت که خودش را قوی کند.
گفتیم که سریال روی لبه تیغ حرکت کرده از نظر اعتقادی. بااینهمه «اجل معلق» نگاه قابلتوجهی درباره مرگ و مسئله مرگ آگاهی دارد؛ میگوید مرگ است که با یکسری از طمعها مقابله میکند و مرگ است که خیلی چیزها را اخلاقی میکند.
مرگ است که تو را عاشق میکند.
بله. خب حمزه صالحی سراغ اینطور سوژهها رفته، موضوعاتی که خط و ربطی به دین و اخلاق دینی داشته است، اما چرا عادل تبریزی سراغ این موضوع رفت؟
مسئله این بود که واژه هولناک مرگ، نبودن و نیستی چطور میتواند به امید، عشق و نور تبدیل شود؟ این بزرگترین انگیزه من بود که بسازم. این خودش یک گروتسک است؛ تلخی و امیدواری. اینکه چطور تو با زیست در کنار مرگ و اینکه حس کنی که آخرین لحظاتت را داری نفس میکشی، بدل به آدم امیدوارتری بشوی. من این را مدتهاست که دارم تجربهاش میکنم. فکر میکنید برای چه سعی دارم پای خود بایستم؟ وقتی که «مفتبر» را میساختم با خودم میگفتم؛ فکر کن این آخرین کار توست. همین آخری و تباهی برای من، باعث میشود که پای آن بایستم و دوستش داشته باشم و خودم را در آن کشف کنم. تمام تلاشم در «اجل معلق» این بود که مرگ به یک زیست بسیار رئالیستی بدل بشود، آن هم در این شرایط پر از افسردگی در ایران و خبرهای ناراحتکننده. با خودم گفتم شاید این سریال بتواند ما را به زیست درستی با مرگ برساند و شاید این سریال بتواند تأثیری در روند اخلاقی آدمها داشته باشد. البته دیدم که داشته. سادهاش را بگویم؛ من چند روز قبل ماشینم پنچر شد، ناخودآگاه سریال خودم باعث شد که بگویم شاید همین که ماشینم پنچر شده یک حکمتی داشته است. شاید من را از اتفاق دیگری دور کرده که همین هم شد.
این اثر تقدیرباوری است!
بله. من الان وقتی فیلمی میسازم میگویم که این تقدیر من بوده. این تقدیر جهان هستی برای من بوده که با حسین فرحبخش یا آقای عامریان فیلم بسازم. خدا شاهد است که تقدیر چیده. حالا یک آدمی بخواهد طناب تقدیر من را پاره کند و بخواهد به من به قبولاند که اشتباه کردم که با فرحبخش کار کردم. تقدیر این را برای من چیده است، تو که هستی که بگویی آن کار را نکن. من پیش از آنکه اجل را بسازم با آقای عامریان رابطهای نداشتم. من اصلاً با آقای عطاران کار نکرده بودم، تقدیر باعث شده که این اتفاق بیفتد. اصلاً انگار چیده شد که مدیر تولید «مفتبر» و دفتر آقای عامریان (آقای خانی) یکی باشد و او با آقای عامریان صحبت کند و آقای عامریان بخواهد که باهاشان کار کنم. این تقدیر است. یک چیزی بهتان بگویم؛ اگر «اجل معلق» بین مردم دیده نمیشد یکسری از آدمها میآمدند و میگفتند عادل تبریزی تمام شد. همین حالا نمیخواهم نام ببرم اما چند تا از همین پیجهای سینمایی درباره موفقیت بزرگ اجل معلق سکوت کردهاند؟ در سکوت ماندند. یکی از همین پیجها درباره تمام سریالها آمده نوشته وقتی به اجل رسیده به یک خط اکتفا کرده و نوشته سریال «اجل معلق» هم بهواسطه جنگ در ایران و بهواسطه حضور رضا عطاران دیده شد. همین.
خب ما اینهمه اتفاق در این مملکت داشتیم که همراه با آن فیلمها و سریالهای کمدی پخش شد، چرا آنها دیده نشد؟
ببین مشکل اینجاست که اگر نام کارگردان «اجل معلق» ایکس یا ایگرگ بود، خدا شاهد است که طور دیگری به سریال میپرداختند و معرفیاش میکردند. میگفتند که اتفاق بزرگی در کمدی ایران رقم خورده! اما چون اسم من بود، نمیخواستند به سریال بپردازند.
انگار یک گنگی وجود دارد که اخبار را سانسور میکند، درست است؟
دقیقاً. چطور وقتی بعد از «گیجگاه» «مفتبر» میسازم، همهتان دربارهاش حرف میزنید؛ اما حالا سکوت میکنید؟ اگر اجل مثل «مفتبر» عامهتر بود اینطور دربارهاش سکوت میکردید؟ چطور موقع شکست حرف میزنید؛ اما در برابر پیروزی سکوت میکنید؟ برای اینکه از پیروزیمان بگویید باید در جریان موافق مافیایتان قرار بگیریم تا حرف بزنید؟ چطور آن مافیا دارد این مافیا ندارد؟ چطور تیتر رو بلدید بزنید عادل تبریزی تمام شد، چرا یک گل نمیدهید دست عادل تبریزی بعد از اجل که باریکلا دوباره (موفقیتت) شروع شد. چک را بلدید، گل را بلد نیستید؟ ادعایی نداریم نسبت به اجل، این پروژه لطفش را در ابتدا از امام رضا(ع) گرفته تا نگاه مردم...اصلاً...
میتوانم بپرسم چرا؟
چرا چی؟
اینکه گفتید لطف امام رضا(ع)... بیمقدمه گفتید.
من خیلی به امام رضا(ع) اعتقاد دارم. در سریال اجل هم در سکانس قهوهخانه یک زنگ زورخانه است که وقتی زنگ را میزنند، یا علی ابن موسی الرضا را میبینیم. اصلاً این تکه را خودم اضافه کردم و گرفتم. مثلاً در فیلم «مفتبر» عدد هشت را خیلی داریم. یا در آخرش هم به سحر دولتشاهی میگوید: «تو رو به امام رضا دست از سر من بردار» من عاشق امام رضا(ع) هستم و او خودش من را میبرد جلو. فراموش کردم... چه میگفتیم؟
من هم فراموش کردم (با خنده). شاید این سؤال عجیب باشد؛ شما با اجل و عزرائیل یکسری شوخیهایی کردید. انشاءالله و بعد از صدسال اگر فوت کردید، با این شوخیها نمیترسید؟ فکر میکنید واکنششان چیست؟ (باخنده)
(باخنده) شوخیهای باحالی بود! فکر کنم آنجا یک اکران برای ما میگذارند. من واقعاً این حساسیت را داشتم که سریال به مسخره کردن مقدسات نیفتد. نه! چنین نگرانیای ندارم چون سریال به قدری کار درستی برای جامعه انجام میدهد که چنین نگرانیهایی وجود ندارد.
قسمت هشتم و بیستم «اجل معلق» را با مردم دیدید و بازخورد گرفتید. مردم چه میگفتند؟
خوب شد این را گفتید؛ همین فیلمنیوز درباره آن کار و رفتن بین مردم نوشت: عادل تبریزی شأن کارگردان را رعایت نکرده و برای پلتفرم بد است. که بعدش من یک جوابیه نوشتم. ببین واکنش مردم حیرتانگیز بود. اصلاً یک چیز عجیبی. شما وقتی مترو میروید آدمها سرشان در گوشی است و دارند اجل نگاه میکنند. در بیمارستانها سراغ دارم که خانوادهها اجل را روی فلش میریزند و برای مریضهایشان پخش میکنند. من سراغ دارم بیمار سرطانیای که مادر خانواده است قبل از شیمیدرمانی به پسرش میگوید اول اجل را بگذار که بخندم بعد بروم بیمارستان. اینها از صدتا اسکار برای من ارزشمندتر است. آن روز الیکا عبدالرزاقی به من گفت که انگار این سریال در دهه هفتاد از تلویزیون دارد پخش میشود. اینقدر مردم دوست دارند. خود آقای عطاران هم همین را به من گفت. دیدم که چقدر مردم عاشقانه این سریال را دوست دارند. در شهرستانهای دورافتاده، شهرهای کوچک و شهر خودم مشهد غوغا کرده و عجیب دارند نگاه میکنند. البته یک چیزی بگویم، این را به شما قول میدهم چون الان جریان مردم سوار است بر ماجرا، سکوت کردند همانهایی که گفتم. اجل که تمام بشود، حمله به این سریال شروع میشود.
مدل کمدی اجل با کمدیهای مهمی که در بازار ایران داریم متفاوت است و یادآور کمدیهای دهه هشتاد است. یک نکتهای هم درباره رضا عطاران گفتند. برخی منتقدان گفتند که رضا عطاران یادآور «بزنگاه» بود. چون عطاران در این سالهای اخیر کار ضعیف کم نداشته که برخیهایش هم تازه اکرانشان تمام شده است.
بله. استراتژی من و حمزه (صالحی) بود اصلاً. دیدید که برخی از فیلمسازها میگویند رفتهام سر فلان موضوع تحقیق و پژوهش انجام دادهام؟ برای اجل دست به یک کار مهمی زدم که قبلاً سر «گیجگاه» تجربهاش کرده بودم. در «گیجگاه» سعی کردم فیلمی بسازم شبیه به فیلمهای دوران کامران قدکچیان و مجید قاریزاده. با خودم تصمیم گرفتم که سریال اجل بشود شبیه سریالهای قدیم، مثل «بزنگاه»، «ترش و شیرین»، کارهای خود آقای عطاران و «ساعت خوش». این نگاه را خدا را شکر حمزه صالحی هم داشت. بزرگترین کاری که کردم... (بلند میشود و میرود دیویدی «ساعت خوش» را از کتابخانه میآورد)... آهان! پیدایش کردم... تمام مجموعه «ساعت خوش» را نشستم نگاه کردم و تمام آیتمهای «ساعت خوش» را حفظ کردم. یک کار پژوهشی درباره «ساعت خوش» انجام دادم و سریالهای خود آقای عطاران. با خودم گفتم اگر قرار است چنین کاری کنم باید اسلحهام گلوله داشته باشد سر صحنه. همین باعث شد بین من و رضا عطاران بعد از گذشت چند هفته یک ارتباط عمیق و درستی بر قرار شد و همین ارتباط کاری کرد که در ساخت اجل واقعاً به من خوش گذشت. معتقدم موقع فیلمبرداری حتی اگر در کوه هم باشی باید به تو خوش بگذرد. خلاصه این مهمترین پژوهشی بود که کردم و تمام تلاشم این بود که کار شبیه آثار موفق تلویزیونی خود آقای عطاران باشد. اینکه برخیها میگویند اجل شده مثل کارهای رضا عطارانی، این بزرگترین دستاورد من است.
تفاوت عطاران اجل با بقیه آثاری که بازی کرده چه بود؟
حضور او به شکل آثار قدیمش و یک تفاوت دیگر؛ شما چند بار در اجل بغض کردی؟ ما در همین قسمت 19 سکانس عجیبی داریم، که آدم بغضش میگیرد یعنی دوست داشتم به اندوه آدمها هم نزدیک شویم. جدای از این واقعاً تلاش کردم که رضا عطاران اجل هم کلیشهای باشد و هم متفاوت. یک اعتقاد دیگری هم که از همان ابتدایی که فیلمنامه را خواندم این بود؛ بازیگر اجل باید یک بازیگر جدی باشد که بهترینش به نظرم بهزاد خلج بود. بازی کردن بهزاد خلج اتفاق مهمی شد. اگر یک بازیگر کمدی نقش اجل را بازی میکرد سریال به وضعیت بدی دچار میشد.
یک سؤال عجیبتر از سؤالهای قبل، ما یک شخصیت منفی داریم به اسم رنجبر که اختلاسگر است و نقشش را رامین ناصرنصیر بازی میکند. گریم رنجبر خیلی شبیه خاوری است و همچنین بابک زنجانی (مدل موها و ترکیب صورت شبیه خاوری و رنگ مو شبیه رنگ موی بابک زنجانی است) رنجبر کدام یک از اینهاست؟
طراح گریم ما، آقای عبدالله اسکندری، خب استادانه کار کردند. وقتی که بحث اختلاس به وجود میآید، اولاً ما به این نمیپردازیم که شبیه چه کسی شود. اصلاً چنین قصدی را واقعاً هیچوقت نداشتیم. شاید ناخودآگاه بوده. ظرفیت چهره رامین ناصرنصیر ناخودآگاه شاید شما را به یک سمتی ببرد، ولی ما نیامدیم اینگونه حرف بزنیم. ولی بالاخره در یک حالتی، همانطور که برای شما به وجود میآید، برای ما هم به وجود میآید و این نگاه صورت میگیرد که مثلاً شبیه فلانی است.
«اجل معلق» میتوانست از تلویزیون هم به نظر من پخش شود.
اگر این کار از تلویزیون پخش میشد، اصلاً انقلابی برای تلویزیون بود.
اگر پیشنهاد میدادند؟ قبول میکردید؟
این موضوع دست من نیست، آقای عامریان باید پاسخ دهند. من دوست داشتم. اگر بخواهم از جانب خودم بگویم، بله.
فکر میکنم «اَجَل» هر قسمتش بیش از یک میلیون مخاطب گرفت.
عجیب است اصلاً. آمارش خیلی بالاتر از این حرفهاست. چون باید مخاطب ماهواره را هم حساب کنیم.
در اجل مثل بقیه کارهای شما یک ادای دینی شده به سینمای پیش از انقلاب، واقعاً سؤالم این است که چرا؟ دلیل این اتفاق چیست؟ حتی گریم اجل هم بیشباهت به فردین نیست.
شخصیت «اجل» عشقِ فیلم گنج قارون و آقا فردین است و حتی در سکانس قهوهخانه هم این را به داوود میگوید. ببین به نظر من اخلاقیترین و آموزندهترین فیلمها را ما در سینمای قبل از انقلاب داشتیم. هفتاد درصد، هشتاد درصدش فیلمهای بهشدت اخلاقی، خانوادگی و انسانساز بودند. در بین جوانهای قبل از انقلاب، احترام به خانوادهها چقدر زیاد بوده است؛ احترام خانواده به سفره، به نان، به ناموس و دختر، به زن... همهاش از سینماست. اصلاً انقلابی که در ایران رقم خورد، آن مردم و عدالتخواهی، ریشهاش در سینماست. سینمای فیلمفارسی - که واژه غلطی است، سینمای مردمی درست است - که رأس قلهاش هم آقای فردین خدابیامرز بوده، بهشدت سینمای انسانسازی بوده است. این سینما خیلی سینمای درستی بوده است. تاریخ دروغ میگوید، دروغ میگوید یک سینمای غیرفرهنگی بوده، بعد فرهنگی میشود. نه!
شما چطوری میتوانی به «سلطان قلبها» بگویی یک فیلم غیرفرهنگی؟ «سلطان قلبها» ترویج انسانیت است، خانواده است، عشق. ترویج مهر. «گنج قارون»، ترویج خانواده است. اصلاً فیلمهای آقا فردین تأثیر عمیقی در انسانسازی گذاشته است. من این نیاز را به آن سینما میبینم که به آنها رجوع میکنم. در فیلم «مفتبَر» یک پلان زیبایی دارم در پایان فیلم، حامد بهداد را میبینیم که کنار پدر و مادرش خوابیده است. خب، همان پلان برای من میشود احترام به خانواده، به ترویج اخلاق، مهر و عشق. در فیلم «گیجگاه»م بود، در «مفتبَر»م هست، در سریال جنابعالی هست، در «اَجَل» که خیلی بیشتر هست و من ادای دینهای سینماییام بعد از انقلاب تا دهه شصت، هفتاد و سینمای قدیم را همیشه در کارهایم دارم؛ مثلاً من یک دیالوگ را خودم اضافه کردم در فیلمنامه حمزه صالحی که اینها وقتی میخواهند بروند قاچاقچیها، میگوید که یک تیر کمون آورده، میگوید این چیست با خودت آوردی؟ میگوید که: «بابا مگر فیلمهای قاچاقچی را ندیدی؟ میروی آنجا تیرباران میکنند، خون بارش میشود.» میگوید: «سینما آینه عبرت است.» بعد میگوید: «نه اینها، اینها کارهایی است که...» یا مثلاً همین کفشهای «اَجَل»، اَجَل شبیه فردین است. ادای دین به سینمای کیمیایی. خود آقای کیمیایی. موسیقی توقیفشده فیلم «مرسدس» را من میگذارم روی سکانس.
کارهایتان بوی پوستر فیلم میدهد.
(با دست اشاره میکند به در اتاقی که رویش پوستر فیلم «طعمه» نصب شده است.) این فیلم محبوب من در کودکی بوده، پوسترش همیشه جلوی چشمم است بهخاطر اینکه آن جریان اصیل را فراموش نکنم. من یادم نرود که من عاشق این سینما هستم. خط خودم را عوض نکنم. جریان روز من را غالب نکند و فیلم «مفتبَر» واقعاً چیزهایی دارد، در آن نشانههایی وجود دارد که با دنیا عوضش نمیکنم. یعنی خودم میگویم خدا را شکر من این کار را کردم.
قصدش را دارید که از جهان کمدی بیرون بیایید؟
صددرصد. الان ایدهام این است. نمیدانم چقدر به آن میرسم و چه میشود، ولی الان شروع کردهام یک فیلمنامه اجتماعی نوشتم که انشاءالله بتوانم سال دیگر بسازم. یک فیلم انسانی و اجتماعی متفاوتی نسبت به جریان اصلی. انشاءالله آن را برای سال ۱۴۰5 به جشنواره فجر برسانم. اگر بشود فجر چهل و پنجم. انشاءالله به آن فکر میکنم. قصه فیلم یک زنانگیای دارد و درباره یک زن هفتاد ساله است.
«اَجَل» خیلی ممیزی خورده است؟ نگاه نهادهای نظارتی به سریال چطور بود؟
ممیزی که داشتیم دیگر. اصلاً فیلم و سریالی هست که ممیزی نخورد؟ ولی خیلی به کلیت کار ضربه نزد جاهایی احساس میکردم که ایکاش حذف نمیکردند؛ اما آنقدر هم جدی نبود. نگاهها در کل مثبت بود و من یک چیزی هم که حالا اینجا یک اشاره کنم، در این مصاحبه، تنوع طیف بازیگرها متفاوت است. هدایت اینها برای من بهعنوان کارگردان خیلی کار سختی بود؛ مثلاً سیدرضا حسینی را وقتی میآورم در این قالب بهعنوان فامیل خانواده داوود، یا بهنام شرفی، پلیس درجهیکی را بازی کرده است. مثلاً همین بهنام شرفی، من بازیاش را از کجا گرفتم به نظرتان؟ از مرتضی ضرابی در فیلم «دزد عروسکها». آن کارآگاه... یادتان است که میگفت: «امممم، گنج و به دستت میآرم.» یا حتی یک جاهایی در طراحی شخصیت عباس جمشیدیفر، از بیک ایمانوردی، حسن رضایی، رضا کرم رضایی الهام گرفتم. یعنی میدانید، پایه را من از دل سینما میگیرم. آنالیز میکنم. با خودم یک خروجی برایش تعیین میکنم. میشود بهنام شرفی و همینطور... و همینطور روی بازی خود آقای عطاران، پایهاش را از «ترشوشیرین» و «بزنگاه» میگیرم. از درون خودم رد میکنم، میدهم. این حامد بهداد در «گیجگاه» را از جمشید هاشمپور، از فرامرز قریبیان میگیرم، یک آنالیز میکنم، و تبدیلش میکنم به: حسن خشنود [شخصیت حامد بهداد در فیلم]... حامد بهداد فیلم «مفتبر» را از فردین و بهروز وثوقی میگیرم، درش میآورم، ردش میکنم، میشود: حامد بهداد فیلم «مفتبر» و برای تمام نقشها این کار را میکنم. یا حتی بچههای سریال، سه تا بازیگر: امیرعلی عزتخانی، سید محمد موسوی، آندیا عبدالرضایی. واقعاً دارند خوب بازی میکنند.
یک نکته قابلتوجه دیگر «اجل» این است که تکه کلامهایش بین مردم افتاده؛ مثل «اجل قشنگم» یا «بر بندبند وجودت لعنت» اتفاقی که درباره سریالهای اخیر کمدی چندان شاهدش نبودیم.
نکته این است که من از پایه و اساس دیالوگ و شخصیتها را از یک گذرگاه سینمایی در ذهنم عبور میدهم. هر کاراکتری که میخواهد جلوی دوربین من بازی کند، من برایش یک معادلسازی سینمایی در ذهنم انجام میدهم. این کاری است که من را به گذشته وصل میکند. بگذارید یک ادعا در همین مصاحبه بکنم: خدا شاهد است، مطمئنم تنها کسی در ایران هستم که اگر جایی تدریس میکنم، در جلسه آخر به هنرجویان کلاسها، از جمله انجمن سینمای جوان، لیستی از فیلمهای ایرانی را توصیه میکنم و از آنها میخواهم بروند و ببینند. این لیست شامل فیلمهایی است که کسی اصلاً به آنها فکر نمیکند. مثلاً من میگویم بروید فیلمهای مجید قاریزاده را ببینید. چه کسی الان توصیه میکند بگوید فیلم مجید قاریزاده را ببینید؟ بروید فیلمهای کامران قدکچیان را ببینید. فیلمهای ایرج قادری را ببینید. فیلمهای کودک کامبوزیا پرتوی را ببینید. منظورم این است؛ سینمای مردمی دوران خودتان را ببینید. فقط درگیر سینمای مورد تشویق قرار گرفته شده نباشید.
من یک اخلاق عجیبی از سن کم داشتم؛ اگر یک فیلمی در جشنواره سیمرغ میگرفت، آن را نمیدیدم. اول میرفتم فیلمهایی را که در جشنواره فجر مورد انتقاد شدید قرار گرفتند، میدیدم. بعد کمکم به آن سیمرغی میرسیدم. الان هم اگر یک فیلمی کن میگیرد، من آن را نمیبینم. میروم میگردم ببینم در جشنواره کن، منتقدان فرانسوی کدام فیلم را بیشتر مورد انتقاد تند قرار دادند. آن را اول میروم میبینم. این هنوز سبک من است. اتفاقاً در ایران بعد از اینکه زرشک طلایی «بدترین فیلم در جشنواره» مشخص میشود، میروم همان را میبینم. این برای من خیلی جالب و جذاب است. از این گذرگاه عبور کردهام و میگویم: اگر مثلاً یک زمانی به فیلم من انتقاد تند کردند، من خودم آدمی بودم که میرفتم فیلمهای مورد انتقاد شدید را میدیدم. حالا شاید بعضیها بگویند آنقدر رفتی فیلمهای مورد انتقاد شدید را دیدی که حالا میخواهی کار تو هم این مدلی باشد؟ نه! مسئله اصلی گذرگاه تاریخی من است. فیلم «گیجگاه»، چرا با اینکه در جشنوارههای خارجی موفق شد و تقدیر شد، باز هم رسانهها بهاندازه کافی به آن نپرداختند؟ چرا باز آن موقع پرداختی صورت نگرفت؟ چرا اینقدر به «مفتبر» پرداخت کردند؟
زمان پخش سریال با جنگ مصادف شد، فکر نمیکنم خیلی اتفاق منفیای برای سریال بهحساب بیاید.
خیلی مثبت بود، خیلی. واقعاً بچههای رسانهای باید به نظر من آن را ثبت تاریخی کنند. چه چیزهایی در ایران متأسفانه ثبت تاریخی نشده است! همینطور فقط میگوییم و از کنارشان میگذریم. درباره همین «ساعت خوش»، یک نفر از پژوهشگران و منتقدان نبود که بیاید در مورد تأثیر «ساعت خوش» حرف بزند. فقط میگویند ساعت خوش پر بیننده بود. هیچکس نیست بگوید ساعت خوش در زمان خودش و در اوج فقر چه انقلابی کرد بین مردم؟! چه تأثیری در زندگی مردم گذاشت؟! «اَجَل» باید ثبت شود که در این جنگ 12 روزه، نقطه امید خانوادههای ایرانی بود. واقعاً میگویم. خانوادهها واقعاً با «اَجَل» خندیدند. این خنده وسط جنگ مهم است. خیلی کار عجیبی کردیم. من فکر میکنم که اگر تا آخر عمرم فیلم نسازم، آقایان بیایند بگویند عادل تبریزی تمام شد، تمام شد. من در یک جریانی سهیم بودم که برای تمام عمر فیلمسازی کفایت میکند. من وسط جنگ و وسط بحرانهای اقتصادی و اجتماعی مردم ایران، سهم داشتم که بخشی از مردم حالشان با دیدن این سریال خوب شود. من سهم بزرگی داشتم. این از صد تا اسکار برای من ارزشمندتر است.
نکته دیگری باقیمانده است که بخواهید به آن اشاره کنید؟
من نمیخواهم در سینما بهواسطه کارنکردنم دیده بشم. من میخواهم اولاً ادامه بدهم، حیات داشته باشم، بتوانم خودم را به یک شرایط اقتصادی باثبات برسانم؛ چون هنوز نرسیدهام. من در سینما پول درنیاوردهام، و بااینهمه رنج و بدبختی و... من میخواهم تجربه کنم، من را ترسو نکنید. من اصلاً میخواهم بروم فیلم بد بسازم، تجربه کنم که شاید این فرصتها باعث شود که در ده سال آینده یک فیلم خوب بسازم. درها را به روی من نبندید. درها را به روی هیچکس نبندیم. برای کسی تعیین تکلیف نکنیم. سالهاست که آقای کیمیایی را با «گوزنها» مقایسه میکنید؟ چه کاری است؟ «گوزنها» را در یک سن جوانی ساخته در یک جامعه دیگر. حالا فیلمهای اخیرشان را مثلاً در وسط جامعه الان مقایسه کنید با «گوزنها»... مقایسه! مقایسه! الان من یک کمدی دیگر بسازم دوباره میخواهید من را با گیجگاه مقایسه کنید؟ یا مثلاً تا مغز من بخواهد یک سریالی بسازم، با «اَجَل» مقایسه کنید؟ ول کنید. بگذارید آدمها تجربه کنند. هر اثری را در ظرف خودش بررسی کنیم. آقا این کار این نکات مثبت را دارد، این نکات منفی را دارد. این میشود نقد. هیچ فیلمی بدون نکته مثبت نیست. هیچ فیلمی، هیچ فیلمی. نقدهای قدیم را بخوانیم؛ مثلاً نقدهای آقای زاون قوکاسیان یا جمشید ارجمند. آموختنیاند. فحشدادن کار راحت کوچه و خیابان است. کار بعضی از منتقدها مثل این است که یک ماشین تخلف کند، پلیس جلویش را بگیرد، همان لحظه بگوید تو دیگر حق رانندگی نداری، تو گند زدی با این رانندگیات و بگوید تو دیگر اصلاً به درد رانندگی نمیخوری. من شاید در مسیر فیلمسازی، در یک جایی در یک اتوبانی که باید ۸۰ تا سرعت بروم، نتوانم ۱۸۰ تا سرعت بروم. شاید ماشینم آن لحظه خراب باشد. نمیتوانی به من بگویی دیگر رانندگی نکن.
منبع: فرهیختگان
https://teater.ir/news/73398