چارسو پرس: یک دیدگاه رایج وجود دارد که میگوید فهرست بهترین فیلمهای سال مقدس و ارزشمند است، اما فهرست بدترینها کاری بیاهمیت و صرفاً نوعی حمله بیرحمانه به فیلمهایی است که نتوانستهاند انتظارات را برآورده کنند. اما در تحریریه ورایتی چنین نگاهی وجود ندارد.
منتقدان ارشد سینمای ورایتی، اوون گلیبرمن و پیتر دبروژ، در سال ۲۰۲۵ فیلمهای ضعیف زیادی را تماشا و نقد کردند. از نظر آنها، جداکردن بدترینها از میان این آثار، کاری ارزشمند است. هر فیلم افتضاح، در دل خود فهرستی از گناهان سینمایی دارد که باید از آنها پرهیز کرد. آنچه در ادامه میخوانید، مجموعهای از بدترین فیلمهای سال است؛ برای لذت خواندن، اگر نه لزوماً لذت تماشا.
پنج فیلم بد سال از نگاه اوون گلیبرمن
۱. «ادن»
درام تاریخی پرآشوب و آزاردهنده ران هاوارد، ما را به یکی از جزایر گالاپاگوس در سال ۱۹۲۹ میبرد؛ جایی که با پنج شخصیت همراه میشویم که از عجیببودن به نفرتانگیز و سپس غیرقابل تحمل تبدیل میشوند.
جود لا در نقش پزشکی که جامعه اروپایی را رد کرده و در پی طراحی نظم جهانی جدیدی است، به شخصیتی عبوس، اغراقآمیز و آلمانیمآب تبدیل میشود؛ چیزی شبیه یک دیوانه تکبعدی دهه شصتی. عجیبترین بخش فیلم این است که انتظار دارد مخاطب با این شخصیت همذاتپنداری کند.
این فیلم ترکیبی سوررئال از «رابینسون کروزوئه» و «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد» است، با حاشیهنویسیهای دیوانهوار فلسفی. نام فیلم «ادن» است، اما شایستهتر بود «جهنم پرسهزنی بیپایان» نام بگیرد.
۲. «پنج شب در فردی ۲»
بازیهای ویدیویی لازم نیست منطقی باشند، اما فیلمها چرا. قسمت دوم این اقتباس شلخته از بازی ویدیویی محبوب ترسناک، حتی از نسخه اول هم بدتر است.
این فیلم یک اسلشر بدون خون، بدون ترس و بدون تنش است. داستان درباره ارواح کودکان کشتهشدهای است که در بدن عروسکهای مکانیکی رستورانی زندگی میکنند، اما آنقدر گذشتهسازی پیچیده دارد که خود ارواح کاملاً به حاشیه رانده میشوند.
بیشتر فیلم فرصتی است برای نمایش نسخههای دهمتری و متالگونه عروسکها، درست مثل بالنهای رژه روز شکرگزاری. همین نمایش ظاهراً برای فروش بلیت کافی بوده و حالا باید منتظر قسمت سوم این شکنجه سینمایی باشیم.
۳. «وصیتنامه آن لی»
شاید شنیده باشید که این فیلم الهامبخش، پرشور و قدرتمند است، اما همیشه نباید به شنیدهها اعتماد کرد. بهترین توصیف برای موزیکال تبآلود مونا فستولد درباره بنیانگذار فرقه شیکرها، «کسلکننده» است.
فیلمی که میخواهد ریاضتکشانه و جسورانه باشد، اما آنقدر کند و پراکنده است که تماشای ۱۳۷ دقیقه آن بیشتر شبیه آیینی برای کفارهدادن است.
آن لی، رهبر مذهبی مسیحایی با بازی آماندا سایفرید، در منچستر بزرگ میشود و از دیدن روابط والدینش چنان آسیب میبیند که کل جهانبینیاش را بر نفی سکس بنا میکند. موزیکالها نهتنها کمکی نمیکنند، بلکه یکنواختی فیلم را تشدید میکنند.
۴. «عجله کن فردا»
اگر دلتان میخواهد پرترهای از یک ستاره پاپ ببینید که حتی از نسخه افسرده بروس اسپرینگستین هم غمگینتر است، این فیلم همان انتخاب شماست.
این پروژه خودشیفتهوار درباره خوانندهای است که در میانه فروپاشی عصبی قرار دارد. او بیشتر وقت فیلم را به ناله، گریه، خیرهشدن به خلأ و مصرف مواد میگذراند. نتیجه، یکی از متظاهرانهترین درامهای روانی یک ستاره پاپ در سالهای اخیر است.
۵. «شقایق»
چه چیزی دنیل دی-لوییس را از بازنشستگی بازیگری بیرون آورد؟ کمک به اولین فیلم پسر ۲۷ سالهاش. این کار از نظر عاطفی قابل احترام است، اما نتیجه فیلمی خستهکننده و سنگین درباره پیوندهای خانوادگی ازهمگسیخته است.
فیلم آنقدر پر از مضمون و تمهای مختلف است که بیشتر شبیه یک شکست هنری دهه نودی به نظر میرسد.
اخبار سینمای جهان
پنج فیلم بد سال ۲۰۲۵ از نگاه پیتر دبروژ

۱. «زندگی چاک»
دنیا همانطور که میشناسیم به پایان میرسد و… مایک فلاناگان، کارگردان فیلم، کاملاً آرام و راضی به نظر میرسد که مشغول ارائه مجموعهای از جملات قصار تصنعی و شبیه به فالهای انگیزشی است؛ جملاتی درباره اینکه حتی یکبعدیترین انسانها هم supposedly «چندلایه» هستند.
فیلم هیچ فرصتی برای برداشت شخصی مخاطب باقی نمیگذارد. دستکاری احساسی از همان ابتدا شروع میشود؛ با موسیقی سنگین و اغراقآمیز پیانو و سازهای زهی از ساختههای برادران نیوتن که هر لحظه بهاصطلاح «عمیق» فیلم را با یک ضربه موسیقایی علامتگذاری میکند.
روایت روستاییمآب و پندآموز نیک آفرمن نیز آخرین بقایای واقعگرایی را نابود میکند و لایهای از شیره احساسات مصنوعی را روی فیلم میریزد. و اینها همه قبل از آن است که با مردی به نام چاک (تام هیدلستون) آشنا شویم؛ شخصیتی که قرار است زندگی ساختگی و بیرمقش با این ادعا معنا پیدا کند که یک بعدازظهر کاملاً تصادفی تصمیم گرفته در ملأعام برقصد.
ممکن است نظر شما متفاوت باشد، بالاخره فیلم جایزه تماشاگران جشنواره تورنتو ۲۰۲۴ را برده و اقتباسی از یک نوولای محبوب استیون کینگ است، اما من حتی یک ثانیهاش را باور نکردم. با توجه به سخنرانی آزاردهنده چیوتل اجیوفور درباره مفهوم زمان، دلم میخواهد ۶۶۴۳ ثانیهای را که این فیلم از عمرم تلف کرد، پس بگیرم.
۲. «ایالت الکتریکی»
برای یک هنرمند تنها، دستاوردی تحسینبرانگیز است: کتاب تصویری علمیتخیلی سیمون استالنهاگ که مجموعهای از نقاشیهای چشمگیر از آمریکایی رتروفیوچریستی را کنار هم میگذارد؛ جایی که روباتهای عظیمالجثه بر فراز مناظر متروکه سایه انداختهاند، تصاویری که بهاندازه نمای پایانی «سیاره میمونها» سینمایی هستند.
پس چرا وقتی این تصاویر به دست برادران روسو و جلوههای کامپیوتری افتادهاند، به تابلوهایی بیروح و مرده تبدیل شدهاند؟ این دو برادر ظاهراً توقفناپذیر، چشمانداز آخرالزمانی استالنهاگ را با داستانی مضحک رقیق کردهاند؛ داستانی که در آن مغز یک کودک در کما، بهشکلی غیرقابل توضیح، منبع انرژی کل شبکه برق میشود.
در نسخه کتاب، روباتها حرف نمیزنند، اما فیلم ویرانشده توسط روسوها، به آنها صداهای آزاردهنده و دیالوگهای بهاصطلاح «بامزه» داده است. شخصیتهای انسانی حتی از این هم بدترند؛ چه کریس پرت که با انتخابی تنبلانه در نقش قهرمانی شوخطبع ظاهر شده، و چه استنلی توچی که قرار است نسخهای از استیو جابزِ شرور باشد، اما حتی ذرهای تهدیدکننده نیست.
نصیحتی با تأیید اپل برای این برادران بودجهسوز که بعد از «انتقامجویان»، آشغالهایشان خط تولید نتفلیکس را مسدود کرده: متفاوت فکر کنید.

۳. «جنگ دنیاها»
درست همانطور که جیسون بلوم بازار وحشت کمهزینه را قبضه کرده، تیمور بکمامبتوف، متخصص جلوههای ویژه روس، عملاً صاحب سبک «اسکرینلایف» شده است؛ فیلمهایی که تقریباً بهطور کامل روی صفحه موبایل یا کامپیوتر روایت میشوند.
برخی از این آثار خلاقانهاند، مثل کشف جشنوارهای «LifeHack» در SXSW، اما بعضی دیگر بیشتر شبیه راهحلهای ارزان برای ایدههای سینمایی بزرگترند. بدترین نمونه، نسخه زیرِ حدِ استاندارد و مستقیم برای آمازون از «جنگ دنیاها» است؛ جایی که آیس کیوب نقش غیرقابلباورترین کارشناس امنیتی دولت آمریکا را بازی میکند و این در دورانی است که مجریان سابق فاکس نیوز در دولت حضور دارند.
او بهجای نجات کشور، از مهارت هککردنش برای نگهداری از پسر نوجوان و دختر باردارش استفاده میکند. در نهایت، فیلم به تبلیغی شرمآور برای آمازون پرایم تبدیل میشود، جایی که ویژگیهای این سرویس، ویروس نجاتدهنده جهان را تحویل میدهند.

۴. «بازیگر»
قرار بود جشن باشد: ده سال پس از همکارگردانی فیلم توقفحرکتی «آنومالیزا» با چارلی کافمن، دوک جانسون اولین فیلم لایو اکشن خود را ساخت؛ معمایی اگزیستانسیالیستی درباره بازیگری مبتلا به فراموشی که تلاش میکند هویت ازدسترفتهاش را بازسازی کند.
اما آیا شخصیت آندره هالند اصلاً شخصیتی فراتر از نقشهایی که بازی کرده دارد؟ هیچچیز معنا ندارد. بازی اغراقآمیز و برشتی بازیگران باعث میشود کل فیلم شبیه نگاهکردن به یک گوی برفی کدر باشد؛ اثری که انگار کاملاً روی پرده سبز ساخته شده است.
فیلم از رمانی از دونالد ای. وستلیک اقتباس شده، اما بهمراتب بهتر است بهجایش اقتباس پارک چان-ووک از یکی دیگر از آثار وستلیک را تماشا کنید.

۵. «حضور»
خوشحالم که استیون سودربرگ از بازنشستگیاش جدی نبود. او امسال دو فیلم داشت که واقعاً دوستشان داشتم. اما درباره «حضور» هیچ حرف مثبتی ندارم.
این فیلم ترسناک خانهجنزده که از زاویه دید روح روایت میشود، آنقدر کسلکننده و دستوپاگیر است که دوربین بیشتر شبیه روبات به نظر میرسد تا موجودی ماورایی. فیلم تنش را با ملال عوض میکند و نتیجه تجربهای است که نه ترسناک است و نه جذاب.

اشاره منفی ویژه: «سفیدبرفی»
اگرچه کاملاً افتضاح نیست، اما بازسازی لایو اکشن دیزنی تمام شگفتی نسخه اصلی را میمکد و آن را به قالبی بیروح و صنعتی تبدیل میکند. کوتولههای کامپیوتری فاجعهاند، اجرای نقش اصلی بیمزه است و عجیب است که در این زمان طولانی، جایی برای ترانه معروف «روزی شاهزادهام خواهد آمد» پیدا نشده است.
سوالات متداول درباره بدترین فیلمهای سال ۲۰۲۵
بدترین فیلمهای ۲۰۲۵ بر چه اساسی انتخاب شدهاند؟
این فهرست بر اساس نقد و نظر منتقدان ارشد سینمای ورایتی تهیه شده است.
آیا بدترین فیلمها ارزش بررسی دارند؟بله، چون هر فیلم ضعیف میتواند نمونهای از اشتباهات سینمایی باشد که از آنها میتوان درس گرفت.
آیا این فهرست شامل همه فیلمهای بد سال است؟خیر، این لیست گزیدهای از آثار ضعیف سال ۲۰۲۵ از نگاه دو منتقد مشخص است.
آیا ممکن است مخاطبان نظر متفاوتی داشته باشند؟بله، اختلاف نظر درباره فیلمها کاملاً طبیعی است و بخشی از جذابیت نقد سینما محسوب میشود.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند









