نمایش «ماهی بلژیکی» به کارگردانی آروند دشت‌آرای، روایتی تکان‌دهنده از بحران هویتی انسان‌هایی است که میان تعاریف سنتی زن و مرد گرفتار شده‌اند. این اثر با بازی کاظم سیاحی و طاهره هزاوه، از طریق یک سازه هندسی دوار و اتمسفری فانتزی، به نقد سیاست‌های هویتی می‌پردازد. در این نمایش، ملاقاتی نمادین میان کودکی بی‌پناه و میانسالی منزوی شکل می‌گیرد که تنها راه رهایی خود را در گریز به دنیای تخیل می‌یابند.
چارسو پرس: نمایشنامه «ماهی بلژیکی» را می‌توان ذیل بحران‌های مربوط به «هویت جنسیتی» آدم‌های دوران پسامدرن دسته‌بندی کرد. در مطالعات جنسیت، برداشت شخصی هر فرد از «خود» را تحت عنوان «مرد»، «زن»، یا مابین «مرد و زن» بودن و گاهی خارج از این دسته‌بندی‌ها قرار گرفتن، ذیل هویت جنسیتی صورتبندی می‌کنند تا جایگاه نمادین شهروندان به لحاظ جنسیت آشکار شود. اما نکته اینجا است که بعضی افراد در مسیر زندگی، ادعا می‌کنند که جنسیت دیگری داشته و به اشتباه زن یا مرد تلقی شده‌اند. این قضیه در نمایشنامه «ماهی بلژیکی» دستمایه نویسنده فمینیستی چون «لئونر کنفینو» قرار گرفته تا جهان تکین و پر چالشی را خلق کند که به واقع برانگیزاننده است و تکین.

اینکه یک فرد از همان دوران کودکی احساس کرده جنسیت مردانه‌ای ندارد و به همین دلیل، از جانب والدینش طرد شده و در ادامه زندگی با تکیه بر فانتزی «دیگری‌بودن» جهانی یکسره متفاوت برای خودش ساخته، ایده مرکزی نمایشنامه‌ای است که میل دارد بر این مرزبندی‌های کلیشه‌ای حمله کرده و گفتار مبتنی بر هویت جنسیتی تثبیت‌شده را بحرانی کند. نمایشنامه «ماهی بلژیکی» که در سال 2015 منتشر شده و تاکنون اجراهای متعددی را در گوشه و کنار جهان تجربه کرده، به نقد سیاست‌ هویت‌محوری می‌پردازد که انسان‌ها را بر اساس هویت جنسیتی‌شان‌ دسته‌بندی کرده و خطاب می‌کند. نمایشنامه از یک منظر فمینیستی، مفهوم «مردانگی» را به میانجی بدن یک انسان که از کودکی گرفتار آشفتگی جنسیتی است به پرسش کشیده و از رنج پنهانی زیستن در این موقعیت تعلیق‌گونه می‌گوید. به هر حال در دوران مدرن این نکته کمابیش مشهود است که هویت مردانه، برساختی اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است که در فرهنگ‌ها و تاریخ‌های مختلف بشری، فهم یکسانی از آن وجود نداشته و بنابر درک عمومی افراد، فرم‌های مختلفی از مرد بودن به مرحله اجراگری رسیده است. چالش اصلی شخصیت به اصطلاح مرد نمایش، پرسش از هویت مردانه خویش و یافتن چرایی طرد از جانب خانواده‌اش است. جالب آنکه نمایشنامه‌نویس برای نامیدن دو شخصیت نمایش از ترکیبات چون «مردزن» و «پسردختر» استفاده کرده تا تاکیدی باشد بر سیال بودن هویت جنسیتی و تعلیق قطعیت در این زمینه. هر دو شخصیت نمایش، در مواجه‌های نفسگیر با یکدیگر، مجبور هستند درک تازه‌ای از جنسیت خویش را اعلام و سپس اجرا کنند. آنان در مواجهه با آشفتگی جنسیتی‌شان به فانتزی پناه برده و بدل ‌شدن به یک ماهی بلژیکی را در این زمانه دشوار رهایی‌بخش یافته‌اند. بنابراین فانتزی به مثابه امکان زیستن در وضعیت مطلوب و نفی وضعیت موجود عمل کرده و راه گریزی می‌شود برای آدم‌هایی که طرد شده‌اند و در انزوا زندگی می‌کنند

آروند دشت‌آرای در مقام کارگردان تلاش دارد رویکردی وفادارانه به متن نمایشنامه داشته و با همکاری بازیگرانی چون کاظم سیاحی و طاهره هزاوه، رئالیسمی شاعرانه بسازد مبتنی بر اتمسفری سرخوشانه. حال و هوای اجرا که در سالن «کر ‌باکس ‌پردیس ‌تئاتر ‌و ‌موسیقی ‌دکر» باغ کتاب بر صحنه است از همان ابتدا که هر دو شخصیت در فضایی بیرون از خانه، با یکدیگر آشنا می‌شوند، بر مدار ساختن امر تماشایی است.

بدین منظور یک سازه هندسی که اشکال «ضربدر» یا «بعلاوه» ریاضیات را تداعی می‌کند کف صحنه قرار داده شده که به فراخور مناسبات نمایش و ضرورت‌های اجرایی، همچون عقربه‌های ساعت می‌چرخد و مکان و محل استقرار اشیا را تغییر می‌دهد. دو سویه بودن اجرا با چرخش این سازه به نسبت بزرگ، این فرصت را فراهم می‌کند که فضای صحنه در مقابل تماشاگران به تناوب جابه‌جا شده و فهم کامل‌تری از حال و هوای جاری بر صحنه ایجاد شود. شوربختانه به هنگام چرخش‌ این سازه، سر و صدایی ایجاد می‌شود که می‌تواند برای مخاطبان آزار دهنده باشد و تداوم حسی‌شان را دچار گسست نالازم کند اما با تمامی این مسائل، به نظر می‌آید این چرخش در انتقال این مفهوم که هویت جنسیتی شخصیت‌ها ناپایدار است و جایگاه اجتماعی‌شان بی‌ثبات، موفق عمل کرده است. گو اینکه ساختار سازه، می‌تواند استعاره‌ای باشد از چهارراه حوادث زندگی که شخصیت‌ها بر آن استقرار یافته و برای صیانت نفس، مجبورند که بر آن حرکت کرده و به پایین پرتاب نشوند. حتی شکل این سازه را می‌توان تمثیلی الهیاتی دانست در اشاره به صلیب مسیحیت و ایمان در دوران مدرن. در این میان، روشن و خاموش شدن گاه و بی‌گاه ریسه‌های نئونی تعبیه شده در جدار بیرونی سازه هندسی، به لحاظ بصری چشم‌نواز و به لحاظ واقعیت صحنه‌ای نهیب‌ زننده است. تمهیدی اجرایی که حدود و ثغور آدم‌ها را معین کرده و محدودیت‌های جابه‌جایی را مشخص می‌کند.

نقد نمایش‌های روی صحنه


نمایشنامه «ماهی بلژیکی» ملاقات دوران کودکی با میانسالی است بدون حضور موثر دوران جوانی. وقتی معصومیت کودکی با محافظه‌کاری میانسالی روبرو می‌شود، شیوه بازی بازیگران می‌بایست بازتابی خلاقانه از این مساله باشد. انتخاب طاهره هزاوه برای نقش دوران کودکی، هوشمندانه است و او توانسته به خوبی، ترکیبی از شیطنت، شوخ‌طبعی، بی‌پناهی یک کودک در آستانه نوجوانی را به نمایش گذارد. طاهره هزاوه که این روزها در پروژه مهم «برادران کارامازوف» اشکان خیل‌نژاد حضور دارد، فرصت یافته بنابر ظرفیت‌های ظاهری و مهارت بازیگری، پیچیدگی رفتاری یک کودک نابهنگام و سرکش را بازی کند. کسی که زندگی تحت نظارت والدین روانکاوش را تاب نیاورده و از خانه بیرون زده است. ارجاعاتی که به ادبیات روانکاوانه والدینش می‌کند در نوع خود جالب و تا حدودی هولناک است. این کودک همچون ابژه‌ای قابل آزمایش برای مادر و پدری بوده که مدام بر سر نظریات روانکاوی‌شان با یکدیگر در جدال بوده‌اند. او شکلی از زندگی را بازتاب می‌دهد که ملهم از دانش روانکاوی والدینش سامان یافته و کودکی‌اش را به محاق برده است. طاهره هزاوه سرخوش و سرکش، حضوری موثر بر صحنه دارد و بی‌شک یکی از بازی‌های خوب دوران حرفه‌ای‌اش را ارایه کرده است. او در کنار کاظم سیاحی، به درستی برای این نقش دشوار انتخاب شده است و توانسته در یک هماهنگی مثال‌زدنی، تناقضات دوران کودکی را رویت‌پذیر کند. همچنان ‌که کاظم سیاحی با آن شوخ‌طبعی همیشگی‌اش، نگرانی خود را از رفتار نامتعارف کودک نشان داده و در بسیاری از دقایق اجرا در تلاش است فقدان حضور والدین کودک را جبران کند. او در ظاهر امر، مردی است 48 ساله که عزلت گزیده و دور از اجتماع شهری، از طریق اینترنت به فانتزی‌های عجیب و غریب عاطفی‌اش با دیگران می‌پردازد. حضور کودک به او این امکان را می‌دهد که از این سبک زندگی فاصله گرفته و با ترس‌های دوران کودکی‌اش مواجه شود. پذیرفتن اینکه از خلوت خانه دست شسته و عازم سفری طولانی با کشتی شود از برکات این مواجهه با دوران کودکی است.
 
یکی از مهم‌ترین نکات اجرای آروند دشت‌آرای بی‌شک مربوط است به اهمیت انتخاب یک نمایشنامه خوب که قابلیت اجرایی بالایی داشته باشد و علاوه بر سرگرم ساختن تماشاگران، از نقد اجتماعی و توجه به عواطف انسانی غافل نشود. نویسنده‌ای چون «لئونر کنفینو» که متولد 1980 میلادی است نشان داده که می‌توان به میانجی یک نمایشنامه به این مسائل توجه داشت و در وضعیت متصلب این روزهای جهان مداخله موثر کرد. با نگاهی به اغلب اجراهایی که این روزها در سالن‌های نمایشی پایتخت بر صحنه‌ است و با نگاهی  شتاب‌زده و گذرا به نمایشنامه‌هایی که این اجراها برگزیده‌اند می‌شود به این حقیقت تلخ اشاره کرد که بسیاری از متون نمایشی که به دست نویسندگان ایرانی نوشته شده‌اند، به واقع حرفی برای گفتن ندارند و حداقلی از استانداردهای نوشتاری را رعایت نکرده‌اند. اجراهایی که معلوم نیست برای چه بر صحنه می‌آیند و چرا اینگونه وقت و انرژی مخاطبان را تلف می‌کنند. نمایش «ماهی بلژیکی» بار دیگر اهمیت نمایشنامه‌ را گوشزد کرده و آن را مبنای عزیمت یک گروه اجرایی برای موفقیت دانسته است. نمایشنامه‌نویس فرانسوی با اتخاذ فرمی تازه، به ملال زندگی مدرن می‌پردازد و آن را به واسطه بحران‌های منتج از هویت‌های سیال جنسیتی، از نو صورتبندی می‌کند. در نقد هنری این مساله بیان می‌شود که یک اثر بیش از آنکه تولید معنا کند بهتر است بر عواطف، احساسات و عقلانیت مخاطبان تاثیر گذارد. قدم گذاشتن در همان مسیرهای گذشته، اتلاف منابع و بازتولید وضعیت موجود است. سبک کردن یک اجرا از توهم تولید معنا امر مهمی است که باید مدام تذکار داده شود

در نهایت می‌توان گفت اجرای «ماهی بلژیکی» برای آروند دشت‌آرای نقطه مثبتی بوده و او توانسته با دراماتورژی همسرش «مارین ون هولک» خوانشی معاصر، این‌جایی و اکنونی از متن نمایشنامه بر صحنه آورد. شاید از نکات قابل انتقاد این اجرا، قیمت به نسبت بالای بلیت باشد که امکان تماشا را برای بسیاری از دوستداران پیگیر تئاتر حرفه‌ای محدود کرده است. صد البته وضعیت عمومی کشور که تحت تحریم‌های بین‌المللی اقتصادی است، چندان خوب نبوده و رکود به همراه تورم، سفره شهروندان را بیش از پیش کوچک‌تر کرده و تماشای اجراهای خوب تئاتری را به امری لوکس و لاکچری بدل نموده است. اما با تمامی این مسائل، اگر فرصت و امکان تماشای «ماهی بلژیکی» فراهم باشد، نباید درنگ کرد و این فرصت را از دست داد، چراکه این روزها یافتن یک اجرا که مبتذل نباشد و ارزش افزوده‌ای قابل اعتنا تولید کند کیمیا است. در زمانه‌ای که مناسبات تولید بر روی کیفیت اجراها تاثیر گذاشته و اکثر گروه‌های نمایشی فرصت چندانی نمی‌کنند به اندازه تمرین کرده و به کفایت هزینه کنند اجرای «ماهی بلژیکی» نشان از اندازه‌ بودن است و چشم‌انداز تازه‌ای که بر روی ما می‌گشاید. جایی که تفاوت جنسیتی به میانجی فانتزی، واقعیت ملال‌آور زندگی را پس می‌زند و یک نفر در میانسالی این امکان را می‌یابد با کودکی‌اش ملاقات کند

منبع: اعتماد

نویسنده: محمدحسن خدایی