تابه حال این کاراکتر را بازی نکرده بودم؛ علیرغم دشواری آن، کاراکتری است که همیشه دوست داشتم بازی کنم: نمایش‌های رئالیستی و رسیدن به بازی رئالیستیک که برای تماشاگر قابل باور باشد. کاراکترهایی که ممکن است نمونه آن ها را در جامعه مشاهده کنیم.

پایگاه خبری تئاتر: امین زارع، بازیگر نقش امید در نمایش خیال بی خیال بود که با بازی درخشانش هم در جشنواره استانی و هم در منطقه ای مورد توجه قرار گرفت و جایزه دوم بازیگری مرد را در هر دو جشنواره از آن خود کرد. او حالا همراه گروه اجرایی این نمایش، نماینده اصفهان در جشنواره فجر خواهد بود. به همین بهانه با امین زارع درباره حضورش در نمایش خیال بی خیال و حرف و حدیث‌های پیش آمده درباره این نمایش صحبت کردیم.

 

چه شد که امین زارع به «خیال بی خیال» پیوست؟

زمانی که احسان فاضلی نمایشنامه "خیال بی خیال" از فاطمه مکاری را به من پیشنهاد داد، حقیقتاً نتوانستم آن را رد کنم؛ "امید" و "خیال بی خیال" از فاکتورهایی برخوردار بود که من را جذب خود می کرد. اول از همه موضوع نمایشنامه و سپس نوع پرداخت به آن بود که شاید بتوان داستان را در 2-3 خط تعریف کرد؛ داستان مردی دچار روحیات خلقی خاصی می شود، این مساله باعث می شود اوضاع روحی، روانی و زندگی اش به هم بریزد. این را می توانید در تمام نمایشنامه، آغاز و پایان آن، مشاهده و حس کنید. علاوه بر این، شخصیت ها همه کامل هستند؛ شخصیت پردازی آن قدر درست انجام گرفته که در زمان خواندن نمایشنامه گاهی میان انتخاب "امید" و "مانی"  - با وجود کمرنگی و کوتاهی نقش- مردد می ماندم. این قضیه درباره خاطره و رویا هم صدق می کند؛ که همه آن ها در جشنواره دیده شدند.

 

و درباره کاراکتر «امید» چه حسی داشتید و دارید؟

تابه حال این کاراکتر را بازی نکرده بودم؛ علیرغم دشواری آن، کاراکتری است که همیشه دوست داشتم بازی کنم: نمایش‌های رئالیستی و رسیدن به بازی رئالیستیک که برای تماشاگر قابل باور باشد. کاراکترهایی که ممکن است نمونه آن ها را در جامعه مشاهده کنیم.

 "امید" کاراکتر ساده و سالمی است؛ و در عین حال لایه های درونی و پیچیدگی های خاص خود را دارد؛ که شاید در برخورد اول کسی متوجه آن نشود. روزها درگیر این مساله بودم که ما به ازای بیرونی امید را چقدر دیده ایم یا چقدر می توانم با آن همذات پنداری کنم؟ سخت بود. هر بار متن را می خواندم و تحلیل می کردم، نکته جدیدی از آن دریافت می کردم. صحبت با خانم مکاری هم همین نتیجه را داشت. در اجرا هم به این نکته رسیدم که کاراکتر در زمان های مختلف نمایش چقدر می تواند متفاوت باشد. همین است که تماشاگر تا آخر نمایش، میان خیال و واقعیت می ماند.

 

 نام «امین زارع» در اصفهان به خاطر همین بازی‍‌های رئالیستی که می‌گویید، سر زبان هاست. هرچند شما تجربه های متعدد دیگری از جمله حتی تیپ سازی داشته اید، اما چه شد که به این درجه از بازی رئالیستی رسیدید؟

از سال 77- 78 به طور حرفه ای تئاتر را شروع کردم. دغدغه ام این بود که اگر نقشی را بازی می کنم، به این برسم که تماشاگر آن را باور کند. و اولین گام برای این باور، چه "امید" خیال بی خیال، چه در دن کامیلو، و چه در نمایش های دیگر، این بود که اول خودم آن را باور کنم. اگر منِ بازیگر، کاراکتر را باور نکنم، اگر با آن زندگی نکنم، و اگر باهم عجین نشویم، تماشاگر نخواهد توانست آن را از من بپذیرد. درست است، من تیپ یا حتی نمایش های خیابانی را به وفور کار کرده ام؛ و این ها خیلی به من کمک کرده اند. ارتباط بسیار نزدیک با تماشاگر حس خوبی را ایجاد می کند. اینکه اکنون به این بازی رسیده ام، نتیجه این بوده که آن را دنبال کرده ام؛ متدها و کتاب های مختلف را مطالعه کردم. و درنهایت سعی کردم رئالیسم واقعی را اجرا کنم. این نتیجه 14 – 15 سال تلاش است و یک شبه به آن نرسیده ام.

 

جشنواره فجر در پیش است؛ آیا امین زارع و «امید» تغییری خواهند کرد؟

هیچ وقت نمی توانیم حد و مرزی برای هنر قائل شویم؛ به خصوص راجع به بازیگری. اگر نمایشی که 4-5 سال پیش بازی کرده ام را قرار باشد دوباره بازی کنم، صد درصد آن را جور دیگری ایفا می کنم.اما درباره «امید»، با توجه به مدت زمانی که در اختیار داریم، قطعا تمرینات خود را ادامه می دهیم و در خلال آن به کاراکتر امید فکر می کنم؛ اینکه کجاها ضعیف عمل کرده و کجا بهتر بوده ام. ان شاء الله بتوانیم اجراهای عموم را هم داشته باشیم تا ارتباط با مخاطب بیشتر ایجاد شود و دوستان اصفهانی که نتوانستند کار را ببینند هم قادر به تماشای آن باشند.

 

چقدر از آثار رقیبان خود را در یاسوج دیدید؟

امسال گروه های بیشتری در جشنواره شرکت کرده بودند، در واقع 2 منطقه را در یک منطقه برگزار می کردیم. روزی 6- 7 اثر اجرا می شد. به جز معدودی اجراهای روز اول و آخر که نتوانستم ببینم، تقریبا باقی آثار را تماشا کردم. به هرحال رقابت سنگین بود و هرکدام از گروه ها، بهترین های شهر خودشان بودند.

 

آیا فشردگی اجرای جشنواره روی کار شما اثرگذار بود؟

نه تنها روی کار ما، بلکه روی کار همه گروه ها تاثیر گذاشت. قبل از جشنواره می شنیدیم که شاید این جشنواره برگزار نشود؛ ناهماهنگی های زیادی پیش آمده بود. اما همین جا باید از انجمن نمایش یاسوج و آقای رضا گشتاسب که برای برگزاری جشنواره تلاش زیادی کردند، تشکر کنم. دیدیم که آن ها هرچه داشتند برای ما انجام دادند. اشکال از آن ها نبود؛ مساله این بود که چرا اینقدر سریع اعلام شد. به هرحال این مشکل برای همه بود و رقابت یکسان بود.

 

قطعا حرف و حدیث های پیرامون کپی بودن اثر، به گوش شما هم رسیده. چه پاسخی دارید؟

در جشنواره استانی، خوشحال بودم که سطح کیفی آثار بالاتر رفته، و تاسف می خوردم که سطح فرهنگی برخی دوستان پایین آمده است. از اینکه برخی این لطف را به ما داشتند و چنین حرف هایی پشت ما زدند، ناراحت و عصبانی هستم. این حرف ها برای من بسیار تعجب آور است. من و احسان فاضلی با نویسنده اثر ارتباط داشتیم و به نوعی او هم جزئی از گروه ما شده بود. اینکه عکس های کار آقای آهنگر را سرچ کنیم و با چند شباهت تصویری، به این نتیجه برسیم که کار کپی است؟ مگر می شود یک تئاتر را بارها و بارها دید و آن را کپی کرد؟ مگر می شود سبک بازی من یا کارگردانی احسان فاضلی کپی باشد؟

به جای رفاقت، درگیر و اسیر حرف های پوچی می شویم که حتی به خودمان هم کمکی نمی کند. دیدید که داوران هم در بیانیه خود به این مساله اشاره کردند که چرا کسانی که قرار است چشم در چشم یکدیگر شوند چرا چنین کاری می کنند. به دوستان تئاتری خود گوشزد می کنم که مولظب یکدیگر باشند. سال بعد، جشنواره بعدی در راه است. خوشحالم که در جشنواره استانی موفق بودیم و در منطقه ای بالاترین جوایز را دریافت کردیم. چرا بعضی به فکر کار خودشان نیستند که آن را بهتر کنند؟ ما به فجر رفتیم و این دوستان بهتر است به این فکر کنند که سال دیگر پشت چه کسی حرف بزنند. وقتی همه ما به سختی و با عشق در این عرصه کار می کنیم، چرا باید در چنین شرایطی قرار بگیریم؟

 

گویا از تئاتر اصفهان دل پری دارید

زمانی که مقام آوردیم خیلی از دوستان به ما تبریک گفتند. اما از آن دوستانی که یک تبریک خشک و خالی را دریغ داشتند گله‌مندم. این باعث می شود خوشحالی در دل ما بخشکد. از مسئولین کمک خواستیم، هزینه، ماشین و حتی یک مسئول همراه ما نفرستادند. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده بود. در مراسم های مختلف، اردیبهشت تئاتر، از دوستانی تقدیر به عمل می آید. اما آیا حق بچه هایی که زحمت کشیدند هم نیست که یک دلگرمی به آنها داده شود؟ ما آبروی شهر را بالا بردیم؛ دریغ از یک تشکر خشک و خالی؛ یک دلگرمی و خوشحالی. در منطقه ای دیدیم که چگونه گروه های مختلف که از یک استان بودند به هم کمک می کردند. بهتر است این کدورت ها را کنار بگذاریم و به هم کمک کنیم.