آنچه این روزها درباره ساعدی خبرساز شده، نه یک واقعه بلکه محصول یک روند استبدادی مبتذل است.
«کافه پولشری» مونولوگی عاشقانه در وصف شور زندگی است. پولشری زنی میانسال است که دائما در زندگی شکست خورده و حتی تا لبه نیستی پیش رفته اما حالا دچار عشق شده و میخواهد آرامش را بیابد. «کافه پولشری» ما را به مهرورزی و زیستن با عشق دعوت میکند. چیزی که این روزها کیمیاست! به بهانه این اجرا با الهام پاوهنژاد، کارگردان و بازیگر این اجرا، به گفتوگو نشستهایم.
نمایش «تو با کدام باد میروی؟» به کارگردانی کمال هاشمی، مهاجرت را از زاویهای جدید نگریسته است. نه از زاویه رفتن که بالعکس، ماندن و گیر کردن در خاک. شخصیتهای نمایش هر یک به دلایلی ساده تصمیم به مهاجرت گرفتهاند و کوتاهترین راه را انتخاب کردهاند. سربازی طاقت یک جا ماندن ندارد، مادری میخواهد فرزندش را به جایی برد که خدا دوستش داشته باشد، دیگری به دنبال معشوق و آن یکی برای درمان بیماری روحی همسرش. برقراری ارتباط با شیوه متفاوت و مینیمال اجرای این نمایش شاید کمی دشوار باشد، اما در میان نمایش متوجه میشوی که اینبار برعکس تمام نمایشهایی که دیدهای بازیگران نیز همچون تماشاچیان در جای خود میخکوب شدهاند و شاید حتی تماشاچی، بدون ترس از دیدهبان و سربازهای لب مرز، روی صندلیاش آزادتر از آدمهایی است که روبهرویش ایستادهاند، آدمهایی که شاید اگر به طبیعت خود بازگردند همچون درختی آزادوارتر زندگی کنند. «تو با کدام باد میروی؟» تولید مشترک ایران و سوئیس نوشته جمال هاشمی و با بازی کاظم سیاحی، محمد عباسی، شیوا فلاحی، سونیا سنجری و حامد نجابت تا پایان اردیبهشتماه در مجموعه تئاتر مستقل تهران به صحنه میرود.
افروز فروزند از جمله نمايشنامهنويسان و كارگردانان محجوب تئاتر ايران است كه برخلاف معيارهاي تحميلي«اقتصاد هنر» در اين روزگار هراسي از مقاومت ندارد. هر نمايشي را به صحنه نميبرد و اين رويه را از همان نخستين تجربههايش در پيش گرفت و تلاش كرد مسائل اجتماعي را پيش روي تماشاگر قرار دهد. به اين ترتيب بين آنچه در جامعه رخ ميداد و آنچه روي صحنه ميآمد، نسبتي برقرار ميكرد. همواره انتخابگر بوده و كيفيت حيات هنرياش را هم كارگرداني ميكند. فروزند آنجا كه بايد با تمام وجود سختيهاي به صحنه آوردن يك نمايش را به جان خريده و آنجا كه احساس كرده بايد فاصله بگيرد، ترس به خود راه نداده است. از اين نظر جزو انگشتشمار هنرمنداني قرار ميگيرد كه غم نان را به بهانهاي براي هنرفروشي بدل نميكنند و همواره پاي كيفيت اثر خود ميايستد. چنانچه ١٢ سال در تبعيدي خودخواسته به سر برد و كارگرداني نكرد تا همين سال قبل كه بار ديگر تصميم به كارگرداني گرفت و با نمايش «بهمن» به تئاتر شهر آمد و البته كه با استقبال تماشاگران مواجه شد. فروزند امسال با نمايش «مافيا» تجربهاي ديگر پشت سر گذاشت كه اينبار نيز با حضور چشمگير مخاطبان همراه شد. نمايشي كه براساس سرگرمي آشناي اين روزهاي جوانان طبقه متوسط شكل گرفت. بازياي كه در خانهها و جمعهاي دوستي اجرا ميشود و طي آن بايد با نقش بازي كردن حريفي از ميدان به در شود و در نهايت به جايي ميرسيم كه خيليها با حربه «دروغ، ريا و كلك» از بازي خارج شدهاند. فرهنگي كه اين روزها نه تنها در خانهها كه ظاهرا به زندگي اجتماعي -محل كار و خيابان و همهجا- رسوخ كرده است. به راحتي آب خوردن با سرنوشت يكديگر بازي ميكنيم و هر روز نيز به روي يكديگر لبخند ميزنيم. درباره سالهاي پشت سر و شرايطي كه منجر به شكلگيري نمايشنامه «مافيا» شد به گفتوگو نشستهام كه در ادامه ميخوانيد.
یک نفر روی جعبه چوبی کوچکی ایستاده، از کمر خم شده و دستانش آویزان است، صداهای عجیبی شنیده میشود که گویی آنیما، روان زنانه مرد از ناهشیارش به نجوا سربرآورده است. زمین پر از کاغذپارههایی سفید است، از سقف پارچههای سفیدی آویزاناند که تداعی کننده زخم و بیمارستان هستند. تختی چوبی با تکههای متحرک میان صحنه لم داده و چند کاسه روی در اتاق پخش شدهاند. همه چیز مهیاست که مخاطب یک تیمارستان خیس را تصور کند. نمایش «ماراساد» با سقوط زن-مرد از روی چهارپایه کوچک آغاز میشود. همان اندازه که نام نمایشنامه، «شکنجه و قتل ژان پل مارا، بهنمایش درآمده توسط ساکنان تیمارستان شارانتون، به کارگردانی مارکی دوساد» نوشته پیتر وایس عجیب است، اقتباس مریم برزگر از آن نیز غریب است. مارکی دوساد، نویسنده و فیلسوف فرانسوی، یکی از شورشیترین انسانهای تاریخ علیه قوانینی است که در لفافه عناوینی چون عفت و پاکدامنی وضع شده و دست و پای بشر را بسته است. ژان پل مارا سردار خونآشام ارتش ژاکوبنها در انقلاب فرانسه است که بر اثر بیماری پوستی و سوزش بدن در لاوک آب خنک بهسر میبرد و توسط شارلوت کورده، دختر جوانی از مخالفان تفکراتش در حمام به قتل میرسد. رویارویی این سه شخصیت در قالب یک بازیگر و همراهی پرستار ساد و سیمون با این آشفتگی تماشاچی را با خودِ درونی واقعیاش مواجه میکند، با این پرسش که بهراستی «ما که هستیم؟.» این نمایش تا ششم اردیبهشت در تالار مولوی اجرا خواهد داشت.
فريد سجادي حسيني پيش از آنكه با حضور در فيلم سينمايي «فروشنده» به چهرهاي آشنا بدل شود، به واسطه فعاليتهاي تئاترياش بين قديميهاي نمايش، شناخته شده بود و علاوه بر آن سالها در كسوت كارگردان و دستيار كارگردان آثار سينمايي و تلويزيوني به فعاليت پرداخت. كارنامه كاري او نيز نشان از پيوند با هنر تئاتر و هنرمنداني مثل مهين اسكويي و داوود ميرباقري دارد. ولي قبل از همكاري با ميرباقري كه آن سالها در تئاتر خوش ميدرخشيد به واسطه حضور در تئاتر آناهيتا و آشنايي با آموزههاي استانيسلاوسكي در كلاسهاي مهين اسكويي بيشتر با اين هنر آشنا شد و بعدها از زماني كه داوود ميرباقري «دندون طلا» را در سالن اصلي مجموعه تئاترشهر روي صحنه برد به عنوان دستيار با او همكاري كرد. ارايه بينقص نقش در برابر دوربين فرهادي، آنهم در سن ٦٨ سالگي به اين معني است كه سجادي حسيني آموزههاي اساتيد تئاتري چون مهين اسكويي و تكنيكهاي استانيسلاوسكي را به خوبي فرا گرفته است. مرد پا به سن گذاشته و دوست داشتني داستان ما در جريان مصاحبه نشان داد دلي دريايي دارد و دست تقدير و سرنوشت را ميشناسد. ميگويد: «سالها در خلوت خودم فكر ميكردم هرچه سنم بيشتر شود علاقه بيشتري به بازيگري پيدا خواهم كرد. نميدانم چرا هميشه اين فكر در سرم ميچرخيد كه در نهايت سرنوشتم به بازيگري پيوند ميخورد. » اواخر اسفند ٩٥ بود كه او بعد از بيش از يك دهه غيبت با ايفاي نقش در نمايش «ترن» به كارگرداني حميدرضا آذرنگ به خانه قديمي بازگشت. به همين بهانه با او گفتوگويي انجام داديم كه در ادامه ميخوانيد.
بهرام بیضایی در این سالهای دوری از وطن سکوت کرده و کمتر تن به گفتوگو داده است. یکی از مؤثرترین نمایشنامهنویسان تئاتر ایران که نمایشنامهنویسی را از سالهای دبیرستان آغاز کرد و در سالهای نخست دهه پنجاه نیز با ساخت فیلم «رگبار» به عرصه سینما آمد؛ هنرمندی چندوجهی که با پژوهشهایی ارزنده در تئاتر، با ایجاد موج نوی نمایشنامهنویسی در ایران، با نگارش فیلمنامههایی ماندگار در تاریخ سینمای ایران، با کنش و واکنشهایش به عنوان یک هنرمند مستقل در همه ایام و... از خود استادی تمامعیار ساخته است. هنگامی که بهرام بیضایی در نخستین روزهای شهریور ٨٩، همراه با همسرش مژده شمسایی و فرزندشان نیاسان تهران را به مقصد کالیفرنیا ترک کرد تا تنها برای یک سال تدریس در مرکز ایرانشناسی دانشگاه استنفورد از وطن دور باشد، هیچکس فکرش را نمیکرد این سفر کاری، آن هم برای تدریس در دانشگاهی که بر پیشانیاش نوشته شده: «نسیم آزادی میوزد» بیش از شش سال ادامه یابد. آنچه در سالیانِ بیش از نیمقرن کوشش بیضایی برای فرهنگ ایران بر جا مانده، چنان سترگ و یگانه است که هر دم، دوریاش از وطن و محرومیت هرچهبیشترِ ما از گنجینهای که اوست، تبدیل به آه و افسوسی شود، و چنان از او بیخبر باشیم که فرصت را مغتنم بدانیم و از شاگرد او فرهاد مهندسپور که امروز خود نیز استاد دانشگاه است، بخواهیم تا با استاد خود از راه دور گفتوگو کند و حاصل آن، اکنون در آستانه بهار نو، مقابل دیدگان مشتاق شما باشد. به امید سال و سالیانی که دیگر بار بتوانیم نمایشی از او را در وطن روی صحنه ببینیم و در دانشگاههای ایران تدریس کنند.
باران کوثری، یک بازیگرِ صِرف نیست. او به اعتبار بازیگربودنش، نقش اجتماعی خود را نیز ایفا میکند و به همین سبب توانسته همچون مادرش رخشان بنیاعتماد، هنرمندی تأثیرگذار باشد. باران کوثری این روزها تئاتر +٩٦٣ را در سالن موج نو روی صحنه دارد،
لیرشاه یکی از متنهای معروف ویلیام شکسپیر، نویسنده معروف است که تاکنون اجراهای مختلفی از این نمایشنامه در سراسر دنیا روی صحنه رفته است؛ به تازگی محمد عاقبتی این نمایش را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برده، با این تفاوت که این اجرا برای کودکان و نوجوانان در نظر گرفته شده و مخاطبی که هدف گرفته نوجوانان هستند؛ در این مصاحبه با محمد عاقبتی، محمدحسن معجونی، لیلی رشیدی و کیوان سررشته درباره جزئیات این اتفاق به گفتوگو پرداختیم:
میگویند تاریخ را فاتحان مینویسند، اما کدام فاتح به اندازه هنر ماندگار و پابرجاست؟! باید اعتراف کرد تاریخ را هنر زمانه مینویسد، چرا که هرقدر هم که دست و پای هنرمند بسته باشد، چنان در لفافه کمر به نگارش جامعه خود میبندد که حتی از اوزان اشعار بهجا مانده هم میتوان فهمید روزگار چگونه گذشته است: «در آستین مرقع پیاله پنهان کن/ که همچو چشم صراحی زمانه خونریزست.» هنر نمایش نیز بواسطه پویایی و زنده بودنش و انتقال سینه به سینه، یکی از مهمترین ابزارهای روایت تاریخ است، همچون تعزیه. «کابوس حضرت اشرف» حسین پاکدل نیز روایت امروزین و نگاهی مدرن به تاریخی معاصر است که زندگی قوامالسلطنه را تعمیم داده و با تهمایه خیال تصویرش کرده است. حمیدرضا نعیمی، آرش فلاحت پیشه، بهنام شرفی، محمد صادق ملک، سوده شرحی، مهدی پاکدل، عاطفه رضوی، نیکی مظفری، صالح لواسانی، مجتبی بابایی فرد، امیرکاوه آهنین جان و کورش تهامی اجراگران این تاریخ سیار هستند که تا 23 اسفندماه از صحنه سالن استاد ناظرزاده کرمانی میگذرد.
نمايش «آيسلند» نوشته نيكلاس بيلون، نمايشنامهنويس جوان كانادايي است كه به كارگرداني آيدا كيخايي و ايفاي نقش آزاده صمدي، احسان كرمي و فهيمه امنزاده در سالن تئاتر باران روي صحنه رفته و استقبال تماشاگران را به دنبال داشته است. اتفاقي جذاب براي نمايشي برپايه «مونولوگ» كه توسط سه شخصيت روايت ميشود. آزاده صمدي با ايفاي نقش در «آيسلند» دومين تجربه متوالي حضور در نمايشي را پشت سر گذاشت كه بر اساس مونولوگ خلق شده است. با او درباره تجربه اخيرش، جهاني كه در بازيگري براي خودش در نظر دارد و سالهاي آغازين ورود به تئاتر گفتوگو كردهايم. صمدي در سالهاي پرنشاط هنرهاي نمايشي وارد دانشگاه شد و همزمان به كسب تجربه عملي پرداخت كه ايفاي نقش در نمايش «بيشير و شكر» - ١٣٨٣- كاري از حميد امجد حاصل آن دوران است. اين بازيگر به ويژه در سالهاي اخير بسيار فعالتر از گذشته با گروههاي نمايشي همكاري ميكند. به همين نسبت در سينما نيز حضور پررنگتري دارد اما بهانه اصلي گفتوگوي پيشرو استمرار حضورش در آثار نمايشي است.
آرمين جوان كارگردان جوانى با ايدههاى تازه است. او تجربهگراست و «دستگاه» تازهترين اثر او كه با مشاوره فرهاد مهندسپور روى صحنه آمده نيز در راستاى همين تجربهگرايى است. سياوش قائدى كه خود از چهرههاى تئاترى است، با جوان گفتوگو كرده است.
چه کسی است که نپذیرد فضای مجازی الان تاثیرگذارترین رسانه ممکن در جامعه ما به شما میرود اما نقدی در این باره وجود دارد؛ بعضی جریانها با حجم گستردهای از تبلیغات در فضای مجازی برای خودشان حاشیه امنیت کاذبی ایجاد کردهاند. بنابراین مخاطب دچار سردرگمی میشود و روی خوش به این جریانها نشان میدهد.
رکنالدین خسروی یکی از بنامترین و بهترین کارگردانان تئاتر ایران است که از سال ١٣٣٦ فعالیتش را آغاز کرد اما برای یادآوری این نامآوری به سراغ سهراب سلیمی رفتیم. او را در مقام کارگردان، طراح صحنه، چهرهپرداز و بازیگر میشناسیم که در سالهای آغازین کارش با رکنالدین خسروی آشنا میشود و از او تأثیرات دامنهداری میگیرد که در مقام دستیار، طراح و بازیگر در کنارش حضور داشته است. این گفتوگو به درازا کشیده اما بخشی از آن را با اشاره به دو اثر نمایشی لبخند باشکوه آقای گیل و ابراهیم توپچی و آقا بیک از کارهای بنام رکنالدین خسروی میآوریم که به یک شناخت نسبی از این بزرگمرد ایرانی برسیم:
در فرهنگ بریتیش «کلاغ» پرندهای کینهجوست و عاشق چشم مردگان. بعد از مرگ انسان این کلاغ است که به سراغش میرود و چشمهایش را از کاسه بیرون میآورد! در نگاه اول شاید نمایش «کلاغ» درباره انتقام و انتقامجویی باشد، اما این تنها لایه ظاهری نمایشنامه است و درواقع این نمایشنامه درباره عشق است و پیچیدگی آن؛ عشقی بهظاهر فراموششده دوباره آتشی زیر خاکستر، جان میگیرد و این آغاز ماجراست. اگر میخواهید نمایشی عاشقانه، مدرن و پیچیده ببینید به تالار چارسو سری بزنید. به بهانه اجرای «کلاغ» با عوامل اجرا- سمانه زندينژاد (كارگردان) و سهيلا گلستاني و مرتضي اسماعيلكاشي (بازيگران)- به گفتوگو نشستهایم.
بهروز غريبپور يكي از مديران فرهنگي است كه بارها پروژههاي دستاولي را براي كشورمان به سرانجام رسانده است و در دوره رياستجمهوري آيتالله هاشميرفسنجاني توانست فرهنگسراي بهمن را به سرانجام برساند. ساماندادن به آن فرهنگسرا هنوز هم يك حركت فرهنگي تأثيرگذار به شمار ميآيد. با او درباره اين شخصيت انقلابي گپ زدهايم
«مش ببول» در شرایط قحطی آب، عاشق «سرور» شده است. مهریه سرور آب قنات کوه بیستون است. ببول از سویی و «آفتاب» و «مهتاب» از سوی دیگر به رهنمود پهلوان به نمایندگی از مردم شهر هفتدروازه، به کوه بیستون میزنند و در آنجا فرهاد کوهکن را ملاقات میکنند... .
حضور آتیلا پسیانی در نمایش «باغبان مرگ» و کارگردانی نمایش «دیابولیک؛ رومئو و ژولیت» بهانهای شد تا سؤالاتی را از آتیلا پسیانی بپرسم که جوابش را نمیدانستم. تأکیدم بر ندانستن دقیق جواب پرسشهایم به این دلیل است که من نه به عنوان روزنامهنگار که به عنوان یک همکار، از بسیاری از همکارانم پرسشهایی دارم که هیچ آگاه نیستم، پاسخ دریافتی چه خواهد بود. بیشک آنها نیز پرسشهایی از من یا دیگر همکارانشان دارند، بدون اینکه بدانند چه پاسخی دریافت خواهند کرد. اما درباره بخش زیادی از همکارانمان «پاسخ»ها قابل حدس است! به عنوان یک همکار، مایل بودم از رابطه اشتهار بهدستآمده آتیلا پسیانی از تلویزیون و سینما با فعالیتهای - به قول خودش آوانگارد –تئاتریاش بدانم؛ از بازیگری و رابطه یادگیری بازیگریاش با کارگاه نمایش، از روش تولید اجراهایش و از همه مهمتر برایم چند پرسش اساسی و «اکنونی» وجود داشت؛ یکی اینکه گروه «تئاتر بازی» به عنوان شاید تنها گروهی که به شکل قاطع در بروشورهایش بر فعالیت حول «تئاتر تجربی حرفهای» تأکید میکند- در سال ١٣٩٥ که یکی از اقتصادیترین و گیشهایترین سالهای تئاتر ایران است- آیا همچنان فرصتی برای جستوجوی تجربههای خود پیدا میکند یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت است، دقیقا امروز جستوجوگر چه چیزی است؟ و دوم اینکه مواجهه آتیلا پسیانی با یونیفرم شکلگرفته امروز در تئاتر ایران چیست؟ من هشدارهای امروز ذهنم را با آتیلا پسیانی در میان گذاشتم. مایل بودم بدانم آیا کسی مانند آتیلا پسیانی هم نگران تماشاگر و گیشه هست یا نه؟ آیا انتخاب بازیگر برای او ریشه در نیاز اجرا دارد یا ضرورتی است برای رفع نگرانی گیشه؟ و اینکه تغییر سلیقه تماشاگر در تغییر احتمالی زیباییشناسی او مؤثر است یا نه؟ گروه «تئاتر بازی» و شخص «آتیلا پسیانی» را به صورت متمرکز و بیوقفه از سال ٧٥ دنبال کردهام. باافتخار میگویم قبل از هر چیز، به عنوان یک دوست و بعد از آن به عنوان یک همکار جوانتر به «آتیلا پسیانی» و تمام تلاشهای گروه تئاتر بازی در نزدیک به سه دهه احترام میگذارم و تمام نوسانات این گروه پرتولید را قابل بررسی میدانم و ای کاش جریان «بررسی» در تئاتر ایران بیش از «ستایش» و «تخریب» پویایی به خرج میداد. پرسشهای من از آتیلا پسیانی، پرسشهای یک دوست و همکار است از دوست و همکارش که فقط به قصد یادآوری و مرور و دقت در شرایط غریب کنونی انجام شده است.
«قطعاتی از ساموئل بکت»، عنوان تازهترین پروژه نمایشی گروه تئاتر ٨٤ است که از ٥ تا ١٧ دی به سرپرستی علیاکبر علیزاد، در قالب پروژه مرکز مطالعات اجرائی قشقایی و اجرای چند اثر نمایشی به نویسندگی ساموئل بکت روی صحنه خواهد رفت. براساس برنامهریزیهای انجامشده، بين ٥ تا ١٠ دی، یک اثر نمایشی سهاپیزودی با نامهای «بازی»، «فاجعه» و قطعه بيكلام٢ و همچنین از روز ١٢ تا ١٧ دی ماه نیز یک اثر نمایشی دو اپیزودی دیگر با نامهای «آخرین نوار کراپ» و «آمد و رفت»، به کارگردانی علیاکبر علیزاد، ساعت ١٨ با زمان ٦٥ دقیقه، اجرا میشود.
بعضي ميگويند صد رحمت به دولت سابق! و اين اصلا درست نيست. همان گذشتهبازي است كه بسيار با آن مخالفم. حتا اگر دولت فعلي بد باشد ما نبايد از بدتر ياد كنيم چون دولت گذشته فاجعه بود. عرصه فرهنگ و هنر ايران در نیمهی دوم دهه هفتاد يك دوره چهارسالهی فراموشنشدني را پشت سر گذاشت.
فوت نابهنگام دنیا فنیزاده، ما را بر آن داشت كه به سراغ یکی از باتجربهترین مردان تئاتر عروسکی برویم که از سر اتفاق با پرویز فنیزاده هم رفیق بوده است. با او درباره این هنرمند گفتوگو کردیم.