تاب ما را به جهان فوسه، خلوتها و سكوتهاي موجود در آثارش ميبرد. آدمهايي كه نتوانستند خودشان را با زندگي شهري مصرفزده و اميالي كه ميسازد، هماهنگ كنند و به دليل همين دست نيافتن به اين ايدهآل ساخته شده به طبيعت، كنار دريا و درياچهها در روستاها پناه بردهاند. از ارتباط نوهها با پدربزرگها و مادربزرگهايشان صحبت ميكند و ميگويد، رابطه فرزندان با والدينشان مخدوش است. تئاتر ايران با جهان تئاتري مد نظر فوسه فاصله دارد.